۰۷ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۰۱:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۷۶۱۹
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۶ - ۲۶-۱۲-۱۳۸۷
کد ۶۷۶۱۹
انتشار: ۱۱:۱۶ - ۲۶-۱۲-۱۳۸۷

آداب و رسوم زیبای چهارشنبه‌سوري

فالگيري، بلاگرداني، قاشق‌زني و بخت‌گشايي از آداب و رسوم جالبي بوده كه به مرور زمان كم‌رنگتر يا بهتر بگوييم محو شده است. اين مراسم بيشتر، كار جوان‌ها بوده و در هر مكاني به صورتي متفاوت و به عنوان نشانه‌هايي از نيكخواهي و آرزوهاي خوش و شاد براي سال آينده تلقي مي‌شده است.

ديگر چيزي به نوروز نمانده است، بجز تب و تاب تداركات سال نو، غروب هر روز، صداي ترقه بازي بچه‌ها و صدالبته بزرگترها به گوش مي‌رسد.
 
اگر از آنهايي كه سن و سالي را گذرانده‌اند، درباره نوروز و آداب و رسوم و جشن‌هاي مربوط به آن بپرسي، خاطرات زيبا و دلنشيني مي‌شنوي و سپس كه بيشتر فكر مي‌كني به اين نتيجه مي‌رسي كه در طول سال‌هاي اخير، چقدر از آداب و رسوم جانبي نوروز، ديگر آن شور و حال سابق را ندارند، ماهيت بعضي سنت‌ها تغيير يافته است و برخي هم به طور كامل فراموش شده‌اند.

به گزارش جام جم، قديم‌ترها در روزهاي پاياني سال، دسته‌اي از خنياگران كه نوروزخوان نام داشتند در كوچه و خيابان‌هاي شهرها و روستاها به راه مي‌افتادند و نوروزخواني مي‌كردند و به اين گونه رسيدن سال نو را خبر مي‌دادند؛ اما اكنون اين صداهاي عجيب و غريب انواع و اقسام ترقه، مي‌خواهند نقش همان پيام‌آوران بهار و نوروز را ايفا كنند.

چهارشنبه‌سوري از كجا آمده است؟

چهارشنبه‌سوري، تركيبي است از «چهارشنبه» كه پنجمين روز هفته است و «سوري» كه براي زبان‌شناسان مفهوم فراواني دارد و بيشتر آن را به معناي جشن و سرور مي‌دانند. اين جشن پيش درآمدي براي جشن نوروز است كه ريشه در باورهاي بسيار كهن آريايي‌هاي كوچ كرده به ايران زمين دارد.

نخستين چهارشنبه‌سوري در زمان منصور بن نوح ساماني و در ماه شوال سال 350 هجري قمري در محله مرليان بخارات برگزار شد و از آن پس همچنان ادامه يافت.

يك اعتقاد درباره جشن چهارشنبه‌سوري اين است كه مختار ثقفي قرار گذاشته بود كه روز پنجشنبه آخر صفر انقلابش را شروع كند؛ اما چون دشمنانش از اين موضوع باخبر شدند، شروع قيام را يك روز جلو انداخت و براي آگاهي هوادارانش دستور داد كه سه‌شنبه شب، بر بام خانه‌ها آتش بيفروزند.

ايرانيان باستان نيز نور را مظهر ايزد مي‌دانستند. از آن زمان كه آتش شناخته شد و براي روشن كردن شب‌هاي تار‌آمد، همواره سمبل گرما و نور و رونق‌بخش اجاق خانه‌ها بود.
 
بعدها افروختن آتش كه نشانه پيروزي روشنايي بر تباهي، بيماري و نكبت بود، مرسوم شد و اين گونه است كه در غروب آفتاب، آن گاه كه خورشيد مي‌رود تا چند ساعتي از ديده‌ها پنهان باشد مردم كپه‌‌هاي هيزم را روي هم مي‌گذارند، دور هم جمع مي‌شوند و خورشيد كه در جايگاهش فرو رفت، هيزم‌ها را به آتش مي‌كشند. شايد هم مي‌خواهند‌آن را جايگزين خورشيد تابنده كنند.

از روي آتش مي‌پرند و با گفتن جمله «زردي من از تو، سرخي تو از من»، بيماري و زردي را از خود دور مي‌كنند و سرخي و سرحالي آتش را براي خود مي‌خوانند و زرد رويي را به خاكستر مي‌‌اندازند.

در برخي مناطق شيراز، سنت آتش‌افروزي بيشتر خانوادگي است و تعداد كپه‌‌هاي هيزم بايد فرد باشد. بعضي محققان عقيده داشته‌اند كه آتش‌‌افروزي بر بام‌ها از اصالت بيشتري برخوردار است.
 
بتركه چشم‌ حسود!

در بسياري از شهرها و روستاهاي ايران، اسفند و كندر را براي دفع چشم زخم و تنگ‌نظري‌ها در آتش مي‌ريزند تا يك سال آنها را از بلا و چشم زخم در امان نگاه دارد.

در گذشته، تهيه اسفند هم در بعضي نقاط ايران آداب خاصي داشته است. به اين صورت كه يك نفر در غروب آفتاب از 7 مغازه‌دار مي‌پرسيد كه اسفند دارند يا نه و در نهايت بر مي‌گردد و از اولين مغازه اسفند مي‌خرد. صاحب مغازه بايد سيد باشد و شال سبزي هم به كمر بسته باشد.
 
شبي پر از شور و حرارت

كوزه‌شكني در شب چهارشنبه آخر سال، يكي از رسم‌‌هاي مربوط به اين شب بوده است. در قديم كه ظرف آب مردم تنها كوزه بود، در چنين شبي اين كوزه را مي‌شكستند؛ چرا كه كوزه‌هاي آب، لعاب نداشت و اگر پس از يك سال استفاده آن را نمي‌شكستند، بسيار سياه و چركين مي‌شد. هر كس را هم كه مي‌‌خواستند به نهايت خست و تنگ چشمي وصف كنند، مي‌گفتند: «كوزه 2 ساله در خانه دارد!»

فالگيري، بلاگرداني، قاشق‌زني و بخت‌گشايي از آداب و رسوم جالبي بوده كه به مرور زمان كم‌رنگتر يا بهتر بگوييم محو شده است. اين مراسم بيشتر، كار جوان‌ها بوده و در هر مكاني به صورتي متفاوت و به عنوان نشانه‌هايي از نيكخواهي و آرزوهاي خوش و شاد براي سال آينده تلقي مي‌شده است.
 
 در استان‌هاي شمالي و مناطق آذربايجان رسم بوده است كه پسران جوان بويژه آنهايي كه نامزد داشته‌اند، يك جعبه چهارگوش را كه با كاغذ‌هاي رنگي زينت شده بود از پشت‌بام خانه نامزدشان به داخل خانه‌اش مي‌فرستادند يا آن را از جلوي پنجره اتاقش آويزان مي‌كردند و صاحبخانه هم به تناسب توانايي‌اش، خوردني، پوشيدني و پارچه در آن قرار مي‌داد كه اين رسم را كجاوه‌اندازي مي‌‌ناميدند.

قديمي‌‌ها آجيل چهارشنبه‌سوري داشتند. چه آجيل مفصلي! بادام، پسته، فندق، گردو، هسته زردآلو، هلو، نخود، كشمش و نقل؛ البته اكنون هم اين آجيل وجود دارد، ولي ديگر مانند گذشته‌ها بر‌‌بودنش صحه‌اي نمي‌گذارند. در برخي مناطق ايران در اين شب، آش مي‌پزند و اين آش، مجموعه‌اي از همه دانه‌‌ها، سبزي‌‌ها و مواد اوليه غذايي را با خود دارد به اين اميد كه در سال آينده روزي افراد خانواده پر بركت باشد.
 
 آنهايي هم كه نذري دارند، آش مي‌پزند و مواد اوليه‌اش را با مراسم قاشق‌زني گرد مي‌آورند. قاشق‌زني براي جوانان بيشتر جنبه تفنني داشته است و به اين صورت بوده كه جوانان چادري بر سر مي‌اندازند و با يك قاشق و كاسه به درخانه‌ها مي‌روند و بدون آن كه چيزي بگويند با قاشق به كاسه مي‌زنند تا صاحبخانه به‌ آنها چيزي بدهد.

دختران دم‌بخت هم در اين شب، بيكار نمي‌نشينند و مراسمي مانند گره‌گشايي و گردوشكني را انجام مي‌دهند به اميد آن كه در سال نو، قدم به خانه بخت بگذارند.

ايرانيان در گذشته و از آنجا كه چهارشنبه سوري را پيشواز سال نو مي‌دانستند، در اين شب تفال مي‌زدند و ظريف‌ترين و زيباترين آداب را براي تفال بر سال آينده‌شان بر مي‌گزيدند كه اين آداب با جشن بزرگ نوروز هم هماهنگي داشته، مانند فال كوزه كه با ترانه و سرود هم همراه بوده است. سالخوردگان هم داستانسرايي مي‌كردند و با اين داستان‌‌ها با سرماي زمستان خداحافظي مي‌كردند.
 
فال‌گوش‌نشيني

زنان و دختراني كه شوق شوهر كردن دارند، يا ‌آرزوي زيارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نيت مي‌كنند و از خانه بيرون مي‌روند و در سر گذر يا سر چهارسو مي‌ايستند و گوش به صحبت رهگذران مي‌سپارند و به نيك و بد گفتن و تلخ و شيرين صحبت كردن رهگذران تفال مي‌زنند.
حيف نيست اين مراسم با آن همه جذابيتي كه در گذشته داشته است، اين‌گونه رنگ ببازد و تبديل شود به بازي‌هاي خطرناك؟

اگر سخنان دلنشين و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجت و آرزوي خود را برآورده مي‌پندارند، ولي اگر سخنان تلخ و اندوه‌زا بشنوند، رسيدن به مراد و آرزو را در سال نو ممكن نخواهند دانست.
 
قاشق‌زني

زنان و دختران آرزومند و حاجت‌دار، قاشقي با كاسه‌اي مسين برمي‌دارند و شب‌هنگام در كوچه و گذر راه مي‌افتند و در برابر هفت خانه مي‌ايستند و بي‌آن كه حرفي بزنند، پي‌درپي قاشق را بر كاسه مي‌‌زنند. صاحبخانه كه مي‌داند قاشق‌زنان نذر و حاجتي دارند، شيريني يا آجيل، برنج يا بنشن يا مبلغي پول در كاسه‌هاي آنان مي‌گذارد.
 
 اگر قاشق‌زنان در قاشق‌زني چيزي به دست نياورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود نااميد خواهند شد. گاه مردان، بويژه جوانان چادري بر سر مي‌اندازند و براي خوشمزگي و تمسخر به قاشق‌زني در خانه‌هاي دوست و آشنا و نامزدان خود مي‌روند.
 
تقسيم آجيل چهارشنبه‌سوري

زناني كه نذر و نيازي مي‌كردند، در شب چهارشنبه آخر سال، آجيل هفت‌مغز به نام «آجيل چهارشنبه‌سوري» از دكان رو به قبله مي‌خريدند و پاك مي‌كردند و ميان خويش و آشنا پخش مي‌كردند و مي‌خوردند. به هنگام پاك كردن آجيل، قصه مخصوص آجيل چهارشنبه، معروف به قصه خاركن را نقل مي‌كردند. امروزه، آجيل چهارشنبه‌سوري جنبه نذرانه‌اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه‌سوري شده است.

گردآوردن بوته، گيراندن و پريدن از روي آن و گفتن عبارت «زردي من از تو، سرخي تو از من» شايد مهم‌ترين اصل شب چهارشنبه‌سوري است. هرچند كه در سال‌هاي اخير متاسفانه اين رسم شيرين جايش را به ترقه‌بازي و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناك داده است.
 
مراسم كوزه‌شكني

مردم پس از آتش‌افروزي مقداري زغال به نشانه سياه‌بختي، كمي نمك به علامت شورچشمي و يك سكه دهشاهي به نشانه تنگدستي در كوزه‌اي سفالين مي‌اندازند و هريك از افراد خانواده يك بار كوزه را دور سر خود مي‌چرخاند و آخرين نفر، كوزه را بر سر بام خانه مي‌برد و آن را به كوچه پرتاب مي‌كند و مي‌گويد: «درد و بلاي خانه را ريختم توي كوچه» و باور دارند كه با دور افكندن كوزه، تيره‌بختي، شوربختي و تنگدستي را از خانه و خانواده دور مي‌كنند.
 
آش چهارشنبه‌سوري

خانواده‌هايي كه بيمار يا حاجتي داشتند، براي برآمدن حاجت و بهبود يافتن بيمارشان نذر مي‌كردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا»‌يا «آش بيمار» مي‌پختند و آن را اندكي به بيمار مي‌خوراندند و بقيه را هم ميان فقرا پخش مي‌كردند. سرود «زردي من از تو/ سرخي تو از من»
هر خانه زني خاكستر را در خاك‌انداز جمع مي‌كند، و آن را از خانه بيرون مي‌برد و در سر چهارراه، يا در آب روان مي‌ريزد. در بازگشت به خانه، در خانه را مي‌كوبد و به ساكنان خانه مي‌گويد كه از عروسي مي‌آيد و تندرستي و شادي براي خانواده آورده است. در اين هنگام اهالي خانه در را به رويش مي‌گشايند. او به اين گونه همراه خود تندرستي و شادي را براي يك سال به درون خانه خود مي‌برد. بانگ ترقه از من، رنگ پريده از تو!

براستي، آيا رسم چهارشنبه سوري در گذشته بسيار با حلاوت و دلچسب‌تر نبوده است؟

آنچه گفته آمد، تنها اندكي است از آداب و رسوم بيشماري كه در گذشته وجود داشته است. انصافا كداميك از اين آداب به گرمي و حرارت گذشته اجرا مي‌شود و اصلا آيا نمي‌‌توان گفت كه از بسياري از آنها حتي نشاني نيز در دست نيست؟
 
هر چند در بسياري از روستاها و مناطق مختلف كشور، هنوز آثاري از آن به چشم مي‌‌خورد، ولي سوال اين است كه حيف نيست اين مراسم با آن همه جذابيتي كه در گذشته داشته است، اين‌گونه رنگ ببازد و تبديل شود به بازي‌هاي خطرناك؟
 
يادمان باشد چهارشنبه‌سوري، پيام‌آور فرا رسيدن نوروز است و قدمتي دارد به اندازه خود نوروز نگذاريم، هر سال با ماهيت و پيام اصلي خود بيشتر فاصله بگيرد.

صداهاي مهيب و وحشتناكي كه اين روزها در كوچه و خيابان‌‌ها به گوش مي‌رسد و تن هر رهگذري را مي‌لرزاند، نمي‌تواند نشاني از يك آئين كهن باشد و بيشتر به ابزاري مي‌ماند براي آزار ديگران و گاه نشان از رفتاري نادرست است كه به غلط نام جشن و سرور بر خود دارد.
 
 بياييد به آنچه از نياكان خود به يادگار داريم ارج نهيم و در حفظ سنت‌هاي زيباي ايراني خود بكوشيم و بدون كم و كاست، آنها را به نسل‌هاي ديگر انتقال دهيم.

ارسال به دوستان