۱۲ تير ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۲ تير ۱۴۰۳ - ۰۳:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۶۲۸۱
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۸ - ۱۷-۱۰-۱۳۸۸
کد ۹۶۲۸۱
انتشار: ۱۱:۱۸ - ۱۷-۱۰-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


آفتاب يزد: بهانه نگيريد حرف دلتان را بگوييد 

«بهانه نگيريد حرف دلتان را بگوييد» عنوان سرمقاله‌ روزنامه‌ آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛ يكي از مشاوران آقاي احمدي‌نژاد ديروز در اظهارنظري جالب به تشريح علت لغو مصاحبه‌هاي عمومي وزيران پرداخت و گفت:«تجربه نشان مي‌دهد كه خبرنگاران روزنامه‌ها و برخي خبرگزاري‌ها در مواجهه با اعضاي دولت به طرح سوالات پيش پاافتاده و غير مرتبط با مسائل واقعي جامعه مي‌پردازند.»

اين عنصر پرنفوذ دولت، قبلاً نيز خود بزرگ‌بيني در برابر رسانه‌ها را با اين عبارت به نمايش گذارده بود كه «مطبوعات ايران بيمار هستند و بايد به مرخصي استعلاجي بروند.» البته اينگونه اظهارنظرها و احساس تكليف براي هدايت همه «گمراه شدگان» و «از راه بدر شدگان» در ايران و جهان، ميان بعضي اعضاي دولت‌هاي نهم و دهم، مسبوق به سابقه بوده و بسياري از حضرات، تلقي خود از مسائل ايران و جهان را دقيق‌ترين قرائت از واقعيات داخلي و بين‌المللي مي‌دانند.

بر همين اساس، مشاور رئيس دولت به خود اجازه مي‌دهد براساس تشخيص خويش از مفاهيم «مهم» و «پيش افتاده» براي خبرنگاران تعيين تكليف كند و يك عده ديگر نيز به خود حق مي‌دهند نه تنها به تعريف «رسالت مطبوعات» بپردازند بلكه مصاديق اجراي اين رسالت را نيز برابر علاقه‌مندي‌هاي خويش تشخيص مي‌دهند و هر نوع انحراف از اين «تشخيص» را خروج از رسالت مطبوعاتي مي‌نامند و رسانه منحرف را مورد عتاب و خطاب قرار مي‌دهند.

متاسفانه برخي حاميان دولت اين تلقي در شناخت «راه»و«گُم گشتگي» را به اغلب عرصه‌هاي اداره كشور تسري داده‌اند.بر همين اساس وقتي كه مجلس از حق قانوني خود استفاده مي‌كند و قانوني را به تصويب مي‌رساند همين «راه شناسان»، به خود اجازه مي‌دهند كه «مجلس گُم گشته» را به شدت مورد حمله قرار دهند. لزوم تبعيت از خط دولت تا جايي پيش رفته كه علي‌لاريجاني به خاطر چند انتقاد از دولت و رئيس آن، در ليست سياه رسانه‌هاي حامي دولت قرار ميگيرد و با شعف خاص، به پوشش تجمع فاقد مجوز چند نفر در فرودگاه مي‌پردازند كه شعار آنها «لاريجاني، مبارك پيوندتان مبارك» مي‌باشد.

همين تلقي به حاميان افراطي دولت اجازه مي‌دهد كه چشم بر‌سوابق محسن رضايي ببندند و به دنبال فرصتي بگردند تا از او انتقام بگيرند. البته از كساني كه مسير خود را «راه حق مطلق» مي‌دانند و پرسش‌هاي منتقدان از خويش را انحراف يا «سوال پيش‌پاافتاده» مي‌نامند حق دارند كه پيشنهاد مصالحه رضايي را برنتابند زيرا از نظر اين گروه پرمدعا، مصالحه بين «حق مطلق» و «انحراف مطلق» مفهومي ندارد.

با قدري تفحص در آنچه از تريبون‌ها و رسانه‌هاي مدعي حمايت از دولت به جامعه تزريق يا تحميل مي‌شود مي‌توان نمونه‌هاي ديگري نيز يافت كه حاصل همه آنها بالا بردن هزينه انتقاد از دولت يا طرح ديدگاههايي است كه مي‌تواند جايگاه ويژه ترسيم شده توسط عده‌اي خاص براي دولت و رئيس آن را زير سوال ببرد. چندي قبل، رئيس نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه‌ها اعلام كرد: «هفتاد درصد دانشگاهيان به كسي راي دادند كه هم اكنون مديريت كشور به عهده او نيست» بلافاصله پس از اين اظهارنظر، چند رسانه خاص حملات شديدي را متوجه او نمودند زيرا تصور مي‌كردند اين سخن، ممكن است ادعاي حاميان دولت درخصوص جايگاه رفيع رئيس دولت در ميان نخبگان و تحصيل‌كردگان دانشگاهي را زير سوال ببرد.

در آخرين نمونه، فردي كه اگر در هر زمينه صلاحيت داشته باشد قطعا در تشخيص مجتهد و فرد صالح براي تقليد، صاحب صلاحيت نمي‌باشد هاشمي رفسنجاني را به شدت مورد حمله قرار داده است و بهانه او براي اين حمله اظهار نظر اخير رفسنجاني در مورد مرجعيت است. نمونه اخير در واقع تير دو نشانه‌اي است كه دو تن از منتقدان دولت را هدف گرفته و اين سوژه هم نشان مي‌دهد كه از نظر برخي افراد، منتقد دولت هر كس باشد بايستي خود را براي تحمل اهانت، تهمت و حملات تريبوني آماده كند. ‌‌

در چنين شرايطي مي‌توان ادعاي «پيش پا افتاده بودن» سوالات خبرنگاران را بهانه‌اي بسيار «پيش پا افتاده» در دست كساني دانست كه به طور كلي دولت محبوب خويش را از هر گونه انتقادي مبرا مي‌دانند و براي اثبات تلقي خود، هر كس را كه منتقد دولت باشد مورد حمله قرار مي‌دهند. براي اين گروه فرقي هم نمي‌كند كه منتقد، فرمانده شجاع زمان جنگ باشد يا رئيس فعلي مجلس خبرگان يا شخصيت روحاني كه مورد احترام بخش‌هايي از جامعه است.

راستي كساني كه اجراي توصيه ديني «امر به معروف و نهي از منكر» را نجات دهنده جامعه از كژي‌ها مي‌دانند و نيز كساني كه كلام رهبر فقيد انقلاب را به ياد دارند كه «ما بايد تحمل انتقاد ولو ناحق را داشته باشيم» بايستي قدري برخورد بلرزند زيرا تداوم اين بي‌تحملي‌ها مي‌تواند شرايطي ايجاد نمايد كه مطلوب هيچ يك از ايرانيان مومن، نخواهد بود. ‌‌
 
رسالت: مردان خداجوي موسوي!

«مردان خداجوي موسوي!» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمدکاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛ دادستان کل کشور، وزير اطلاعات و نيز معاون وي هويت برخي از دستگيرشدگان را فاش کردند . جمعي از بهائيان، اتباع بيگانه و نيز منافقين و عناصر ضد انقلاب و سلطنت طلب در ميان دستگيرشدگان هستند. اينکه روز عاشوراي حسيني عده اي از اسلاف عمر سعد بيايند در خيابانهاي تهران عليه نظام اسلامي و امام (ره) تظاهرات کنند و به عزاداران حسيني حمله کنند و مردم را به خاطر دفاع از انقلاب مورد هجوم قرار دهند، کار عجيبي نيست چرا که تا موقعي که انقلاب زنده است ضد انقلاب هم وجود دارد.

اساسا جهان، انقلاب ما را با دشمنانش که در راس آن آمريکا و استکبار جهاني است، مي شناسد.
اما تعجب آور اينکه آقاي موسوي که مدعي پيروي از خط امام و مدعي خدمت به انقلاب در8  سال دوره نخست وزيري است بگويند اين جماعت ضد انقلاب «مردان خداجوي» بودند.

تصوير شرارت «مردان خداجوي موسوي» ! را رسانه هاي استکباري بويژه انگليسي و آمريکايي در روز عاشورا پخش کردند. تعجب در اين است که آقاي موسوي ادعا کند آنها به شکل «مسالمت آميز» ، «حسين حسين گويان» و «بدون شعارهاي تندروانه» در روز عاشورا آن فجايع را به بار آوردند.

تعجب آورتر اين است که آقاي موسوي ادعا کند آنها جزء «روشنفکران» و «نخبگان» و ... بوده اند  که مرتکب اهانت به ساحت مقدس اباعبداللهالحسين شدند!

حضور منافقين و سلطنت طلبها در فجايع روز عاشورا چيزي نيست که بشود آن را انکار کرد. اما اصرار به پرده پوشي از سوي سران فتنه وبويژه آقاي موسوي عمق پيچيدگي نبرد نرم آمريکا عليه ملت ايران را نشان مي دهد.

بسترسازي سران فتنه براي حمله ضد انقلاب به ارزشها و مباني آرمانهاي امام در دهه چهارم نظام مقدس جمهوري اسلامي، امر پنهاني نيست و همين موضوع است که منافقين و سلطنت طلبها را فعال در صحنه براي ايجاد اغتشاش نگه داشته است.
کساني که روند رويدادها را به صورت عيني و علمي تحليل مي کنند مي دانند شيب حوادث به سمت خشونت بيشتر است .

ميليشياي منافقين و نيز مزدوران سلطنت طلب خود رابراي يک درگيري خونين تر از عاشورا با مردم آماده مي کنند . اين نقطه پايان حرکت آنهاست. منافقين همين رويکرد را در سال60  با فرماني که از ستاد جنگ رجوي عليه انقلاب صادر شد يک بار تجربه کردند . نتيجه آن خشونت، افتادن در دامان صدام يزيد کافر و مزدوري در ارتش بعث عراق شد . اکنون صدام سقوط کرده است.

منافقين يک بار ديگر مي خواهند دست به ماشه به ميدان بيايند . بي ترديد مقاومت مردم آنها را عقب خواهد راند. اين بار تنها مکاني که براي حيات ننگين منافقين باقي مي ماند «تل آويو» و آغوش صهيونيستهاست.برخي خبرها حکايت از تنظيم روابط منافقين با رژيم صهيونيستي دارد.
بايد ديد دنباله منافقين در تهران و نيز فهم خيمه سران فتنه از اين تحولات چيست؟

آيا آنها اين ننگ ابدي را براي خود خواهند خريد که دامن صهيونيستها آخرين مامن آنها باشد. اکنون کادرهاي منافقين دوران پيري و فرسودگي را طي مي کنند و گام به گام به مرگ نزديک مي شوند. بايد ديد آيا آخرين منزل آنها قبرستانهاي يهود در سرزمينهاي اشغالي است؟
آيا آرامگاه مردان خداجوي موسوي را در آن قبرستانها بايد جستجو کرد؟
راهپيمايي حماسي و بي سابقه مردم درچهارشنبه گذشته يک نقطه عطف در تاريخ نبرد نرم محسوب مي شود. مردم قدرت نرم خود را به رخ دشمنان نظام کشيدند.

بعد از اين مردان خداجوي موسوي ديگر شعار نمي دهند آنها دست به سلاح برده و خشونت خواهند کرد چون راهي جز اين ندارند تا عمق کينه و دشمني خود را با مردم نشان دهند.
مردم ما آماده اند، همان طور که در سال60  آماده بودند، همان طور که در سالهاي56  و57  آماده بودند و همان طور که در سال42  آماده بودند.

شنبه آينده19  دي، سالروز قيام مردم قم عليه مظالم ستمشاهي است.
سالروز بيداري و حرکت جديد ملت براي رويارويي با آمريکا و استکبار جهاني است .
روزي است که مردم پاسخ اهانت به مرجعيت و روحانيت و پاسخ  اهانت به مقدسات خود را دادند.
تا موقعي که دشمن دست به ماشه رودرروي ملت ايستاده است ملت نيز از پاي نخواهد نشست.    

اعتماد: روزنامه نگاري متعهد و حرفه‌اي

«روزنامه نگاري متعهد و حرفه‌اي» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي اعتماد به قلم الياس حضرتي است كه در آن مي‌‌خوانيد؛در زمانه ابتلا و سختي و دشواري، روزنامه نگاري حرفه يي و مسوولانه کاري به غايت صعب و مشکل است و گاهي مرد کهن و آزموده مي خواهد و صبري ثقيل و حوصله يي فراخ.اما سختي و دشواري از آن جهت نيست که راه آسان و بي خطري در دسترس نباشد چه آنکه بي قيدي و بي تفاوتي سهل است و چون کسي اراده بي دردي داشته باشد در توفان بلا نمي ماند و گزند نمي بيند.ماندن و مسووليت داشتن و انصاف ورزيدن و رعايت کردن و حرفه يي بودن آن چيزي است که کمر را خم مي کند و طاقت را به انتها مي رساند، ولي در نهايت کوچک ترين خرده يي بر آن نمي توان گرفت.

اطلاع رساني مسوولانه و حرفه يي در واقع در بستري از سختي با انواع موانع و مشکلات به سر مي برد و هر آن از جايي که انتظارش نمي رود چالشي ظهور مي کند و کار را به تکلف دچار مي سازد.ما متعهد به اطلاع رساني حرفه يي و بي طرفانه هستيم و در عين حال به مرزها و خطوط قرمز هم اعتقاد مي ورزيم. ما خود نمي خواهيم که از هنجارها و ارزش هاي جامعه و انقلاب عدول کنيم، نه اينکه تنها به واسطه مجاب شدن به چارچوب ها مقيد بمانيم.

قانون اساسي جمهوري اسلامي و منافع و امنيت ملي معيار دقيق و مشخص ما براي نوشتن و تحليل کردن و موضع گرفتن است.اولويت اصلي يک رسانه متعهد در جمهوري اسلامي برخلاف عرف هاي رايج غربي، تيراژ بالا و جذب مشتري از هر راهي نيست. اولويت آن است که کلمه يي برخلاف مصالح کلي نگاشته نشود حتي اگر درج خبري يا ارائه تحليلي درآمد و توزيع روزنامه را به اوج خود برساند.

اگر روزي خداي ناخواسته در بي خطري محض چاپ مطلبي فو ج فوج برايمان مخاطب بياورد ولي جمله يي از اين مطلب مصالح عاليه نظام و جامعه و کشور را دربر نداشته باشد قطعاً پيش از هرکس ديگري ما خود از درج آن اجتناب مي کنيم و روزانه هم به همين دقت ها و ملاحظه ها اشتغال داريم و همه شماره هاي پيشين «اعتماد» گواهي بر همين دقت ها است. چنان که امام خميني(ره) مي فرمايند؛ «ما اميدواريم بشر به رشدي برسد که مسلسل ها را تبديل به قلم بکند. آن قدري که قلم و بيان در خدمت بشر بوده است، مسلسل ها نبودند. مسلسل ها غالباً در خدمت ابرقدرت ها بوده اند و براي تباهي بشر بوده اند و اسلام هم که امر فرموده است به اينکه جهاد بکنند و دفاع بکنند و البته محتاج به همه ابزار جنگي است. اساس بر اين است که دفاع از حق بکنند و حق را و علم را جانشين مسلسل بکنند.

قلم و علم و بيان است که مي تواند بشر را بسازد، نه مسلسل و نه ساير قواي تخريب کننده.» (صحيفه نور، جلد 13، ص 228)البته ما هم مثل ساير ابناي بشر معصوم نيستيم و از خطا و اشتباه مصونيتي الهي نداريم، خصوصاً آنکه در کار هر روزنامه يي سرعت مدخليتي تام دارد ولي افتخار مي کنيم که در رعايت مصالح و ضروريات انقلاب و کشور وسواسي به خرج مي دهيم و اغلب امتيازات حرفه يي را فرع بر اين اصول دانسته، در رجحان اعتقادات و باورهاي انقلابي و اسلامي ترديد نمي کنيم.به نظر مي رسد ستاره راهنماي ما يعني قانون اساسي براي طي طريق در اين زمانه حساس ستاره يي بي افول و نشانگري قابل اتکا است؛ قانون اساسي که تنها در سايه اعتقاد به همه اصول آن مي توان راه را از چاه شناخت و مجموعه آن را به هم پيوسته و کارآمد دانست.

از اصل پنجم قانون اساسي يعني اصل کليدي ولايت فقيه تا ديگر اصول آن همه و همه مجموعه يي معنادار و هدف دار هستند که تنها در رعايت و اعتقاد به همه آنها مي توان غايت مترقي اين قانون را به دست آورد و جامعه را به سوي توسعه يي متوازن و مستدام رهنمون کرد که ما هميشه افتخار عمل مان تمسک به آن بوده است و در اين رهگذر از هيچ کس ترس و نگراني نداريم، چراکه صراط مستقيم را جاي شبهه و ترس نيست.اکنون در اين شرايط خطير که نوشتن و اطلاع رساني خود از حساسيت فوق العاده يي برخوردار شده است باز هم مي توان ضمن حفظ ساختارها و رعايت چارچوب ها، از انتقادهاي سازنده و منصفانه بهره جست و در کم کردن عيوب و نواقص کوشيد.

اين وظيفه الهي و انساني و شهروندي ما است که مشفقانه چشم از کوتاهي ها برنگيريم و با ديده غفلت «خطاها» را در معرض بزرگ شدن قرار ندهيم و همين جاست که مي گويم روزنامه نگاري سخت و طاقت فرسا شده است چراکه ما بر وظيفه خود اصرار مي ورزيم و هستند ديگراني که مي خواهند انتقادهاي ما را از برخي مسوولان به بدنه نظام پيوند دهند و ما را دچار شرايطي کنند که عملاً به وظيفه اصلي خود نپردازيم و مي دانيم و مي دانيد که چنين شرايطي سخت و ناگوار است، به ويژه که بعضي به دلايلي استناد مي کند که از نظر حرفه يي براي ما ناپذيرفتني است.

در هر حال با استعانت از ذات احديت و با اعتقاد به راه پرافتخار جمهوري اسلامي ما همچون سربازي به وظيفه خويش عمل مي کنيم و در نااميد ساختن بدخواهان و بيگانگان طماع و دشمنان قسم خورده نظام و اسلام لحظه يي به خود ترديد راه نمي دهيم. مرزبندي اصلي و هميشگي ما دوستداران نظام و کشور با اغيار کاملاً مشخص است و اين مختصر تاکيدي بر آن است که در آشفتگي ها کسي طمع خام نکند. خدمتگزاري به مردم به عنوان صاحبان اصلي کشور نه خستگي مي آورد و نه چيزي است که در شرايط گوناگون قابل کنار گذاشتن باشد.

مردم و جامعه ما همان ها هستند که با جان و مال و تلاش و زحمات خود بزرگ ترين انقلاب دوران معاصر را به پيروزي رساندند و با ايثار خود در دفاع مقدس و در همه عرصه هاي ديگر لقب بهترين ها را از امام راحل دريافت کردند.

كيهان: دست جراح نبايد بلرزد

«دست جراح نبايد بلرزد» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان حميد اميدي است كه در آن مي‌خوانيد؛ روز سه شنبه با تصويب تأسيس سازمان هدفمندي يارانه ها در مجلس، طرح تحول اقتصادي مورد توافق نهايي دولت و مجلس قرار گرفت تا در صورت تأييد شوراي نگهبان، جراحي بزرگ اقتصاد كشور در دولت دهم آغاز شود.

حقيقت آن است كه حوادث ماههاي اخير در كشور و اغتشاشاتي كه از سوي معارضين صورت گرفت، بخش عمده اي از نگاههاي مردم و مسئولان كشور را به خود معطوف كرد. به نظر مي رسد با حادثه اي كه در روز عاشورا اتفاق افتاد و طي آن ماهيت ضد ديني آشوبگران براي همه آشكار شد و سيل عظيم راهپيمايي هاي چند ده ميليوني مردمي و خروش آنان عليه اغتشاشگران و فتنه انگيزان، آتشي كه جرقه آن از سوي كانونهاي هدايت فتنه در خارج كشور زده شد و برخي عوامل داخلي و مهره هاي پياده نظام نيز «هيزم كش» آن شده بودند، رو به خاموشي نهاده است. انتظار مردم نيز از مسئولان كشور و قوه قضاييه آن است كه با محاكمه عادلانه و البته سريع آشوب طلبان و فتنه انگيزان، اجازه ندهد كه برخي «آتش زير خاكستر» شده و هر از گاه به هربهانه اي، خيابانها، اموال مردم و دارايي هاي كشور را مورد تاخت و تاز خود قرار دهند.

در ماههاي پس از تشكيل دولت دهم به علتي كه بيان شد، عملكرد دولت كمتر در معرض افكار عمومي و نقد و تحليل رسانه ها قرار گرفت. اين موضوع به معناي آن نيست كه دولت دست روي دست گذاشته و كاري از پيش نبرده است. بلكه يكي از نقاط مثبت دولت در برخورد با وقايع اخير اين بود كه همه هم و غم خود را صرف حوادث پيش آمده نكرد و همچنان در مسند خدمت گزاري به مردم دنبال كارهاي اجرايي خود رفت. سفرهاي استاني دولت در موعد معين انجام شد و دولتمردان فارغ از حوادثي كه در هر نظام سياسي ممكن است بروز كند، به انجام وظايف خود مشغول بودند.

يكي از موضوعاتي كه شروع به اجراي آن از دولت نهم آغاز و در دولت جديد به تصويب نهايي رسيد، طرح تحول اقتصادي و لايحه هدفمند كردن يارانه ها بود. هر چند اين طرح در برنامه دوم توسعه پيش بيني شده بود اما به دلايل عديده دولت نهم و دهم آن را در دستور اجرا قرار داد. طرح هدفمندي يارانه ها يكي از راهكارهاي اساسي براي ايجاد عدالت در جامعه است.

دولت معتقد است با اجراي اين طرح دنبال تحقق اهدافي چون؛ عدالت اقتصادي، مديريت بهينه منابع، بسترسازي براي اجراي اصل 44 قانون اساسي و افزايش كارايي منابع كشور است. واقعيت آن است طي ساليان متمادي كه يارانه هاي بي حد و مرز در بخش هاي مختلف اقتصادي، خصوصاً انرژي هزينه شده، در رشد اقتصادي، كنترل قيمت ها و كاهش تورم اثر چنداني نداشته است. در حال حاضر نزديك به يك سوم درآمد كشور به شيوه هاي آشكار و پنهان در قالب يارانه پرداخت مي شود، اما آيا اين مبالغ كلان به شيوه صحيح و عادلانه مورد مصرف قرار مي گيرد؟ دولت اعلام كرده كه دنبال طرح تعديل اقتصادي و حذف يارانه ها نيست بلكه قصد دارد يارانه ها بصورت عادلانه پرداخت شود.
با مصوبه 2 روز پيش مجلس عملاً فاز اجرايي طرح هدفمند كردن يارانه ها كليد خورد و ابزار لازم براي جراحي اقتصاد بيمار كشور به دست دولتمردان داده شد. در اين باره توجه به چند نكته ضروري به نظر مي رسد؛

1- هر چند وزير اقتصاد كابينه دولت دهم «كاهش تورم» را در كنار اصلاح قيمت ها و افزايش بهره وري يكي از نتايج مهم طرح هدفمندي يارانه مي داند، ولي به وضوح پيداست كه در مراحل آغازين اجراي اين طرح، حذف بخشي از يارانه حامل هاي انرژي، اثر تورمي خود را در اقتصاد كشور خواهد گذاشت و مردم با افزايش فزاينده قيمت ها مواجه خواهند شد.

دولت بايد براي كنترل آثار تورمي اجراي چنين طرحي، مكانيسم هاي دفاعي مناسب طراحي و اجرا نمايد. بازگشت يارانه ها بصورت پرداخت نقدي به دهك هاي مشمول، يكي از راهكارهاي پيش بيني شده است ولي آيا در صورتي كه اين كار با موفقيت كامل نيز انجام شود، مي تواند به تراز شدن دو كفه «درآمد» و «هزينه» در خانوارها منجر شود؟ به عبارت ديگر آيا افزايش قيمت هايي كه اتفاق خواهد افتاد با بازگشت درآمدهاي ناشي از دريافت يارانه هاي نقدي جبران خواهد شد؟

اينكه گاه از سوي برخي مسئولان اقتصادي دولت، در جهت توجيه و مثبت ارزيابي كردن طرح هدفمندي يارانه ها، عدم تورم زايي آن تبليغ مي شود، شايد خيلي به نفع دولت نباشد. در اينكه اقتصاد كشور نياز به اصلاح ساختاري داشته تا از شرايط وخيمي كه دچار شده، خارج شود و اين موضوع كه چاره اي جز بازتوزيع عادلانه يارانه ها نداريم، كسي ترديد ندارد. اما دولتمردان بايستي حتي احتمالات ضعيفي را كه اقتصاد كشور، خصوصا اقتصاد معيشتي مردم را دچار التهاب مي كند، با وضوح براي مردم بيان كنند.

بپذيريم كه مردم نسبت به اجراي اين طرح هنوز در بيم و اميدند. به نظر مي رسد كاري كه دولت پيش از آغاز به اجراي اين طرح، نسبت به آن غفلت كرده، اقناع رواني جامعه و توجيه مردم كوچه و خيابان و آگاهي آنان از فراز و نشيب هاي ناشي از هدفمندي يارانه ها است. اگر منصفانه نگاه كنيم حوادثي كه درماههاي اخير جامعه را دچار نوعي التهاب نمود، فضاي لازم را براي اين كار از دولت سلب كرد. حال كه غبار فتنه فرو نشسته و آتش التهاب فروكش كرده است، دولت مي تواند در عملياتي كردن اين طرح عجله نكند و اگر لازم است قدري در توجيه و اقناع مردم تامل نمايد. به هر حال دولت بايد در كنار تكان هاي اقتصادي ناشي از اجراي طرح، به توانمندسازي اقشار - خصوصا محروم - جامعه و شفاف سازي اذهان جامعه توجه نمايد.

2- اينكه از يك سو بدنه كارشناسي دولت و مردان «اقتصاد» كابينه، اجراي اين طرح را نقطه پايان تمام آلام و دردهاي اقتصادي كشور بخوانند و يا در نقطه مقابل عده اي ديگر اجراي آن را سرآغاز گرفتاري هاي بزرگتر و غيرقابل مهار بدانند و مدام بر طبل مخالفت بكوبند، هيچكدام منطقي نيست. راه بدون بازگشت اقتصاد كشور، توزيع عادلانه يارانه است و طرح هدفمندي يارانه ها چاره كار است و اين نكته بايد براي افكار عمومي توضيح بيشتري داده شود كه طرح ياد شده «معجزه» نمي كند ولي اجراي دقيق آن نتيجه اي مطلوب و دلخواه درپي خواهد داشت.

انتظار مي رود با اجراي طرحهايي از اين دست قدري شرايط اقتصادي مردم بهبود يابد. اگر قرار باشد ثروت جديدي در كشور توليد نشود و تعداد سيب ها در سبد اقتصاد ثابت بماند، هر چند باز توزيع هدفمند آن مي تواند گام مهمي در عدالت گستري به حساب آيد اما آيا بهتر آن نيست با افزايش بهره وري و رشد اقتصادي، تعداد سيب ها افزوده شده تا سهم هر كس- هرچند به عدالت- مقدار بيشتري شود؟

از سوي ديگر بهينه سازي مصرف انرژي و اصلاح الگوهاي مصرف خانوار يكي از نتايج و اهداف مهم اجراي اين طرح شمرده شده است. تجربه سالهاي اخير نشان داده كه تحقق اين امر بيش از آنكه در چارچوب يك طرح اقتصادي تعريف شود، يك كار فرهنگي بزرگ مي طلبد. طي سالهاي گذشته قيمت بنزين را سالانه افزايش داده ايم. به عبارت ديگر تلاش شده است تا به مرور يارانه آن حذف شود. آيا اين افزايش قيمت باعث شده تا بنزين كمتري مصرف شود؟ و از طرف ديگر آيا به افزايش تكنولوژي توليد بنزين كمكي كرده است؟

پاسخ اين سؤالات روشن است. بايد قبل از عملياتي شدن برنامه هاي اقتصادي خصوصاً طرحهايي از اين دست، زمينه هاي فرهنگي آن فراهم شود. امسال سال اصلاح الگوي مصرف ناميد شد و اكنون در ماههاي پاياني اين سال به سر مي بريم. آيا براي «نهضت اصلاح الگوي مصرف» آغاز قابل بحثي داشته ايم؟ آيا قدمهاي اوليه را براي پيمودن راه دشواري كه بتواند ما را به آن هدف بزرگ برساند، محكم و استوار برداشته ايم؟

باز هم پاسخ اين سوالات روشن است. حال كه قرار است اين طرح اجرا شود بايستي تا حد ممكن جبران مافات شود و در كنار اجراي آن، ابعاد فرهنگي و روشنگرانه نيز مورد تاكيد قرار گيرد.

مردم ايران بارها ثابت كرده اند كه پاي نظام خود همه جوره ايستاده اند. حضور مردم انقلابي در ماههاي اخير و دفاع از آرمانهاي امام، انقلاب و منويات رهبري، دشمنان داخلي و خارجي را مأيوس كرده است. اين بار نيز در كنار دولت و نظام، درد ناشي از جراحي اقتصادي كشور را تاب خواهند آورد به شرطي كه تيغ جراح تيز باشد و دست جراح هنرمندانه حركت كرده و نلرزد تا اميد بهبودي در چهره بيمار اقتصاد كشور روز به روز نمايان تر شود.

مردم سالاري: چه کساني از تداوم اختلافات سود مي برند؟

«چه کساني از تداوم اختلافات سود مي برند؟» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم حسين رضايي است كه در آن مي‌خوانيد؛ در هنگامه اي که اختلافات و کشمکش هاي سياسي در درون کشور هر روز چهره اي تازه تروجنجالي تر به خود مي گيرد، اين پرسش ذهن بسياري از فرانگران و موشکافان را به خود مشغول کرده است که به راستي چه کساني دراين آشفته بازار اختلافات دروني بيشترين سود را از آن خود مي کنند؟ بي ترديد اختلافات دروني و عدم همبستگي ميان گروههاي درون نظام توان چانه زني درباره مسائل خرد وکلان بين المللي را از دستگاه ديپلماسي کشور مي گيرد و پيرو آن منافع ملي کشور را نيز در سطح جهاني با خطر روبرو مي سازد.

شايد درنگاه نخست پيوندي ميان اين دو مقوله ديده نشود، اما اين واقعيتي است غيرقابل ترديد که اختلافات دروني مانع ازآن مي شود تا در بزنگاه هاي حساس بين المللي همه گروهها و دسته جات سياسي هم آوا و متحد در برابر افزون خواهي ها و دسيسه هاي دشمنان سوگند خورده اين سرزمين ايستادگي کرده وآنان را دراجراي نقشههاي شومشان ناکام گذارند. نمونه آشکار در اين باره فزون خواهي در درياي خزر است. در اين ميان نيز هرگونه اظهاردلسوزي براي سهم و حقوق پايمال شده ايرانيان دردرياي خزربه چشم تخريب سياسي و رقابت با دولت نگريسته مي شود.

بسيار طبيعي است که کشورهاي تازه بنياد حوزه خزر نيز از اين اختلافات بيشترين بهره را به سودخويش برده و افزون خواهي هاي خود را با پشتيباني نيروهاي فرامنطقه اي بخواهند بر تهران ديکته کنند. فراتر از آزمون خزرموضوعي که درآتش اختلافات دروني به آن با بي تفاوتي نگريسته مي شود و ذهن هرايراني آينده نگري را آزرده مي سازد، ادعاهايي است که درچارچوب پروسهاي درازمدت در کتاب هاي درسي جمهوري آذربايجان به نسل آينده اين کشورالقا مي گردد.

اين که ايران در کنار روسيه کشوري متجاوز به اين جمهوري شناسانده مي شود و همچنين طرح ادعاهاي ارضي دراين کتابها مبني براشغال چندين استان اين کشورتوسط ايرانيان نه تنها موضوعات ساده وگذرايي نيستند، بلکه ادعاهايي گستاخانه و خطرناکند که در آيندهاي دوريا نزديک مي تواند پيامدهاي دهشتناکي را براي تماميت ارضي کشورمان رقم زند، اما متاسفانه در آتش اختلافات دروني که رسانه‌ها (اعم از ديداري، شنيداري و نوشتاري) بيشتربه موضوعات و درگيري هاي جناحي مي پردازند، اين مسائل حساس با عدم رصد و حساسيت روبروشده و ايرانيان را از پيامدهاي آن غافل مي سازد.

نکته شايان توجهي که اين روزها دشمنان تاريخي اين ملت را در ماهي گيري از آب گل آلود کامياب گردانيده است، چيرگي اطلاعاتي و رسانه اي اين دشمنان است. متاسفانه در چنين فضايي که اطلاع رساني در رسانه ها با دشواري هايي مواجه شده است، برخي از مردم براي آگاهي از رويدادها و تحليل هاي روزکشوربه رسانههاي معلوم الحال بيگانه روي مي آورند.

در اين ميان نيزچنين رسانههايي درحالي که نقش دايه مهربان ترازمادررابه خوبي بازي مي کنند با شگردهاي پيچيده جنگ رواني هرآنچه که سبب تشديد اختلافات دروني، قومي و نژادي مي شود را روانه ذهن ميليونها ايراني مي کنند. در هنگامه مبارزات انتخاباتي درايران آنچه که بيش از همه مورد توجه اين شبکه هاي تلويزيوني قرار مي گرفت آتش زدن به خرمن اختلافات قومي، مذهبي، زباني ونژادي بود. دريکي ازهمين برنامهها و ميزگردها  که در شب هاي پيش از انتخابات پخش مي شد يکي از شرکت کنندگان دراين گفت وگو، پس ازآنکه برآتش اختلافات زباني و قومي مي دمد، درسخني خام وناپخته که درديکته شدن آن ترديدي نبود مي گويد: «اصلا چه معني دارد که زبان پارسي، زبان رسمي سرزمين ايران باشد؟!» بيگمان هيچ دولتي درجهان دغدغه برقراري مردمسالاري درايران را ندارد.

آنچه که امروز بر هر خردمندي آشکار است آن است که بيشينه اين گونه رسانههاي برون مرزي که با هزينههاي هنگفت وازجيب ماليات دهندگان خويش اقدام به پخش برنامههاي ماهوارهاي مي کنند در زيرنقاب پشتيباني از جنبش هاي اصلاح طلبانه تنها اهداف و سود دولتهاي متبوع خود را دنبال مي کنند.

به راستي کدام مغز ساده انديشي مي تواند باور کند که رسانهاي مانند بي بي سي که اربابان و چرخانندگان آن مستقيم و غيرمستقيم افزون بر دو ميليون کيلومترمربع ازخاک اين سرزمين را از پيکره اش جدا ساخته اند و کودتاها و فتنه ها را در اين پهنه رقم زده اند، اکنون در راستاي ايجاد اصلاحات در کشورمان تلاشي بدون چشم داشت را آغاز کرده باشند؟ آنچه که دراين ميان باعث شگفتي مي گردد گفت وگوي برخي ازچهرههاي سياسي درون وبرون نظام با اين شبکهها است.
به يقين اگرفضاي ابرازديدگاه و بيان مواضع در رسانه هاي درون کشور بيش از پيش فراهم گردد هيچ فعال سياسي حاضرنخواهد بود در برابر نگاه تيزبين ملت ايران تن به گفت وگو با اين رسانهها بدهد.بنابراين دراين نکته نبايد ترديد کرد که بسته شدن هرروزنامه اي يا  انحصاري شدن  رسانه ملي توسط يک گروه يا انديشه، دردرجه نخست به سود دشمنان اين سرزمين وشادي آنهاست اما دراين ميان پرسشي که ذهن بسياري از دلسوزان و فعالان سياسي کشوررا به خود مشغول داشته است آن است که درشرايط کنوني براي جلوگيري ازسو» بهره دشمنان تاريخي اين ملت چه بايد کرد؟

براي پاسخ به اين پرسش نکات بسياري را بايد مورد توجه و تحليل قرارداد که دراين کوتاه سخن نمي گنجد اما نکته مسلم آن است که عناصر راديکال ازهرجناحي که باشند بايد بدانند که با رفتارهاي تندروانه خويش خواسته يا نا خواسته آب درآسياب دشمنان اين ملت مي ريزند. گروهي نيزکه سخن از اتحاد و همبستگي مي زنند بايد بدانند که اتحاد وهمبستگي بدون ايجاد بسترهاي مورد نيازنه تنها سودمند نيست بلکه براي يک جامعه مردم سالار که وجود ديدگاههاي گوناگون وچند آوايي در آن جزو نيازهاي بنيادين  به شمار مي آيد زيان بخش نيز بوده است.

آنچه که اتحاد و همبستگي را معنا مي بخشد نه تک آوايي دردرون کشوربلکه اتحاد و يگانگي در برابر دسيسه ها و فتنه هاي برون مرزي است. خبررساني آزاد و تحليل ها و تفسيرهاي برآمده از آن در رسانه ملي وهمچنين مطبوعات مي تواند اعتماد مردم را نسبت به رسانههاي درون مرزي افزايش دهد و گوي و ميدان را از رسانه هاي غرض ورز  بيگانه بگيرد. درچنين شرايطي جامعه پويا راه کمال را بدون درگيري وکشمکش  بازکرده و بيشترين سود را نه نصيب عناصربيگانه بلکه نصيب مردم و کشورمي گرداند.
 
ابتكار: سالروز حماسه شهداي هويزه

«شرح محاصره دانشجويان پيرو خط امام در هويزه؛ سالروز حماسه شهداي هويزه»ع نوان يادداشت روز روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛   ... ما محاصره شده بوديم، هيچ راه فراري نداشتيم و هيچ کاري نمي توانستيم بکنيم. يکي از بچه ها آر.پي.جي. داشت، ولي گلوله آن را نداشت. بچه ها با  ژ-3 و کلاش به تانک ها تيراندازي مي کردند و مانع از آن مي شدند که کسي سرش را از تانک در بياورد. همگي نااميد بوديم حتي يک درصد هم امکان نجات به خودمان نمي ديديم.بچه ها هنوز داشتند از امتداد جاده که جلو رفته بودند بر مي گشتند، عده اي دولا دولا و بيشتر سينه خيز داشتند مي آمدند. هيچ کس نمي دانست چکار بکند، هيچ کاري هم نمي توانستند بکنند، همگي مرگ را چند قدمي خود مي ديدند.

کشته شدن براي من مهم نبود، ولي اين طور قتل عام شدن بدون اين که بتوانيم هيچ ضربه اي به آنها بزنيم و حتي يکي از آنها را بکشيم، خودمان کشته شويم، خيلي سخت و دردناک بود. در پناه جاده که خوابيده بودم دست در جيب هاي خود کرده و هرچه کارت و ورقه از سپاه پاسداران داشتم درآوردم و پاره پاره کردم و مقداري خاک روي آن ريختم.همه آماده بوديم که تانک هاي عراقي از آن طرف جاده بيايند اين طرف يا تسليم مي شديم يا همه را به رگبار مي بستند; هيچ گونه جان پناهي ديگر نداشتيم.

در همان حال ديدم که ديده بان ارتش هم حدود دو سه متري من نشسته و هي دارد فحش مي دهد و مي گويد چرا به من نگفتند و عقب نشيني کردند، من که بي سيم داشتم چرا من را اين طور گير انداختند.رگبار تانک ها قطع نمي شد، بچه ها يکي يکي داشتند تير مي خوردند، هر کدام يک جايي مان را گرفته بوديم و خودمان را در پناه جاده جلو مي کشيديم.

خون از بدن بچه ها سرازير بود ولي هنوز کسي از بچه ها شهيد نشده بود. يکي از برادران به نام « خيرالله موسوي» که از تهران آمده بود، در يک متري جلوي من بود و داشت به تانک ها تيراندازي مي کرد، ناگهان يک تير آمد و خورد به کلاهش و من که پشت سرش نشسته بودم، ديدم که عقب کلاه سوراخ شد و گلوله در رفت، او کلاهش را برداشت و خون همين طور از سر و صورتش به روي لباس هايش مي ريخت و هي مي گفت: بچه ها من تير خوردم; دو سه بار تکرار کرد.

تير به پيشانيش خورده و از عقب سرش درآمده بود. حدود يک دقيقه اي پهلوي او بودم، هنوز داشت حرف مي زد، ولي زبانش گير مي کرد و مي گفت: بچه ها مرا هم با خود ببريد، نگذاريد اين جا بمانم.هنوز در پناه جاده خوابيده بوديم و بچه ها سينه خيز جلو مي آمدند، در اين حين مسعود انصاري هم داشت خودش را جلو مي کشيد. از او سراغ حسين و محسن و جمال را گرفتم و او گفت آنها را به رگبار بستند و هر سه شهيد شدند.علي حاتمي، که از دانشجويان پيرو خط امام بود و رفته بود براي حسين و محسن و جمال غذا ببرد، داشت مي آمد.

نمي دانم او فهميده بود که محاصره شده ايم و چه موقعيت داريم يا هنوز از اوضاع خبر نداشت. علي در امتداد جاده جلو مي آمد، همين که به بچه ها رسيد و ديد همه بچه ها خوابيده اند و تانک عراقي آن طرف جاده است، بلافاصله راهش را کج کرد و به طرف سمت چپ جاده (مخالف هويزه) به راه افتاد و به طور مايل به طرف کرخه کور، سمت جلاليه مي رفت.

او نمي دانست که از اين سمت به کجا سر در مي آورد، در حقيقت، هيچ کس نمي دانست و ليکن به علت اين که سمت ديگر جاده، تانک هاي عراقي وجود داشت و نيز در دو کيلومتري روبه روي ما هم، در امتداد جوفير بقيه تانک هاي عراقي داشتند پيش مي آمدند، به ناچار، علي در اين سمت آغاز کرد به رفتن. من هم که کنار جاده افتاده و تير خورده بودم، بارها از خدا خواستم که نجاتمان بدهد.هيچ راه چاره اي به نظر نمي آمد، مرگ ما حتمي بود. به بچه ها گفتم: «لااقل برخيزيد خودمان را تسليم کنيم » ولي آنها هيچ کدام جوابي ندادند.ساعت حدود 5 الي 5/5 عصر بود و هوا داشت رو به تاريکي مي رفت، شايد نيم ساعت به اذان مغرب مانده بود. دلم مي خواست در يک لحظه هوا تاريک مي شد تا از دست عراقي ها فرار کنيم، ولي غيرممکن بود.

بچه ها همگي از راه رسيده و در پشت جاده خوابيده بودند و نمي دانستند چکار بکنند; تا جايي که علي حاتمي (از دانشجويان خط امام) از راه رسيد. تمام اين جريان ها از لحظه اي که تير خوردم و آمدم و ديدم تانک هاي عراقي سر راه ما هستند تا لحظه اي که علي حاتمي رسيد و به طرف چپ راه افتاد که برود، در مدت شايد پنج الي شش دقيقه روي داده بود.در هر صورت، علي به راه افتاد. نزديک ترين تانکي را که گفتم حدود سي متر از ما فاصله داشت، آن طرف دو تانک ديگر ايستاده بود، در نتيجه، فاصله اولين تانک تا جاي ما، حدود هفتاد الي هشتاد متر بود.

علي که راه افتاد، من هي داد زدم: بخواب مي زنند.وضع طوري بود که اگر از پشت جاده بر مي خواستيم هيچ گونه پناهگاهي ديگر وجود نداشت که مانع از تيرخوردن بشود. سه چهار نفر ديگر برخاستند و دنبال او به راه افتادند; هفت، هشت متر که رفتند، چند نفر ديگر برخاستند و راه افتادند. همه از روي نااميدي بلند مي شدند و راه مي افتادند. وضع طوري بود که در يک ثانيه چندين صداي گلوله مي آمد. بچه ها کم کم همه رفتند و فقط ما دوازده نفر هم چنان سينه جاده افتاده بوديم و هي مي گفتيم که ما را هم ببريد، يکي بياد مرا هم بگيره و ببره، ولي هيچ کس گوش نمي داد.خيرالله موسوي که حدود دو دقيقه قبل تير به سرش خورده، هنوز زنده بود.

همه رفته بودند و آخرين نفري که رفت محمد فاضل، يکي ديگر از دانشجويان خط امام بود. او داشت با دو نفر ديگر مي رفت. حدود سي متر رفته بود و ديگر کسي از سينه جاده برنخواست. هرکس يک جايش را گرفته بود و از درد مي ناليد، من که تير به کتفم خورده بود مي توانستم راه بروم ولي جرات نداشتم از سينه جاده بلند شوم. بالاخره اسلحه ژ-3 را برداشتم و روي دوش طرف راست گذاشته، به راه افتادم; همين که راه افتادم صداي بچه هاي کنار سينه جاده دو مرتبه بلند شد: برادر کمکمان کن ما را هم با خودت ببر.

اين کلمات را به هر کس راه مي افتاد مي گفتيم و حالا نوبت من شده بود که به من بگويند: برادر! کمک کن. من با آن وضعي که داشتم هيچ گونه کمکي نمي توانستم به هيچکس بکنم. درثاني، هيچ کس اميد نداشت که لااقل پنج متر برود و تير نخورد، لذا هيچ کس زخمي ها را بر نمي داشت که مبادا کسي زير رگبار بيشتر معطل شود; ثالثا، زخمي را بردارد و کجا ببرد؟ کسي جايي را بلد نبود، نيروي خودي هم به چشم نمي خورد که بخواهد در آن مهلکه مجروح را بردارد.

آنجا شايد اگر برادر تني انسان روي زمين مي افتاد، برادرش او را مي گذاشت و لااقل جان خود را نجات مي داد. حال پيش خود حساب مي کنم که حسين علم الهدي و محسن غديريان و جمال که در پشت آن تپه ماندند و ما را روانه کردند که ما نمانيم، آنها چه کساني بودند و ما چه افرادي هستيم.داشتيم در راه مي رفتيم که رگبارهاي دشمن هم چنان کار مي کرد. صداي رگبارها که نزديک مي شد، خود را روي زمين مي انداختيم و همين که بر مي خاستيم دوباره برويم، دو سه نفر ديگر، بلند نمي شدند، تير خورده بودند.

از آنها مي گذشتيم و آنها هم طبق معمول تقاضاي کمک مي کردند ولي هيچ کس نمي ايستاد و من آخرين نفر بودم که از اين زخمي ها رد مي شدم. هر لحظه انتظار مي کشيديم که گلوله اي بخوريم. مرتب گلوله هاي خمسه خمسه به ما مي زدند. گلوله هاي خمسه خمسه، هر ثانيه يکي مي افتاد. همين که يک سري مي ريختند، دوباره پنجاه متر بالاتر را مي زدند و همين طور دشت را به رگبار کشيده بودند.به طرف راست جاده هم رگبارها مي آمدند.

صداي رگبارها که نزديک مي شد و صداي خمسه خمسه که مي آمد همه خودمان را روي زمين مي انداختيم، رگبار که تمام مي شد و گلوله توپ در اطراف به زمين مي خورد، صبر مي کرديم تا ترکش هاي آنها رد شوند سپس بر مي خاستيم و به راه رفتن ادامه مي داديم. يادم هست که 100 الي 150 متر راه رفته بوديم، يکي از برادران که 25 سال داشت، در حدود بيست متري جلوتر از من مي رفت، ناگهان صداي فرود آمدن خمسه خمسه که شتابان هوا را مي شکافت، در منطقه پيچيد، من به سرعت خوابيدم او هم خوابيد، دو سه نفر هم جلوتر از او مي رفتند، گلوله وسط ما افتاد، ولي به او نزديک تر بود، لحظه اي صبر کرديم و برخواستيم راه افتاديم; در راه ديديم که او دارد مي غلطد، با خود فکر کردم که حتما مي خواهد به جاي سينه خيز با غلطيدن خود را از رگبار دشمن نجات دهد، ولي دوباره با خود گفتم مگر چقدر مي تواند بغلطد و بلند نشود، به او که رسيدم صورتش خون آلود و از بدنش خون مي آمد; در خون خود غلط مي خورد.

او هم مي گفت برادر کمک کن. در اين حال از خدا مي خواستم که بتوانم به او کمک کنم ولي امکان نداشت.افرادي که مجروح شده بودند و توان حرکت نداشتند، مجبور بودند همان جا بمانند. آنها افزون بر تقاضاي کمک به طور لفظي، با نگاهشان هم خواستار کمک بودند. وقتي ما را مي ديدند که داريم به آنها مي رسيم اميدوار مي شدند، اما وقتي بدون امکان انجام کمکي از آنها رد مي شديم، نگاه نوميدانه شان ما را همراهي مي کرد.

خيلي از برادران مجروح مي توانستند زنده بمانند، چون مثلا تير به پايشان خورده بود و مردني نبودند.ما هم چنان جلو مي رفتيم. بچه ها همه از من جلوتر بودند و من هم مرتب داد مي زدم که بلکه يکي از آنها بايستد تا با هم برويم. من به علت اين که تير خورده بودم و شانه ام به شدت درد مي کرد و نمي توانستم تند راه بروم از همه عقب تر بودم; شايد فاصله نزديک ترين افراد به من متجاوز از صدمتر بود.

من از وقتي که در محاصره افتادم و تير خوردم، لبانم خشک شده و احساس مي کردم که مثل آتش داغ شده ام، بدنم خيس عرق شده بود، خيلي سعي مي کردم که آب دهانم را فرو بدهم، ولي آب وجود نداشت، انگار يک هفته بود که آب نخورده بودم، در قمقمه هم آبي نبود. در حالي بودم که احساس مي کردم اسلحه و فانوسقه متجاوز از پنجاه کيلو بر من فشار وارد مي آورد; چندبار تصميم گرفتم اسلحه را بيندازم که راحت راه بروم، ولي با خودم مي گفتم مال بيت المال است و مديون مي شوم.

هوا رو به تاريکي (اذان مغرب) بود، نه آبادي ديده مي شد و نه درختي بچه ها هم که همه جلوتر از من رفته بودند. با خود فکر مي کردم که ممکن است شب در بيابان گرگي، سگي يا حيواني درنده به من حمله کند و يااين که در تاريکي شب، طرف جبهه عراق بروم، لااقل خشابهايم باشد و بتوانم مقداري مقاومت کنم.خلاصه دوباره راه افتادم.

تا الان حدود 150 متر آمده بودم. از آن جايي که در پشت جاده موضع گرفته بوديم و برخواستيم راه افتاديم بايد حدود چهارصد متر مي رفتيم تا به خاکريز و سنگرهايي مي رسيديم. ما اگر مي توانستيم به اين سنگرها برسيم لااقل از رگبار مسلسل هاي دشمن در امان بوديم. هرچه به سنگرها نزديک تر مي شدم بيشتر اميدوار مي شدم و از خدا مي خواستم که اين آخرين لحظات تير نخورم.

بالاخره به سنگرها رسيدم و از خاکريز بالا رفتم سپس آن طرف خاکريز قرار گرفتم. هنوز باورم نمي شد که چطور من جان سالم به در بردم.بچه ها صد متري از من جلوتر بودند و هوا هم رو به تاريکي مي رفت، مي ترسيدم که در تاريکي بچه ها را گم کنم خيلي داد زدم بالاخره يکي از بچه ها به نام مسعود انصاري ايستاد و من به او رسيدم. چفيه اي داشت به دستم پيچيد و با هم رفتيم. از علي حاتمي سراغ گرفتم، گفت: علي از ما جدا شد و با محمد فاضل و چند نفر ديگر از طرف ديگر رفتند و گفتند از اين طرف که ما مي رويم به نيروهاي ارتش مي رسيم. ولي من در اصفهان بودم که خبر پيدا کردم علي شهيد شده است.

بعدا دوباره که به سوسنگرد برگشتم و از مسعود سراغ علي حاتمي را گرفتم، گفت: علي همان موقع تير خورد، هنوز به سنگرها نرسيده بوديم که يک تير به سرش خورد و افتاد. هم چنين محمد فاضل که تير به شکمش خورد.در هر صورت، آن شب حدود يک ساعت راه رفتيم تا به کرخه کور رسيديم. ارتش پس از عقب نشيني، آن جا مستقر شده بود. هرچه سراغ گرفتيم نه يک آمبولانسي وجود داشت نه يک خودرو نه يک جيپ که زخمي ها را ببرند.

هرچه بيشتر جلو رفتيم هيچ خودرويي وجود نداشت. از روي پلي که عراقي ها روي کرخه کور زده بودند گذشتيم، کنار آن پل، جاده اي بود که يکي گفت جاده جلاليه است، ولي از هرکس ديگر که مي پرسيديم مي گفت نمي دانم. بالاخره مسعود به من گفت: « نمي شود که تو تا صبح اين جا بماني و خون از بدنت برود، اگر مي تواني راه بيايي بيا تا برويم بالاخره به يک جايي مي رسيم .»راه افتاديم. حدود يک ساعت رفتيم، طرف چپ ما جبهه هاي عراق بود که همه اش روشن بود، هنوز منور خاموش نشده، منور ديگري مي انداختند.

از اين جهت خيالمان راحت بود که به طرف جبهه هاي عراق نمي رويم، ولي مي ترسيديم که به گروه کمين عراق در اين بيابان برخورد کنيم; زيرا، آنها دوربين مادون قرمز داشتند.در همين حين، صدايي شنيدم، چندنفر فارسي حرف مي زدند. آنها هم گروه ديگري بودند که به فرماندهي کريم، پيش رفته و محاصره شده بودند، تا اين که بعد از دادن چندين شهيد توانسته بودند فرار کنند و دو نفر زخمي را -که مي توانستند راه بروند -نيز با خودشان بياورند. يکي از آنها از بچه هاي اصفهان بود.

شب آنها را نزديک کرخه کور ديديم، چند نفر از بچه هاي اصفهان هم با آن گروه بودند، همديگر را از صدا شناختيم و ما نزد آنها رفتيم. مي گفتند که به وسيله بي سيم تماس گرفته ايم و گويا توپخانه همدان اين نزديکي ها مستقر است. حدود ده دقيقه ديگر راه رفتيم، گويا بچه ها منطقه را مي شناختند، از طرف راست جاده وارد دشت خاکي شديم، پس از طي مسافتي حدود صد متر به محل استقرار توپخانه همدان رسيديم. ساعت حدود هشت شب بود...
 
دنياي اقتصاد: ضرورت بازنگري در شيوه عرضه اوليه سهام در بورس

«ضرورت بازنگري در شيوه عرضه اوليه سهام در بورس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم عليرضا كديور است كه در آن مي‌خوانيد؛پس از ابلاغ سياست‌هاي كلي اصل 44 قانون اساسي و آغاز عرضه سهام شركت‌هاي دولتي در بهمن‌ماه 85 كه با ورود شركت ملي صنايع مس به بورس تهران كليد خورد،

حضور در عرضه‌هاي اوليه و خريد سهام اين شركت‌ها مفهوم ديگري در ميان سهامداران و فعالان بورس تهران پيدا كرد. در واقع اين عرضه‌ها به طور عمده به دليل شيوه نامناسب واگذاري، به فرصت مناسب و بدون ريسكي براي فعالان بازار تبديل شد كه به تدريج رانت بزرگي براي كارگزاران سهامداران عمده ايجاد كرد.

هرچند تا پيش از عرضه سهام شركت‌هاي دولتي، عرضه‌هاي اوليه سهام فرصت مناسبي براي كسب سود كوتاه‌مدت تلقي مي‌شد، اما پس از آغاز واگذاري شركت‌هاي دولتي، مقياس و دوره زماني كسب سود كوتاه‌مدت در ذهن فعالان بورس تهران دستخوش تغييرات بنيادي شد.

نمونه اين سودهاي نجومي، رشد قيمت سهام شركت‌هايي همچون كشتيراني (115 درصد)، حفاري شمال (76 درصد)، بيمه البرز (53 درصد)، مخابرات (42 درصد) و بيمه آسيا (13 درصد) در فاصله تنها چند روز پس از عرضه سهام است. هرچند در اين ميان مي‌توان سازمان خصوصي‌سازي را به عنوان متولي ارزش‌گذاري و عرضه سهام شركت‌هاي دولتي، به واسطه فروش ارزان قيمت سهام، مورد سرزنش و بازخواست قرارداد، اما تجربه نشان داده قيمت سهام اكثر اين شركت‌ها پس از دوره كوتاه‌مدت هيجاني و اوليه، دوباره به قيمت‌هاي عرضه اوليه و حتي پايين‌تر باز مي‌گردند كه از اين منظر نمي‌توان انتقادي متوجه سازمان خصوصي‌سازي كرد.

اما تيغ انتقاد از جنبه ديگري به طور مشترك متوجه سازمان بورس و خصوصي‌سازي است. در حقيقت سازمان خصوصي‌سازي به عنوان متولي عرضه سهام، پيش از عرضه نسبت به حجم عرضه اوليه و چگونگي عرضه سهام در روزهاي بعد اطلاع‌رساني جامعي براي فعالان بازار ارائه مي‌دهد.

اطلاعاتي كه به واسطه محدود بودن ميزان عرضه سهام از سوي دولت، فرصت اتخاذ بهترين استراتژي براي دستكاري قيمت‌ها را به سهامداران عمده حقيقي و حقوقي مي‌دهد. همچنين سازمان بورس و اوراق بهادار به عنوان فراهم‌كننده زمينه معامله سهام در بورس، با وضع محدوديت‌هاي معاملاتي از جمله درصد نوسان روزانه، حجم مبنا، گره معاملاتي و... در عمل زمينه دستكاري قيمت را بيش از پيش فراهم مي‌سازد. به بيان ديگر، محدوديت‌هاي حاكم بر بورس كه منجر به تشكيل صف در بازار مي‌شوند در كنار مشخص بودن شيوه عرضه سهام از سوي دولت، در عمل كليه ملزومات دستكاري قيمت و در نهايت متضرر شدن خريداران سهام در قيمت‌هاي بالا را فراهم مي‌سازند. محدوديت‌هايي كه به واسطه ضعف دانش مالي و قدرت تحليلگري، سهامداران را به سمت حركت‌هاي هيجاني و غيرعقلايي سوق مي‌دهد.

آخرين نمونه اين شيوه واگذاري، عرضه اوليه سهام بيمه آسيا است. شركتي كه با وجود مناسب نبودن وضعيت‌هاي صورت‌هاي مالي و پيش‌بيني سودآوري نسبت به دو شركت بيمه بورسي ديگر (البرز و دي)، در حال حاضر در نسبت قيمت به درآمدي (P/E) بالاتر از 21 هم گروه خود همچنان شاهد صف خريد چند ده ميليوني است. صفي كه به دليل محدود بودن عرضه سهام از سوي سازمان خصوصي‌سازي و وجود محدوديت نوسان روزانه، سرنوشتي مشابه ساير عرضه‌هاي اوليه براي «آسيا» رقم خواهد زد. سرنوشتي كه پايان آن رشد حبابي قيمت، سقوط قيمت و متضرر شدن سهامداران خرد است.

در اين ميان به نظر مي‌رسد بازنگري در محدوديت‌هاي معاملاتي حاكم بر سهام از سوي سازمان بورس (از جمله حذف محدوديت‌ها براي يك دوره مشخص پس از عرضه) و عدم اعلام روش واگذاري از سوي سازمان خصوصي‌سازي در كنار الزام انجام عرضه‌هاي اوليه به روش ثبت دفتري، تا حد زيادي مي‌تواند فساد حاكم بر معاملات سهام اين شركت‌ها را كاهش دهد.

جمهوري اسلامي: تحليل سياسي هفته

«تحليل سياسي هفته» عنوان سرمقاله‌ي امروز روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ روزهاي سپري شده ايام حساس و سرنوشت سازي محسوب مي شوند كه اگر حوادث مربوط آن به درستي مديريت نشود و از مجموعه نيروهاي داخل انقلاب در جهت جذب حداكثري زير چتر انقلاب بهره برداري نگردد پيامدهاي تلخ و جبران ناپذيري خواهد داشت .

بنظر مي رسد حوادث بعد از انتخابات به اندازه كافي به مردم و نظام آسيب رسانده و هزينه هاي زيادي را تحميل كرده كه دلسوزان انقلاب را به اين نتيجه رسانده باشد كه ادامه اين وضعيت به مصلحت هيچكس نيست و جز ضد انقلاب و دشمنان نظام از آن بهره نمي برند. شايد اكنون بر همگان آشكار شده باشد كه ادامه التهاب و عدم ايجاد تفاهم فقط و فقط به نفع براندازان كينه توزان قانون ستيزان و معاندان است و بايد هرچه سريعتر نسبت به پايان دادن به اين وضعيت اقدام نمود.

چرا عقلاي قوم نبايد به فكر راهكارهايي عاجل براي فائق آمدن بر التهابات سياسي و بحرانهاي اجتماعي و زدودن غبار از فضاي جامعه باشند درحالي كه مي بينند دشمنان انقلاب و موجوديت نظام چنگ و دندان تيز كرده و روياي به جان هم انداختن مردم و نيروهاي انقلاب را در سر مي پرورانند عقل حكم مي كند كه با پيشنهادهاي وحدت آفرين برخورد جدي و مثبت شود و در عوض با شيطنت ها و سم پاشي هاي خناسان و افراطيون كه حيات خود را در ادامه التهاب آفريني ها مي بينند مقابله گردد. چرا بايد اجازه داد افراطيون و افراد مخالف طرح هاي وحدت آفرين دلسوزان و علاقمندان به نظام و انقلاب را به حاشيه رانده و تلاشهايي را كه در جهت حفظ منافع ملي و عبور از بحران انجام مي شود خنثي كنند و در عوض اظهاراتي كه منافي وحدت بوده و آسيب هاي جدي به مباني توسعه و رشد كشور مي رساند از تريبون هاي رسمي و رسانه هاي جمعي امكان انعكاس وسيع بيابد
قطعا بهترين راه حل براي خروج از كشمكش هاي سياسي كه هيچ برنده اي جز دشمنان انقلاب براي آن متصور نيست عمل به توصيه هاي رهبر معظم انقلاب است كه با تنگ كردن دايره انقلاب و حذف نيروها مخالفت و به فعالان صحنه سياسي و مسئولان نظام توصيه كرده اند جاذبه حداكثري و دافعه حداقلي را نصب العين خود قرار دهند.

در هفته جاري همچنين اختلاف نظر ميان قوه مقننه و مجريه بر سر تصويب و نحوه اجراي لايحه هدفمند كردن يارانه ها انعكاس وسيعي داشت . دولت كه معتقد است دستش در توزيع منابع مالي و اجراي هدفمند كردن يارانه ها بايد كاملا باز باشد و با نفس نظارت مجلس چندان ميانه اي ندارد تغييرات مجلس در اين لايحه را به معناي تخريب لايحه تلقي و در اقدامي كه فرار به جلو خوانده شد اعلام نمود آمادگي اجراي آنرا ندارد و لايحه را پس خواهد گرفت . مجلس نيز در قبال اين تهديد سعي كرد نظرات دولت را در مصوبات خود رعايت كرده و سرانجام اين لايحه را تصويب كند.

در اين هفته در جريان سفر رئيس جمهور به تاجيكستان و تركمنستان چند سند همكاري با اين كشورها امضا شد و خط لوله دوم صادرات گاز تركمنستان به ايران نيز با حضور روساي جمهور دو كشور افتتاح گرديد. طول خط لوله گاز دولت آباد سرخس خانگيران بيش از 30 كيلومتر و قطر آن نيز 1020 ميليمتر و ظرفيت سالانه انتقال آن حدود 12 ميليارد متر مكعب است . در طول مسير اين خط لوله گاز ده ها تاسيسات فني و مهندسي از جمله دستگاه پالايش گاز پاكسازي داخل لوله و نيز ايستگاه اندازه گيري فشار و كيفيت گاز صادراتي احداث شده است . تركمنستان و ايران توافق كردند كه از طريق خط لوله گاز « كريجه كردكوي » و خط لوله گاز « دولت آباد سرخس خانگيران » ميزان صادرات گاز تركمنستان به ايران كه اكنون 14 ميليارد متر مكعب است در آينده به 20 ميليارد متر مكعب در سال افزايش يابد.

هفته جاري را درحالي پشت سر گذاشتيم كه كشورهاي مسيحي جهان مراسم سال نو ميلادي را برگزار كردند. با اين حال همزمان با برگزاري جشن هاي سال نو در اين كشورها بسياري از مردم نقاط مختلف جهان درگير جنگ بحران هاي اجتماعي و قحطي بودند.

در فلسطين اشغالي صهيونيستها تنها چند ساعت پس از ورود به سال جديد ميلادي منطقه غزه را آماج حملات خود قرار دادند و شماري از فلسطيني ها را كشته و زخمي كردند كه اين حملات طي روزهاي گذشته به صورت روزمره ادامه يافته است و اين درحالي است كه همچون موارد گذشته هيچ گونه اعتراضي از سوي مجامع جهاني در تقبيح و توقف اين حملات مشاهده نشد. اوج رسوايي اين مجامع مدعي دفاع از صلح و امنيت جهاني در تهاجم وحشيانه رژيم صهيونيستي به غزه در ابتداي سال گذشته ميلادي عيان شد كه با سكوت خود دست صهيونيستها را در قتل عام فلسطيني ها و ويران ساختن غزه باز گذاشتند و پرونده سياه و ننگين از خود برجاي نهادند.

از دنياي مسيحيت كه خود را طالب صلح و امنيت در جهان معرفي مي كند و ديگر اديان را متهم به طرفداري از خشونت و دفاع از جنگ مي كند در برابر جنايات گسترده قدرتهاي استعماري در سراسر جهان و متحد شرور آنها يعني رژيم صهيونيستي به ويژه در روزهايي كه منتسب به تولد حضرت مسيح (ع ) است نه تنها هيچگونه اعتراضي شنيده نمي شود بلكه به گونه اي رفتار مي شود كه شبهه حمايت كشورهاي مسيحي از جنايات جاري در جهان قوت مي گيرد.

اين هفته همچنين شاهد اوجگيري بحران و درگيري در كشور يمن بوديم . حمله دولت يمن با همدستي عربستان و آمريكا به مناطق شيعه نشين « صعده » اكنون وارد ششمين ماه شده و اخبار رسيده از اين منطقه حاكي است شرايط براي ساكنان آن بسيار وخيم است . بااينحال چند مليتي شدن جنگ در يمن نشان مي دهد كه شيعيان وابسته به قوم « حوثي » همچنان در برابر تهاجم گسترده زميني و هوايي مقاومت مي كنند.

البته آمريكايي ها بهانه ورود خود به جنگ يمن را مقابله با القاعده در يمن و مبارزه با تروريسم عنوان كرده اند. دو روز قبل يك روزنامه آمريكايي اعلام كرد انگليس نيز به بحران يمن وارد شده است و در زمينه اطلاعات نظامي در يمن با آمريكا همكاري مي كنند. آنچه مسلم است اين است كه شيعيان يمن آنچنانكه خود نيز بارها اعلام كرده اند به دنبال دستيابي به حقوق قانوني و مشروع و رفع وضعيت تبعيض آميز حاكم بر خود هستند و ارتباطي با القاعده ندارند و طرح مسئله تروريسم و القاعده مستمسكي براي قدرتهاي خارجي است تا دولت صنعا را در سركوب شيعيان ياري كنند.

هفته جاري همچنين شاهد گسترش انتقادهاي بين المللي و تظاهرات اعتراض آميز عليه رژيم مصر به دليل تباني شرم آورش با صهيونيستها در تكميل محاصره مردم غزه بوديم . در چند كشور جهان تظاهراتي در مقابل سفارتخانه هاي مصر عليه رژيم قاهره برگزار شد و يك كاروان بين المللي نيز در حركتي نمادين قصد داشت از خاك مصر وارد غزه شود و چند قلم نيازهاي اساسي مردم غزه را به دست ساكنان آن برساند كه با ممانعت مصريها مواجه گرديد.

از سوي ديگر رژيم مصر كه خفت طلايه داري سازش با رژيم صهيونيستي در منطقه را يدك مي كشد با اقدام تازه خود در احداث ديوار حائل فولادي در غزه موج خشم و نفرت ملت هاي منطقه و جهان را عليه خود برانگيخته است . رژيم مصر براي تكميل محاصره فلسطيني ها در غزه و محبوس ساختن مردم اين منطقه از چندي پيش ساخت يك ديواري فولادي در مرز غزه را به اجرا گذاشته است . عمق اين ديوار 30 متر مي باشد كه هرگونه حفر تونل از غزه به مصر را كه در سالهاي اخير تنها منفذهاي دستيابي مردم غزه به دارو و مواد غذائي بوده است غيرممكن مي سازد. دولت مصر هدف از ساخت اين ديوار را تامين منافع ملي عنوان كرده است كه گروههاي فلسطيني اين توجيه را رد كرده و مضحك خوانده اند.

اين هفته در بررسي مسائل عراق اعتراف وليعهد انگليس به اينكه حمله به عراق « اشتباهي بزرگ » بود نكته قابل تاملي بود و در رسانه ها بازتاب داشت . پرنس چارلز كه پيشتر نيز در مقاطع مختلف مخالفتش را با جنگ عراق اعلام كرده بود بر نظرش در رد اين جنگ تاكيد كرد.

يك نشريه انگليسي در اين باره نوشت كه چارلز در ابتداي لشكركشي به عراق در زمان دولت توني بلر به شدت با اين حمله مخالفت كرد و با سياستمداران در مورد منصرف ساختن بلر از شركت در جنگ مذاكره كرده بود. به نوشته اين نشريه چارلز جنگ عراق را جنگي بيهوده و فاجعه بار خوانده بود كه باعث بي ثباتي بيشتر در منطقه خاورميانه مي شود كه اين پيش بيني وي اكنون درست درآمده است .

تبعات ناشي از مشاركت انگليس در جنگ عراق و تبعيت بي چون و چراي توني بلر نخست وزير وقت انگليس از جرج بوش در جريان اين لشكركشي از سالها قبل به يك بحران داخلي در انگليس تبديل شده كه در ماههاي اخير و به دنبال تشكيل كميته تحقيق جنگ عراق اوج گرفته است و اكثر مقامات سابق و فعلي انگليس كه در مقام پاسخگويي مقابل اين كميته قرار گرفته اند از حمله نظامي به عراق انتقاد نموده و بلر را به دروغگويي در توجيه علت حمله به عراق متهم كرده اند. اين افراد متفق القول تاكيد كرده اند كه برخلاف ادعاهاي بلر جنگ در عراق براي مقابله با سلاح هاي كشتار جمعي نبوده بلكه تنها بلر قصد داشته است در تغيير رژيم عراق با جورج بوش همراهي كند.

البته اين موضوع و سرسپردگي محض بلر به بوش كشف تازه اي نيست و بسياري از محافل مطبوعاتي خود انگليس نيز آن زمان بلر را به پيروي كوركورانه از بوش متهم مي ساخته و عنوان « سگ دست آموز » بوش را به وي داده بودند. با اينحال به نظر مي رسد رسوايي و افتضاح سياسي عراق در سياستهاي انگليس تاثير چنداني ايجاد نكرده است و لندن امروز نيز در همراهي سياستهاي مداخله جويانه و استعماري آمريكا متحد اصلي واشنگتن مي باشد.

آفرينش: بيکاري و تالي فاسد هاي آن

«بيکاري و تالي فاسدهاي آن»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش است كه در آن مي‌خوانيد؛  
پديده بيکاري چه به صورت آشکار يا نهان ،فصلي يا دائمي امري است واقعي و غير قابل انکار.با اين حال و به رغم تاکيد بسياري از کارشناسان و منتقدان دولت ،اين پديده همچنان روز به روز بر دامنه وسعت خويش افزوده است،به طوري که اکنون کمتر خانواده ايراني است که از پيامدهاي اين معضل بزرگ جامعه بي بهره باشد.

نرخ بيکاري در کشور ما هرچند به دلايل متعدد سياسي و اقتصادي در هاله اي از ابهام فرورفته است اما اين نرخ بنا به آمار متعدد ،متغير بوده است.برخي نهادها و موسسات بين المللي و خارجي نرخ بيکاري در کشور ما را گاه تا مرز 40 درصد نيز بر آورد کرده اند.به علاوه برخي از منتقدان داخلي اين آمار را رقمي بين 17 تا 20 درصد مي دانند.

در مقابل از نگاه دولت اين آمار حتي تا مرز تک رقمي شدن نيز پيش رفته است.بي شک تغيير محاسبه و نوع نگاه ويژه دولت به پديده بيکاري موجب پاک شدن صورت مساله ي نرخ بالاي بيکاري از طرف دولت شده; اما آنچه در عمل وجود دارد خيل عظيم و ميليوني بيکار در جامعه است.

خيلي که با ناديده گرفتن آنها به عنوان يک فرصت ،همواره مي تواند به عنوان يک تهديد براي کشور به حساب آيد.تهديدهايي که نه تنها در همه زمينه هاي خاص جامعه امکان ظهور و بروز مي يابد، بلکه آثار و پيامدهاي آن ممکن است تا چند دهه ادامه داشته باشد و عملا مانعي در راه رشد و تعالي همه جانبه ي اقتصاد،فرهنگ و جامعه ايراني باشد.

يکي از اين پيامدهاي مهم افزايش فقر همه جانبه در جامعه است.فقر نه تنها زمينه اقتصادي بلکه ساير حوزه هاي اجتماعي ،فرهنگي و ... را نيز در بر مي گيرد.فقري که خود منجر به نوعي باز توليد چالش ها و معضلات گوناگون اقتصادي ،اجتماعي و فرهنگي شده و عملا جامعه را در حالت ايستايي و رکود قرار مي دهد.چنانچه کارشناسان بر تاثير اساسي بيکاري منجر به فقر بر ميزان خودکشي در جامعه ،نسبت فرار مغزها،طلاق،اعتياد و... اشاره مي کنند در اين ميان ،آمار ها حکايت از تاثير 60 درصدي بيکاري در ميزان خودکشي دارد.  بي گمان در هر جامعه اي بيکاري جاده مستقيمي است به فقر.اين فقر چه به صورت مطلق ،چه به صورت نسبي باشد مطمئنا پيامدهاي ناگواري همراه خود خواهد داشت.

اينک دولت که در چند سال گذشته همواره بر برنامه ريزي و سرمايه گذاري هاي کلان در راه کاهش بيکاري اصرار ورزيده و حتي گاه گاهي آمارهايي مبني بر کاهش نرخ بيکاري و تک رقمي شدن آن منتشر کرده است راز موفقيت آن را چه مي داند؟آيا به راستي دولت توانسته است در مقابل حجم 800 هزار نفري نيروي کار ورودي به جامعه به همين ميزان اشتغال ايجاد کند تا ضمن نگه داشتن نرخ بيکاري در حالت گذشته نرخ آن ميل صعود پيدا نکند؟  به باور بسياري زماني دولت ميتواند مدعي کاهش نرخ بيکاري باشد که توانسته باشد زمينه هاي رشد اقتصادي 7 درصد به بالا و ايجاد يک ميليون شغل در سال را مهيا کند.در حالي که توان دولت و مديريت حاکم بر اقتصاد و واقعيت هاي جامعه نشان از عدم دسترسي به اين آمار دارد.

حکايت بيکاري گذشته از پيامدهاي چند مجهوله ي آن نياز به نوعي واکاوي و آسيب شناسي مجدد از سوي دولت دارد.به راستي اگر دولت تلاش در کاهش نرخ بيکاري و کاهش آسيب هاي ناگوار ناشي از پديده بنيان فکن فوق دارد بايد رويکردي نو به اعمال سياست هاي غلط اقتصادي خود داشته باشد.رويکردي که مستلزم دعوت از صاحب نظران آگاه جدا از بکارگيري سياست هاي عملي و مدون است نه صرف انجام اقداماتي شعاري و فاقد نتايج آشکار و مطلوب.

سياست روز: گام اساسي در تحول اقتصادي

«گام اساسي در تحول اقتصادي» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم سارا علياري است كه در آن مي‌خوانيد؛ابتداي سال 88 متوليان امر خصوصي‌سازي در تشريح فعاليتها و برنامه‌هاي اين شرکت اعلام کردند که تا پايان سال 508 شرکت را واگذار مي‌کنند و بنابراين برنامه‌ريزي 5 هزار ميليارد توماني بودجه حاصل از اين واگذاري‌ها را پيش‌بيني کردند. اما حال که تنها 2 ماه و اندي به پايان سال مانده متوليان اعلام کرده‌اند که تاکنون 61 شرکت واگذار شده و تا زماني كه سال به پايان نرسد نمي‌توان اظهارنظري در خصوص کسري بودجه سازمان خصوصي‌سازي در سال 88 كرد.

مسئولان سازمان خصوصي‌سازي در حالي وضعيت واگذاري‌هاي صورت گرفته را پيشرفت تلقي مي‌کنند که بنابر اظهارنظر کارشناسان ، روند خصوصي‌سازي آنطور که بايد طي نشده و در اغلب موارد نيمه خصوصي‌ها يا به عبارتي همان شبه دولتي‌ها گوي سبقت را ربوده‌اند که هيچ بخش خصوصي توان رقابت با آنها را ندارد. اگر چه تاكنون نقدهاي بسياري بر نحوه خصوصي سازي و حضور شبه دولتي‌ها دراين واگذاري‌ها دارند اما بنابرگفته رئيس سازمان خصوصي اين حضور كاملا قانوني وبا مجوز مجلس صورت گرفته است.

باوجود اينكه خصوصي‌سازي در ايران طي سالهاي اخير رشد قابل توجهي را تجربه کرده و نسبت به دهه‌هاي قبل قابل تقدير است اما در برخي موارد ديده مي‌شود در خصوصي‌سازي که تنها به الگوبرداري از ساير کشورهاي توسعه يافته که تا پيش از اين اقدام به اين کار کرده‌اند اکتفا کرده‌ايم چرا که هنوز هم نمي‌توانيم ادعا کنيم که يک بخش کاملا خصوصي در اين امر دخالت داشته است.

البته نگاهي منصفانه‌تر به اين قضيه اين مسئله را نمايان مي‌کند در حال حاضر بخش خصوصي علي‌رغم تمام توانايي‌هايي که دارد نمي‌تواند عهده‌دار مسئوليت شرکتهاي بزرگ دولتي شود بنابراين بهترين راه در مسير واگذاري پله به پله ين شرکت‌هاست که ابتدا به شبه دولتي‌ها و در مرحله آخر به خصوصي‌ها برسد.

اگرچه اين ايده تا حدودي قابل قبول است اما بايد پذيرفت که اين نحوه واگذاري دردي را از اقتصاد کشور درمان نمي‌کند مگر آنکه همراستا با اين راهکارها فضا را براي تقويت بخش خصوصي هموار کنيم تا بدين طريق اين نهادها رغبت حضور در چنين بازارهايي را بيابند.

تجربه‌هاي موفق در خصوصي‌سازي نشان داده است که تا زماني که مديريت همراه با مالکيت خصوصي نشده اين فرايند راه به جايي نبرده است بنابراين هر چند به نظر مي‌رسد تاکنون اين مسئله آن طور که بايد جامه عملياتي به خود نگرفته اما بايد کوشيد پس از مالکيت، مديريت را نيز خصوصي کرد چرا که تنها در آن صورت است که مي‌توان ادعا کرد خصوصي‌سازي به شکل واقعي محقق شده است و شايد بتوان گفت مسائل و مواردي که تاکنون در خصوص برخي واگذاري‌ها مانند فولاد، مخابرات، ايرالکو و ملي مس و ... پديدار شده همگي بيانگر الگوبرداري ناقص خصوصي‌سازي است.

به هر شکل اميد مي‌رود متوليان اين نهاد با تمام سرعت و همتي که براي اجراي اصل 44 و خصوصي‌سازي شرکتهاي دولتي دارند تلاش کنند تا ساير جنبه‌هاي اين رويداد را نيز مدنظر قرار دهند تا بتوانيم طبق فرمايش مقام معظم رهبري يک تحول اساسي را در اقتصاد کشور شاهد باشيم.
 
قدس: نبش قبر طرح صلح خاورميانه

«نبش قبر طرح صلح خاورميانه»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس به قلم مهدي شکيبايي است كه در آن مي‌خوانيد؛رئيس تشکيلات خودگردان فلسطين و شاه اردن در اقدامي که تحليلگران از آن به عنوان دور جديد روند سياسي صلح خاورميانه ارزيابي مي کنند، در روزهاي گذشته ميهمان حسني مبارک رئيس جمهور مصر بودند.

وقتي سفر ابومازن و عبدالله دوم به مصر در کنار سفر يک هفته پيش بنيامين نتانياهو نخست وزير اسرائيل به قاهره، اعلام طرح جديد آمريکا در خصوص حل و فصل قضيه فلسطين، طرح پيشنهادي مصر، طرح جديد اسرائيل و مهم تر از همه جدي تر شدن ساخت ديوار فولادي مصر قرارمي گيرد، جديت تلاشها براي از سرگيري دور جديدي از نمايشنامه «مذاکرات صلح» - بخوانيد سازش- بيشتر نمود مي يابد.

پرسش اينجاست اين روند که بدون شک در روزهاي آينده شکل منسجم تر و جدي تري به خود خواهد گرفت تا چه اندازه به واقعيت دستيابي به صلحي عادلانه در منطقه خاورميانه نزديک است و اساساً آيا اسرائيل و آمريکا در شرايط کنوني به صلح فکر مي کنند يا به موضوعي ديگر؟ مصريها از احياي اين روند چه نفعي خواهند برد؟

شايد منطقي نباشد بدون ذکر مؤلفه هاي ميداني و آشکار صحنه تحولات فلسطين و منطقه اين روند تازه شکل گرفته توسط برخي کشورهاي منطقه از جمله مصر براي حل و فصل موضوع فلسطين را محکوم به شکست کنيم چه اينکه اصولاً اين گونه تحليلها در بين مخاطبان از جايگاه مطلوبي برخوردار نخواهند بود. اما واقعيت در پس پرده اين تحرکات جديد بيانگر هدفهاي ديگر غير از دستيابي به صلح است.

آمريکا به تازگي طرحي را ارائه کرده است که براساس اين طرح موضوع مرزها بايد تا 9 ماه پس از شروع مذاکرات ميان فلسطيني ها و اسرائيلي ها تعيين و دولت فلسطيني نيز تا دوسال پس از شروع مذاکرات تأسيس شود.

اين طرح دو ويژگي دارد؛ يکي اينکه اسرائيل را به توقف شهرک سازي وادار نمي کند و ديگر اينکه براي جلوگيري از دلخوري طرف سازشکار فلسطيني وعده مي دهد اداره مناطق «ب» در کرانه باختري را که در اختيار اسرائيل است به تشکيلات خودگردان فلسطين واگذار نمايد.

از سوي ديگر، ليبرمن وزيرخارجه اسرائيل بي درنگ در واکنش به اين طرح دستيابي به هرگونه توافق با فلسطينيها را تا دو سال ديگر غيرممکن دانست و خواستار حذف شرط تعيين سقف زماني شده است. نتانياهو نيزبا انتقاد از شرط سقف زماني خواستار حذف چارچوبهاي مذاکرات شد. بدنبال طرح آمريکا، مصر نيز طرحي را طي هماهنگي با نتانياهو در سفر هفته گذشته وي به قاهره ارائه کرد که بر اساس آن از ابومازن مي خواهد بدون پيش شرط با اسرائيل وارد مذاکره شود و افزون بر موضوع واگذاري منطقه «ب» به تشکيلات خودگردان، آزادي اسراي فلسطيني را نيز به عنوان بسته تشويقي دريافت دارد.

تقريباً پس از پايان نخست وزيري اولمرت و با روي کار آمدن راستگراهاي افراطي در اسرائيل روند مذاکرات ميان تشکيلات خودگردان و اسرائيل متوقف شده است و همه اين طرحها تنها روي موضوع از سرگيري مذاکرات بين طرف فلسطيني و اسرائيلي متمرکز است، اما دليل اهميت از سرگيري مذاکرات چيست؟

اسرائيل معتقد است، هر چقدر بر زمان بي تحرکي روند مذاکرات افزوده شود، اين موضوع به تقويت هواداران مقاومت در فلسطين منتهي خواهد شد.

از سرگيري مذاکرات چه منافعي را براي اسرائيل به دنبال دارد؟ پاسخ به اين پرسش در واقع ميزان جديت آمريکا، اسرائيل، مصر و حتي اردن و عربستان سعودي را نسبت به تحرک تازه براي دستيابي به صلح مشخص مي کند.

براساس واکنشهاي مختلف مقامهاي اسرائيلي به اين روند تازه و شروط و تشويقهايي که پيش روي طرف فلسطيني قرار گرفته است، بنابراين منطق حکم مي کند به عنوان يک تحليلگر اين پرسش مطرح شود که چرا اسرائيل براي از سرگيري مذاکرات بسته تشويقي به طرف فلسطيني مي دهد؟
پاسخ در وضعيت کنوني اسرائيل نهفته است: از سرگيري مذاکرات براي اسرائيل به معناي شانه خالي کردن از شرط توقف شهرکسازي و رهايي از فشارهاي بين المللي ناشي از گزارش گلدستون خواهد بود.

اگر روند مذاکرات با ميانجيگري مصر از سرگرفته شود افکار عمومي جهان از محکوميت اسرائيل به دليل پرونده جنايتهاي جنگي گلدستون- نمونه آن در انگليس و ساير شهرهاي اروپايي ديده مي شود- متوجه تلاش براي نزديکي بين اسرائيل و فلسطيني ها خواهد شد و بدين ترتيب فضاي جديدي به روي اسرائيل در جهان گشوده مي شود. اين همان چيزي است که نتانياهو از دست داده است و آرزوي تحقق آن را دارد. براين اساس تحرکات تازه سياسي در منطقه براي تحقق موضوعي غير از دستيابي به صلح است.

جهان صنعت: کاش مي‌شد مسکن هم وارد کرد!

«کاش مي‌شد مسکن هم وارد کرد!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جهان صنعت است كه در آن مي‌خوانيد؛تورم، رشد توليد، رشد نقدينگي، قيمت مسکن، قيمت نفت، شاخص بازار سهام، واردات و نرخ سود تسهيلات واژه‌هاي بسيار در هم تنيده‌اي است که هر يک، اقتصاد هر کشوري را از زاويه‌اي مشخص به تصوير مي‌کشد، اگرچه هيچ يک به تنهايي گوياي هيچ واقعيت مشخصي نيست.

به‌عنوان مثال، الزاما نرخ تورم پايين، رشد بالاي توليد، افزايش شاخص بازار سهام، نرخ پايين سود تسهيلات بانکي يا پايين بودن قيمت مسکن نمي‌توانند براي اقتصاد هر کشوري مفيد باشند چراکه تمامي حالات فوق بستگي به شرايط حاکم بر اقتصاد کشور دارد.  شايد قيمت پايين مسکن براي مصرف‌کننده مطلوب باشد اما اگر همين قيمت پايين به واسطه رکود بخش مسکن باشد، اين امر به پديده ناميموني تبديل خواهد شد  يا شايد کاهش نقدينگي که با هدف کاهش نرخ تورم دنبال شود در وهله اول پديده مطلوبي تلقي شود ولي زماني که اين امر به تنگدستي بخش خصوصي و کاهش سطح توليد کشور تبديل شود به سرعت به صورت پديده‌اي ناميمون جلوه مي‌کند. به عبارت ديگر، پيوستگي متغيرها و پديده‌هاي اقتصادي به گونه‌اي است که اغلب مي‌توان با مشاهده يک پديده تا حدودي در مورد پديده ديگر استنتاج کرد.در همين راستا، پديده بسيار عجيب و نادري که طي سال‌هاي اخير در اقتصاد ايران مشاهده شده پيشي گرفتن قابل توجه نرخ رشد نقدينگي از نرخ تورم است. پديده‌اي بسيار نادر! که بي شک رد پاي درآمدهاي نفتي را بايد در آن جست‌وجو کرد.


به‌عنوان مثال طي سال‌هاي 84 تا 88 شاخص کالاها و خدمات مصرفي تقريبا شش برابر و رشد نقدينگي نيز تقريبا پنج برابر شده است. به عبارت ديگر طي اين دوره تقريبا 600 درصد از افزايش نقدينگي در نرخ تورم متبلور شده است. بررسي نرخ تورم و نرخ رشد نقدينگي  نشان مي‌دهد که رابطه نزديکي بين نرخ تورم و رشد نقدينگي مشاهده نشده و رفته‌رفته رابطه يادشده تضعيف مي‌شود. واضح است که 600 درصد مذکور در افزايش فعاليت‌هاي اقتصادي و رشد کشور متبلور نشده است چراکه- حتي با احتساب درآمد حاصل از فروش نفت- نرخ رشد واقعي طي دوره يادشده افزايش نيافته و به طور متوسط حدود پنج درصد بوده است.

در واقع تنها تبييني که براي تورم ناپديد شده در اقتصاد ايران وجود دارد واردات کالاهاي اساسي توسط دولت جهت پايين نگه داشتن مصنوعي و موقتي قيمت کالاهاي اساسي است. در حقيقت سياست‌هاي اقتصادي دولت و بانک مرکزي- که در نوشته‌هاي آتي بدان پرداخته خواهد شد- از يکسو منجر به افزايش بسيار شديد نقدينگي شده به طوري که نقدينگي در کشور از سال 1383 تا 1388تقريبا دو برابر شده است. نتيجه منطقي چنين افزايش شديد نقدينگي بالطبع افزايش سطح عمومي قيمت‌ها در کشور است.

از سوي ديگر، دولت با توسل به درآمدهاي نفتي کشور- به طور عمده در قالب متمم‌هاي ارايه شده به مجلس جهت برداشت از صندوق ذخيره ارزي- اقدام به واردات حجم قابل توجهي از کالاهاي اساسي کرده و در همين راستا از افزايش قيمت اين اقلام جلوگيري کرده است. يکي از دلايلي که قيمت مسکن بسيار شديدتر از قيمت کالاهاي اساسي رشد کرده، همين پديده يادشده است. در واقع اگر دولت مي‌توانست با توسل به درآمدهاي نفتي اقدام به واردات مسکن کند، شايد دولت مي‌توانست که رابطه رشد نقدينگي و رشد قيمت مسکن را نيز از بين ببرد اما از آنجا که واردات مسکن امکان‌پذير نيست بنابراين شاخص قيمت مسکن بسيار سريع‌تر از شاخص تورم در حال افزايش است.
ارسال به دوستان
درد پاشنه پا را جدی بگیرید ؛ شاید مبتلا به این بیماری شده باشید / ویژگی کفش استاندارد را بشناسید پهپاد وینگمن یا هم پَر؛ هواپیمای تقویت‌کننده نیرو (+عکس) نسل Z از پزشکیان چه می خواهد؟ (اینفوگرافیک) آیا کهکشان راه شیری به دور چیزی می چرخد؟ توئیت جالب رئیس سابق اتاق ایران درباره یکی از ایده های جلیلی افکار ما چقدر روی سلامتی ما تاثیر دارند؟ ۱۳ کاری که نباید با معده خالی انجام داد پرتغال با درخشش کاستا در ضربات پنالتی راهی یک چهارم نهایی یورو شد 10 نکته از اولین مناظره واقعی انتخاباتی: از غیاب کاندیداهای پوششی تا اخلاقمداری در اوج چالش شهرهایی که برند صنعتی معروفشان کرد (+عکس) مجوز کار گاریدو به زودی صادر می‌شود؛ حل مشکل سرمربی اسپانیایی پرسپولیس در چند روز آینده وزیر دفاع اسبق اسرائیل: اسرائیل با نتانیاهو مانند کشتی بدون کاپیتان است واکنش پرویز پرستویی به ضرب و شتم شهروند تبریزی که از پزشکیان حمایت کرده بود: شما بویی از انسانیت نبرد‌ید پزشکیان: چرا جلو افرادی که فیلترشکن می‌فروشند گرفته نمی‌شود؟ آمریکا: انتظار نداریم پس از انتخابات در ایران تغییرات اساسی رخ دهد
نظرسنجی
من ...