۱۶ تير ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۸۳۳۷
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۸ - ۰۳-۰۸-۱۳۸۸
کد ۸۸۳۳۷
انتشار: ۱۰:۲۸ - ۰۳-۰۸-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.



آفتاب يزد: رجزهاي توخالي عشوه‌هاي بي‌خريدار  

«رجزهاي توخالي عشوه‌هاي بي‌خريدار» عنوان سرمقاله روزنامه‌ آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛در هفته‌هاي اخير، عده‌اي از سياستمداران به تكاپو افتاده‌اند تا كشور را از شرايطي كه آن را نامطلوب مي‌پندارند خارج سازند اما به نظر نمي‌رسد تلاش‌هاي آنها با موفقيتي‌ قرين باشد زيرا در ميان كوشش‌هاي ايشان، هيچ نشانه‌اي از ريشه‌يابي وقايع و حوادث مشاهده نمي‌گردد.

در واقع، عده‌اي بدون آنكه عامل نابساماني‌ها را بشناسند يا آنكه براي افشاي آن تمايلي داشته باشند به دنبال حل مشكل هستند. در چنين شرايطي، حتي اگر نتيجه‌اي حاصل شود اين نتيجه‌بخشي، كوتاه‌مدت خواهد بود.

البته در مورد ريشه «بحران‌زايي»هاي پس از انتخابات، هر كس مي‌تواند تحليل خاصي داشته باشد كه لازم است همه اين تحليل‌ها مورد توجه قرار گيرد و يا حداقل امكان ارائه همه آنها به وجود بيايدتا صاحبان تدبير، به «بحران زدايي» بپردازند. نگارنده بر اين عقيده است كه علاوه بر عوامل بحران زاي قبل از انتخابات، در مرحله اعلام نتايج انتخابات و پس از آن ، حوادثي در كشور رخ داد كه خاصيت «بحران‌زايي» آنها از برخي شائبه‌هاي موجود در انتخابات بيشتر بود. اين بحران‌زايي از نوعي «توهم» در جريان «خود پيروز بين» انتخابات، ناشي مي‌شد. همين توهم يك موضع‌گيري نسنجيده و خود خواهانه را موجب گشت كه نمي‌توان تأثير آن را بر حوادث بعدي ناديده گرفت. گروهي كه قبل از طي مراحل قانوني – حتي همان مراحلي كه معترضان نسبت به دقت كامل آن ابراز ترديد مي‌كردند – خود را پيروز مي‌دانست مردم را به يك تجمع دعوت كرد كه البته قائلان به مكتب «الحق لمن‌ غلب» اين بار براي برگزاري تجمع، نيازي به اخذ مجوز نمي‌ديدند!

احساس حق بودن به خاطر توهم غلبه، موجب گشت كه عده‌اي از متوهمان، به عشوه‌گري‌هايي ناموزون روي بياورند. در اين ميان اين ادعا كه «نتيجه انتخابات، اعتراض زيادي را برنينگيخته و تعداد معترضان خياباني، حتي به اندازه كساني نيست كه در پاي يك صندوق راي حاضر شدند»! از بحران‌زا ترين ‌ اظهار نظر‌ها بود. اين سخن تنها عده حاضر در تجمع غيرقانوني ميدان ولي عصر (عج) را خوشحال كرد. چند رسانه شيفته دولت نيز تبليغ پيرامون همين ادعا را به مجموعه عشوه‌گري‌هاي خود افزودند تا با مجموعه‌اياز «رجزخواني و عشوه‌گري»، محيط را براي منتقدان ناامن كنند. اما كمتر از يك هفته وقت لازم بود تا بسياري از مسائل مشخص شود. تاكيد رئيس اصولگراي مجلس بر قابل توجه بودن تعداد معترضان و خودداري اغلب مراجع تقليد، علما، نمايندگان مجلس و فعالان سياسي – اعم از اصولگرا و اصلاح طلب – از تبريك و اظهار شعف نسبت به بعضي دستاوردهاي انتخابات، ‌بهترين نشانه بود تا ثابت كند «رجزخواني»‌هاي نسنجيده د ر مورد بعضي از ابعاد انتخابات، كسي را مرعوب نساخته و «عشوه‌گري»‌هاي مصنوعي حتي در ميان اغلب اصولگرايان نيز خريداري ندارد.

اما توهم، موضوعي نيست كه ناگهان به وجود آمده باشد تا يك شبه از بين برود. پس حضرات، هم به رجزخواني‌ها ادامه دادند و هم بر عشوه‌گري‌هايي بي‌خريدار افزودند. ابتدا خواستار تعيين‌تكليف رفسنجاني و خانواده او شدند و سپس، بر محاكمه كروبي، خاتمي و موسوي پافشاري كردند. آنها در اين عرصه آنقدر پيش رفتند كه عقلاي جناح خويش را نگران ساختند. اما ظاهرا پيغام‌هاي محرمانه درون جناحي، سودي نبخشيد و پرگويي‌ها، تهديدها و هتاكي‌هايي كه عده‌اي به آن معتاد بودند هر روز بيش از گذشته رخ نمود .

البته كساني كه هنري جز افزودن بر تهديدها و كاهش فرصت‌ها ندارند هيچ‌گاه از شرايطي كه پيش روي مردم و كشور قرار داده‌اند احساس نگراني نداشته‌اند. شايد هم براي آنان، چاره‌اي جز تداوم اين روش‌ها وجود ندارد. زيرا مي‌دانند كه در صورت آرام شدن فضا، بي‌هنري‌هاي آنها كاملا آشكار مي‌شود و مردم از آنها خواهند پرسيد كه با اين همه ثروت و فرصت كشور چه كرديد؟ اما عقلاي جناح اصولگرا– كه بسياري از ايشان، دغدغه قيامت بزرگ و قيامت‌هاي دنيوي را دارند– به اين نتيجه رسيدند كه بايستي فكري براي بحران آفرينان كرد. بر همين اساس، كم كم ارائه طرح‌هايي براي برون رفت از بحران، آغاز شد. پيشنهاد دهنده همه اين طرح‌ها ‌ ‌نيز كساني بودند كه امروز يا در سال‌هاي گذشته، همراهي رسمي يا نيمه پنهان با محافظه‌كاران داشته‌اند.

اين طرح‌ها مبتني بر اين واقعيت بود كه «اصلاح‌طلبان، نيمه‌اي پرنفوذ و پرطرفدار از جامعه هستند كه محبوبيت آنها نيز نه مبتني بر توزيع امكانات انتخاباتي است و نه به خاطر برخورداري از رسانه‌هاي پرخرج و ظاهرا پرمخاطب.» بر همين اساس عده‌اي از محافظه‌كاران، اين وظيفه را به عهده گرفتند كه به تدريج از غلظت حملات به سران جبهه اصلاحات بكاهند و آنها را به همراهي براي حل بحران، دعوت كنند. همزمان با اين پيشنهادها، گروهي از بحران ا~فرينان واقعي، بار ديگر عشوه‌گري‌هاي عذاب آور خود را آغاز كردند.

آنها كه مانند بعضي از دختران و پسران جوان، تصور مي‌كنند همه چشم‌ها به آنها دوخته شده و همه گوش‌ها منتظر شنيدن صداي آنهاست، خود را وسط معركه انداختند كه «اين طرح‌ها را قبول نداريم»، «قبل از هر اقدامي بايد موسوي، خاتمي و كروبي محاكمه شوند»، «طرح‌هاي وحدت ملي، براي نجات سران اغتشاشات است» و... اين در حالي بود كه هنوز هيچ‌يك از سران جبهه اصلاحات نسبت به پذيرش طرح‌هاي مورد نظر، اظهارعلاقه نكرده‌اند، بسياري از اصولگرايان هم در ماه‌هاي اخير، بي‌اعتنايي خود نسبت به اين افراد متوهم را آشكار ساخته‌اند و‌لذا مشخص نيست رجزخواني‌هاي چندش‌آور يا عشوه‌هاي ناساز بعضي افراد و رسانه‌ها، براي بردن دل چه كساني است يا مرعوب ساختن كدام گروه‌ها و افراد را مد نظر دارد؟

البته استقامت بعضي «عشوه‌گران بي‌مشتري» در راهي كه سال‌هاست آن را مي‌پيمايند در نوع خود قابل تامل است. آنها يك روز همه امكانات قانوني، شبه قانوني و غيرقانوني را به كار مي‌گيرند تا فضاي كشور را آماده براي محاكمه سران اصلاحات نشان دهند و يك روز، به هجو بزرگان جناح متبوع خويش مي‌پردازند تا خودي نشان دهند. اما آنگاه كه راه‌ها را براي نقش ا ~فريني گسترده، بسته مي‌بينندبه طومارسازي عليه موسوي روي مي‌ا~ورند و هنگامي كه اين عشوه آنان نيز خريداري پيدا نمي‌كند، بي سر و صدا، اسباب عشوه‌گري را برمي‌چينند تا روزي ديگر، فرصتي ديگر بيابند ودستمزد خود را با زخمي كردن سر مهدي كروبي در فرهنگي‌ترين محيط كشور – نمايشگاه مطبوعات– حلال نمايند!

البته اين رجزخواني‌ها و عشوه‌گري‌ها، هر چه قدر هم كه بي‌حاصل باشد احتمالا برخي حاميان دولت را از پاسخگويي به بعضي سوالات آزاردهنده، خلاص خواهد كرد. مثلا كسي از آنها نخواهد پرسيد «چرا دولت محبوب شما، تا اين حد براي مذاكره با اوباما، اشتياق نشان مي‌دهد؟»، «چرا سكوت مي‌كنيد تا راه‌حل آمريكايي– روسي براي خروج محترمانه غني‌سازي از ايران را پيروزي بزرگ بنامند؟»، «چرا علي‌رغم وجود تورم منفي در بسياري از كشورهاي جهان، هنوز مردم ايران از انواع گراني‌ها رنج مي‌برند؟»، «چرا يك مشاور "‌جبهه نديده" به رزمندگان دوران دفاع مقدس اهانت مي‌كند و غيرت شما تحريك نمي‌شود؟‌» و... ظاهرا كساني به همين دستاوردها راضي‌اند و بي‌مشتري‌بودن عشوه‌ها و رجزخواني‌ها، ايشان را رنج نمي‌دهد. اما آيا مردم همچنان بايد شاهد فرصت‌ها و ثروت‌هايي باشند كه در اين شرايط درحال سوختن است؟

رسالت:آينده حيات سياسي يک جريان فکري

«آينده حيات سياسي يک جريان فکري»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري يک انتخابات پرحاشيه بود. حواشي آن بيش از متن توجه ناظران سياسي را به خود جلب کرد. مداخله بيگانگان در اين انتخابات باعث شد کم کم از متن فاصله بگيريم و در حاشيه بيش از هفت ماه از عمر مفيد نظام را به بگومگوهايي اختصاص دهيم که مربوط به گفتمان انقلاب و گفتمان مسلط يعني گفتمان پيشرفت، خدمت و عدالت نبود.

انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري يک انتخابات پرحاشيه بود. حواشي آن بيش از متن توجه ناظران سياسي را به خود جلب کرد. مداخله بيگانگان در اين انتخابات باعث شد کم کم از متن فاصله بگيريم و در حاشيه بيش از هفت ماه از عمر مفيد نظام را به بگومگوهايي اختصاص دهيم که مربوط به گفتمان انقلاب و گفتمان مسلط يعني گفتمان پيشرفت، خدمت و عدالت نبود.

بدون مقدمه اگر بخواهيم وارد متن بحث شويم و نوعي آسيب شناسي معقول از اين بيماري داشته باشيم در چند بند زير مي توان اين حاشيه را از متن جدا کرد و انحرافات آن را بر شمرد.

1- از چند ماه قبل از انتخابات يک جريان فکري که يک ضلع رقابت را تشکيل مي داد با طراحي پيام هاي خاص براي مداخله بيگانگان در امر رقابت سياسي انتخابات رياست جمهوري دهم بسترسازي کرد، به گونه اي که پيام هاي سياسي اين جريان فکري با پيام هاي مداخله جويانه غربي ها کاملا منطبق بود. اين ارتباط تا آنجا پيش رفت که توليدات داخل را در لندن،  واشنگتن و پاريس بازپروري و براي بي آبرو کردن انقلاب اسلامي مصرف مي کردند سپس همان را در سانتريفيوژهاي وسايل ارتباطي خود با غني سازي بالاي70  درصد دوباره به ايران براي مصرف مي فرستادند، اين بده بستان ادامه داشت تا اينکه مقدمات اردوکشي خياباني دو روز قبل از برگزاري انتخابات کليد زده شد.

2- رضايت به حمايت بيگانگان از جانب يک ضلع رقابت به عنوان روشن ترين و شفاف ترين وابستگي به اجانب ظهور پيدا کرد. هرچه دلسوزان به آنها نصيحت  مي کردند از باب تولي و تبري حاضر نشويد خونخوارترين دشمنان نظام از شما دفاع کنند، گوش نکردند هر روز مصاحبه کردند و خبرسازي نمودند تا اين رضايت و پيوند را نشان دهند.

3- عدم التزام به راي ملت که ميزان است و عدم التزام به نتايج انتخابات نيز از آفت هاي حاشيه انتخابات بود. يک ضلع رقابت قبل از شمارش آراء خود را پيروز انتخابات تلقي و اعلام کرد غير از اين نتيجه اي را نمي پذيرد. با آنکه فاصله11  ميليوني راي هرگونه شائبه تقلب را عقلا رد مي کرد اما آنها بر طبل دروغ تقلب در انتخابات و تهمت زدن به بيش از500  هزار نفر برگزار کننده انتخابات که همگي از همين مردم و علاقه مندان به اضلاع گوناگون رقابت بودند، کوبيدند و حاضر نشدند ادعاي خود را از طريق ساختارهاي قانوني نظام  پيگيري کنند، ترجيح دادند سرنوشت انتخابات را در اردوکشي خياباني تعيين کنند. خوشبختانه ملت با آنها همراهي نکرد حتي آنها که به اين جريان فکري راي دادند اين بي انضباطي و نقض عهد را بر نتابيدند و حاضر شدند ننگ حمايت بيگانگان را در کسب “راي حرام” از طريق گردن کلفتي خياباني بپذيرند. لذا آنها و جمعي از افراد شرور و يک شبکه وسيع ارتباط جمعي در داخل و خارج در اطراف آنها باقي ماند.

4- همين جريان فکري مخالفت در خيابان را نه يک اعتراض مدني نسبت به رقيب خود بلکه در اندازه محاربه با نظام پيش برد. به گونه اي که در روز قدس با طرح “جمهوري ايراني” به جاي “جمهوري اسلامي” ماهيت ضد انقلابي خود را نشان داد.آنها بي رو در بايستي خروج بر حاکميت را با شعارهاي افراطي اعلام کردند.

 رسوايي اين حرکت تا آنجا پيش رفت که مجبور شدند يک کمي آن را رفع و رجوع کنند و در حرکت بعدي رسما بگويند از اين شعار استفاده نکنيد و به جاي شعار “جمهوري ايراني”، “جمهوري انساني” را مطرح کنيد. اين نشان مي دهد يک قدم عقب رفتند اما دو قدم هم به قول خودشان جلو آمدند و براي بيزاري جستن از واژه “اسلامي” به واژه “انساني” پناه آ وردند.

مردمي که زير و بم اينها را مي دانند فريب اين نوع تغيير در شعار را نمي خورند و مي دانند اين جريان همان است که تولي به غرب و تبري از اسلام را در دستور دارد. اين جريان همگرايي خود را با کانون هاي شرارت عليه انقلاب يعني پاريس، لندن و واشنگتن رها نمي کند.

5- اگر اساسنامه و مرامنامه احزاب و گروه هاي اين جريان فکري را ملاحظه کنيم آنها روي التزام به آ رمان هاي امام و انقلاب تاکيد دارند. آنها روي احترام به راي مردم بارها اعتقاد خود را اعلام کرده اند. آنها اعتقاد خود را به اسلاميت نظام تصريح کردند اما در اين انتخابات همه چيز را زيرپا گذاشتند و دست در دست اجانب مي خواستند راي اکثريت ملت ايران را در يک انتخابات با مشارکت85  درصدي ناديده بگيرند و حقوق ملت را ضايع کنند.به همين دليل در درون خود به شدت مشکل پيدا کرده اند و کساني که هنوز به آرمان هاي انقلاب و اسلام وفا دارند حاضر نيستند با اين جريان همراهي کنند.

يک سوال کليدي در اينجا مطرح است و آن اينکه آينده حيات سياسي اين جريان فکري که مشروعيت خود را به دليل همگرايي با دشمنان نظام از دست داده چه مي شود. دلسوزان بسياري که اهل حل و عقد هستند تلاش هاي زيادي کرده اند که از خود کشي اين جريان جلوگيري کنند اما آنها در لبه پرتگاه ايستاده اند و هر قدم که براي نجات آنها برداشته مي شود را يک تهديد مي دانند نه يک فرصت. برخي مي خواهند پايان حيات سياسي آنها را گردن نظام يا يک جريان ديگر بيندازند، حال آنکه اين واقعيت ندارد. آنها دست به انتحار سياسي زده اند و زخم هاي زيادي بر پيکر دارند. زخم بسترسازي مداخله بيگانگان در امور داخلي ايران، زخم رضايت به حمايت بيگانگان، زخم عدم التزام به جمهوريت نظام و پذيرش راي ملت، زخم محاربه با نظام و بالاخره زخم ناديده گرفتن مرامنامه هاي گوناگون در شناسنامه حزبي و ... اين زخم ها آنها را از پاي درخواهد آورد.

ترديدي نيست ضلعي که بخواهد سکولاريسم و لائيسيته را در رقابت هاي سياسي ايران نمايندگي کند مدت هاست مرده است چرا که ملت به اسلام و آرمان هاي امام وفادارند. اما جرياني که مي خواهد از همراهي سکولارها در رقابت هاي سياسي سود ببرد نبايد رگ حيات خود را به دست آنها بدهد تا مرز فقد مشروعيت خود آنها را مشايعت کند. نگارنده معتقد است هنوز دير نشده مي شود با آرمان هاي امام و انقلاب تجديد پيمان کرد و در صف اول مبارزه با معارضان انقلاب قرار گرفت و گذشته را جبران کرد و راي ملت را ميزان دانست و به آن احترام گذاشت و ... غائله را ختم کرد.

اعتماد:هدفمند کردن يارانه ها بر بستر تامين اجتماعي

«هدفمند کردن يارانه ها بر بستر تامين اجتماعي»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد به قلم بهروز بهزادي است كه در آن مي‌خوانيد؛يکي از نمايندگان اعلام خطر مي کند و در نامه يي پيشنهاد مي دهد طرح هدفمند کردن يارانه ها يک سال عقب بيفتد. وزير بازرگاني از انتظار شوک قيمتي سخن گفته است. شماري از نمايندگان مي گويند تصويب لايحه هدفمند کردن يارانه ها به طور حتم بر وضع زندگي دهک هاي پايين جامعه تاثير منفي خواهد گذارد. نماينده يکي از شهرهاي آذربايجان شرقي با دليل ثابت مي کند که بررسي سريع اين بحث در جلسات فشرده به ضرر مردم است.

مرکز پژوهش هاي مجلس احتمال تورم 60درصدي مي دهد و رئيس آن اعلام مي کند حتي اگر احتمال وقوع اين فاجعه کم باشد، شرط عقل است که احتياط کامل به عمل آيد. يکي از خبرگزاري ها گزارش مي دهد «لايحه هدفمند کردن يارانه ها در مجلس شوراي اسلامي در حالي آخرين مراحل تصويب را از سر مي گذراند که نگراني از حذف يارانه کالاهاي اساسي لحظه به لحظه بيشتر مي شود.» و در ادامه خبر از احتمال ايجاد مشکلات اجتماعي مي دهد.

بسياري از کارشناسان اقتصادي اصرار مي کنند در شرايط حاضر نبايد تصميم پرريسک حذف يارانه ها را گرفت و آنچه نوشتم جزء کوتاهي از بحث هاي طولاني جامعه است؛ آنچه در مطبوعات و خبرگزاري ها آمده است. آن سوتر، در ميان مردم اگر برويد مات و مبهوت مانده اند، بسيار نگرانند و حق هم دارند چراکه هر يک از کارشناسان به گونه يي لبه تيز انتقاد را پيش کشيده است و هيچ کس با قاطعيت به آنان اطمينان نداده است.

گرچه هدفمند کردن يارانه ها يا آزادسازي قيمت ها في نفسه تغيير مسير از کژراهه به راهي راست در اقتصاد است، ولي دولت و مردم را از راهرويي عبور مي دهد که گرماي سوزنده و هرم آتش آن شايد تحمل ناپذير باشد. اگر بتوان از اين معبر گذشت، نتيجه آن باغچه يي مصفا با هواي بهاري است. آيا مي توان به بهار رسيد يا در نيمه راه بازخواهيم گشت، همچنان که در دوران رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني طرح تعديل اقتصادي را برنتافتيم و مصوبات دولت خاتمي را درباره افزايش ساليانه بهاي برخي از کالاهاي اساسي مثل بنزين متوقف کرديم. کسي مي گفت اگر طرح تعديل دوران هاشمي اجرايي مي شد، امروز مشکلي نداشتيم تا طرح هدفمند کردن يارانه ها را عرضه کنيم.

به هر حال سفري آغاز شده است؛ سفري که همگان در نگراني رسيدن به مقصد با هم شريکند و اين نگراني ها که برشمردم، نگراني درستي است چراکه بسياري از کالاها با يارانه عرضه مي شود و اينک که يارانه ها حذف و قيمت اين کالاها آزاد مي شود، موجي از افزايش قيمت ها و تورم ايجاد مي کند که تبعات آن هنوز به روشني قابل ارزيابي نيست. در واقع اگر افزايش قيمت ها و تورم را عارضه طرح هدفمند کردن يارانه ها بدانيم، اين عارضه بر پيکر نحيف بخش هايي از اجتماع خواهد نشست که در اصطلاح طبقات فقير و کم درآمد ناميده شده اند.

اين افراد که بيشترين آسيب ها را خواهند ديد، جامعه را با آسيب هاي جدي روبه رو خواهند کرد که تحت نام مشکلات اجتماعي قابل بررسي است؛ مشکلاتي که احتمال دارد کشور را با زيان هايي به مراتب بيشتر از سود احتمالي طرح هدفمند کردن يارانه ها روبه رو کند. پس اگر در اجراي طرح هدفمند کردن يارانه ها که همان آزادسازي قيمت ها است، اصرار داريم، بايد از پيش قوانيني درباره تامين اجتماعي تصويب کنيم که کف زندگي خانوار در آن مشخص باشد.براي مثال يک فرد بالغ در اجتماع ما که به هر دليلي از کار افتاده است، بداند که طبق قانون بايد از چه مزايايي برخوردار باشد و اگر چنين مزايايي به او تعلق نگرفت، حق داشته باشد آن را از دولت مطالبه کند.مصداق اين تامين اجتماعي را در برخي از کشورهاي دنيا مي توانيم شامل حداقل حقوق افراد بدانيم که کم و بيش مسکن (يک اتاق با توالت و حمام) و هزينه خورد و خوراک و در بعضي موارد استفاده از کالاي فرهنگي است.

كيهان:قوطي عطار !

«قوطي عطار !»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛1- حضرت امام(ره) بارها بر اين نكته تاكيد مي فرمودند كه قدرت هاي استكباري مفهوم واقعي واژه هاي ارزشمند را تغيير داده اند و اين واژه ها را در راستاي منافع سلطه گرانه خود تعريف كرده و به كار مي گيرند؛ «الفاظ به كلي از محتواي خود خالي شده. شما- اين را من عرض مي كنم- شما خودتان برويد دنبالش ببينيد كجا يك لفظي از قبيل اين الفاظي كه متعارف بوده، عدالت، عدالت اجتماعي، طرفداري از حقوق بشر و... محتواي خودش را دارد... اگر پيدا كرديد به من هم بگوئيد تا استفاده كنم! ولي مطمئن باشيد كه در قوطي هيچ عطاري اين چيزهايي كه اينها مي گويند نيست». صحيفه امام ، جلد16، صفحه 433

امام راحل(ره) در ادامه همين سخنان و به عنوان شاهد مثال از شكست سنگين و پرتلفات ارتش عراق كه همان روزها اتفاق افتاده بود ياد كرده و اقدام صدام در اهداي نشان شجاعت به فرماندهان شكست خورده و بي لياقت بعثي را نمونه زنده اي از اين بازيگري مي دانند كه با هدف تقويت روحيه فرماندهان عراقي و پنهان كردن شكست سنگين ارتش عراق از نگاه مردم اين كشور و افكارعمومي جهانيان صورت پذيرفته بود. ايشان مي فرمايند؛

«نشان پيروزي هم محتواي خودش را از دست داده، اصلاً كلمه پيروزي، مفاد خودش را از دست داده است، مرتيكه- اشاره به صدام- عقب رانده شده، توي دهنش زده اند و بيرونش كرده اند، مي گويد ما پيروز شديم!»

2- «كنت تيمرمن» مسئول سابق ميز ايران در سازمان اطلاعات و امنيت آمريكا -CIA- و مدير اجرايي «بنياد دموكراسي براي ايران» معتقد است، اهداي جوايز بين المللي به مخالفان جمهوري اسلامي ايران، مي تواند القاكننده بي توجهي ايران به موضوعي باشد كه جايزه آن به مخالفان اين رژيم تعلق گرفته است و در توضيح ديدگاه خود مي گويد؛ وقتي به فلان داستان نويس، كارگردان، پژوهشگر و يا فعال سياسي كه به مخالفت با جمهوري اسلامي ايران شهرت دارد، جايزه شجاعت، دفاع از حقوق بشر، آزادي بيان و... داده مي شود، اين جايزه قبل از آن كه نشانه شايستگي و امتياز ضروري براي دريافت اينگونه جوايز باشد، افكارعمومي جهانيان را متوجه نقض حقوق بشر، سانسور و فقدان آزادي بيان در جمهوري اسلامي ايران مي كند!

جين شارپ- تئوريسين كودتاهاي مخملي- نيز در كتاب معروف خود با عنوان «از ديكتاتوري به دموكراسي» بر نظريه اي مشابه با ديدگاه «كنت تيمرمن» اصرار مي ورزد. و رامين جهانبگلو جاسوس اعتراف كرده «سيا» تاكيد مي كند كه در تماس هاي پي درپي و دوجانبه با برخي از اصلاح طلبان ايراني و جرج سوروس و بنياد آمريكايي وودرو ويلسون، افراد شناخته شده اي از گروه اپوزيسيون را براي دريافت اينگونه جوايز به بنيادهاي آمريكايي و اروپايي معرفي مي كرده است و...

«ادوارد هرمان» يكي از منتقدان سياست سلطه جويانه آمريكا طي مقاله اي با اشاره به دهها نمونه مستند مي نويسد:«جوايز بين المللي در كنار سازمان هاي بين المللي و معاهدات بين المللي، از جمله ابزارهاي بسط سلطه آمريكا و وارد كردن تعداد هرچه بيشتري از افراد به جرگه كساني است كه براي دفاع از سلطه آمريكا خود را متعهد مي دانند.»

3- هفته گذشته بنياد تازه تاسيسي به نام «گفت وگوي جهاني» اعلام كرد اولين جايزه خود را به آقاي محمد خاتمي و داريوش شايگان اختصاص داده و اين دو كه به طور مشترك برنده اين جايزه شده اند در ژانويه سال 2010 طي مراسمي در كپنهاگ، پايتخت دانمارك جايزه خود را دريافت خواهند كرد. اهداي اين جايزه- آنگونه كه خواهد آمد- قبل از آن كه نشانه شايستگي ها و امتيازات دريافت كنندگان جايزه در موضوع مورد اشاره باشد، نشانه شكست سنگين توطئه اخير آمريكا و متحدانش عليه ايران اسلامي است و از اين روي اهداي اين جايزه مشترك به رئيس جمهور سابق و داريوش شايگان- يكي از مهره هاي شناخته شده و تابلودار در ضديت با اسلام و انقلاب اسلامي- بي آن كه اهداكنندگان خواسته و يا متوجه باشند، اعتراف به اقتدار جمهوري اسلامي ايران و پاي بندي نظام به آموزه هاي اسلامي و انقلابي و اقرار به ناتواني آمريكا از مقابله با آن است... موارد زير در اين باره گفتني است؛

الف: داريوش شايگان كه به طور مشترك با آقاي خاتمي نامزد دريافت جايزه «گفت وگوي جهاني»! شده است، سوابق زير را در كارنامه خود دارد؛
مشاور دفتر فرح پهلوي، عضو كد دار ساواك، مسئول دفتر رضا پهلوي در آمريكا، سردبير نشريه «ايران نامه» اشرف پهلوي، داراي دهها سخنراني و نوشته در حمايت از رضاخان پهلوي، همكار بنياد آمريكايي وودرو ويلسون، داريوش شايگان به فحاشي عليه حضرت امام(ره) معروف است. او در نوشته ها و سخنراني هاي متعدد خويش- مراجعه كنيد به جلد هشتم كتاب نيمه پنهان از انتشارات دفتر پژوهش هاي كيهان- بارها به صراحت از اسلام به عنوان ديني كه فاقد كارآيي است ياد كرده! و بر ضرورت تسليم در برابر آمريكا تاكيد ورزيده است. داريوش شايگان طي مقاله اي در روزنامه زنجيره اي جامعه- 28ارديبهشت ماه 77- مي نويسد: «... اصطلاحي در بين اروپاييان رايج شد كه: اگر نمي توانيم با آنها بجنگيم، پس به آنها ملحق شويم... ممكن است گفته شود پيوستن به آنها و همراه شدن با آنها وابستگي است. اما بايد توجه داشت كه مشكل وابستگي بحث كاملا كهنه شده است...»

ب: بنياد تازه تاسيس «گفت وگوي جهاني» مي توانست جايزه ياد شده را تنها به آقاي خاتمي اهداء كند و يا نفر مشترك را از ميان كساني برگزيند كه به دشمني و كينه توزي آشكار با اسلام و انقلاب و امام و حمايت بي پرده از وابستگي ايران به آمريكا مشهور و معروف نباشد، ولي با انتخاب داريوش شايگان و اهداي جايزه مشترك به خاتمي و او، به گونه اي آشكار علت اصلي اهداي اين جايزه را براي افكار عمومي جهانيان توضيح مي دهد و آن، اعلام صريح و بي پرده اين نكته است كه جايزه ياد شده نشانه پايان موفقيت آميز پروژه استحاله خاتمي و شكار قطعي وي براي به كارگيري در اردوگاه دشمنان اسلام، انقلاب و امام(ره) است. آيا اهداي مشترك جايزه مزبور به خاتمي و شايگان مي تواند تعريف و مفهوم ديگري غير از اين داشته باشد؟!

ج: خاتمي اگرچه طي چند سال گذشته و مخصوصاً در جريان فتنه اخير نشان داد كه رويكردي نه فقط متفاوت، بلكه متضاد با نظام و انقلاب و امام(ره) پيدا كرده است ولي كماكان داعيه همراهي با نظام اسلامي را دارد و هنوز به صراحت، خروج قطعي خود از اردوگاه انقلاب را اعلام نكرده است. پذيرش جايزه مورد اشاره و قبول اشتراك با يكي ازجرثومه هاي پليد و دشمنان تابلودار حضرت امام(ره) نظير داريوش شايگان مي تواند به مفهوم اعلام خروج كامل وي از اردوگاه ايران اسلامي تلقي شود. سايت هاي داخلي و خارجي وابسته به كودتاي مخملي و روزنامه هاي زنجيره اي با آب و تاب از اهداي جايزه «گفت وگوي جهاني» به خاتمي و شايگان ياد كرده اند و بي آن كه به اهداف شناخته شده از اهداي اين جايزه اشاره كنند و يا درباره هويت داريوش شايگان چيزي به روي خود بياورند، به اين جايزه افتخار!! نيز كرده اند. و اما، اگر آقاي خاتمي با اعلام خروج كامل خود از اردوگاه نظام و انقلاب و امام(ره) موافق نيست، بايد به صراحت- كه در مقابله با دشمنان كمتر از ايشان ديده شده- از دريافت اين جايزه خودداري كند... اين گوي و اين ميدان!

4- اهداي جايزه ياد شده به آقاي خاتمي در حالي كه فتنه اخير با شكست رسوايي برانگيزي روبرو شده است، پيام حمايت آمريكا و متحدانش از سران فتنه نيز تلقي مي شود و قبل از هرچيز نشانه نااميدي كامل دشمنان بيروني از كارآمدي فتنه اي است كه طراحي كرده و به صحنه آورده بودند. چرا كه وقتي دشمن به اهرم هاي بي ارزش و دم دستي نظير اهداي جايزه فلان از سوي فلان بنياد تازه تاسيس و بي نام و نشان به  دست اندركاران فتنه اخير متوسل مي شود، كمترين ترديدي باقي نمي ماند كه طراحان فتنه به آخر خط رسيده اند.

5- دانمارك طي چند سال اخير با انتشار دهها كاريكاتور موهن عليه رسول خدا(ص) و اصرار دولت اين كشور بر ادامه اين اقدام به عنوان يكي از كينه توزترين كشورهاي اروپايي نسبت به اسلام و ملت هاي مسلمان شناخته مي شود. تا آنجا كه در بسياري از كشورهاي اسلامي و از جمله ايران شاهد اعتراض ها و تظاهرات فراوان و گسترده اي عليه اين كشور بوده ايم. انتخاب دانمارك براي تاسيس بنياد «گفت وگوي جهاني» و اهداي اولين جايزه آن به خاتمي و شايگان نمي تواند با دشمني اعلام شده دولت اين كشور عليه اسلام عزيز بي ارتباط باشد. مي تواند؟!

6-اهداي جايزه صلح نوبل به شيرين عبادي نيز از يكسو با استناد به حمايت وي از رژيم شاه در قتل عام مردم مسلمان و از سوي ديگر به خاطر مقالات او عليه رزمندگان اسلام در جريان جنگ تحميلي بود. شيرين عبادي در آن مقاله ها، همصدا با صدام، جمهوري اسلامي ايران را به اعزام اجباري كودكان به جبهه! متهم كرده بود. بنياد نوبل طي توضيح مختصري درباره علت اهداي جايزه صلح نوبل به شيرين عبادي آورده بود«اين جايزه به دليل فعاليت هاي خانم عبادي در زمينه حقوق بشر و حمايت از حقوق كودكان به ايشان تعلق گرفته است»! و به محتواي مقالات مورد استناد كمترين اشاره اي نشده بود.

گفتني است كه قرار بود جايزه صلح نوبل 2003 به پاپ ژان پل دوم داده شود ولي كميته نوبل اعلام كرد؛ مخالفت پاپ با همجنس بازي، مخالفت وي با روابط جنسي قبل از ازدواج و اعتراض او به سقط جنين مانع از اعطاي جايزه صلح نوبل به پاپ شد و اين جايزه به خانم شيرين عبادي تعلق گرفت»!!

ابتكار:پديده جديد در منازعات سياسي؛ در جستجوي معناي پرتاب لنگه کفش

«پديده جديد در منازعات سياسي؛ در جستجوي معناي پرتاب لنگه کفش»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم
مرتضي اصلاحچي: دنبال کردن ماجراي پرتاب کفش آنگاه جالب و هيجان انگيز مي شود که هر بار پرتاب کفش معناي مختلف مي يابد براي برخي رسانه ها; کفش پرت کن به سوي جرج بوش قهرمان مي شود. کفش پرت کن به سوي صفار هرندي بي فرهنگي ناميده مي شود که با اقدام سخيف خود ميزان مدنيت خويش را اثبات کرده است و پرتاب کفش هاي پي در پي به سمت مهدي کروبي اقدامي انقلابي در پاسخ به رفتارهاي ضد ميهني او تفسير مي شود.

اپيزود اول; منتظر الزيدي قهرماني جهاني
در واپسين روزهاي آذر ماه سال گذشته زماني که جرج بوش در آخرين روزهاي رياست جمهوري اش براي آخرين بار راهي عراق شده بود تا از اين کشور جنگ زده بازديد کند اما اتفاقي رخ داد که به سرعت تبديل به خبر يک تمام رسانه هاي دنيا گرديد; خبرنگاري عراقي کفش هاي خود را به سمت جرج بوش پرتاب کرد. "منتظرالزيدي" خبرنگار شبکه تلويزيوني بغداديه در هنگام مصاحبه مطبوعاتي بوش و المالکي در حالي که دشنام گويان، رئيس جمهور امريکا را به سگ تشبيه کرد جفت لنگه کفش هايش را از پا در آورد و آنها را يکي پس از ديگري به سوي بوش پرتاب کرد. جرج بوش اما که از نسل گاوچران هاي تگزاس است با چالاکي تمام جاخالي داد تا هيچ کدام از دو کفش پرت شده به صورتش برخورد نکند.

او تلاش کرد تا اعتماد به نفس خود را حفظ کند و زماني که ماموران نخست وزيري عراق خبرنگار عراقي را که به "کفش پرت کن" شهرت يافت از سالن خارج مي کردند گفت:« ازاين گونه حوادث در برنامه هاي مختلف اتفاق مي افتد و من متعجب نيستم.» بوش همچنين اينگونه حوادث را نمونه اي از وجود دموکراسي دانست. کفش پرت کن عراقي اما در شرايطي که در بازداشت به سر مي برد به سرعت تبديل به نمادي از مخالفت مردم عراق با حمله نظامي آمريکا به اين کشور گرديد و در کشورهاي اسلامي و جهان سوم تا حد يک قهرمان شان و منزلت پيدا کرد.

ايران نيز از ساير ممالک اسلامي مستثني نبود و رسانه هاي دولتي از او يک قهرمان ساختند و با آب و تاب اخبار مربوط به اقدام الزيدي را منعکس نموده و از او تجليل کردند. رسانه هايي همچون "فارس" "ايرنا"، "کيهان" و... اين اقدام خبرنگار عراقي را مستحق پاداشي در خورد دانستند.پس از اين اقدام "لنگه کفش" به سرعت تبديل به نمادي از مبارزه شد و در تجمعات بسياري به صورت سمبليک حضور پيدا کرد. و حتي در ا يران مسابقاتي در قالب پرتاب کفش به سوي تمثال بوش برگزار گرديد تا خاطره حرکت خبرنگار عراقي زنده بماند.در اين راستا در دي ماه سال 87 برخي نهادها از مسابقه پرتاب کفش به عکس بوش اطلاع داند که در حاشيه نماز جمعه برگزار خواهد شد. در يکي از اين اطلاعيه ها آمده بود: «در راستاي حمايت از حرکت قهرمانانه خبرنگار شجاع عراقي (منتظر الزيدي) در پرتاب کفش خود به سمت شيطان بزرگ و با هدف همراهي با اين حرکت زيبا و ضد استکباري و همچنين ابراز خشم و کينه انقلابي عليه استکبار، تربيت بدني سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ مسابقه پرتاب کفش را برگزار مي کند.» از ديگر سو همچنين قائم مقام وزارت علوم ايران خبر داد که وزارت علوم و دانشگاه پيام نور از منتظرالزيدي خبرنگار عراقي که در اقدامي جسورانه مخالفت خود را با رئيس جمهور سابق آمريکا نشان داد حمايت کرده و او را در يکي از دانشگاهها بورسيه تحصيلي خواهد کرد.

اين اقدام خبرنگار عراقي اينقدر احساسات برخي ايراني ها را تهييج کرده بود که حتي عليرضا غزوه شعري در مدح او بسرايد و چنين بگويد: کفشي به او نخورد/ ولي مرد/ و پيش از آن که بميرد/ در نطق بچگانه خود گفت/ که نمره ات 10 بود/ اما تو 20 گرفتي المنتظر! اگرچه برخي رسانه هاي ايراني پرتاب کفش به سوي بوش را عملي قهرمانانه، ضد استکباري، آزادي خواهانه و... توصيف مي کردند اما گمان نمي برند که اين عمل در کمتر از يکسال ممکن است چندان رواج پيدا کند که حتي در ايران نيز کاربرد پيدا کرده و به سمت سياستمداران وطني نيز لنگه کفشي پرتاب شود.

اپيزود دوم; کفش پرت کن به سوي صفار، بي فرهنگي کم آورده
در 27 مهر ماه امسال زماني که وزير فرهنگ ارشاد دولت نهم براي شرکت در نشست "سو» تفاهم بزرگ" به دانشگاه تهران رفته بود شاهد پرتاب لنگه کفش به سوي خود بود.پرتاب کننده اين لنگه کفش اما قدرت بازويي همچون خبرنگار عراقي نداشت چراکه کفش او در ميانه راه پيش از آنکه به صفار هرندي برسد روي سر يک دختر فرود آمد. اين کفش پرت کن وطني اما از بختي همچون منتظر الزيدي برخوردار نبود چراکه هيچ کسي او را قهرمان ندانست و رسانه هايي که خبرنگار عراقي را به خاطر پرتاب کفش به بوش قهرمان کرده بودند کفش پرت کن ايراني را به خاطر پرتاب کفش به سمت صفار هرندي شخص بي فرهنگي توصيف کردند که در برابر استدلالات منطقي صفار کم آورده است. خود صفار نيز در همان نشست آن لنگه کفش کذايي را در دست گرفت و گفت: «لطفا علامت مدنيت نفرستيد.!» پس از اين صحبت صفار دانشجويان بسيجي بلافاصله شعار دادند: «آزادي انديشه با لنگه کفش نمي شه.» پس از ان نيز رسانه هاي مختلف حامي دولت با انتشار گسترده اين خبر و چاپ عکس صفار هرندي که خنده کنان لنگه کفش را در دست گرفته بود اين اقدام را به کل مخالفان دولت تعميم داده و آنرا نشاني از سطح فرهنگ و مدنيت و بينش آنها قلمداد کردند.
اپيزود سوم; کروبي، منافقي که لنگه کفش حقش بود

هنوز مدت زمان زيادي از پرتاب کفش به سوي صفار هرندي نگذشته بود که اقدام مشابهي صورت گرفت، اينبار اما مهدي کروبي هدف پرتاب کفش قرار گرفت و او که همچون بوش وصفار هرندي بخت يار نبود مورد اصابت قرار گرفت و سرش بر اثر برخورد اين لنگه کفش خونين شد. روز جمعه زماني که مهدي کروبي براي بازديد از نمايشگاه مطبوعات به مصلاي تهران رفته بود شاهد تجمع موافقان و مخالفان خود بود. او در اين حضور از سوي مخالفان خود مورد حمله قرار گرفت و عمامه از سرش افتاد و در نهايت سر بي عمامه اش مورد اصابت کفش قرار گرفته و خونين شد. خبرگزاري حامي دولت، فارس، که سال گذشته پرتاب کفش به سوي بوش را عملي قهرمانانه، پرتاب کفش به سوي صفار هرندي را عملي مذبوحانه و ناشي از بي فرهنگي قلمداد کرده بود درباره برخورد با کروبي اينگونه مي نويسد: «کروبي در دقايق ابتدايي حضور خود در نمايشگاه مطبوعات با خيل مردمي روبه رو شد که از او با شعارهاي مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولايت فقيه استقبال مي کردند.

حجم شعار ها بر عليه کانديداي شکست خورده دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري دوره دهم به حدي بود که وي مجبور شد از همان ابتداي نمايشگاه راه خود را کج کرده و به دنبال درب خروج باشد. اما در اين بين نيز با شعارهاي «مرگ بر دروغگو» و «مرگ بر منافق» حاضرين در نمايشگاه روبه رو شد.» فارس ادامه مي دهد: «مهدي کروبي بعد از حضور چند دقيقه اي در نمايشگاه از طبقه دوم مصلي خارج شد. کروبي در پي هجوم برخي افراد به سمت وي و پرتاب لنگه کفش به طرف او مجبور شد بدون عمامه مصلي را ترک کند.»

اين خبرگزاري در تجليل از پرتاب کفش به سوي کروبي مي نويسد: «در اين بين نهضت لنگه کفش نيز به راه افتاد و جمعيت خشمگين حاضر با پرتاب کردن لنگه کفش هاي پي در پي به سبک "منتظرالزيدي " به سوي کروبي، اقدامات اخير وي که موجب صدمه ديدن و کشته شدن جمعي از جوانان کشور شده بود را پاسخ مي گفتند.» اکنون اين سوال پيش مي آيد که چرا و چگونه سه پرتاب کفش به سوي سه شخص مختلف از سوي برخي رسانه ها واکنش هاي متفاوتي مي يابد. کفش پرت کن به سوي جرج بوش قهرماني مي شود که دانشگاه هاي ايران حاضرند به او بورس تحصيلي بدهند و در تقليد از اقدام او مسابقه برگزار مي شود. کفش پرت کن به سوي صفار هرندي بي فرهنگي ناميده مي شود که با اقدام سخيف خود ميزان مدنيت خويش را اثبات کرده است و پرتاب کفش هاي پي در پي به سمت مهدي کروبي اقدامي انقلابي در پاسخ به رفتارهاي ضد ميهني او تفسير مي شود.

فارغ از مسئله قابل تامل مواجهه متغير و متضاد برخي رسانه ها و جريان ها با اقدام مشابه پرتاب کفش به سوي شخصيت هاي سياسي به نظر مي رسد که پرتاب کفش به نشانه اعتراض کم کم دارد به امري جا افتاده در منازعات سياسي تبديل مي گردد بنابراين لازم است کساني که احتمال مي رود در معرض پرتاب کفش قرار بگيرند يا همچون جرج بوش بدن خود را ورزيده و چالاک کنند تا به موقع جا خالي دهند و يا همچون صفار هرندي فاصله مطمئن با مخالفين را حفظ کنند که کفش به آنها نرسد، چون در غير اين صورت همچون مهدي کروبي کفش با صورت آنان برخورد خواهد کرد.

جمهوري اسلامي:چرخش هسته اي هرگز!

«چرخش هسته اي هرگز!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛اين روزها در عرصه مذاكرات هسته اي با گروه 1 +5 و در صحنه ديپلماسي هسته اي شاهد حوادث و رويدادهاي قابل تاملي هستيم كه اگر اندكي غفلت و بي توجهي روي دهد و يا دچار شعارزدگي و سطحي نگري شويم حاصل سالها زحمات مديران كشورو تلاش دانشمندان و مقاومت ملت ايران بر باد خواهد رفت .
ماه گذشته و همزمان با از سرگيري مذاكرات هسته اي ايران با كشورهاي 1 +5 در ژنو و ارائه بسته پيشنهادي موجي از استقبال در طرفهاي مذاكره كننده مبني بر ايجاد تحولات مثبت در مسير مذاكرات و خروج آن از بن بست پديدار شد و آقاي البرادعي اعلام كرد ايران با انتقال اورانيوم غني سازي شده خود از مجتمع فناوري هسته اي نطنزبه خارج و ادامه فرآيند غني سازي توسط يك كشور ثالث موافقت كرده است .

ماجرا از اين قرار است كه پس از گذشت 5 ماه از انسداد در مسير مذاكرات هسته اي ايران و كشورهاي 1 +5 سرانجام در مذاكرات ژنو پيشنهاد آمريكا مبني بر تحويل 80 درصد از اورانيوم غني شده ايران و انتقال يكجاي آن به خارج براي توليد كمتر از 200 كيلو ميله سوخت با غناي 20 درصد در جهت تامين سوخت راكتور تحقيقاتي تهران مورد پذيرش گروه مذاكره كننده ايران قرار گرفت . اين پيشنهاد آمريكا درحالي ارائه شده بود كه خارج از مسائل مذاكرات هسته اي در مجموعه مكاتبات ايران با آژانس جمهوري اسلامي ايران با توجه به نزديك بودن اتمام سوخت راكتور تهران كه در سال آينده به پايان مي رسد درخواست كرده بود سوخت اين راكتور كه بايد با غناي 20 درصد باشد توسط آژانس تامين گردد .

راكتور تحقيقاتي تهران قبل از انقلاب توسط يك شركت آمريكايي جهت انجام تحقيقات مدل و پايه در ايران احداث شده و قرار بود با سوخت غناي بالا فعاليت كند كه با خودداري طرف آمريكايي از تحويل سوخت پس از انقلاب و تغييرات صورت گرفته اين راكتور در دوره سازندگي براي توليد داروهاي پزشكي براساس سوخت اورانيوم 20 درصد كه از آرژانتين خريداري شد فعاليت خود را آغاز كرد . ولي با توجه به نزديك بودن زمان پايان اين سوخت و درخواست ايران از آژانس براي تامين آن از كشورهاي ثالث آمريكائي ها با ارائه پيشنهادي چند وجهي به ايران اعلام كردند درصورت ارائه بخش اعظم اورانيوم غني شده طي سالهاي اخير در ايران حاضرند با غني سازي مضاعف اورانيوم هاي 3 5 درصدي مجتمع نطنز و تبديل آن به اورانيوم 20 درصدي و تهيه ميله هاي سوخت در كشور ثالث موافقت كنند .

اين پيشنهاد به اصطلاح تشويقي كه باهدف از بين بردن دستاوردهاي غني سازي ايران و ظاهرا براي جلوگيري از احتمال انحراف ايران از روش صلح آميز هسته اي و جلوگيري از دستيابي به اورانيوم تغليظ شده ارائه گرديد تنها براي زمين گير كردن فعاليت هسته اي دانشمندان ايراني و تعليق فعاليتهاي موثر هسته اي ايران از طريق مسدود كردن راههاي ارتقا فرآيند خودكفايي هسته اي كشورمان بود چرا كه غرب به سركردگي آمريكا در همه مذاكرات مسير امتيازگيري و تعليق فعاليت هاي هسته اي ايران را دنبال كرد و فرايند هسته اي شدن ايران نه تنها حاصل تدبير 30 ساله مديران ارشد كشور و تلاش و زحمات طاقت فرساي دانشمندان و متخصصاني است كه سالها در محيط هاي آزمايشگاهي با هدف رسيدن به خودكفايي و بومي كردن دانش هسته اي در كشورمان خون دل خورده اند بلكه فرآيند اراده جمعي ملت ايران است كه اكنون به يك موضوع ملي تبديل شده و ضرورت استيفاي اين حق طبيعي و قانوني و ادامه آن مورد اتفاق آحاد ايرانيان مي باشد.

متاسفانه قبول پيشنهاد پايان دادن به چرخه خودكفايي در فناوري هسته اي و انتقال قسمت اعظم توليدات اورانيوم بدست آمده در سالهاي اخير در آزمايشگاه فناوري نطنز و تمكين در برابر خواست آمريكا موضوعي است كه در مذاكرات ژنو و وين در پوشش پيشنهاد البرادعي روي داد. كارشناسان دانشمندان اهل خبره و نظر در اين باره معتقدند درصورت پذيرش پيشنهاد البرادعي در مذاكرات وين كه همان بسته پيشنهادي آمريكاست شيب تلاش دانشمندان ايراني براي رسيدن به خودكفايي هسته اي ابتدا ملايم و سپس متوقف خواهد شد و در وضعيت انجماد و بلاتكليفي قرار خواهد گرفت . برخي كارشناسان معتقدند آمريكائي ها پس از دريافت اورانيوم غني سازي شده ايران كه حاصل چندين سال تلاش دانشمندان ايراني است بازي هاي حقوقي سياسي و فني جديدي را در بازپس دادن آن پياده خواهند كرد كه الزام ايران به امضاي معاهده الحاقي « ان . پي . تي » جزيي از آن است . گفته مي شود طراح اصلي اين نقشه پيشنهادي شخص باراك اوباماست كه با رايزني هاي گسترده در تلاش است با كشاندن ايران به پذيرش توافقنامه اي جديد ابتدا اورانيوم غني شده را از كشورمان خارج كند و در گام هاي بعدي با دست باز و خيال راحت از ناتواني ايران در دستيابي به فرآيند غني سازي هسته اي مسئولان ايراني را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و به دنبال خود بكشاند.

بنابر اين با توجه به شواهد و قرائن موجود ما نبايد در دامي كه آمريكائيها براي ما گسترانده اند بيفتيم و در كوران مذاكرات حاضر به تقديم حاصل تلاش و مقاومت دانشمندان ايراني و ملت قهرمان ايران به غربي ها شويم . هيات مذاكره كننده كشورمان بايد توجه داشته باشد كه ما در موضوع هسته اي هر چند اهل منطق و مذاكره هستيم ولي بنا نداريم زير بار زور و فشار غني سازي را بين زمين و آسمان معلق كنيم و به چرخه فناوري هسته اي و خودكفايي ملي خود پايان دهيم .
ما نبايد با اقدامات فاقد تدبير براي خودمان عامل تهديد ايجاد نموده و به مطالبات غيرقانوني كشورهاي غربي تن در دهيم.

 هرچند ما آمادگي حل موضوع هسته اي و اطمينان بخشي نسبت به فعاليتهاي صلح آميز هسته اي مان را داريم ولي هرگز حاضر نيستيم راهي را كه با كفايت و توانايي براي رسيدن به خودكفايي هسته اي آغاز كرده ايم متوقف سازيم . ملت ايران مصمم است در چارچوب قوانين به فعاليت هاي غني سازي خود ادامه دهد و تحت هيچ شرايطي حق قانوني خود را به مطالبات غيرقانوني نفروشد و چرخه هسته اي خود را قرباني چرخش هاي هسته اي وعده هاي بي پشتوانه و سراب هاي تحقق نيافتني نكند. اراده ملت ايران در اين موضوع آنچنان جدي است كه تاكنون همه مشكلات را به جان خريده و حاضر است هر مانعي را از سر راه بردارد به طوري كه هيچ قدرتي نتواند در برابر اين اراده مقاومت كند. طبعا هيات مذاكره كننده كشورمان نيز بايد با الهام از چنين روحيه اي در مذاكرات حضور يابد و هيچگونه ضعف و سستي به خود راه ندهد.

حيات نو:ملاحظاتى اخلاقى درباره حمله به کروبي

«ملاحظاتى اخلاقى درباره حمله به کروبي»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حيات نو به قلم هومان دورانديش است كه در آن مي‌خوانيد؛«کتک‌کارى سياسي»، سنت سيئه‌اى است که از سالها پيش در جامعه ايران وجود داشته و در دوران پس از انقلاب نيز بارها و بارها در فضاى سياسى ايران به وقوع پيوسته است. چه در روزها و سالهاى پرالتهاب آغاز انقلاب و چه در سالهاى پس از جنگ، که گروهى مدعى ارزش‌ها در فضاى سياسى کشور نقش‌آفرين شد، جامعه ايران همواره شاهد بوده است که عرصه سياست، که بنا بر تعريف بايد عرصه تدبير و عقلانيت باشد، به محل خشنونت و درگيرى فيزيکى بدل شده است. حمله به برخى روشنفکران و روحانيان منتقد، ترجيع‌بند شعر سياست در اين ديار در طول‌سال‌ها بوده است. حافظه تاريخى ايرانيان ديگر اکنون آکنده از اخبار چنين حملاتى است.

حملات دنباله‌دار گروه‌هاى فشار بدون ترديد نشانه عقب‌ماندگى برخى جريان‌هاى سياسى کشور است؛ چه سنت حمله به مخالفان سياسى و يا مطبوعات مخالف، رويه غيرقابل دفاعى است که در دهه 1320 بارها و بارها آزموده شد؛ رويه‌اى که امروزه از سوى مورخين رسمى انقلاب اسلامى نيز به عنوان لکه ننگى در تاريخ قلمداد مى‌شود. با اين حال ظاهراً آنچه که در گذشته لکه ننگ قلمداد مى‌شود، براى يک جريان سياسى در نظام جمهورى اسلامي، کنشى قابل قبول محسوب مى‌شود...

مثلاً يکى از چهره‌هاى تندرو جريان راست افراطي، پس از ضرب و شتم مهدى کروبى در نمايشگاه مطبوعات، به جاى محکوم‌کردن اين اقدام، که در تمامى کشورهاى پيشرفته و دموکراتيک جهان اقدامى خلاف عرف در فضاى سياسى محسوب مى‌‌شود، حمله به کروبى را نشانه «هوشيارى ملت» دانست. جا دارد که از تحسين‌کنندگان حمله به کروبى بپرسيم که اگر چنين کنش سياسى بدوى و خارج از نزاکتى متوجه يکى از شخصيتهاى سياسى مقبول آنان شده بود، آيا باز هم حمله مردم حامى جناح مخالف به شخصيت سياسى جناح خودشان را نشانه هوشيارى ملت مى‌دانستند؟

بحث در باب مقبوليت يا محکوميت ضرب وشتم فيزيکى مهدى کروبى يا هر شخصيت سياسى ديگري، زمانى به نتيجه مى‌رسد که پاسخ اين سوال اساسى روشن شده باشد که آيا هويت‌ها و شخصيت‌ها توجيه‌کننده روش‌ها هستند؟ به عبارت ديگر آيا روش الف ( کتک‌زدن مخالفان سياسى ) بسته به هويت و شخصيت فاعل آن، گاهى مقبول و گاهى نيز نامقبول است؟ پاسخ اين سئوال در گرو آن است که فلسفه اخلاق فرد پاسخ‌دهنده چه باشد. مثلاً اگر فرد پاسخ‌دهنده به اين سوال قائل به اخلاق وظيفه‌گرا يا نتيجه‌گرا باشد، قطعاً به سئوال فوق پاسخ منفى مى‌دهد. چرا که از منظر اخلاق‌وظيفه‌گرا، «انسان دشوارى وظيفه است» و يکى از وظايف آدمي، حفظ جان و امنيت ديگران است. بنابراين خشم و نفرت سياسى به هيچ وجه نمى‌تواند توجيه کتک‌زدن ديگران باشد. وظيفه عدم تعرض به امنيت ديگران هر اندازه هم که به لحاظ روانى دشوار باشد، وظيفه‌اى چنان گرانسنگ است که سرپيچيدن از آن عين درافتادن به ورطه بى‌اخلاقى است.

ضرب و شتم فيزيکى ديگران از منظر اخلاق نتيجه‌گرايانه نيز عملى غير اخلاقى است؛ زيرا ما حتى اگر ارزشهاى دموکراتيک را هم قبول نداشته باشيم و صرفاً در پى تحقق ارزشهاى اسلامى باشيم، باز هم ناگزيريم که امنيت ديگران را پاس بداريم چرا که تعرض به فردى که در هيچ محکمه‌اى محکوم نشده است، کنشى کاملاً ناسازگار با آموزه‌هاى اسلامى است. مهدى کروبى حتى اگر در دادگاه هم محکوم شده بود، باز شهروندان عادى مستقر در نمايشگاه مطبوعات حق نداشتند که راساً در پى اجراى حکم مجازات وى باشند.

تحسين‌کنندگان حمله به کروبي، در صورتى که بخواهند کماکان بر موضع مويدانه‌شان نسبت به کنش پياده‌نظام جناح سياسى خويش باقى بمانند و در عين حال سخن قابل تامل نيز بگويند، ممکن است از منظر اخلاق فضيلت‌محور به سئوال مذکور پاسخ دهند. در اخلاق فضيلت‌محور بيش از آنکه فعل شخص مد نظر قرار گيرد، هويت و شخصيت او لحاظ مى‌شود. از اين منظر چه بسيار امورى که اگر عموم افراد مرتکب شوند غيراخلاقى‌اند اما اگر فردى خاص با فضائل شخصيتى ويژه مرتکب شود، به پشتوانه شخصيت پر فضيلت او، اعمالى اخلاقى محسوب مى‌شوند.

بنابراين ممکن است مدافعان و مويدين حمله به کروبى بگويند ميان ضرب و شتم فيزيکى کروبى با ضرب و شتم فعالان سياسى و مطبوعاتى در دهه 1320، تفاوت از زمين تا آسمان است؛ چه ضاربان روزنامه‌نگاران دهه 1320، اهدافى پليد داشتند ولى ضاربان مهدى کروبى در نمايشگاه مطبوعات، خاستگاه و خواسته‌هاى ديگرى داشتند. آنها انسانهايى ديندارند که با کتک‌زدن مهدى کروبى در پى تحکيم نظام جمهورى اسلامى بودند. بنابراين فضائل ضاربان کروبى موجب مى‌شود که حساب آنها را از حساب شعبان بى‌مخ‌ها و لمپن‌هاى دهه 1320 جدا کنيم و فضائل اين افراد را مبناى اخلاقى‌بودن رفتار آنان در نمايشگاه مطبوعات بدانيم.

اما از آنجايى که در اخلاق‌ فضيلت‌محور عموماً از «فرد صاحب فضيلت» بحث مى‌شود، على‌القاعده نمى‌توان کنش آکنده از عصبانيت جماعتى متشکل از افراد ناشناس را مصداق رفتار قابل قبول از منظر اخلاق فضيلت‌محور دانست. مگر اينکه گفته شود حمله به مهدى کروبى در نمايشگاه مطبوعات، ناشى از دستور برخى افراد صاحب فضيلت بوده است يا اينکه حمله‌کنندگان به کروبى با علم به رضايت اين افراد نسبت به چنين فعلي، کروبى را آماج حمله خويش ساختند. بنابراين در اين جا چنين فعلى با توجه به شخصيت افراد آمر فعل توجيه مى‌شود نه شخصيت عاملان آن. يعنى اين افراد کتک‌زدن کروبى را در شرايط کنونى به مصلحت کشور ( و چه بسا به نفع مصالح اخروى خود کروبى ) ديده‌اند و نکته مهم در اين ميان اين است که آنها ( يعنى چنان افراد فاضلى ) دستور حمله به کروبى را داده اند.

هر چند که مطابق پاره‌اى از قرائتهاى نخبه‌گرايانه از اخلاق فضيلت‌محور، مى‌توان حمله به مهدى کروبى يا هر رجل سياسى ديگرى را بدين شکل توجيه کرد اما نبايد فراموش کرد که شخصيتهاى واجد فضيلت در هر سوى جبهه جمهوريت و اسلاميت نظام قرار دارند. به عبارت ديگر «آزاديخواهان واجد شخصيت پرفضيلت» نيز در جامعه ايران بسيارند و در صورت پذيرش چنين قرائتى از اخلاق نخبه‌گرايانه، شخصيت آنان نيز مى‌تواند دستمايه توليد و توجيه خشونت سياسى در اين کشور باشد.

بنابراين اگر بنا بر اين باشد که فضائل شخصى و اخلاقى فلان شخصيت‌هاى سياسى يا مذهبى مبناى صدور مجوز ضرب و شتم فيزيکى مخالفان سياسى باشد، در حقيقت زينى را تدارک ديده‌ايم که گاهى به پشت است و گاهى نيز پشت بر او. اين ملاحظات مى‌تواند مبناى صدور اين حکم باشد که اخلاق فضيلت‌محور، اخلاقى نيست که به کار حوزه سياست بيايد؛ چه اين اخلاق کاملاً استعداد آن را دارد که خشونت سياسى را تئوريزه کند و با نخ و سوزن تبيين خويش قباى توجيه را بر قامت کنش پرخشونت آمران و عاملان سياسى بيفکند.

دنياي اقتصاد:بورس تهران؛ بدون تحليل يا حبابي؟

«بورس تهران؛ بدون تحليل يا حبابي؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم عليرضا كديور است كه در آن مي‌خوانيد؛بورس تهران تا پايان مهرماه 88، ميانگين بازدهي 8/52درصدي را براي سرمايه‌گذاران در سال‌جاري ثبت كرد.

بازدهي كه تحت‌تاثير رشد 4200واحدي شاخص كل حاصل شده است؛ اين در حالي است كه 33درصد از اين بازدهي تنها طي سه ماه گذشته به دست آمده است.به بيان ديگر بورس تهران طي مدت مزبور، روزهاي درخشاني را به لحاظ سودآوري پشت سر مي‌گذارد. در اين ميان يك سوال ذهن اكثر كارشناسان را به خود مشغول كرده؛ «آيا قيمت‌ها در بورس تهران حبابي است؟»

براي پاسخ به اين سوال بايد پيش از هر چيز دلايل رشد قيمت سهام را در سال‌جاري مورد بررسي قرار داد. سال 88 در شرايطي براي بورس تهران آغاز شد كه بانك مركزي در راستاي سياست‌هاي مهار نقدينگي كه از سال 87 در پيش گرفته بود، دومين بسته سياستي – نظارتي خود را منتشر كرد.

هرچند اولين بسته بانك مركزي با هدف مهار رشد شتابان نقدينگي به صورت انقباضي تدوين شده بود، اما بانك مركزي با مشاهده اثرات ركودي اولين بسته، ‌دومين بسته را با ديدي انبساطي‌تر تدوين كرد.بسته‌اي كه براساس آن بخشي از منابع بانك‌ها از طريق كاهش نرخ سپرده قانوني نزد بانك مركزي آزاد مي‌شد؛ اما در مقابل، خروج بخشي از سپرده‌هاي بانك‌ها نيز تحت تاثير كاهش نرخ سود سپرده‌هاي بانكي و اوراق مشاركت از منابع بانك‌ها مي‌كاست. از سوي ديگر، رويكرد ارائه تسهيلات خريد مسكن به صورت انحصاري از سوي بانك مسكن و همچنين رشد حبابي قيمت‌ها در بخش مسكن طي سال‌هاي 86 و اوايل 87، ‌در عمل بخش مسكن را همچنان در ركود قرار مي‌داد؛ در نتيجه اين سياست‌ها، نقدينگي آزاد شده از محل كاهش نرخ سود بانكي، مامني بهتر از بورس نمي‌يافت. همچنين بورس در ماه‌هاي ابتدايي 88 در پي بازگشت قيمت جهاني كالاها و مواد اوليه و افزايش خوش‌بيني‌ها نسبت به پايان يافتن بحران جهاني اقتصاد و به دليل اتكاي زياد نسبت به شركت‌هاي توليدكننده اين گونه مواد، مناسب‌ترين محل براي كسب سود واقعي بود.
روندي كه طي چهار ماه نخست سال 88 و با توجه به هم‌زماني دلايل پيش گفته با فصل مجامع، منجر به تصحيح قيمت سهام و ثبت ميانگين بازدهي 20درصدي طي اين مدت شد.

در اين ميان نبايد از كاهش مقطعي نرخ تورم در سال 88 و به تبع آن كاهش بازده مورد انتظار و افزايش ميانگين نسبت قيمت به درآمد در بورس چشم‌پوشي كرد. اما پس از اين تصحيح اوليه در نيمه تابستان، به نظر مي‌رسيد بورس تهران وارد فاز جديدي از رشد قيمت‌ها شده كه برخي كارشناسان را درخصوص شكل‌گيري حباب قيمتي نگران كرده است. استدلال اكثر اين كارشناسان هم مداخلات دولت در بازار پول از طريق كاهش جذابيت سرمايه‌گذاري آن و در نتيجه هجوم نقدينگي سرگردان به بورس است. براي اثبات اين ادعا بايد توجه داشت كه بورس تهران تا پايان مهرماه 88، ميانگين بازدهي 8/52درصدي را ثبت كرده؛ در حالي كه بالاترين ميزان ميانگين بازدهي بورس در سال 87 معادل 1/36درصد در نيمه مردادماه همان سال بوده است.

به بيان ديگر بورس تهران به لحاظ بازدهي در سال 88 در وضعيتي بسيار بهتر و جذاب‌تر نسبت به سال قبل قرار دارد كه اين موضوع مي‌تواند توجيه‌كننده هجوم احتمالي نقدينگي به اين بازار باشد؛ اما برخلاف اين تصور، گزارش‌هاي مديريت بازار شركت بورس تهران نشان مي‌دهد خالص جريان سرمايه‌گذاري افراد حقيقي و حقوقي (تفاضل ارزش خريد و فروش سهام) طي نيمسال اول 88، 72درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل افت كرده است؛ به بيان ديگر با وجود افزايش ميانگين بازدهي سهام در بورس، خالص سرمايه‌گذاري در بورس از 5600ميليارد تومان به كمتر از 1600ميليارد تومان رسيده است. وضعيتي كه به وضوح رشد حبابي قيمت‌ها تحت‌تاثير هجوم نقدينگي را زير سوال مي‌برد؛ هرچند بايد توجه داشت بورس تهران به طور قطع به دليل كثرت شركت‌هاي حاضر در آن در هر مقطعي از زمان، شاهد حباب قيمتي در يك سهم يا صنعت خاص مي‌شود؛ اما به نظر مي‌رسد حبابي شدن بورس تهران به صورت كلي نظير آنچه در سال 82 با اكثر شركت‌هاي حاضر در بورس رخ داد، در حال حاضر منتفي است.

اين در حالي است كه بورس در شرايط كنوني از رشد غيرمنطقي قيمت برخي از شركت‌ها نيز رنج مي‌برد؛ شركت‌هايي كه به‌طور عمده مي‌توان آنها را در دو گروه واگذار شده از سوي دولت و شركت‌هاي داراي خريدار خاص حقوقي طبقه‌بندي كرد. آخرين نمونه از گروه شركت‌هاي دولتي، بيمه البرز است كه با وجود تاكيد مقامات سازمان خصوصي‌سازي مبني بر ارزش‌گذاري قيمت توسط چهار نهاد مستقل و كسب حداكثر قيمت 450توماني، به دليل هيجان خريداران در روز عرضه اوليه در قيمت 630 تومان عرضه شد؛ عرضه‌اي كه در همان روز از سوي مديرعامل «البرز» گران و بيش از ارزش واقعي عنوان شد و در حال حاضر قيمت آن به دليل هجوم خريداران به سطح 850 تومان رسيده است؛ اين در حالي است كه به اذعان اكثر كارشناسان، اگر «البرز» در روز نخست حتي در قيمت يك‌هزار تومان عرضه مي‌شد، به طور قطع با همين هيجان از سوي سرمايه‌گذاران خريداري مي‌شد.

به بيان ديگر تجربه عرضه بيمه البرز نشان مي‌دهد، فعالان بورس تهران حساسيت خود را نسبت به سطح قيمت از دست داده‌اند. بايد توجه داشت كه بورس، محلي براي دادوستد يك دارايي به نام سهام است و اصلي‌ترين فاكتور براي تصميم‌گيري در خصوص خريد، فروش يا نگهداري اين دارايي، قيمت است؛ فاكتوري كه در حال حاضر در خصوص برخي شركت‌ها كارآيي خود را از دست داده است؛ حساسيتي كه اصلي‌ترين عامل از بين رفتن آن، محدوديت نوسان قيمت در بازار سهام است.

اين محدوديت‌ها از يك سو با توجه به امكان خريد بي‌نام، نبود ثبت سفارش در كارگزاري‌ها و ضعف مكانيزم‌هاي نظارتي براي مقابله با دستكاري قيمت و استفاده از اطلاعات نهاني، محلي براي دستكاري و قيمت‌سازي سهام شده و از سوي ديگر براي برخي از فعالان بازار، رانت چشمگيري ايجاد كرده است. شرايطي كه در نهايت فاكتور تصميم‌گيري در خصوص سهام را از قيمت به صف تغيير داده است.

به بيان ديگر سرمايه‌گذاران بورس تهران در حال حاضر بر مبناي وجود صف خريد يا فروش، فارغ از ارزندگي قيمت، نسبت به خريد و فروش سهام تصميم‌گيري مي‌كنند كه اين موضوع در عمل منجر به رشد هيجاني قيمت سهام برخي از شركت‌ها شده است. در اين ميان تجربه فعاليت سه هفته‌اي فرابورس با درصد نوسان بالاتر نسبت به بورس (5درصد در مقابل 3درصد) و بدون وجود حجم مبنا نشان مي‌دهد رفتارهاي هيجاني در اين بازار بسيار كمتر از بورس بوده كه اين موضوع شاهدي بر رابطه معكوس افزايش محدوديت و افزايش نوسان است. حال به نظر مي‌رسد بورس تهران در حال حاضر نيازمند يك تصميم جدي در خصوص رفع محدوديت‌هاي حاكم بر آن است.

محدوديت‌هايي كه كارآيي بورس را به شدت كاهش و آن را از يك بازار دانش محور به سمت يك بازار رانت‌محور سوق داده‌اند. اين در حالي است كه كاهش آنها مي‌تواند سطح نظارتي را نيز تا حد زيادي افزايش دهد. بايد توجه داشت كه هرچند وجود اين محدوديت‌ها در كوتاه‌مدت مي‌تواند رشد قيمت‌ها را در پي داشته باشد، اما چرخش بازار در ميان مدت به طور قطع سهامداران خرد و حقيقي را بيش از ديگران متضرر خواهد كرد.

سرمايه:تبعات رشد متوسط 50 درصدي واردات کالا و خدمات

«تبعات رشد متوسط 50 درصدي واردات کالا و خدمات»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه ي سرمايه به قلم محسن شمشيري است كه در آن مي‌خوانيد؛ افزايش واردات کالا و خدمات تحت تاثير چهار برابر شدن درآمد نفت و گاز و همچنين چهار برابر شدن صادرات غيرنفتي کشور در دولت هاي هشتم و نهم يکي از پديده هاي قابل توجه در اقتصاد ايران در هشت سال اخير است. آمارها نشان مي دهد به دنبال افزايش درآمد ارزي حاصل از نفت و گاز از رقم 19 ميليارد دلار به 81 ميليارد دلار طي سال هاي 87-1380 و همچنين رشد صادرات غيرنفتي از رقم 5/4 ميليارد دلار به 18 ميليارد دلار، ميزان واردات کالا نيز تقريباً چهار برابر شده و از رقم 18 ميليارد دلار در سال 80 به 5/68 ميليارد دلار در سال 87 افزايش يافته است.اما نکته قابل تامل اين است که چرا خالص واردات خدمات در اين هشت سال 18 برابر شده و از رقم 495 ميليون دلار به 8837 ميليون دلار رسيده است؟

آمارها نشان مي دهد واردات خدمات به تنهايي به رقم 15 ميليارد دلار در سال 87 رسيده و نيمي از اين رقم تنها از محل مسافرت صورت گرفته است.

واردات خدمات شامل مسافرت ايرانيان، خدمات شرکت هاي مسافربري، بيمه هاي بين المللي، حمل و نقل، خدمات فني و مهندسي است که در هشت سال اخير به شدت رشد کرده است. اين افزايش تحت تاثير نرخ ثابت ارز و ارزاني ارز نسبت به شاخص تورم صورت گرفته است. به عبارت ديگر با وجود تورم 10 تا 25 درصدي سال هاي اخير، نرخ ارز تقريباً ثابت بوده و نرخ دلار بين رقم 800 تا 1000 تومان در نوسان بوده است.

اين در حالي است که شاخص تورم به قيمت هاي ثابت سال 1383 از عدد 63 در فروردين 1380 به عدد 200 در خردادماه 1388 رسيده و طي اين مدت قيمت ها سه برابر شده است اما قيمت ارز طي اين سال ها تغيير زيادي نداشته و تقريباً ثابت بوده است، در نتيجه تمايل ايرانيان به مسافرت افزايش يافته و سالي هفت تا هشت ميليارد دلار تنها براي مسافرت ايرانيان هزينه مي شود.

همچنين همان طور که واردات کالا سه برابر شده و از 18 ميليارد دلار در سال 80 به 68 ميليارد دلار در سال 87 رسيده، واردات خدمات نيز به 15 ميليارد دلار افزايش يافته است.

واردات خدمات فني و مهندسي نيز افزايش يافته و تحت تاثير رشد قيمت نفت، هزينه حمل و نقل به ايران نيز افزايش يافته و هزينه هاي بيمه نيز رشد کرده است.

اين واقعيت هاي آماري باز هم اين نکته را يادآور مي شود که درآمد ارزي حاصل از نفت ثروتي بين نسلي و متعلق به آيندگان است و اين منابع را بايد با صرفه جويي و دقت مصرف کرد. در نتيجه بحث اساسي تغيير در نرخ ارز براي کنترل واردات کالا و خدمات که از مرز 85 ميليارد دلار در سال گذشته، ضرورت انکارناپذير اقتصاد ايران است.

اگرچه نرخ دلار در برابر ارزهاي ديگر جهان در حال کاهش است اما رشد شديد واردات متناسب با رشد درآمد نفت که بيش از چهار برابر افزايش يافته اند، گوياي اين واقعيت است که نرخ ارز ثابت است و متناسب با تورم رشد نکرده است.

اينکه طي هشت سال واردات کالا و خدمات بيش از چهار برابر شده گوياي اين واقعيت است که هر سال به طور متوسط 50 درصد افزايش در واردات کالا و خدمات داشته ايم و اين موضوع با رشد اقتصادي پنج تا شش درصدي توليد ناخالص داخلي سنخيت ندارد و باعث تهديد توليد و اشتغال داخلي تحت تاثير واردات کالاهاي چيني و... مي شود.

مردم سالاري:اعتراضات صنفي و سياسي و برداشت هاي نادرست

«اعتراضات صنفي و سياسي و برداشت هاي نادرست»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن مي‌خوانيد؛هرچند وقت يک بار از صداوسيماي جمهوري اسلا مي ايران و به ويژه در بخش هاي خبري شبکه هاي مختلف آن، شاهد پخش خبرها و تصاويري از تظاهرات اعتراضي مردم در يک کشور غربي هستيم. چندي پيش اعتراض دامداران اروپايي که دام هاي خود را به خيابانها آورده و شير و لبنيات را روي زمين پخش کرده بودند انعکاس گسترده اي در بخش هاي خبري صداوسيما داشت. همان زمان شاهد پخش خبر تظاهرات اعتراض آميز جمعي از مردم آمريکا به سياست هاي باراک اوباما بوديم و به تازگي، صداوسيما با توجه به گزارش هاي خبرنگار خود در شهر رم، تظاهرات اعتراض آميز جمعي از مردم ايتاليا به سياست هاي سيلويو برلوسکوني را که به زعم آنها موجب بيکاري کارگران شده مورد توجه قرار داده است. نقطه مشترک تمامي اين خبرها، توصيف حق مدارانه اين تظاهرات اعتراضي- در قالب گفت وگو با تظاهر کنندگان در ايتاليا و فرانسه و...- و تاکيد بر ضعف دولت حاکم بر پاسخگويي به مطالبات معترضان بود. آن چه بهانه اين نوشتار را فراهم کرد، ذکر دو پرسش يا ابهام با توجه به رخدادهاي فوق است.

1- صداوسيما به عنوان يک رسانه ثروتمند و قدرتمند دولتي در ايران که از توان مالي و سازماندهي مناسبي هم براي حضور در اقصي نقاط جهان براي انعکاس رويدادهاي روز جهان از نزديک برخوردار است و علا وه بر آن مي تواند به طور آزادانه خبرنگاران خود را در بين تظاهرکنندگان در يک کشور اروپايي حاضر کرده و بدون محدوديت به ضبط و پخش گفت و گو و گزارش با آنها اقدام کند، چرا اين کار را در زماني که عده اي- هر چند - به زعم آنها اندک- از معترضان به نتايج انتخابات در ايران در خيابانها تظاهرات مي کردند انجام نمي داد؟ طبيعتا موضوع، حقانيت يا عدم حقانيت سخنان يا شعارهاي اين تظاهرکنندگان يا آن تظاهرکنندگان نيست. چرا که رسانه موظف است بدون جانبداري، به انعکاس رويدادها بپردازد تا مخاطبان، خود به قضاوت بپردازند. اما آيا رسانه ملي، کاري را که هنگام برگزاري تظاهرات اعتراضي در کشورهاي اروپايي براي گفت وگو با معترضان انجام داد، نمي توانست در قلب پايتخت کشور خودمان انجام دهد تا رسالت اطلاع رساني خود را - صرفنظر از حقانيت يا عدم حقانيت مطالبات تظاهرکنندگان- به نحو مطلوبي انجام دهد؟ همگي ما تصاوير تلويزيوني را از تظاهرات پس از انتخابات به ياد داريم که در آن، خبرنگاران صدا و سيما از يک راننده تاکسي يا فردي در حاشيه تظاهرات مي پرسيدند که به نظر شما اين روش اعتراضي چه معايبي دارد، اما به خود زحمت نمي دادند که از يکي از افراد حاضر در متن تظاهرات، نظر او را بپرسند. گويا انعکاس نظرات معترضان در يک تظاهرات در اروپا براي مسوولان صدا و سيما مهمتر - و البته راحت تر  - از قلب ايران است.

2- نکته ديگر نفس اينگونه تظاهرات اعتراضي است. از موضوع انتخابات خارج مي شويم. اما اگر زماني گروهي از دامداران در ايران به دليل ارزان بودن شير - همانند فرانسه - دست به تظاهرات اعتراضي بزنند يا گروهي ديگر در اعتراض به سياست هاي اقتصادي دولت که موجب بيکاري جمع زيادي از کارگران شده تجمع کنند - همانند ايتاليا يا آمريکا - آيا اين تظاهرات، انعکاسي در رسانه هاي دولتي ما مثل صدا و سيما پيدا مي کند؟ پاسخ قطعا منفي است چرا که اينگونه اعتراض ها از آنجا که در ايران از ديدگاه  برخي مسوولا ن از جنبه صنفي خارج مي شود و جنبه امنيتي پيدا مي کند رسميت ندارد.

 در حقيقت اينگونه نگرش به تظاهرات اعتراضي صنفي، فقط در برخي کشورهاي در حال توسعه همچون ايران وجود دارد که برخي مسوولا ن هر گونه اعتراضي را، اعتراض به کليت حاکميت قلمداد مي کنند و به همين دليل مخالف انعکاس اعتراضات صنفي در ايران هستند و اعتراضات صنفي در اروپا را که به زعم آنها در تقابل با حاکميت آن کشور اروپايي است- هر چند که تلقي نادرستي است- به طور گسترده انعکاس مي دهند. به نظر مي رسد بايد براي رفع اين گونه برداشت هاي نادرست چاره اي اساسي انديشيد چرا که هر اعتراضي، چه صنفي و چه سياسي، لزوما اعتراض به حاکميت نيست و مي تواند صرفا اعتراض به برخي عملکرد ها باشد; بنابراين برخورد امنيتي با اعتراضات صنفي و حتي سياسي که از پيش زمينه برخوردار است نمي تواند چاره ساز باشد. حال بگذريم از موضوع قديمي دلا يل عدم اعطاي مجوز براي تجمعات مسالمت آميز که با وجود نص صريح قانون اساسي، از اعطاي مجوز براي برپايي آن خودداري مي شود; که به نظر مي رسد  اين امر هم از همان ديدگاه ها و برداشت هاي نادرست پيش گفته نشات مي گيرد.

ايران:ريگي به‌كفش غرب

«ريگي به‌كفش غرب»عنوان ياداشت روز روزنامه‌ي ايران به قلم يادداشت محمد حسن صالحي مرام است كه در آن مي‌خوانيد؛جنايت تروريستي يكشنبه گذشته در منطقه پيشين شهرستان سرباز كه در امتداد استراتژي جنگ نرم و در راستاي تعميق گسل قومي و مذهبي و به منظور افزايش فشار همه جانبه غرب براي كاهش قدرت چانه‌زني جمهوري اسلامي ايران در معادلات جهاني و تعاملات في‌مابين و همچنين كاهش اعتماد عمومي و تضعيف اقتدار داخلي نظام در تأمين امنيت صورت گرفت، از ابعاد مختلفي قابل بررسي و تأمل مي‌باشدكه در ذيل بدان‌ها اشاره مي‌شود.

1- افزايش تحركات كور جريان سلفي و اهريمني ريگي و تغيير نام آن تحت عنوان «جنبش مقاومت ملي ايران» كه در آغاز هدف خود را دفاع از حقوق ملي و مذهبي قوم بلوچ و اهل سنت عنوان مي‌كرد و نام جندالله را بر خود گمارده بود، مي‌تواند از برنامه‌ريزي‌هاي گسترده سرويس‌هاي اطلاعاتي دشمن پرده‌ بردارد. در ابتدا به نظر مي‌رسيد ريشه اهداف تروريستي اين گروهك ضد بشري و خشونت طلب، تمايلات افراطي قومي، ناسيوناليستي و جدايي طلبانه باشد اما تغيير نام اين جريان، تعدد خرابكاري‌ها و پيچيده‌تر شدن تاكتيك‌هاي عملياتي آن و همچنين قتل عام سبعانه و توأمان مردم شيعه و سني بيانگر سرمايه‌گذاري‌هاي كلان دشمن در اين پروژه مي‌باشد. استراتژي جديدي كه با توجه به نام و نشان آن مي‌تواند از شاخه‌هاي نظامي ساير گروهك‌ها نيز در انجام مأموريت‌هاي خائنانه بهره‌مند شده و از توان، ظرفيت و تجربه آنان استفاده نمايد و علاوه بر نشانه رفتن وحدت مذاهب و اقوام ايراني امنيت ملي را نشانه ‌رود.

اعتراف اين گروهك به استفاده از نيروهاي سازمان منافقين (مجاهدين خلق) براي آموزش نيرو (روزنامه انگليسي زبان دعوت اسلامي، چاپ تركيه 4 آگوست 13 مرداد)، تشابه اقدامات خرابكارانه گروهك تروريستي پژاك و ريگي با سازمان منافقين و بسياري از نشانه‌هاي موجود از صحت اين فرضيه حكايت مي‌كند. بنابراين دستگاه‌هاي امنيتي كشور بايد با جدي گرفتن احتمال تكرار حوادث مشابه در ساير مناطق كشور، نسبت به شناسايي اعضاء، رابطين و هواداران كليه گروهك‌هاي ضد انقلابي اقدام و فعاليت كليت جريان ضد انقلاب را به عنوان «حركت واحد» با «اهداف مشترك» تلقي كنند و در اسرع وقت نسبت به انهدام آنان اقدام نمايند و با بهره‌گيري از استراتژي «قطع سر» به عنوان عامل مهم بازدارنده از استمرار تحركات ايذايي ممانعت به عمل آورند.

2- استمرار هدفمند و سازمان يافته اقدامات اين گروهك تكفيري و اهريمني و ساير جريان‌هاي تروريستي كه به شهادت اسناد و مدارك غيرقابل انكار از سوي سرويس‌هاي اطلاعاتي دشمن حمايت مي‌شوند، نمايانگر گشايش جبهه جديدي عليه نظام اسلامي است كه با اهداف ذيل طراحي و اجرا مي‌شود.

الف) قرار دادن ايران در كمربند «خشونت و ناامني» در كنار افغانستان، عراق و پاكستان و با هدف القاي ناكارآمدي و اقتدار حكومت مركزي.

ب) جبران شكست و ناكامي مفتضحانه در انجام كودتاي مخملي در ايران اسلامي كه سرويس‌هاي اطلاعاتي دشمن به تبع آن و سردمداران غرب را دچار نوعي حيرت و سردرگمي كرد، از ديگر اهداف دشمن در طراحي و اجراي برنامه‌هايي از اين دست مي‌باشد تا شايد بتواند با استمرار خط نا‌امني در كشور علاوه بر ترميم چهره‌هاي مخدوش و رسواي خود تا حدودي سرخوردگي مخالفين نظام را جبران نمايد. بدون شك طراحان نظام سلطه به اغتشاشات و التهابات پس از انتخابات به عنوان آخرين فرصت و شانس براي مهار ايران مي‌نگريستند، از اين‌رو تمامي عناصر پشت‌پرده و پنهان خود را بي‌محابا به صحنه آورده و با بذل حمايت بي‌دريغ مالي، اطلاعاتي و تبليغاتي وارد ميدان شدند و از ظرفيت ديپلماتيك هم مضايقه نكردند؛ به نحوي كه سران دنياي غرب از بازيگري در اين سناريو كه از آن به عنوان خبط استراتژيك ياد مي‌شود، كوتاهي نكردند.

ج) القاي وجود بحران و ناكارآمدي نظام در مقابله با اشرار و تأمين امنيت به عنوان اصلي‌ترين نياز جامعه از ديگر اهداف دشمن در انجام اين اقدام ضد بشري و سبعانه به‌شمار مي‌آيد. گرچه انجام يك يا چند عمليات انتحاري، نه نشانه قوت دشمن و نه دليلي بر ضعف دستگاه‌هاي امنيتي است و نظير اين عمليات همواره در گوشه و كنار جهان به‌وقوع مي‌پيوندد و قطعاً از مصداق نا‌امني تلقي نمي‌شود، اما نبايد فراموش كرد كه تكرار اين حوادث تلخ علاوه بر صدمات و آسيب‌هاي جبران‌ناپذير، مي‌تواند به امنيت روحي و رواني جامعه ضربه وارد كند و مسئولان امر مي‌بايستي با تقويت شاخص‌ها و ضرايب امنيتي و افزايش امكانات و تجهيزات فني و ارائه آموزش‌هاي لازم، به جامعه و نيروهاي مربوط، تكرار اين حوادث را به حداقل ممكن برسانند.

د) تحت‌الشعاع قرار دادن پيروزي «ديپلماسي فعال هسته‌اي ايران» در مذاكرات وين كه اين روزها در صدر اخبار جهان قرار گرفته، از ديگر اهداف اين اقدام شيطاني است، اما واقعيت مسلم اين است كه جمهوري اسلامي با بهره‌گيري از تجربيات موفق سه دهه پرفراز و نشيب گذشته به دوره ثبات حاكميت و اقتدار خود رسيده و اقدامات كور تروريست‌هاي خونخوار كمترين تغييري در عزم و اراده آن نخواهد داشت.

3- امنيت به عنوان اصلي‌ترين نياز اجتماع بشري و به عنوان اساس شكل‌گيري اجتماعات انساني است. صاحبنظران و انديشمندان علوم اجتماعي و سياسي امنيت را مبناي قرارداد اجتماعي در پذيرش حاكميت حكومت‌ها مي‌دانند. نياز بزرگي كه چونان سلامتي با اهميت و بدون آن حيات اجتماعي كم‌ارزش و تقريباً غير‌ممكن خواهد بود.

امروز در آستانه دهه چهارم انقلاب كه دهه پيشرفت و عدالت نام گرفته است، خيزش عظيم اين ملت در رشد و شكوفايي علمي و تكنولوژيك سياسي، اقتصادي و فرهنگي با اين مقوله حياتي و راهبردي در ارتباط مستقيم مي‌باشد و كاهش ضريب امنيت كندي رشد و توسعه را در پي خواهد داشت. بنابراين دولت جمهوري اسلامي ايران نيز همچون نظام‌هاي سياسي نمي‌بايد كمترين مصالحه و تعارفي در تأمين امنيت شهروندان از خود نشان دهد. بي‌شك التهابات و اغتشاشات پس از انتخابات كه در پي لشكركشي خياباني و ساختارشكنانه انجام گرفت و امنيت ملي كشور را نشانه رفت، شرايط را براي گسترش ناامني‌هاي بعدي و سوءاستفاده‌هاي جريان معاند و برانداز فراهم ساخت، همچنان كه سركرده بدنام گروهك تروريستي جندالله در مصاحبه با بي‌بي‌سي، خود را منتسب به جنبش سبز معرفي مي‌نمايد! گرچه برخورد مقتدرانه نظام با ساختارشكنان طرفدار غرب و بازداشت سران كودتاي امريكايي، شكل‌گيري انقلاب رنگين ديگري را در منطقه خاورميانه عقيم گذاشت اما فضاي سياسي را به مسموم شدن و شرايط را براي عقده‌گشايي بازماندگان سازمان‌هاي جهنمي ساواك، منافقين و ده‌ها گروهك ضد بشري ديگر نظير گروهك خودفروخته ريگي فراهم كرد كه اقدام اخير را نيز مي‌توان از پس‌لرزه‌هاي آن دانست. بويژه آن كه افراد ياد شده از هيچ يك از اقدامات ساختارشكنانه و ضد انقلابي تبري نجسته و همچنان بر طبل عناد و جهالت مي‌كوبند. بي‌ترديد برخورد قاطع با عاملان اين جنايت، علاوه بر تسكين آلام مردم و خانواده‌هاي شهدا، انتظاري روشن و بديهي است.

اما سؤال اين است كه چگونه مي‌توان ريشه‌هاي اين فتنه‌انگيزي‌ها را كه شرايط را براي سوءاستفاده‌ و طمع دشمنان فراهم مي‌كند، از بين برد؟ پاسخ كاملاً روشن است دستگاه قضايي بدون در نظر گرفت مصالح طيفي و گروهي، بايد با تمامي سران فتنه برخورد انقلابي داشته باشد و متجاوزان به حقوق ملت را به اشد مجازات برساند.نهادهاي مسئول همچنين با استفاده از كليه ابزار ديپلماتيك و نظامي، بقاياي اين گروهك خشن و ضد بشري را ولو در خاك پاكستان و افغانستان منهدم كنند و با در اولويت قرار دادن سياست انسداد مرزهاي شرقي كشور، بر نگراني‌هاي مردم درخصوص قاچاق انسان، مواد مخدر و گروهك‌هاي شرور و ضد مردمي، پايان دهند.

جوان:موسوي و فرار به جلو

«موسوي و فرار به جلو»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي جوان به قلم حسن رشوند است كه در آن مي‌خوانيد؛بيانيه‌هاي زنجيره‌اي موسوي که در اواسط مهرماه فروکش کرد، بسياري اميد داشتند او که داعيه‌دار سه دهه سياستمداري در عرصه سياسي کشور و همراهي با انقلاب و امام(ره) را دارد، از اين پس، به گونه‌اي رفتار نکند که در نگاهش با عوامل خارجي زاويه ايجاد شود. اما ظاهراً اين طبيعت برخي افراد است که بيش از وابستگي به داخل و شيوه‌هاي مرسوم در اطلاع‌رساني، تلاش مي‌کنند تا پياده‌‌کننده نسخه‌هاي مراکز و سياستمداراني باشند که نه تنها هيچ قرابتي با آموزه‌هاي ملت خود ندارند، بلکه بالعکس مسيري را انتخاب مي‌کنند که در نقطه مقابل مطلوب‌ها و آموزه‌هاي مردم است. مصاحبه‌ اينترنتي هفته گذشته ميرحسين که به صورت يک فيلم 15 دقيقه‌اي آن هم با کيفيت بسيار پايين منتشر شد، حاوي نکاتي بود که از چند جنبه قابل بررسي و نقد است.

1- تغيير رويکرد از صدور بيانيه به انتشار مصاحبه‌هاي اينترنتي، تاکنون توسط دو گروه دنبال مي‌شده است؛ يک گروه مقامات عالي‌رتبه‌اي بودند که در کنار بهره‌گيري از همه ابزارهاي رسانه‌اي، براي انتقال يک پيام خاص بخصوص در مناسبت‌هاي ويژه ملي همچون تبريک کريسمس و ... از اين ابزار براي شهروندان خويش استفاده مي‌کردند و گروه ديگر شامل افرادي مي‌شود که به دليل عدم ارتباط با رسانه‌هاي ديداري و شنيداري يا محدوديت‌‌هاي قانوني، اقدام به ضبط پيام ويدئويي کرده و پيام خود را با تکثير فيلم‌هاي ويدئويي يا انتشار اينترنتي آن به اطلاع مخاطبين مي‌رسانند. افراد و گروهي که مسؤوليت کلان کشوري نداشته و در جرگه سياستمداران طراز اول نيستند و از اين شيوه براي انتقال پيام خود استفاده مي‌کنند، امروز در چهره‌هايي همچون «بن‌لادن» و گروه القاعده يا حکامي که فاقد جايگاه مردمي هستند و به جهت عدم اقبال مردم در مکاني نامعلوم سکني گزيده‌اند و نمي‌توانند آشکارا با مردم سخن بگويند، ديده مي‌شود.

از آقاي موسوي که به قول خود عمري است مشق سياست کرده، انتظار اين بود از شيوه‌هايي که تروريست‌ها براي انتقال پيام استفاده مي‌کنند، بهره نگيرد. اگر قرار است مصاحبه‌اي به صورت فيلم در فضاي مجازي انتشار يافته و پس از آن در روزنامه‌هاي منتسب به اصلاح‌طلبان چاپ گردد، چرا آقاي موسوي از همان ابتدا اين مصاحبه را با همين روزنامه‌ها انجام نمي‌دهد؟ طبيعتاً روزنامه‌اي که مصاحبه‌اي را منتشر مي‌کند، محدوديتي براي انجام مصاحبه مستقيم نخواهد داشت و اگر محدوديت قانوني وجود داشته باشد، حتماً چاپ آن نيز به همان ميزان بار حقوقي براي آن روزنامه خواهد داشت.

2- گرايش به فيلم‌هاي اينترنتي توسط آقاي موسوي را نمي‌توان تنها يک تغيير ابزار با هدف فضاسازي رواني در جامعه تصور کرد، بلکه چنين اقدامي تغيير يک رويکرد، با هدف همراه‌سازي عوامل خارجي آن هم پس از اظهارات غيرمسؤولانه برخي مقامات غربي و دبيرکل سازمان مللل براي اعمال فشار به ايران صورت گرفته است.

وقتي مي‌بينيم ايالات متحده به صراحت در سند راهبردي«کدام مسير به سمت ايران!» اذعان مي‌کند که به دنبال تغيير جمهوري اسلامي است و مدعي مي‌شود اين تغيير را مي‌تواند از راه‌هايي همچون؛ «حمايت از يک انقلاب مردمي، به جنبش درآوردن گروه‌هاي قومي ايران و يا پيش بردن يک کودتا» انجام دهد و در عمل اين گزينه‌ها را به طور همزمان پيگيري کرد و برخي عناصر آنها را با هم ترکيب نمود، آيا نبايد رفتارهايي از اين دست که توسط موسوي و جريان منتسب به او در کشور براي اعمال فشار به حاکميت صورت مي‌گيرد را در راستاي منافع غرب و آمريکا تصور کرد. آقاي موسوي بايد بداند با بهره‌گيري از اين شيوه‌ها و انعکاس مصاحبه‌هاي اينچنيني در رسانه‌هايي همچون صداي آمريکا و راديو فردا نمي‌تواند نقش يک رهبر رقيب براي جريان مورد حمايت آمريکا را فراهم نمايد. يعني همان چيزي که آمريکايي‌ها در صفحه 48 سند راهبردي خود بدان اشاره کرده‌اند.

3- اشاره به اين توصيه حضرت امام(ره) که هيچ موقع کاري نکنيد که نتوانيد به مردم توضيح بدهيد و طلايي تقلي کردن اين فرمايش آن پير خوش‌ضمير در قضيه سفر مک فارلين به ايران، هرچند از اهميت زيادي برخوردار است ولي آيا آقاي موسوي که تا اين حد خود را به ظاهر وفادار به اين فراز از فرمايش امام مي‌دانند، در ديگر توصيه‌ها و فرمايشات حضرت امام(ره) تأمل و دقت داشته‌اند؟

مگر حضرت امام حفظ نظام را از اوجب واجبات نمي‌دانستند و انتشار هر سخن و عملي که به اين اصل اساسي ضربه وارد کند را خيانتي بزرگ نمي‌دانستند؟ مگر امام(ره) رهبري نظام را رکن رکين انقلاب معرفي نمي‌کردند و اطاعت از او را واجب نمي‌دانستند؟ مگر امام تعريف دشمنان از آنان را عملي قبيح ندانسته و آن را شاقول عمل صحيح افراد معرفي نمي‌کردند و هزاران مگرهايي که آقاي موسوي، نه در گذشته و نه در طول حوادث پس از انتخابات و يا اکنون که کانون فتنه کشف شده و شاهد حمايت‌هاي آشکار دشمن از اغتشاشات هستيم، رعايت کرده‌اند که امروز داعيه پاسخگويي به ملت – البته از نگاه خويش – را دارند. اصلاً آيا آقاي موسوي و جريان برانداز پس از انتخابات، مي‌توانند در قبال اين جناياتي که حاصل رفتار او و دوستانش است، توضيح دهند و در پيشگاه پروردگار و امام راحل شرمنده نباشند؟ به نظر مي‌رسد موسوي با اين مصاحبه و فرار به جلويي که مي‌کند قصد دارد از بار مسؤوليتي که حاصل رفتارهاي او در اين مدت بوده است، شانه خالي کند و تمسک به امام و سفارشات آن حضرت قطعاً نمي‌تواند او را از اقداماتي که انجام داده مصون نگاه دارد.
 
ارسال به دوستان
رئیس بانک‌ مرکزی: از هفتۀ اول شهریور با کارت های بانکی ایرانی از خودپردازهای روسی پول برداشت کنید تشکیل دولت ائتلافی و با اختیار ، پیش نیاز موفقیت دولت پزشکیان / پورمحمدی و قالیباف را جذب کنید متفاوت ترین روش آموزش رانندگی در یک عکس تاریخی حمله جدید ائتلاف آمریکایی- انگلیسی به یمن متفاوت ترین عکس فیدل کاسترو علت لغو نشست خبری پزشکیان مشخص شد توییت فارسی حاکم دوبی: پیروزی دکتر مسعود پزشکیان را تبریک می‌گویم دوراهی سرنوشت‌ساز برای حاکمیت ریزش ۱.۱ میلیون تومانی قیمت سکه در بازار موری جی پی؛ بلندترین آسمان خراش حال حاضر ژاپن و مقاومت عجیب در برابر زلزله(+تصاویر) بیانیه مهم کمیته رفاه و تامین اجتماعی در خصوص پیروزی دکتر پزشکیان توصیه‌های معنادار محمد فاضلی به پزشکیان: مواظب مجاهدین شنبه باشید رئیس مرکز ملی فضای مجازی: در ۶ ماهه دوم سال گذشته با حجم حملات سایبری برابر با سه سال گذشته روبرو بودیم اعلام آمادگی صداوسیما برای همکاری با پزشکیان پیام تبریک سردار رادان به پزشکیان