۱۶ تير ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۷:۱۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۲۱۳۸
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۲ - ۰۳-۰۶-۱۳۸۸
کد ۸۲۱۳۸
انتشار: ۱۰:۲۲ - ۰۳-۰۶-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان: آخرين فشنگ

«آخرين فشنگ» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛ بحث هاي مرتبط با موضوعات امنيت ملي در فضاي سياست خارجي ايران آرام آرام در حال احياست. فروكش كردن ناآرامي هاي خياباني در تهران و اطمينان يافتن غربي ها به اينكه دولت جديد ايران با اقتدار به كار خود ادامه خواهد داد و آنها ناچارند 4 سال ديگر با مردي سرسخت و پي گير چون محمود احمدي نژاد سر و كار داشته باشند، موجب شده بحث هاي قبل از انتخابات بويژه درباره پرونده هسته اي ايران دوباره روي ميز قرار بگيرد. غربي ها در روزهاي پس از انتخابات اميد فراوان داشتند كه دوستان اصلاح طلبشان بتوانند مسئله ايران را از داخل حل كنند و چنانكه خانم كلينتون به صراحت گفت پس پرده اقدامات فراواني هم براي كمك به آنها انجام دادند، اما اين پروژه حالا ديگر سوخته است و غرب اكنون به ناچار دوباره بايد با «مسئله ايران» مواجه شود. اينكه از اين به بعد چه اتفاقاتي رخ خواهد داد كاملا وابسته به اين است كه سرويس هاي اطلاعاتي غربي تا چه حد از«وضعيت كودني» فاصله گرفته و از حوادث اخير ايران درس آموخته باشند. نشانه ها چندان اميدوار كننده نيست.

مباحثات درباره پرونده هسته اي ايران از جايي كه ختم شده بود نمي تواند از سر گرفته شود. قبل از انتخابات، گروه 6 به هيچ روشي موفق به شكستن اراده ايران در پافشاري بر «مرده بودن مفهوم تعليق» نشد. اصرار برتعليق غني سازي به عنوان پيش شرط آغاز مذاكرات، اولا مسير مذاكره با ايران را كه غرب بويژه امريكا به دليل گرفتاري هاي منطقه اي اش سخت به آن احساس نياز مي كرد، گرفتار بن بستي گيج كننده كرده بود و ثانيا به دليل بالاتر بودن توان مقاومت ايران در مقابل فشارها از آنچه غربي ها محاسبه كرده بودند و ناتواني آنها از توليد فشار بيشتر، كم كم در حال مبدل شدن به يك آبروريزي براي امريكا و دوستانش بود. طنز قضيه اينجا بود كه گروه 6 براي چيزي شرط مي گذاشت كه خود به آن نياز داشت و متقاضي آن بود. ايران براي مذاكرات هرگز نه درخواست داد نه واسطه فرستاد نه شرط گذاشت و نه شرطش را مفتضحانه پس گرفت. ايران فقط گروه 6 را نظاره كرد تا آنها خود معلوم كنند تا چه حد متحد هستند، چقدر براي حرف هاي هم ارزش قائلند، توان واقعي شان چقدر است و با آنچه ادعا مي كنند تا چه حد فاصله دارد و نهايتا نيتشان چيست.

اكنون غربي ها سعي مي كنند وانمود كنند اصلا اتفاقي نيفتاده يا اگر هم افتاده باشد همان بوده كه آنها مي خواسته اند، در نتيجه مي توان داستان را از همان جا كه قبل از انتخابات معلق مانده بود از سر گرفت. پيش از اين نوشته اين كه غربي ها از چند ماه قبل از انتخابات مي دانستند كه اولا احمدي نژاد انتخابات را خواهد برد و ثانيا چاره اي جز مذاكره با ايران ندارند، چه احمدي نژاد برنده انتخابات باشد و چه كس ديگر. بنابراين تصميم گرفتند به جاي تلاش براي شكست احمدي نژاد (كه غير ممكن بود) دولت او را با استفاده از بحران سازي در داخل ايران و سواري گرفتن از خواص بي بصيرت حتي المقدور ضعيف كنند تا ديگر نتواند از موضع قدرت اول منطقه با آنها مواجه شود. تمام پروژه بعد از انتخابات همين يك موضوع است و بس: «حالا كه چاره اي جز تعامل با ايران نيست، بايد تا جايي كه امكان دارد آن را ضعيف كرد». فشار از بيرون نمي توانست ايران را تضعيف كند بلكه بعكس به قدرتمند تر شدن آن منجر مي شد در نتيجه عده اي در داخل آگاهانه يا ناآگاهانه مامور آن شدند كه آنچه را غرب با صرف ميليارد ها دلار موفق به كسب آن نشده بود، يعني پايين كشيدن ايران از جايگاه يك قدرت بلامنازع منطقه اي، مفت و مجاني به آن تقديم كنند. كساني كه مي خواهند عمق خيانت را دريابند خوب است از اين منظر به مسئله نگاه كنند. اصلاح طلبان همه سعي شان را كردند، اگر پروژه شكست خورده به اين دليل نيست كه آنها كم گذاشتند، عرضه شان بيش از اين نبود.

اكنون دو محور مجزا در مورد پرونده هسته اي ايران فعال شده است. محور نخست مربوط به گزارش آتي محمد البرادعي به اجلاس ماه سپتامبر شوراي حكام است -كه آخرين گزارش او در مقام مديركل آژانس محسوب مي شود- كه امريكايي ها سعي دارند به چند دليل تا سر حد امكان منفي باشد. روش پيشنهادي آنها به البرادعي اين است كه لطيفه «مطالعات ادعايي» را دوباره زنده كند و با استناد به نقاشي هايي كه كارمندان دون پايه سيا كشيده اند گزارش بدهد كه برنامه هسته اي ايران داراي ابعاد نظامي است. اخيرا فشارهاي بسيار سنگيني به آژانس وارد مي شود كه «اسناد منتشرنشده» (؟!) خود عليه ايران را منتشر كند. امريكايي ها مي گويند بر مبناي اسنادي كه آژانس در اختيار دارد ايران به ساخت سلاح هسته اي نزديك تر شده اما آژانس حاضر به انتشار آن اسناد نيست و موقع سر هم كردن اين شوخي ها هيچ فكر هم نمي كنند كه كسي نمي پذيرد فردي مثل محمد البرادعي به عنوان كارمند حقوق بگير آنها كه تمام انحرافات پرونده ايران از سال 2003 به اين سو تا حد قابل توجهي محصول عملكرد اوست، حالا به يكباره بدل به مدافع ايران شده باشد! اشتباه بزرگتر امريكايي ها اين است كه تصور مي كنند ايران بحث دوباره بر سر كيفيت تمرين كارمندان سيا براي كار با فتوشاپ را خواهد پذيرفت. ايران به رغم اينكه هيچ تعهدي در اين باره نداشت يك بار ارزيابي خود درباره اين ادعاها را به آژانس ارائه داده و دليلي ندارد كه مايل باشد بار ديگر استدلال هاي خود را عليه كاغذپاره هايي كه ادعا مي كنند مسئول پروژه بمب اتمي ايران يك نسخه از نقشه هاي كلاهك را به كتابخانه مي فرستاده تكرار كنند.

علت بعدي كليدي تر است. ظاهرا -مثل هميشه- تحليل هاي بي سر و ته غربي ها از اوضاع داخلي ايران آنها را به اين نتيجه رسانده كه شرايط براي اعمال فشار به ايران مهياست و مي توانند با فعال كردن اهرم هايي مانند اخلال در صادرات بنزين ناآرامي هاي داخل ايران را تا حد مورد انتظار خود راديكال كنند. يكي از اصلي ترين علت هاي فشار امريكا، اروپا و صهيونيست ها به آژانس براي انتشار گزارش بسيار منفي عليه ايران اين است كه بتوانند توان چانه زني خود در مقابل روسيه و چين را كه فعلا مخالف چنين تحريم هايي هستند بالا ببرند. تصور غرب اين است كه اكنون فرصتي دارد تا ايران را بر سر دوراهي هاي خطرناك مخير كند چراكه وضعيت داخلي ايران به آن اجازه نخواهد داد گزينه مقاومت را انتخاب كند. اينجا مجالي براي بحث درباره جزئيات نيست. همين قدر مي توان گفت كه علائم نشان مي دهد تهران از هر فرصتي كه منجر به سوختن برگ ها و ابزارهاي غرب شود استقبال مي كند. مدت هاست غربي ها تصور مي كنند بنزين به راستي پاشنه آشيل ايران است. بگذار اين آخرين تير هم شليك شود. جنگ با سربازي كه همه مي دانند تفنگش خالي است، آسان تر است.

اعتماد: يوسفي در چاه و اين کنعانيان

«يوسفي در چاه و اين کنعانيان» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد به قلم محمدرضا عباسي فرد است كه در آن مي‌خوانيد؛ حدود 35 سال پيش در يکي از کلاس گونه هاي استاد شهيد مرتضي مطهري حضور داشتم که آن حکيم فرزانه پيرامون اثر وضعي انديشه ها و اعمال و رفتار انسان در زندگي اجتماعي با خواندن چند شعر به اين شرح به طرح موضوع پرداختند؛

يکي گفتا به آن گم گشته فرزند
که اي روشن روان پير خردمند

ز مصرش بوي پيراهن شنيدي
چرا در چاه کنعانش نديدي

سپس فرمودند مهم اين است که اين گونه چون و چراها بحث و بررسي شده و علت العلل و پاسخ صحيح آن را دريابيم و بدانيم و بپذيريم اگر اوصاف رذيله يي از قبيل خودخواهي، سودجويي، انحصارطلبي، تنگ نظري و... در جمع و خانواده يي راه پيدا کند و مهار نشود، اگر آن جمع خانواده نبوت هم باشد، گرفتار عواقب سوء آن خواهند شد و اساس خانواده از هم پاشيده مي شود. من در اينجا ترجيح مي دهم حد خود را نگه داشته و از پرداختن به آنچه ايشان يا اصحاب تفسير پيرامون صحنه هاي ساده نوع نگاه آن دو پيامبر الهي علي نبينا وآله و عليهما السلام در مورد اطرافيان و فرودستان از اين باب که «حسنات الابرار ار سيئات المقربين» است يادآوري کرده اند، صرف نظر کنم.ولي کالبدشکافي رفتار و نگاهي به شهروندان و نخبگان و مدعيان آن بيت نوراني که در نوع خود بايد سمبل و نمونه باشند، خالي از لطف نيست.در نگاه اول ملاحظه مي شود آنان به برادر خود رشک و حسد ورزيده که چرا محبوب پدر است. در نگاه دوم کينه قلبي را اظهار کرده و سناريوي مجازات او با پيشنهاد برادرکشي طرح و بررسي مي شود و به دنبال آن در مقام فريب پيامبر الهي هر رطب و يابسي را سر هم مي کنند تا خيانت بزرگ خود را در لباس خدمت و کينه و بغض و عناد را در کپسول محبت بريزند و بالاخره در يک دادگاه صحرايي و با يک درجه تخفيف برادر خود را در چاه انداخته و در بيابان رها مي کنند و سرانجام اقدام به گزارش کذب کرده، اشک تمساح مي ريزند و با نشان دادن پيراهن خونين کار و اقدام غيرانساني و جنايت بزرگ خود را به گرگ بيابان منتسب مي کنند در حالي که خيانت به پيشوايان گناهي بس بزرگ و جرمي نابخشودني است و چنين بود که همه گرفتار شده و مجازات مي شوند.يوسف با آن مقام و منزلت از چاه سر برآورده و بر سر بازار مصر به حراج مي رود و قيمتش به ثمن بخس و دراهم معدوده تنزل پيدا مي کند. گرفتار ابرقدرت ها و سلطه درباريان و کيد زنان مي شود و چنان شرايطي فراهم مي شود که زندان محبوب ترين مي شود. اکنون اجازه بدهيد به کنعان برگرديم؛ آن مجموعه يي که روزي عاصمه نور و اميد بود و نگاه عرشيان و اهل آسمان به آن دوخته بود.

دشمنان از آن خار در چشم و مشتاقان و مريدان پروانه وار در اطرافش عشق بازي مي کردند اما اکنون نه با حمله دشمن و نه به علت جنگ با بيگانگان بلکه به علت عملکرد غلط و اشتباه بزرگ بعضي اهل خانه و خودي ها و زياده طلبي آنان خيانت به پدر و پيشوا و پيمودن راه جفا در حق راه و رسم انصاف و عدالت و جوانمردي و انسانيت ويرانه يي را ماند که همه در آن مايوس و سرخورده اند و زندگي در آن خانه مصيبت زده سخت و دشوار شده.

و پدر آن عقل و انديشه برتر و پرتجربه، از رخنه انديشه و فرهنگ شيطاني در آن مجموعه نوراني و تهديد همه زحمات و ارزش ها و ايجاد زاويه انحرافي و ناامن شدن محيط زندگي سخت برآشفته و نگران تمام موجودي و همه اندوخته هاي ارزشمند و ميراث گرانبهاي اولياي الهي که آتش بر آن افتاده و بر اين مصيبت و بلا آنچنان فرياد و ضجه مي زند و سيل اشک روان کرده که فروغ از چشمانش مي رود.

آن پير فرزانه به راي العين مي ديد که آتش خودبيني و اختلاف در آن شهر و ديار به سرعت زبانه کشيده و همه چيز را در کام خود فرو مي برد و در نتيجه زندگي اجتماعي مخل و آحاد مردم علاوه بر مشکلات معنوي و اخلاقي از قحطي و گرسنگي هم رنج مي برند.

وقتي شرايط و گرفتاري يعقوب و يوسف و مردم چنين باشد، از حال و روز فرزندان يعقوب و برادران يوسف و فعالان سياسي جامعه آن روز که عاملان اصلي اين همه بلا و گرفتاري بودند، مگو و مپرس که آنان روي ديدن جامعه و مردم را نداشتند و به علت عذاب وجدان ترجيح مي دادند دور از چشم آشنايان زندگي کنند و مي بينيم آثار و عواقب و اثر وضعي آنچه اشاره شد، شرايطي فراهم کرد که پيامبر الهي به تعبيري که در ادامه همان اشعار آمده و مرحوم مطهري در ادامه آن جلسه خواندند؛ «گهي تا پيش پاي خود نبينم». در اينجا اجازه مي خواهم اين سوال را مطرح کنم که آيا در آن فتنه بزرگ و خانمانسوز که دامنگير بيت نبوت شد، کسي سود برد يا همه ضرر کردند؟،

اما گاه ديگر چه شد؟ در آنگاه محروم مطهري چنين مي خواند «گهي بر طارم اعلا نشينم». گاهي که پرده ها و حجاب ها بالا مي رود و آن پير خردمند بوي پيراهن يوسف را از مصر تا کنعان درک مي کند. اين گاه، گاه تنبه و تحول است و در اين هنگام همه متنبه شده و متحول شدند. يوسف ماهرو در ادامه خواب سجده ماه و خورشيد و ستارگان زمزمه «و ما ابرء نفسي» سر مي دهد. و هم در انديشه وحدت و برادري وقتي فقط جاي يک نفر از برادران را خالي مي بيند، بر حضور بنيامين به عنوان شرط لطف و بهبودي اوضاع تاکيد مي کند. و سرانجام بعد از اين همه برادران محتاج و قحطي زده را غرق در لطف و عطاي خود کرده، خطاب به آنان اعلام مي کند نه تنها شما را بخشيده و امروز شما را حتي به ملامت و سرزنش هم مجازات نمي کنم که از خداوند برايتان رحمت و مغفرت درخواست خواهم کرد. و پدر که روزي در بدرقه يوسف اظهار مي کرد از گرگ بر جان يوسف مي ترسد امروز در بدرقه بنيامين مي گويد با اينکه به شما اعتمادي نيست ولي او را به خدا مي سپارم و او بهترين حافظ و نگهدارنده است.

فرزندان يعقوب خطاها و اشتباهات خود را يادآوري کرده در پيشگاه خداوند اظهار ندامت و از پدر و برادر عذر تقصير مي خواهند و پيامبر خدا آنان را دعا کرده و نويد مي دهد که از خداوند برايشان خير و خوبي طلب کند و چنين شد که مجد و شکوه و عزت از دست رفته يا متزلزل بازگشت و ماندگار شد و ظلمات سخت و نفسگير پايان يافت و چشم پيامبر خدا روشن شد و سکون و آرامش در همه جا حکمفرما شد.

و ما اين روزها شرايطي فراهم کرده ايم که اگر آستين همت بالا نرود، اگر عقل و انديشه با تمام ظرفيت فعال نشود، اگر خودبيني و خودخواهي جاي خود را به گذشت و فداکاري و سعه صدر ندهد، يوسف انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي و ايران عزيز را دچار چاه خواهيم کرد و آن وقت چون کنعانيان به جاي آنکه به يوسف مظلوم و گم گشته بي گناه بينديشيم، غرق در بازار مکاره سود و زيان اهواي نفساني و منافع پست و بي ارزش شخصي يا جرياني و جناحي خواهيم شد.در حالي که اگر بن شاخ بريده شود و اگر اين کشتي غرق شود، علاوه بر مسووليت الهي و شرمساري در برابر تاريخ و مواجهه با نفرين آيندگان خشک و تر با هم خواهند سوخت «و نه از تاک ماند نشان و نه از تاک نشان»

ياللعجب که اين همه به نام دين است - به نام انقلاب اسلامي و دفاع از آن است، همه مدعي ادامه راه امام و همراهي با مقام معظم رهبري، همه به عنوان دفاع از حقوق مردم و به نام آنان، همه به نام قانون و همه دعوي عدالت داشته و خود را حق مطلق مي پنداريم و انصافاً هم در سطح چهره هاي شناخته شده حداقل من احدي را نمي شناسم که با اسلام و نظام و راه امام و رهبري مساله داشته يا در راستاي اهداف دشمنان و در جهت منافع آنان حاصل خون شهدا و آنچه را که همه از جمله خودشان براي فراهم آمدن آن با تمام وجود شمشير زده اند، نشانه بروند.

(اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا) و باورکردني نيست که عاقلي هستي خود را به آتش بکشد.

ولي چه بايد کرد، غبار فتنه اختلاف و بغض و عداوت همه جا را پوشانده و حق و باطل درهم آميخته شده و بي پرده بگويم جمع جبري اين گونه لشگرکشي ها اين است که از همه سنگرها با هر اسم و عنوان عليه اقتدار نظام، منافع ملي و حقوق مردم شليک مي شود چنان که گويي اشتهاي سيري ناپذير جريانات معارض و خيره سر و نيروهاي خودسر فعال قصد جان و دارايي نظام را کرده اند. وااسفا که در اين معرکه غبارآلود و در اين فتنه بزرگ با عبور از مرزهاي تقوا و جوانمردي بر يکديگر چنگ انداخته و در نهايت قساوت و بي رحمي سرمايه سوزي مي کنيم.

در جريان معروف مک فارلين نماينده مجلس بودم. در آن زمان دو فراکسيون عمده تحت دو عنوان حزب الله و چپ فعال بودند. من هم در فراکسيون اول حضور داشتم که شبي جلسه دوره يي آن براي بررسي جوانب مختلف موضوع يادشده و اعلام موضع و اتخاذ تصميم مقتضي در منزل مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيدمحمدصالح طاهري نماينده فقيد مردم شريف خرم آباد و با حضور اعضا و به رياست آيت الله يزدي نايب رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي تشکيل شد. در آن جلسه هم تب مخالفت با امريکا بسيار بالاتر بود و هم برخي از دوستان قبل از روشن شدن اصل موضوع آن را نوعي سازشکاري تعريف کردند و مي خواستند با طرح سوال از وزير امور خارجه آن را به صحن مجلس کشانده و مسووليت را متوجه رياست وقت مجلس آيت الله هاشمي رفسنجاني کرده و نوک پيکان ها و حملات به سوي او هدايت مي شد. در بدو امر هم به نظر مي رسيد فضاي حاکم بر جلسه به گونه يي است که نه تنها بسياري از حاضران طرح را امضا خواهند کرد که مخالفت با آن شنا در عکس جريان رودخانه يي عصباني است ولي هر چه بود وقتي نوبت صحبت به اينجانب رسيد، ابتدا و با هدف شکستن سايه سنگين و فضاي حاکم بر جلسه اظهار داشتم؛ حضرات سياسي صحبت کرديد ولي اجازه مي خواهم من لري و ساده صحبت کنم. سپس استدلال هاي محکمي ارائه کردم که مقبول جلسه افتاد و جو تغيير پيدا کرد و در نهايت گفتم هر کس اين نامه را امضا کند، بايد خودش را براي تحمل ملامت امام آماده کند و بالاخره در جلسه يي که بيش از 60 نماينده حضور داشتند، فقط شش نفر از نمايندگان آن را امضا کردند و فرداي آن شب با پيام «اين تذهبون» و فرياد به کجا چنين شتابان امام تيزبين و عاقبت نگر مواجه شدند. ولي هيچ گاه مواخذه، متهم يا طرد نشدند و آقاي فواد کريمي نماينده وقت مردم اهواز در مجلس شوراي اسلامي آنان را مخاطب قرار داد و با صداي بلند گفت اگر سخن اين شيخ را توجه کرده بوديد، اين گرفتاري فراهم نمي شد.

امروز هم يک روحاني سرشناس و از متن نظام اسلامي که از تبار زجرکشيده ها و شکنجه شده ها است و اتفاقاً به عنوان يک صحابي امام و يکي از سابقين اولين است که همراه پدر شجاع و زاهد پاک باخته اش از لحظات آغازين نهضت اسلامي در حلقه اول عاشقان حضور داشته و همواره امين امام و به شدت مورد علاقه آن حضرت بوده اند و نمايندگي هاي مکرر از ناحيه امام و دو دوره رياست مجلس را در کارنامه خود دارد، بر اين باور است که در جريان انتخابات بزرگ مردم ايران براي دوره دهم رياست جمهوري حق و حقوقي از او و بخشي از مردم ضايع شده و بعد از انتخابات به برخي رفتارهاي انجام شده از سوي بعضي افراد و برخي نهادها و مراجع قانوني معترض است و در نقطه جوش و اوج اين اعتراض نامه يي نه به دشمنان و نامحرمان بلکه به رازدار بزرگ و گنجينه اسرار نظام رياست محترم مجلس خبرگان رهبري و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در خصوص يکسري شايعات زشت و کثيف که ساحت مقدس نظام از آن بيزار است، نوشته و ضمن اظهار اميدواري بر بي اساس بودن شايعات يادشده، درخواست رسيدگي و پيگيري موضوع از طريق مراجع قانوني را کرده است تا روشن شدن موضوع موجب تنوير افکار عمومي و دفاع منطقي و مستدل از نظام مظلومان باشد. متاسفانه مخالفان اين اقدام با کشاندن آن به تريبون هاي بلند و مقدس آتش آن را دامن زده و به نشر و اشاعه آن پرداخته در حالي که اگر موضوع به طور صحيح مديريت مي شد، اعلام بررسي دقيق و همه جانبه و وعده برخورد قاطع با خاطيان و جانيان احتمالي در صورت اثبات مي توانست جو جامعه را آرام کرده و مردم را به حفظ بي طرفي و عدالت خواهي و اجراي قانون از ناحيه مراجع قانوني مطمئن سازد.

اکنون وجدان عمومي جامعه را به داوري دعوت کنيم که اولاً از دو راه يادشده بالا کدامين کم هزينه تر و تاثيرگذارتر و به حق و عدل و انصاف و جوانمردي و اخلاق انساني نزديک تر بود و ثانياً سهم هر شخص در رشد و نشر و اشاعه اين پليدي ها را معين کنند. ضمن اينکه ما نبايد هميشه و براي هر چيزي که نمي پسنديم، صدها مقام و شخصيت و ده ها تريبون پرقدرت و نهادهاي مختلف نظامي را به صحنه کشانده و درگير کنيم و به راحتي و سخاوتمندانه آنان را خرج کنيم و با هر کس مخالف بوديم، او را مخالف نظام معرفي و جبهه جديدي در برابر نظام باز کنيم و شتابزده و عجولانه به روي آنان آتش گشوده و در اولين قدم از آخرين راه حل استفاده کرده و متوسل به داغ و درفش شويم و به راحتي افراد سرشناس را آماج تخريب و تکفير کرده و آنان را مزدور و خائن و کودتاچي معرفي کنيم.

راستي نبايد در اين موارد به باور عمومي و داوري مردم توجه داشته باشيم؟ چون اگر باور کنند که واويلا از اين همه مخالف نظام و اگر باور نکنند در مورد گويندگان چه قضاوتي خواهند داشت و چه خوب است که در هر مرحله هم به دقت وزن و کاربرد کلمات و تعابير خود را بسنجيم و همه محرمانه هم شده بازخورد و بازتاب اظهارات مان را ارزيابي کنيم.

راستي هيچ گاه به حاصل و نتيجه تفريق و تقسيم هايي که چشم خود را بسته و دهان را باز مي کنيم، انديشيده ايم؟ چه خوب است با خود خلوت کرده و به محاسبه نفس بپردازيم که حرکات و اقدامات و اظهارات ما در سبک و سنگين کردن جبهه هاي دوست و دشمن چه نقشي ايفا کرده تا خداي ناکرده تبديل به مسوول بخش تفريق و منهاي نظام نشويم و حلقه و اردوي طرفداران نظام را تنگ نکنيم و چوب حراج بر همه نزنيم و اين ذهنيت را تقويت نکنيم که شتر تهديد و توهين و تخريب را در خانه همه خواهيم خواباند.

در پايان چون بيش از دو ماه از فتنه بزرگ و فراگير گذشته و آتش آن همچنان زبانه کشيده و قرباني مي گيرد و چون از قرآن آموخته ام در برابر حشمت و شوکت سليمان مور هم مي تواند اظهارنظر کند و در جهت دفاع از منافع ملي و مجد و کيان نظام اسلامي و در دفاع از حقوق عامه مردم عاجزانه دست به دامان بزرگان و اصحاب حل و عقد شده تا همه افراد و جريانات و جناح هاي گرفتار آمده را تا مداواي اين بيماري و معالجه قطعي اين بيمار به آتش بس و خاموش کردن آتش فتنه دعوت کنند.
 
رسالت: ريزش ها و رويش هاي انقلاب

« ريزش ها و رويش هاي انقلاب»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدمهدي انصاري است كه در آن مي‌خوانيد؛ در يک ارزيابي کلان از مسائل جاري کشور طي دو سه ماه گذشته مي توان گفت بخش  هاي کليدي از آرمانهاي نظام و اصول نظري انقلاب که ارتباطي تنگاتنگ با ماهيت، موجوديت و بقاي آن دارد ، به واسطه فرصت طلبي دشمن از برخي غفلت ها و بي بصيرتي ها و همچنين اشتباهات پي در پي بعضي از خواص و جريانهاي سياسي و پافشاري ايشان بر راه خطا، مورد هجوم و تخريب قرار گرفت و نتيجه اوليه و فوري آن در قالب وقايع پس از انتخابات خود را نشان داد عناصري همچون اعتماد مردم به نظام، مولفه هاي اخلاق سياسي ، حقيقت مردمسالاري ديني ، اميد به آينده، اصل رقابت سالم درون نظام، مسئله انسجام ملي و... عناصري که هيچ گاه نبايد درصيانت از آنها غفلت شود يا کساني با اشتباهات خود، خللي در اين عناصر بنيادين نظام جمهوري اسلامي وارد آورند.

1- اعتماد مردم به نظام
القاي اين مسئله که انتخابات در نظام اسلامي يک موضوع از پيش طراحي شده و صوري است و يا تکرار اين ادعاي بي پايه و اساس که در انتخابات تقلب خواهد شد و همچنين بيان اين تحليل غلط که درون نظام، جنگ قدرت در گرفته است در زمره تلاشهايي بود که از ماهها پيش از برگزاري انتخابات از سوي رسانه هاي دشمن و محافل هدايتگر ايشان تکرار مي شد و هدف اصلي آن هم ايجاد خلل در اعتماد و مقبوليت مردمي نظام اسلامي بود . در حقيقت آسيب به اصل اعتماد ملت ، تلخ ترين جز ء از حوادث و قضاياي فتنه اخير بود.

2- مولفه هاي اخلاق سياسي
نظام جمهوري اسلامي مبتني بر آموزه هاي اخلاق ديني و اسلامي است که اين امر در شئون سياست و ساير مسائل اجتماعي بازتاب دارد و بايد به عينه خود را نشان دهد. اساسا يکي ازوجوه تمايز بنيادين نظام سياسي اسلام با نظامهاي سياسي غربي و لائيک در اين است که در رقابتها و در امر اداره جامعه و نيز در اختلاف نظرها، هرگز نبايد از دايره اخلاق خارج شد. به واسطه برخي زمينه هاي داخلي و اشتباهات معدودي از سياسيون ، دشمن از فرصت بهره گيري نمود و با القائات سوء خود به چارچوب هاي اخلاقي نظام ضربه وارد کرد و متاسفانه با همراهي برخي از خواص و خودي ها، ابعادي از جريان انتخابات در يک فضاي مبتني بر بي اخلاقي و سياه نمايي و القاي ترديد رقم خورد که اين خواست ديرينه دشمنان نظام بوده و هست تا با خدشه وارد کردن به نقاط استحکام حاکميت ديني، هيمنه نظام را دچار ترديد کنند.

3- حقيقت مردمسالاري ديني
حقيقت مردمسالاري ديني چيزي نيست جز اداره جامعه براساس قانون الهي، حکومت بر قلوب و پيوند وثيق مردم - حاکميت که منبعث از ايمان و اعتقادات پاک ديني ايشان است و اين حقيقت برساير شاخصه هاي مردمسالاري ديني متقدم است . همين حقيقت بي بديل است که قادر است در موضوع انتخابات ، 40 ميليون نفر را به صحنه بکشاند همين واقعيت غيرقابل انکار است که آحاد ملت در جريان دفاع مقدس ، هشت سال استوار و بدون ترديد در راه دفاع از نظام و انقلاب مي ايستند و خم به ابرو نمي آورند...

4- اميد به آينده
موتور محرک يک ملت و نظام ، اميد به آينده است . اين نيروي دروني است که ملتها را به حرکت و ابتکار و ايستادگي تشويق و تحريض مي کند و آنها را در مسير رسيدن به افقهاي روشن سوق مي دهد. دشمن اين منبع قدرت نظام را هم مورد هجمه تبليغاتي قرار داد تا به جوانان و افکار عمومي القا کند که در چارچوب اين دولت و نظام ، حرکتي به سوي پيشرفت و تعالي نيست!

5- اصل رقابت سالم درون نظام
بدخواهان جمهوري اسلامي براين تحليل خطاي خود باقي مانده اند که در درون نظام، جنگ قدرت در گرفته و تاريخ مصرف انقلاب تمام شده لذا به پايان راه رسيده است ! آنها گمان مي کنند رقابت کانديداها در نظام اسلامي همچون رقابتهاي سياسي حکومتهاي غربي است که چون يک حزب و گروه در پي کسب قدرت و تامين منافع شخصي و حزبي است ، مجادلات به نزاع و درگيري بي سرانجام بينجامد. رقابت درون نظام ، براي حفظ نظام، تعالي کشور و تقويت اقتدار آن است و چون هر کس فکر مي کند مي  تواند اهداف انقلاب و خدمت به ملت را بهتر و متقن تر عملي کند وارد ميدان رقابت مي شود .... وليکن دشمنان ما در اين انتخابات، اين نقطه قوت حساس را هم هدف گرفتند و بعضا رقابتها را به سمت و سوي رقابت منفي سوق دادند.

ابتكار: نفوذ ديپلماسي در اتحاد چين و ايران  

«نفوذ ديپلماسي در اتحاد چين و ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛ منابع خبري اعلام کردند که چند تن از اعضاي عالي رتبه  کنگره امريکا در ديدار با برخي از مقامات عالي رتبه چيني، منزوي کردن ايران را خواستار شدند. دفتر هاروارد برمن، رئيس کميته  امور خارجي مجلس نمايندگان امريکا با انتشار بيانيه  اي اعلام کرد که در اين ديدار هيات امريکايي "نااميدي عميق خود را از توافقنامه هاي چند ميليارد دلاري در زمينه  انرژي که اخيرا بين شرکت هاي دولتي چين و ايران امضا شد" ابراز داشتند. اين نگراني از آنجا ناشي مي شود که امريکا طرح تحريم بنزين ايران را در دست بررسي دارد و اميدوار است تا با فشار به ايران از اين طريق بتواند برنامه هاي هسته اي ايران را متوقف کند. اما ايران با انعقاد قراردادهاي بزرگ با متحد آسيايي خود سعي دارد تا از اين فشار رهايي پيدا کند.

برمن در بيانيه اش به نکته اي اشاره کرده که ممکن است دردسرهاي جديدي براي مسئولان دستگاه ديپلماسي ايران و مقامات مذاکره کننده درباره پرونده هسته اي ايجاد کند. او گفته است: "من در اين ملاقات ها تاکيد کردم که چين و امريکا هدف مشترک يعني جلوگيري از دستيابي ايران به توانايي هسته اي تسليحاتي و اطمينان از اين که صلح و ثبات در خاورميانه حفظ مي شود، دارند. " به عقيده بسياري از تحليل گران، دولت اوباما سعي دارد تا با کنار گذاشتن روش تهديد نظامي و استفاده از ابزارهاي چانه زني ديپلماتيک، حوزه نفوذ خود را در هم پيمانان استراتژيک ايران گسترش دهد. به همين منظور چين و روسيه دو حامي فعاليت هاي هسته اي ايران در حوزه اقدامات ديپلماتيک ايالات متحده امريکا قرار گرفته اند. با توجه به گستردگي مبادلات تجاري چين با امريکا، به خوبي مي توان دريافت که اين کشور براي تامين منابع مالي اقتصاد خود چه مسيري را در آينده در پيش خواهد گرفت.

چين در ميان کشورهاي شوراي امنيت از اهميت ويژه اي براي ايران برخوردار است. به همين دليل ايران سياست اتحاد با چين را در پيش گرفته و حتي کشتار مسلمانان در سين کيانگ چين نيز نتوانست اين اتحاد را خدشه دار کند. علاوه بر اين گسترش حجم مبادلات اقتصادي با چين، اين کشور آسيايي را به بزرگترين شريک تجاري ايران تبديل کرده است. بنابر برخي گزارش ها اين روند رو به گسترش تا جايي ادامه پيدا خواهد کرد که حجم مبادلات دو کشور در پنج سال آينده به 50 ميليارد دلار افرايش مي يابد. اما در گزارشي تحقيقاتي درباره روابط بازرگاني ايران و چين -که به تازگي از سوي مرکز پژوهش هاي مجلس شوراي اسلامي انتشار يافته -اين روابط به سود چين و به زيان ايران ارزيابي شده  است.

از سوي ديگر چين به گسترش روابط با امريکا روي آورده است و در اين مذاکرات دوجانبه، موضوع ايران همواره مورد بحث بوده است. چندي پيش هيلاري کلينتون که به چين سفر کرده بود در اظهاراتي با تکرار اتهامات غرب مبني بر نظامي بودن برنامه  هسته اي ايران ادعا کرد که که پکن و واشنگتن عليه تبديل شدن ايران به يک کشور داراي سلاح هسته اي با يکديگر متحد هستند. کلينتون گفت: "دولت هاي امريکا و چين هر دو به اين نتيجه رسيدند که براي اعمال فشار به ايران با هدف متقاعد کردن تهران به توقف غني سازي اورانيوم نياز به همکاري و اقدامات بيشتر است." به نظر مي رسد چين در خصوص رابطه خود با ايران و امريکا سياست يک بام و دو هوا را در پيش گرفته است و سعي دارد تا با موضع گيري هاي محتاطانه منافع ملي خود را تامين کند. در همين راستا، دور از ذهن نيست که امريکا با گسترش فعاليت هايش در چين، اين کشور را از يک متحد استراتژيک ايران در خصوص فعاليت هاي هسته اي، به يک مخالف تبديل کند و به اين ترتيب ايران را براي تعليق فعاليت هاي هسته اي اش بيش از پيش تحت فشار بگذارد.

در اين شرايط که زنگ خطر تحرکات امريکا در آسيا و در حوزه شرکاي اقتصادي ايران به صدا در آمده است، مناسب است که مسئولان سياست خارجي از حالت انفعالي که سالها به آن دچار بوده اند خارج و با هوشياري نسبت به اقدامات ديپلماتيک امريکا راه گريزي از فشارهاي آتي پيدا کنند. در غير اين صورت معلوم نيست که ايران با چه وضعيتي در عرصه سياست خارجي مواجه خواهد شد و در صورت از دست دادن حاميانش آيا توان اتحاد دوباره با آنان را خواهد داشت يا خير؟ اين پرسشي است که پاسخ آن به نوع سياست هاي خارجي دولت دهم بستگي دارد و براي روشن شدن آن بايد منتظر ماند و ديد که آيا با انتخاب مجدد منوچهر متکي به عنوان وزير امور خارجه باز هم سياست هاي گذشته ادامه خواهند يافت يا خير؟

وطن امروز: واکاوي نقش آمريکا در انتخابات افغانستان

«واکاوي نقش آمريکا در انتخابات افغانستان سناريويي از پيش نوشته شده»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي وطن امروز به قلم دکتر حسين افتخاري است كه در آن مي‌خوانيد؛انتخابات افغانستان يک نقطه و مرحله حساس از پروسه‌اي است که آمريکايي‌ها براي آن برنامه‌ريزي کرده‌اند. اين راي‌گيري همچنين براي مردم افغانستان نقطه آغاز يک دوره رياست‌جمهوري است تا بتوانند برخي از مشکلات و مطالباتشان را براساس آن سازمان داده، برطرف و تامين کنند. آمريکايي‌ها هر آنچه را که از سپتامبر 2001 تاکنون برنامه‌ريزي کرده بودند با بن‌بست مواجه يا در آخر به نقاطي بحراني تبديل شد . بنابراين سقف مطالبات و اهدافي که تعيين شده بود به هيچ‌ عنوان عملي نشد و اوباما پس از به قدرت رسيدن، سقف اهداف جديد خودش را فقط اين موضوع قرار داد که القاعده يا طالبان افراطي در افغانستان به قدرت نرسند.

ديگر موضوع دستگيري بن‌لادن يا نابودي و مبارزه با تروريسم و... مطرح نيست، بنابراين آمريکايي‌ها تلاش مي‌کنند چهره مطلوب‌تري را نيز به جهت عملکرد در داخل و خارج آمريکا ثبت کنند. آنها بر اين اساس سعي دارند تا انتخابات افغانستان را نقطه‌اي از تمايلات دموکراسي‌طلبانه خودشان ترجمه کنند و بگويند که چون ما به فرآيندهاي دموکراتيک اعتقاد داريم تلاش مي‌کنيم اين فرآيند بخوبي در افغانستان به اجرا درآيد. بويژه اينکه «ما» اينجا را اشغال کرده‌ايم و در اينجا حاکم امنيتي هستيم، پس روندهاي جاري در اينجا نيز در کارنامه اصلي ما ثبت خواهد شد. بنابراين آمريکا سعي مي‌کند که اين نقطه را نقطه‌اي روشن و بسيار موفق در پروسه سياسي افغانستان معرفي کند، اما مساله اين است که به جهت امنيتي واقعا آمريکايي‌ها مسؤول فرآيندهايي هستند که در افغانستان اتفاق مي‌افتد. از اين‌رو اگر انتخابات افغانستان بخواهد به يک نوع درگيري، واکنش و چالش جديد منتهي شود، مسائلي که آنها پيش‌بيني کرده‌اند به وقوع نخواهد پيوست.

اينگونه است که هالبروک به شکل سري وارد افغانستان مي‌شود و تلاش مي‌کند مديريت مرحله بعد از انتخابات را به اجرا بگذارد. اگرچه قبل از انتخابات سفير آمريکا در افغانستان با کرزاي، عبدالله و ساير کانديداها ملاقات کرده بود و وعده‌هايي را به بعضي از اين کانديداها داده بود اما مساله اين است که رقابت اصلي ميان کرزاي و عبدالله جريان دارد. نکته قابل توجه ديگر در اين 2 کانديدا اين است که هر 2 داراي وجوه تمايز و مزيت‌هايي هستند. کرزاي با يک پشتوانه از ارتباطات بين قبايل پشتوني مي‌تواند مزيت بزرگي را براي خود ثبت کند، از طرفي نکته منفي وي هم در اينجاست که افغان ها او را مجري برنامه‌هاي آمريکا مي‌دانند و اعتمادي به وي نخواهند داشت.

در طرف ديگر دکتر عبدالله قرار دارد و از آنجايي که وي از يک پدر پشتون و مادر تاجيک به دنيا آمده، سعي مي‌کند تا از مزيت ارتباط پشتوني و تاجيکي خود به صورت همزمان استفاده کند که آمريکايي‌ها هم اين مزيت را براي عبدالله مي‌پسندند ولي در نهايت ترجيح مي‌دهند از کرزاي حمايت کنند. از سوي ديگر با توجه به بافتي که در افغانستان وجود دارد موضوع تخلف يا تقلب مساله‌اي بديهي است.
براي مثال در فضا و بافت قبائلي افغانستان خانم‌ها در مناطق پشتون مجاز به راي دادن نيستند. مرد قبيله و خانواده است که تمام شناسنامه‌ها را جمع مي‌کند و به جاي همه راي مي‌دهد که تنها همين يک امر براحتي مي‌تواند منبع فروش راي قرار بگيرد. در نتيجه موضوع تخلفات يا تقلب‌هاي انتخاباتي به سادگي در مناطق مختلف افغانستان قابل ملاحظه است.

جالب اينکه آمريکايي‌ها سعي مي‌کنند در مناطقي که فرآيندهاي سياسي آن کشور مطلوب آنها نيست، کوچک‌ترين مطلب را بزرگ‌نمايي کرده و اين کشور را با چالش مواجه کنند اما در مناطق يا حتي کشورهايي که ممکن است به هر نحوي آثاري منفي براي آنها به ثبت برسد سعي دارند نقاط سياه و ضعف را بپوشانند. منظور از اين سخن مقايسه موضع‌گيري آمريکا در انتخابات افغانستان در مقابل انتخابات ايران است، آمريکايي‌ها در ايران سعي کردند تا بيهوده چالش‌آفريني، مساله‌سازي و سياه‌نمايي کنند و بالعکس در افغانستان سعي دارند همه چيز را عادي جلوه دهند و حتي به نحوي مديريت کنند که بعد از انتخابات در افغانستان فضاي متشنج امنيتي ايجاد نشود. به همين منظور هالبروک مي‌رود و سعي مي‌کند اعلام کند که اگر کسي اعتراضي هم دارد از طريق ساختارهاي قانوني اين مساله پيگيري شود تا کار به درگيري و تظاهرات نکشد. گفته مي‌شد که اگر چنانچه تقلبي صورت بگيرد (که عبدالله هم معترض به صورت گرفتن تقلب در انتخابات افغانستان است) ممکن است که اين اعتراضات با توجه به اينکه اسلحه در دستان مردم وجود دارد براحتي به يک درگيري و مشکل امنيتي گسترده تبديل شود. بنابراين هالبروک در افغانستان حاضر مي‌شود تا اين فضا را مديريت کند و درگيري و تظاهرات عادي به درگيري قوميتي، قبائلي و امنيتي تبديل نشده و به مشکلات افغانستان اضافه نشود.

در مجموع آمريکايي‌ها سعي مي‌کنند تا اين انتخابات را به عنوان بخشي از نمرات کارنامه خودشان قرار بدهند، در نتيجه در تلاشند تا هم از جهت امنيتي فضاي پس از انتخابات را مديريت کنند و هم از جهت اجرايي و سياسي جو کشور را در آرامش نگه دارند. براساس گزارش‌هاي واصله به رغم انتقادهايي که کرزاي به آمريکايي‌ها داشته (حتي روز يکشنبه هم آخرين انتقاد خودش را نسبت به مداخله آنها نشان داد) ولي آمريکايي‌ها تعهدات لازم را از کرزاي براي فرآيند بعد از انتخابات دريافت کرده‌اند. آمريکايي‌ها بر خلاف 6 سال گذشته که اقدام نظامي انجام مي‌دادند،‌ در آينده افغانستان طيف و مجموعه‌اي از رفتارها را بروز خواهند داد. هم اقدام نظامي شديد خواهند کرد (از پس از انتخابات بلافاصله تا پايان سال) چون فضاي سرد باعث مي‌شود تا هم تحرکات طالبان تضعيف شود و هم حرکت سياسي مذاکره با طالبان را که هم اکنون در پيشاور اولين جلسات آن از طريق انگليسي‌ها فعال شده ادامه خواهند داد.

در کنار آن مسائل مربوط به موارد اقتصادي، ‌اجتماعي و فرهنگي هم از سوي آمريکايي‌ها دنبال خواهد شد. به واسطه اينکه طيف برنامه‌اي اوباما طيفي متناسب با حزب دموکرات آمريکاست، وي سعي مي‌کند که رفتار و برنامه‌هاي نرم را بيشتر گسترش بدهد ولي در کنار آنها برنامه‌هاي سخت و جنگي آنها را نيز تنظيم کند. بنابراين به نظر مي‌رسد که عبدالله در مقابل حمايت گسترده‌اي که آمريکايي‌ها، ترکيه و حتي روس‌ها و خيلي از بازيگران داخلي و خارجي از کرزاي به عمل مي‌آورند، شانس چنداني نداشته باشد.

در کشوري مانند افغانستان هم که رخدادي مانند تقلب يا تخلف موضوعي عادي است، کرزاي که از مزيت‌‌هاي بيشتري نسبت به عبدالله برخوردار است،‌ پيروز انتخابات به نظر مي‌رسد. اتفاقات بعدي هم از سوي آمريکايي‌ها مديريت مي‌شود تا تنش جديدي ميان کانديداها و طرفداران آنها به وجود نيايد اما انتظار مي‌رود آمريکايي‌ها براي آنکه رضايتمندي ساير کانديداها را نيز جلب کنند از عبدالله احتمالا در کابينه جديد کرزاي استفاده کنند يا اقداماتي انجام دهند که به موقعيت او در جامعه صدمه‌‌اي وارد نيايد.

دنياي اقتصاد: در باب ساده‌زيستي

«در باب ساده‌زيستي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن مي‌خوانيد؛انتخابات به پايان رسيده ولي سخن پيرامون معيارهاي ارزيابي مي‌تواند و بايد ادامه يابد؛چرا که‌اين معيارها در زمان‌هاي ديگر ملاک رفتار راي‌دهي قرار مي‌گيرد و اگر‌اين ملاک‌ها مورد نقد و بررسي و کنکاش و اصلاح قرار نگيرد‌، اي بسا که موجب رفتارهاي نامناسبي شود. يکي از ويژگي‌هايي که در فرهنگ سياسي امروز‌ايران به عنوان يک ملاک يا معيار براي ارزيابي سياست‌مداران درآمده، ساده زيستي است. گاه در مورد‌اين ملاک چنان صحبت مي‌شود که گويي تنها ملاک مهم براي ارزيابي است و ملاک‌هاي ديگر در مقايسه با آن اهميت قابل ذکري ندارند و يا در درجات بعدي از اهميت قرار دارند. از ‌اين رو بهتر است که در مورد آن دقت بيشتري داشته باشيم.

نخست بايد ميان کم درآمد بودن و ساده زيست بودن تفکيکي قائل شد. روشن است که هر کس کم درآمد باشد، به طور طبيعي ساده زيست خواهد بود و محدوديت بودجه سخت‌تري را تجربه مي‌کند، اما ‌اين رابطه کاملا يک به يک نيست؛ به اين معنا که کساني بوده اند که درآمد بالا و ثروت‌هاي فراوان داشته‌اند، ولي از روي زهد و دنياگريزي، ساده زيستي را ترجيح داده اند. اگر زهد و تقوا را يک امتياز اخلاقي برجسته بدانيم که مي‌دانيم، در‌اين صورت ساده زيستي را بايد تنها در حالت دوم گرامي‌داشت و قدر نهاد. واضح است که وقتي کسي نمي‌تواند زندگي مرفه و تجملاتي داشته باشد، ساده زيستي وي واجد هيچ ارزش اخلاقي نخواهد بود. اما کسي که امکان تنعم مادي را دارد، اما از آنجا که قلب وي متوجه آخرت است و توجه به دنيا را مانعي براي حرکت خود در مسير آخرت مي‌بيند و ترجيح مي‌دهد حداقل تنعم مادي را در‌ اين جهان تجربه کند، براي وي ارزشي بالا قائل مي‌شويم؛ چرا که توجه به آخرت را يک فضيلت مهم مي‌شماريم که اکثر انسان‌هاي عادي فاقد آن هستند. بنابراين در مجموع، ساده زيستي تنها در حالتي که فرد امکان زندگي تجملاتي داشتن را دارد، يک فضيلت به شمار مي‌رود و بايد در زمره ديگر فضايل آن را به شمار آورد.

نکته ديگري که بايد به آن توجه کرد، رابطه ميان کارآيي افراد و درآمد آنها است. اصولا هرچه کارآيي انسان بيشتر باشد، درآمد بيشتري خواهد داشت. اگر بپذيريم که مواهبي چون هوش، سلامت و عقل به طور نرمال و متوازن ميان جامعه توزيع شده است، آنگاه مي‌توان صحنه کسب و کار را به صحنه رقابت افراد براي استفاده از ‌اين مواهب در جهت کسب درآمد تعبير کرد. به عبارت ديگر، هر روز صبح که سر کار مي‌رويم و انبوه انسان‌ها را در مسير کار مشاهده مي‌کنيم، مي‌توانيم با خود بينديشيم که همه افراد دارند آماده مي‌شوند تا در رقابت کسب درآمد با هم مسابقه دهند. آخر شب هر کس تقريبي از ميزان موفقيت خود را در جهت کسب درآمد خواهد داشت. روشن است که در ‌اين مسابقه نيز همانند ديگر مسابقه‌ها انسان‌ها از تمام عقل، هوش و استعداد خود بهره مي‌گيرند تا با شناخت فرصت‌هاي رفع نياز جامعه به پيروزي برسند. اتفاقا عرصه رقابت اقتصادي عرصه‌اي است که به تعبير اقتصاددانان، حداکثر رفتار عقلايي را در زمره رفتارهاي انسان‌ها مي‌توان مشاهده کرد. حال هر کس که در‌اين رقابت موفق‌تر و پيروزتر باشد، نظير هر مسابقه ديگر بايد قدر دانسته شود و گرامي داشته شود؛ چرا که توانسته از ‌اين مواهبي که تقريبا به طور متوازن توزيع شده بهترين بهره‌برداري را بکند. از همين روست که دقيقا در کشورهاي ديگر افراد ثروتمند گرامي‌داشته مي‌شوند و با افتخار نام آنها برده شده و عکس آنها منتشر مي‌شود؛ زيرا حکايت از بهره‌برداري بهتر از مسابقه‌اي دارند که بيش از شش ميليارد انسان در آن مشارکت مي‌کنند. شايد هيچ مسابقه‌اي همانند مسابقه کسب درآمد، شرکت‌کننده بيشتري نداشته باشد و شدت رقابت در آن بيشتر نباشد. در عين حال فرد پيروز مي‌تواند ادعا کند که بيشترين نيازهاي جامعه را برآورده کرده که توانسته به‌اين موقعيت نايل‌ آيد. لذا پيروزي در‌اين مسابقه افتخار بالاتري را نصيب فرد پيروز يا همان فرد متمول مي‌کند.

روشن است که ‌اين پيروزي در شرايطي گرامي ‌داشته مي‌شود که در يک رقابت منصفانه ‌ايجاد شده باشد. هرچه بازار سرمايه توسعه يافته‌تر باشد، نقش ثروت پدري و ارث و ميراث در موفقيت شغلي نسل بعد کم اهميت تر خواهد بود و افراد بي‌بضاعت نيز مي‌توانند به نحوي سرمايه لازم را براي تحقق ديدگاه‌هاي خود فراهم کنند. همچنين زماني رقابت بر سر کسب درآمد منصفانه است که از رانت خبري نباشد. وجود رانت مسابقه مذکور را به‌هم مي‌زند و موجب مي‌شود تا فرد پيروز لزوما کسي نباشد که بيشترين بهره‌برداري را از توان ذهني خود براي رفع نيازهاي جامعه کرده است. ضمن‌ اينکه ‌اين حرف درست است، اما بايد توجه داشت که همه واقعيت را منعکس نمي‌کند. بي‌ترديد همه کساني که در جامعه ثروتمند مي‌شوند، به رانت دسترسي نداشته‌اند و دادن چنين نسبت ناروايي پيش از آنکه وصف وضع موجود باشد، نشان از تخليه رواني بازندگان مسابقه دارد. علاوه بر آن امروز ادبيات اقتصاد سياسي به ما نشان داده که حتي وقتي جامعه‌اي رانتي مي‌شود، رقابت بر سردستيابي به رانت به راه مي‌افتد. به عبارت ديگر انسان‌ها به جاي‌ اينکه هوش و استعداد خود را در جهت مولد بودن به کار گيرند، آن را صرف فعاليت‌هاي رانت‌جويانه مي‌کنند. بنابراين توفيق در رانت‌جويي باز هم دلالت بر استفاده موثرتر از هوش و استعداد مي‌کند، با ‌اين تفاوت که‌ اين بار چنين پيروزي و هوشمندي از قواي انساني، شايسته قدرداني و گراميداشت نيست. هيچ کس حاضر نيست کسي را که بهتر توانسته رقابت کند تا به رانت دست يابد، تجليل کند و اتفاقا خود ‌اين افراد نيز مايل نيستند همانند بسياري از ثروتمندان جهان نظير بيل گيتس، ثروتمند بودن و ميزان ثروت خود را علني کنند، چرا که نمي‌توانند به سوالي که بلافاصله به تبع آن مطرح مي‌شود، يعني چطور ‌اين شخص ثروتمند شده، پاسخ گويند.

با ‌اين مقدمات به سوال اصلي برگرديم. ‌آيا در برگزيدن سياست‌مداران و سياست‌گذاران، ساده‌زيستي ملاک قابل اعتنا و حتي مهمترين ملاک ارزيابي است؟ پاسخ به‌ اين سوال به‌اين مساله بر مي‌گردد که رابطه بين وظيفه سياست‌گذاران و سياست‌مداران چه رابطه‌اي با ساده زيستي دارد.

سياست‌مداران و سياست‌گذاران در يک تعريف کلي کساني هستند که براي زندگي جمعي انسان‌هاي تحت فرمان خود (فارغ از‌ اينکه منتخب باشند يا خودخوانده) تصميم‌گيري مي‌کنند. در نظام‌هاي دموکراتيک سياست‌گذاران و سياست‌مداران تلاش مي‌کنند تا تصميماتي اتخاذ کنند که رفاه مردم را حداکثر نمايد. هرچه جامعه پيچيده‌تر مي‌گردد، تصميمات مذکور دشوارتر مي‌شود و انتظار مي‌رود که سياست‌مداران مستعدتري بر سر کار آيند که بتوانند با‌اين پيچيدگي‌ها روبه‌رو شده يا حداقل قدرت تشخيص متخصصين صاحب صلاحيت را داشته باشند. بنابراين از‌ اين زاويه اگر ساده‌زيستي نشان از کم درآمد بودن داشته باشد، ملاکي است که نشان مي‌دهد سياست‌مدار مذکور در مقايسه با ديگر آحاد جامعه که درآمد بيشتري دارند، از توان خدادادي کمتري براي روبه‌رو شدن با پيچيدگي‌هاي مسائل اجتماعي برخوردار است. مثال روشن آن‌ اين است که آيا ما ساخت خانه خود را به مهندسي مي‌سپاريم که کم درآمد است يا مهندسي که پردرآمد است؟ در ‌اين مواقع، هوشمندانه مي‌فهميم که پردرآمد بودن مهندس مذکور، دلالت بر توانمندي وي دارد و ‌اين امر، اعتماد ما را براي سپردن کار بيشتر جلب مي‌کند.

اما از سوي ديگر، از آنجا که سياست‌مداران و سياست‌گذاران با منابع ملي سروکار دارند و معمولا به دليل کمبود نظارت اجتماعي ناشي از رسانه‌هاي آزاد، يک عدم تقارن اطلاعاتي ميان آنها و مردم در مورد امکانات سوء‌استفاده وجود دارد، بنابراين احتمال دست اندازي به ثروت‌هاي عمومي‌نيز مطرح است. ساده زيستي يک سياست‌مدار، ‌اين علامت را به مردم مي‌دهد که وي در هنگام تصدي منصب سياست‌گذاري به اموال عمومي‌ دست‌اندازي نخواهد کرد و با چپاول آن، رفاه عمومي ‌را کم نخواهد كرد. لذا ساده زيستي بر فسادناپذيري نيز مي‌تواند دلالت کند و روشن است که مردم در عين‌ اينکه اولويت اصلي‌شان افزايش رفاه شان است، اما در عين حال، دغدغه فساد و تعدي به اموال عمومي ‌را نيز مطمح نظر قرار مي‌دهند.

تبصره ديگري که بايد در کنار ملاحظات فوق در نظر گرفت، ‌اين است که گاه ثروت و تجمل و رفاه براي برخي سياست‌مداران جاذبه ندارد، ولي به عوض آن قدرت، سرمستي ناشي از مطاع بودن و شهرت ناشي از قدرت، جاذبه خيره‌کننده‌اي دارد. ‌اين افراد اگر ساده زيستي را انتخاب کنند، نه به دليل مبارزه با نفس و دنياگريزي است، بلکه آن را به عنوان يک استراتژي در معامله‌اي با يک امر دنيوي ديگر (يعني قدرت و شهرت ناشي از قدرت) اتخاذ مي‌کنند. روشن است که در‌اين حالت نيز ساده زيستي فضيلت نخواهد بود.

سرمايه: تغيير ساعت کار نماد مصوبات غيرکارشناسي

«تغيير ساعت کار نماد مصوبات غيرکارشناسي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم کاظم دلخوش اباتري است كه در آن مي‌خوانيد؛ هدف دولت در کاهش ساعات اداري در ماه مبارک رمضان اگرچه قابل احترام است اما در عمل منجر به رفاه حال روزه داران نخواهد شد.قطع نظر از اينکه مصوبه هيات وزيران در کاهش ساعات اداري غيرقانوني است، دولت حق ندارد مغاير قانون مصوبه اي داشته باشد و رئيس مجلس طي نامه خود به رئيس دولت نيز در واقع تنها قانون را يادآور شده که دولت بايد در اتخاذ تصميمات خود به اين نکته اساسي توجه کند که آيا هنگام اجراي يک تصميم اهداف پيش بيني شده را محقق مي کند يا نتايجي برخلاف هدف به دست مي آيد.  همچنين آيا نتايج يک تصميم به سود کشور و مردم است يا نه.

وقتي کاهش ساعات اداري موجب افزايش ترافيک، افزايش فشار رواني بر مردم، خستگي بيشتر کارکناني که با ارباب رجوع سروکار دارند و حتي در مواقعي نزول فرهنگ روزه داري و بسياري ديگر از مشکلات شهري مي شود آيا اتخاذ چنين تصميمي منطقي است.يکي از نکات مهم در تحليل مصوبه دولت درخصوص کاهش ساعات اداري آن است که در اتخاذ اين تصميم به مردم و فرهنگ ملي و مذهبي جامعه توجه نشده است. فرهنگ ملي در کشور به گونه اي است که در ماه مبارک، مردم به صورت خودجوش در رعايت حال يکديگر بسيار کوشا هستند و به کرات در کوچه و خيابان مي بينيم که مردم با عباراتي چون «زبان روزه» رعايت حال يکديگر و احترام به فضاي روحاني ماه مبارک را توصيه مي کنند. طبعاً اين فرهنگ در همه جا (ادارات و غير ادارات) جاري است و رعايت حال روزه داران نياز به اتخاذ يک تصميم ندارد.»

اينکه دولت در اين ماه چگونه رفتار کند که هدف موردنظر خود را محقق کند، شايد همان پيروي از فرهنگ ملي و مذهبي کافي باشد که مديران خود را به رعايت حال روزه داران توصيه کند و بي ترديد چنين توصيه اي هزاران بار تاثير بيشتري از تحقق هدف مورد نظر دولت دارد. ضمن آنکه اين توصيه به ظاهر ساده، باعث ارتقاي فرهنگ روزه داري خواهد شد.اما با همه اين تفاسير، تجربه سال هاي قبل نشان داده دولت تمکين نخواهد کرد و بر مصوبه خود آنقدر اصرار مي ورزد تا ماه مبارک تمام شود. اينکه در خصوص چنين رفتاري مجلس چگونه بايد واکنش نشان دهد، برعهده روساي قوه مقننه است اما پيش بيني ها نشان مي دهد که دولت در چنين مواقعي حاضر به عقب نشيني نيست.

مردم سالاري: آيا ميزان حرف شنوي معيار سنجش است؟

«آيا ميزان حرف شنوي معيار سنجش است؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم  سروش ارشاد است كه در آن مي‌خوانيد؛اين روزها بررسي صلا حيت وزراي دولت احمدي نژاد و پيش بيني راي اعتماد به دولت دهم، بحث اول مجلس به حساب مي آيد. احمدي نژاد پس از حوادثي که درخصوص انتخابات رياست جمهوري دهم پديد آمد و حواشي آن هنوز ادامه دارد، در مراسم تنفيذ و تحليف شرکت کرد تا نوبت به معرفي وزراي جديدش برسد. وزرايي که نشان مي دهد، بيش از آن که محصول بررسي نخبگان حوزه هاي مختلف باشد، حاصل شناخت شخص احمدي نژاد از افراد است.

اما در اين ميان، بهتر است احمدي نژاد به اين سوال جدي پاسخ دهد که معيار سنجش افراد، براي معرفي به عنوان وزير چيست؟ و اصولا  وزراي دولت نهم با چه معياري تعويض يا به ادامه کار دعوت مي شوند؟ اين سوال، از همان ابتداي تغييرات مکرر دولت نهم در ذهن افکار عمومي وجود داشت که احمدي نژاد بر اساس چه ملا ک هايي وزراي خود را انتخاب  مي کند يا يکي پس از ديگري تغيير مي دهد؟ آيا ناکارآمدي و ناتواني افراد سبب مي شود که اين تصميمات را بگيرد يا اين که دلا يل ديگري در اين ميان وجود دارد؟ البته نگاهي به برخي تغييرات، نظير مصطفي پور محمدي که به قول اصولگرايان در وزارت کشور بسيار موفق عمل کرد و پس از برکناري و خروج از دولت، در منصب مهمي چون رياست سازمان بازرسي کل کشور تکيه زد، يا امثال دانش جعفري که بسياري از اقتصاددان ها او را چهره موفق مي شناختند يا همين تغيير چند وقت اخير در وزارت اطلا عات که اژه اي چند روز مانده به پايان ماموريتش با حکم عزل خود روبروشد و جالب آن که ديروز با حکم رئيس قوه قضائيه دادستان کل کشور شد، نشان از آن دارد که تعريف کار آمدي، حداقل در بين بسياري از اصولگرايان با آن چه احمدي نژاد تعريف مي کند، متفاوت است. خوب است به عدم معرفي لنکراني به عنوان وزير بهداشت دولت جديد احمدي نژاد نيز توجه شود که از يک سو اين وزير دولت نهم در مناظره هاي تلويزيوني به عنوان نخبه و کسي که کارنامه موفقي داشته از سوي رئيس دولت نهم معرفي مي شود، ولي جايي در دولت جديد ندارد و تنها از سوي احمدي نژاد با ادبيات خاصش، به عنوان «هلو» از او ياد مي شود. 

به انتخاب علي آبادي براي وزارت نيرو نيز بايد توجه کرد. در حالي که احمدي نژاد و بسياري از دولتي ها وحتي غيرهمسويان با دولت، عملکرد فتاح در وزارت نيرو را قابل قبول مي دانند، اما ادامه فعاليت هاي فتاح دراين وزارتخانه مخدوش مي شود و علي آبادي از سازمان ورزش براي وزارت نيرو معرفي مي شود. اگر علي آبادي چهره اي عمراني بوده و جايش در وزارتخانه هايي نظير نيرو، مسکن و شهرسازي يا راه است، چرا 4 سال سکان ورزش کشور را به او سپرده اند؟  معرفي ميرکاظمي از وزارت بازرگاني به عنوان وزير نفت نيز جالب است.

وزيري که چند بار تا مرحله استيضاح رفت و کشور را به يکي از واردکنندگان بزرگ تبديل کرد و  تبديل شدن ايران از کشوري با خودکفايي در توليد گندم به  واردکننده بزرگ اين محصول، از اتفاقات رخ داده در دوران مديريت او بود، حال براي يکي از بزرگترين و مهمترين وزارتخانه هاي کشور معرفي مي شود. اگر اين وزير موفق بوده، چرا دروزارت بازرگاني نماند و اگر دراين پست ناموفق عمل کرده که در وزارتخانه مهم تري چون نفت که مشکلاتش بيشتر خواهد بود.  از اين دست مثال ها، براي بيان کردن کم نيست.

اينجاست که افکار عمومي، انگشت بر دهان مي ماند که معيار سنجش و اصولا ملاک احمدي نژاد براي معرفي افراد به عنوان وزير چيست؟
مبادا ميزان حرف شنوي افراد، معياري اساسي براي انتخاب دولتمردان باشد!

قدس: رقابت ؛ شريان حياتي اقتصاد

«رقابت ؛ شريان حياتي اقتصاد»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس به قلم دکتر جمشيد پژويان است كه در آن مي‌خوانيد؛در هر نظام اقتصادي، «رقابت» موتور محرکه آن است. محصول اين موتور، رونق است که اقتصاد نمي تواند بدون آن به حيات خود ادامه دهد.از اين رو، هر اقدامي که در راستاي افزايش رقابت در اقتصاد ملي انجام شود، با حمايت فعالان و کارشناسان اقتصادي همراه خواهد بود.

رئيس جمهور اخيراً احکام مربوط به تأسيس شوراي رقابت را در چارچوب سياستهاي اصل 44 صادر کرد و اين شورا رفته رفته کار خود را آغاز مي کند. با وجود اين، بايد گفت شوراي رقابت وظيفه اي دشوار و حساس پيش رو دارد، آن هم در شرايط رکود تورمي ايران که به سختي مي توان توليدکنندگان و سرمايه گذاران را به ماندن يا افزايش سرمايه گذاري تشويق کرد. اقتصاد ايران در وضعيتي نامتوازن به سر مي برد که مکانيسم توزيع سود در آن درست تنظيم نشده است، زيرا سود در بخش توليد نيست و مشاغل واسطه اي از اقبال بيشتري برخوردارند. در اين شرايط، راضي کردن بازيگران قديمي و جذب بازيگر جديد دشوار به نظر مي رسد؛ لذا ابتدا بايد زمين بازي را از وجود موانع پاک سازي کرد، سپس تيمها را به درون زمين دعوت نمود.

از همين رو، معتقدم نخستين دستور کار شوراي رقابت مي تواند «تدوين برنامه ملي رقابت» باشد؛ برنامه اي که دو بخش دارد: نخست، شناسايي و رفع موانع رقابت و دوم ساز و کارهاي تشويقي توسعه رقابت. اهميت بخش اول از بخش دوم بسيار بيشتر است، زيرا موانع متعددي در اقتصاد کشور وجود دارد که مانع شکل گيري رقابت مي شود؛ از موانع توليد، توزيع و تجارت گرفته تا هزينه هاي بالاي توليد و سياستهاي تعرفه اي نامشخص، تمام اينها مانع شکل گيري بازارهاي رقابتي در کشور مي شود و تا بازار نباشد، رقابتي در کار نخواهد بود.

اين است که رقابت يک روبناست که مقدمات و زيربناهاي متعددي مي خواهد. بايد به شوراي تازه تأسيس رقابت به عنوان يک شوراي مادر نگريست. اين شورا ضرورت ورود به اقتصاد مدرن ايران است که با اجراي اصل 44 ، حرکت در جهت دستيابي آن آغاز شده است. اگر اين شورا بتواند به وظايف خود به درستي عمل کند، بسياري از هدفهاي اصل 44 محقق و به توليد شغل و رونق توليد و حرکت صحيح نقدينگي کمکي بزرگ خواهد شد. اين است که من شوراي رقابت را براي اقتصاد ايران، از نان شب واجب تر مي دانم.

همچنين، مشکلات بنگاه هاي توليدي ما يا با نداشتن مشتري مواجهند و يا با انباشت محصول توليد شده اي که گران تمام شده و قابل صادر کردن يا عرضه داخلي نيست. اما رقابت و شورايي که براي تحقق آن تشکيل شده، مي تواند تلاشي براي رفع اين موانع قلمداد شود.
 
ارسال به دوستان
رئیس بانک‌ مرکزی: از هفتۀ اول شهریور با کارت های بانکی ایرانی از خودپردازهای روسی پول برداشت کنید تشکیل دولت ائتلافی و با اختیار ، پیش نیاز موفقیت دولت پزشکیان / پورمحمدی و قالیباف را جذب کنید متفاوت ترین روش آموزش رانندگی در یک عکس تاریخی حمله جدید ائتلاف آمریکایی- انگلیسی به یمن متفاوت ترین عکس فیدل کاسترو علت لغو نشست خبری پزشکیان مشخص شد توییت فارسی حاکم دوبی: پیروزی دکتر مسعود پزشکیان را تبریک می‌گویم دوراهی سرنوشت‌ساز برای حاکمیت ریزش ۱.۱ میلیون تومانی قیمت سکه در بازار موری جی پی؛ بلندترین آسمان خراش حال حاضر ژاپن و مقاومت عجیب در برابر زلزله(+تصاویر) بیانیه مهم کمیته رفاه و تامین اجتماعی در خصوص پیروزی دکتر پزشکیان توصیه‌های معنادار محمد فاضلی به پزشکیان: مواظب مجاهدین شنبه باشید رئیس مرکز ملی فضای مجازی: در ۶ ماهه دوم سال گذشته با حجم حملات سایبری برابر با سه سال گذشته روبرو بودیم اعلام آمادگی صداوسیما برای همکاری با پزشکیان پیام تبریک سردار رادان به پزشکیان