۱۲ تير ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۲ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۵۸۱۴
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۵ - ۰۴-۱۲-۱۳۸۷
کد ۶۵۸۱۴
انتشار: ۱۶:۰۵ - ۰۴-۱۲-۱۳۸۷

پیشنهادهای مشاور ايراني اوباما

«سيدولي نصر» استاد سياست هاي خاورميانه و جنوب آسيا در مدرسه عالي نيروي دريايي امريکاست. او از استادان عالي رتبه مطالعات خاورميانه در شوراي روابط خارجي و متخصص در زمينه اسلام سياسي است.

اعتماد: چهل و چهارمين رئيس جمهور ايالات متحده پس از انتصاب خانم دکتر «والري بومن جارت» به سمت هماهنگ کننده قوا در کاخ سفيد، سرانجام دکتر «سيدولي رضا نصر» را به عنوان مشاور امور خاورميانه خويش برگزيد.

با اين انتصاب، دومين چهره ايراني به جمع تصميم سازان کاخ سفيد افزوده شد. آشنايي با سوابق و انديشه هاي ايشان مي تواند به شناخت و درک رويکرد آتي کاخ سفيد در قبال ايران و خاورميانه کمک کند.

«سيدولي رضا نصر» در سال 1960 (1339) در تهران متولد شد. وي فرزند «سيدحسين نصر» فيلسوف معروف ايراني و مورخ علم است.

ولي نصر دکتراي روابط بين الملل خود را از انستيتو تکنولوژي ماساچوست (MIT) دريافت کرد و تاکنون در دانشگاه هاي مختلف امريکا از جمله؛ مدرسه عالي نيروي دريايي، دانشگاه استنفورد، دانشگاه سن ديه گو در کاليفرنيا، دانشگاه تافتس، مرکز مطالعات خاور نزديک گوستاو اي. فان گرونباوم در دانشگاه کاليفرنيا، و دانشگاه هاروارد تدريس کرده است.

«سيدولي رضا نصر» روابط نزديکي با حزب دموکرات دارد و مشاوره به هيلاري کلينتون، همکاري با «دنيس راس» ديپلمات برجسته امريکا در امور خاورميانه، و عضويت در شوراي روابط خارجي امريکا (CFR) در سوابق وي ديده مي شود.

ولي نصر به خاطر نگارش کتاب ها و مقالاتي درباره مذهب شيعه، چهره يي شناخته شده در غرب محسوب مي شود. او هم اکنون استاد روابط بين الملل در «دانشگاه تافتس» و عضو «شوراي روابط خارجي» امريکا و عضو وابسته به «مدرسه جان اف.کندي» دانشگاه هاروارد است.

«سيدحسين نصر» در پاره يي از محافل مطبوعاتي ايران به عنوان فيلسوف سنت گرا شناخته مي شود. ولي نصر همچون پدرش به تحليل دين اسلام و کارکردهاي آن در عصر مدرن يا پست مدرن علاقه مند است و اين يکي از وجوه اشتراک خط مشي علمي آنهاست. وجه اشتراک ديگر آنها برقراري ارتباط با کانون قدرت سياسي است.

«سيدحسين نصر» با دربار پهلوي در ارتباط بود و فرزندش با کاخ سفيد. تفاوت عمده يي که بين پدر و پسر وجود دارد اين است که پدر بيشتر در عرصه فلسفه صاحبنظر است و پسر در عرصه سياست و روابط بين الملل.

«سيدولي نصر» استاد سياست هاي خاورميانه و جنوب آسيا در مدرسه عالي نيروي دريايي امريکاست. او از استادان عالي رتبه مطالعات خاورميانه در شوراي روابط خارجي و متخصص در زمينه اسلام سياسي است.

«سيدولي رضا نصر» مولف چندين کتاب و مقاله درباره اسلام و سياست در هند و پاکستان است. ولي نصر در آبان ماه 1385 در توصيه به دولت جنگ طلب و افراطي «جرج بوش» گفت؛ «ما به همکاري با ايران به عنوان قدرتي جديد نياز داريم.» (روزنامه سرمايه؛ 6/8/1385) او بر اين باور است که «تهران امروز از «قدرت نرم» فوق العاده يي در خاورميانه بهره مند است.»

ولي نصر در هنگامه سفر آقاي احمدي نژاد به عراق در تحليل نقش ايران در عراق مدعي شده بود؛ «ايران به دنبال حفظ منافع ملي خود در عراق است که به معناي عراقي دوست، نرم و قابل انعطاف، کنترل شده توسط شيعيان و شريک تجاري است. ايران در تلاش است گروه هاي بعثي در عراق به قدرت نرسند.»

ولي نصر در مورد ميزان موفقيت و کارايي سياست «مهار ايران» معتقد است؛ «مهار ايران يک ايده جديد نيست، اما انتظاراتي که واشنگتن از آن دارد تازه است. از آغاز حيات جمهوري اسلامي دولت هاي دموکرات و جمهوريخواه، سياست ها، دکترين ها و طرح هاي گوناگوني را براي تعديل اين حکومت ديني اجرا کردند. با اين وجود، براي دولت بوش، مهار ايران راه حل مشکلات گوناگون خاورميانه است. در اين راستا دولت هاي عرب دور هم جمع شده اند تا يک دولت کارآمد را در عراق ايجاد کنند، زيرا نگرانند سقوط بغداد، نفوذ ايران را در آنجا تحکيم بخشد. نگراني از تفوق شيعه در منطقه، عربستان سعودي و مصر را متقاعد ساخته است تا به شدت به مهار حزب الله کمک کنند. طبق اين برنامه، اسرائيل و دشمنان قديمي عرب آن که منافع مشترکي در لطمه زدن به قدرت ايران و متوقف ساختن حماس دارند، به پرونده اسرائيل و فلسطين باز خواهند گشت. اين امر، تمرکز خاورميانه را از مساله پيچيده و کهنه فلسطين به فشار بيشتر بر تهديد ايران تغيير خواهد داد...
 
يک مشکل وجود دارد؛ استراتژي مهار واشنگتن اشتباه و مضر است. اين راهبرد نمي تواند به نحو موثري اجرا شود و اين قضيه احتمالاً مسائل ديگر را وخيم تر خواهد کرد. عناصري که براي مهار موفقيت آميز نياز است، موجود نيست... براي نزديک به نيم قرن، جهان عرب، ارتش عراق را به عنوان بزرگ ترين حافظ خود تلقي مي کرد. با توجه به از بين رفتن و برچيده شدن اين نيرو در 2003، در حال حاضر ايالات متحده تنها قدرت در خليج فارس است که مي تواند از نظر نظامي ايران را مهار کند. پذيرش اين موضوع که اين مسووليت به نحو موثري مي تواند شمار زيادي از نيروها را در منطقه مهار کند، مبهم است. با توجه به احساسات ضدامريکايي که امروزه بر سراسر خليج فارس سايه افکنده است، هيچ يک از کشورهاي منطقه به جز کويت از استقرار مجدد شمار زيادي از نيروهاي امريکا در خاک خود حمايت نمي کنند. از اين رو، واشنگتن به بازيگران ضعيف منطقه براي مهار يک ايران خيزش يافته که به لحاظ وسعت، جمعيت و اقتصاد بزرگ ترين کشور خليج فارس است، تکيه خواهد کرد. حتي فروش سلاح هاي عمده به کشورهاي حاشيه خليج فارس اين واقعيت را تغيير نخواهد داد.»
 
ولي نصر در مورد «واقعيت هاي خاورميانه» بر اين باور است که در نهايت موجب شکست «پندارهاي جنگ سرد امريکا» خواهد شد. او درباره «اين تصور که ائتلاف امريکا، اعراب و اسرائيل مي تواند ايران را مهار کند»، مي گويد؛ «در عوض افغانستان، عراق و لبنان را به درون ناآرامي هاي بزرگ تري فرو خواهد برد، افراطي گري اسلامي را شعله ور خواهد ساخت و امريکا را به حضور طولاني مدت و پرهزينه در خاورميانه متعهد خواهد کرد. خاورميانه منطقه يي است که بي وقفه عليه خودش دچار چنددستگي و تفرق شده است...
 
امروز، خاورميانه بيش از آن زمان دچار شکستگي شده است. اکنون در امتداد فرقه گرايي، هياهو و جنجال براي جلوگيري از تسلط شيعه نيز آغاز شده است. مجدداً به نام تعادل قوا، سياست امريکا در منازعات منطقه پهلو گرفته است. از اين رو، تنش ها را وخيم تر و شکاف ها را وسيع تر کرده است... به جاي تاکيد بر احياي تعادل قواي قبلي، امريکا بايد آنقدر عاقل باشد تا يک همگرايي موثر را ايجاد و چارچوب جديدي را تعميق بخشد که در آن همه قدرت هاي مرتبط، سهمي در ثبات وضع موجود داشته باشند. ايران، به رغم ذهنيت عمومي درباره آن، يک قدرت موعودباور مصمم به برهم زدن نظم منطقه زير عنوان ستيزه جويي اسلامي نيست. ايران يک قدرت در حال رشد است که به طور معمول به دنبال نشان دادن تفوق پيرامون خود است. از اين رو، امريکا بايد شرايطي را ايجاد کند که در آن ايران از محدود ساختن بلندپروازي هاي خود و پيروي از هنجارهاي بين المللي، منافعي را کسب کند.»

ولي نصر به همراه «ري تکيه» طي مقاله يي که در شماره ژانويه و فوريه 2008 مجله معتبر «فارين افرز» منتشر شد، در مورد ضرورت تعامل با ايران نوشت؛«اعتماد واشنگتن براي احياي مجدد روند صلح خاورميانه به عنوان رکن اصلي مهار ايران با مشکل مواجه است... تعامل با ايران در حالي که قدرت فزاينده آن را از طريق يک توافق امنيتي منطقه يي کنترل مي کند، بهترين راه ثبات در عراق است، خشم متحدان عرب امريکا را فرو خواهد نشاند، به روند صلح اعراب- اسرائيل کمک مي کند، و حتي جهت جديدي به مذاکرات در مورد برنامه هسته يي ايران خواهد داد. از آنجا که اين رويکرد شامل همه بازيگران مربوطه است، قابل دوام بوده و اين راهبرد براي امريکا در خاورميانه دشواري کمي دارد.»

ولي نصر در ارزيابي سياست دولت نومحافظه کار بوش در قبال ايران، نگراني اعراب از نفوذ و قدرت ايران و اهداف سياست خارجي جمهوري اسلامي مي نويسد؛ «بزرگ ترين اشتباه اين است که دولت بوش به طور اساسي معتقد است ايران نمي تواند يک بازيگر سازنده در يک خاورميانه باثبات باشد و رفتار آن از طريق ديپلماسي سازنده نمي تواند تغيير يابد. ايران مانند روسيه و چين، يک قدرت در حال رشد که به دنبال تبديل شدن به يک دولت محوري در منطقه باشد، نيست. يکي ديگر از اشتباهات واشنگتن اين فرض است که مي توان ايران را مانند اتحاد جماهير شوروي سابق، مهار کرد و مدل «جنگ سرد» را براي خاورميانه به کار گرفت...
 
ديوار مهار امريکا درست بايد از عراق عبور کند و در نتيجه به طور اجتناب ناپذيري اين کشور که خط مقدم رويارويي ايران و امريکا است را بي ثبات خواهد کرد. راهبرد دولت بوش از درک ديدگاه هاي گوناگون دولت هاي عرب بازمانده است. رژيم هاي عرب درباره ايران نگرانند؛ اما در عين حال آنها بدون استثنا هم نيستند... حتي در ميان منطقه خليج فارس اجماع ضدايراني وجود ندارد. به جز بحرين، کويت و عربستان سعودي، به عنوان نمونه، قطر و امارات عربي متحده از مساله اقليت شيعه رنج نمي برند و از روابط اقتصادي گسترده با تهران که از اواسط دهه 1990 آغاز شده است، بهره مي برند. گرچه تا مواجهه با ايران فاصله زيادي وجود دارد اما آنها نگران پيامدهاي افزايش تنش ميان ايران و ايالات متحده امريکا هستند.» «گفت وگو، مصالحه و تجارت»، رهيافت پيشنهادي «ولي نصر» براي تعامل و مهار ايران است.
 
ايشان در رويکردي تعامل گرا بر اين باور است که تهران و واشنگتن داراي منافع مشترکي هستند که در صورت تعامل و اعتمادسازي محقق خواهد شد. ولي نصر در همين ارتباط مي نويسد؛ «تصديق و اذعان دولت امريکا به اينکه ايران در واقع منافع مشروع و نگراني هايي در عراق دارد، در نهايت مي تواند دو کشور را به درک اينکه آنها اهداف مشابهي دارند، سوق دهد. هر دو کشور، خواستار وحدت سرزميني عراق و جلوگيري از جنگ داخلي که سراسر منطقه خاورميانه را در بر خواهد گرفت، هستند.
 
ازسرگيري روابط اقتصادي و ديپلماتيک ميان ايران و ايالات متحده و همکاري در مورد عراق، مي تواند سرآغاز توافق نهايي باشد که برنامه هسته يي ايران را تابع تعهدات اين کشور تحت معاهده منع گسترش سلاح هاي هسته يي کند. اگر ايران از روابط تجاري و امنيتي مناسبي با امريکا برخوردار و در منطقه خود آسوده باشد، ممکن است تعامل بيشتري را در عرصه بين الملل بپذيرد. تعامل با ايران، نيازي به روابط پرهزينه امريکا با همسايگان عرب ايران ندارد. به جاي نظامي کردن خليج فارس و تقويت اتحاد ضعيف و لرزان عليه ايران، امريکا بايد به سوي يک سيستم امنيت منطقه يي جديد حرکت کند. اين سيستم بايد همه بازيگران محلي را در خود جاي دهد و مبتني بر آن باشد. در ميان ساير موارد، بايد پيماني که از مرزهاي منطقه حمايت کند، معاهدات کنترل تسليحاتي که طبقه بندي خاص سلاح ها را ممنوع کند، يک بازار مشترک يا منطقه آزاد تجاري، و يک مکانيسم براي قضاوت در مناقشات وجود داشته باشد.»
 
ارسال به دوستان
نظرسنجی
من ...