۱۶ تير ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۵۱
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۵۴۵۹
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۱ - ۳۰-۱۱-۱۳۸۷
کد ۶۵۴۵۹
انتشار: ۰۹:۰۱ - ۳۰-۱۱-۱۳۸۷

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

رسالت

«خطوط تبليغاتي كروبي» عنوان قسمت دوم سرمقال‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم امير محبيان است كه در آن مي‌خوانيد؛ديروز در مورد ارزيابي آخرين وضعيت نامزدهاي جناح اصلاحات به بررسي پيشينه و نحوه ورود آقاي كروبي به صحنه انتخابات پرداختيم . امروز در مورد خطوط تبليغاتي كروبي مطالبي عرض ‌مي‌كنيم.

خطوط تبليغاتي كروبي از ميان اظهارات او قابل استنتاج است.

اين خطوط عبارتند از:

1.ظاهرا قرار است هدف اول تهاجم تبليغاتي ستاد كروبي ، دكتر احمدي نژاد باشد لذا وي خواهد كوشيد دولت احمدي نژاد را فاقد برنامه ريزي دقيق و در تند ترين حالت برنامه ستيز نشان دهد و رفتار دولت نهم با سازمان برنامه و بودجه را در همين راستا ارزيابي كند.در همين حال احمدي نژاد را فاقد توانايي براي استفاده از خرد جمعي بنماياند لذا در اين دو محور، موج تبليغاتي خود عليه رقيب اصلي به بيان خود را به پيش برد.

2 .شعار اصلي او آنچنان كه اذعان كرده شعار تغيير است؛ شعاري كه وام گرفته شده از شعار اوباما رئيس جمهور آمريكاست.

3 .كروبي خود پيرامون محورهاي تبليغاتيش گفته است:

 -در بخش‌‌هاي اقتصادي، سياست خارجي، فرهنگي، بهداشت، ‌‌درمان، اشتغال و امكانات دانشگاهي دچار مشكلات جدي هستيم و بخشي از اين مشكلات به قوه مجريه (اشاره به دولت فعلي)بازمي‌‌گردد.

-  مبناي شعارم تغيير در قوه مجريه است، از ظرفيت و پتانسيل نيروهاي مجرب و كارشناس دو جناح كه توسط دولت‌‌هاي قبل كنار گذاشته شده‌‌اند، استفاده كرده و تغييراتي را در قوه مجريه ايجاد خواهم كرد.

- سازمان مديريت و برنامه‌‌ريزي را احيا خواهم كرد زيرا كشور احتياج به برنامه‌ريزي دارد و بايد با كار كارشناسي امور را به پيش برد.

- معتقد به تعامل با ساير قوا هستم و از طريق تعامل مثبت با قوه قضائيه از حقوق  تك تك شهروندان دفاع خواهم كرد.همچنين بايد با نمايندگان مجلس تعامل خوبي داشته باشيم تا بتوانيم با كمك آنها‌ امور كشور را به پيش ببريم.

- بزودي طرح جامع اقتصادي را كه با نظر كارشناسان مجرب و با هدف نجات كشور تهيه كرده‌‌ام به تفصيل به مردم ارائه مي‌‌دهم.
- بايد فشار تورم را از دوش مردم كم كنيم.

- همواره در مورد مسائل و مشكلات كشور موضع گيري كرده‌ام، بويژه درخصوص رد صلاحيت ها، بازداشت ها، تهديد نشريات ، بي آنكه خود را طلبكار بدانم. مردم را مختار مي دانم چه من را براي رياست جمهوري انتخاب كنند يا نكنند.من خدمتگزار اين ملت و نظام هستم. من به خرد جمعي اهميت مي دهم و اجازه نمي دهم گروهي خاص تفكر و راي خود را به اجبار به مردم تحميل كنند.»

-امروز انديشه مترقي امام(ره- ) جمهوريت نظام - در خطر است

-اكنون كه سي‌سال از انقلاب اسلامي ايران گذشته است هم هجمه به اسلاميت وجود دارد و هم هجمه به جمهوريت؛ اما كفه هجمه به جمهوريت سنگين‌تر از اسلاميت است. آنها مي‌خواهند راي را از ميزان بودن بيندازند.

- براي اعمال محدوديت در دانشگاه ها بهانه گيري هايي مي شود.

- استصواب چيزي است كه در قانون وجود نداشت؛ بلكه تفسير شوراي نگهبان است.

- معتقدم بايد در سياست‌‌هاي خارجي خود در ارتباط با ساير كشورها به طور جدي تجديد نظر كنيم و در اين راستا منافع و مصالح نظام را در نظر داشته باشيم.

- تابوي مذاكره با آمريكا از سوي دولت نهم با ارسال نامه‌‌هاي تبريك شكسته شد و راه براي ادامه اين روند باز شده است لذا مي‌‌توان در چارچوب اصول سياست خارجي كه كليات آن توسط مقام معظم رهبري تبيين‌ ‌شده است,‌ با آمريكا گفتگو كرد.

- بدون شك در دولت نيز به خانم‌ها و بانوان عزيز كشور فرصت فعاليت بسياري داده خواهد شد، به اندازه‌اي كه در هيچ دوراني تكرار نشده است.

نگاهي به سخنان كروبي تا كنون نشان مي دهد كه او تلاش دارد مجموعه اي از شعارها مركب از بخش هايي ازشعارهاي دوم خردادي نظير اعتراض به نظارت استصوابي ، محدوديت هاي مطبوعات و دانشجويي و بحث جمهوريت را بصورت نرم تكرار كند؛در سياست خارجي صراحتا شعار رابطه با آمريكا را البته با كمي تعارفات محور تبليغات كند؛چراغ سبزهايي به مجلس و قوه قضائيه دهد؛با شعار افزايش تعداد خانم هاي مسئول در كابينه راي آنان را گردآورد و نهايتا با تاكيد بر اقشار فقير و شعار كاهش فشار گراني پاره اي از شعارها و مخاطبان احمدي نژاد را از آن خود كند.

نتيجه گيري:
مجموعه سخنان و موضع گيري هاي كروبي تاكنون نشان دهنده آن‌است كه دغدغه اصلي او عليرغم انكار هاي مكرر ، حضور ساير كانديداهاي اصلاح طلب و تاكيد بر ايستادگي خود تا آخر است.همين امر باعث شده است كه مجموعه سخنان او حاكي از برنامه ريزي دقيق براي طرح شعارهاي فراگير كه بتواند اقشار مختلف را پوشش دهد؛ نيست.وزن شعارهاي اقتصادي كه در دوره قبل برخلاف انتظارات راي خوبي براي او به ارمغان آورد در اين دوره چندان بالا نيست و فقط به ذكر بعضي از كليات بسنده شده است.در حالي كه احمدي نژاد محور اصلي بازي تبليغاتي خود را برروي اين شعارها قرار داده است.

در سياست خارجي ابراز تمايل براي ايجاد رابطه با آمريكا در حالي صورت مي گيرد كه ابتكار عمل با احمدي نژاد است و سيگنال هاي او فعلا قويتر شنيده مي شود.

شعارهاي اصلاح طلبانه كروبي نيز اساسا از سوي خاتمي پذيرفتني تر به نظر مي رسد.فقط يك نكته شعارهاي دست دوم اصلاحات را از او پذيرفتني تر مي كند و آن اين است كه او اراده خود را در پيگيري و ايستادگي بر شعارهارا بيش از خاتمي بنمايش مي گذارد.شايد از همين رو كساني چون عبدي او را بر خاتمي ترجيح مي دهند زيرا ايستادگي اين مرد كوهستان را بر شعارها از نرمش مرد صحرا يعني خاتمي مفيد تر ارزيابي مي كنند.در نهايت روشن نيست كه واقعا كروبي تا كجا ايستاده است؟آيا ميرحسين موسوي براي او رقيبي چون خاتمي است؟آيا فشارهاي رقيبان داخلي يا رفيقان حزبي پيش از انتخابات او را به  كناره گيري وادار خواهد كرد؟يا آنكه تا آخر ولو انزوا و انتقاد اصلاح طلبان پس از انتخابات و در صورت شكست را به جان بخرد؛ در صحنه خواهد ماند؟

اعتماد ملي

«مشفقانه با دوستان اصلا‌ح‌طلب» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد ملي است كه در آن مي‌خوانيد؛دهمين دوره انتخابات رياست‌ جمهوري ايران همزمان با سي‌امين سال پيروزي انقلا‌ب و استقرار نظام جمهوري اسلا‌مي برگزار مي‌شود و اين خود فرصت خوبي است تا از تجربه‌هاي سياسي سي‌ساله درس‌مايه‌هايي براي هرچه بهتر برگزار كردن اين انتخابات حياتي و سرنوشت‌ساز بگيريم. در اين ميان نخستين توصيه جدي ما به ناظران و مجريان اين انتخابات است كه با ارائه اصول و قواعد اطمينان‌بخش كه ملموس و محسوس همگان باشد، راجع به امانتداري دقيق و صيانت از آرا تضمين‌هاي لا‌زم را به افكار عمومي و نامزدهاي انتخابات ارائه كنند و اين مقوله مهمي است كه در جاي خود بايد به تفصيل بدان پرداخته شود ولي اكنون سخن ما با طيفي از برادران و خواهران اصلا‌ح‌طلب‌مان است كه هر كدام با نامزدهاي جداگانه وارد صحنه انتخابات شده و يا از اين به بعد وارد خواهند شد.

تاكنون سه نفر از چهره‌هاي نامدار و اثرگذار اصلا‌ح‌طلب يعني آقايان مهدي كروبي (با هفت سال سابقه رياست مجلس)، ميرحسين موسوي (با هشت سال سابقه نخست‌وزيري عصر امام) و سيدمحمد خاتمي (با هشت سال سابقه رياست‌جمهوري) با اعلا‌ن شخصي و يا معرفي مسوولا‌ن ستادهايشان عملا‌ حضور خود را اعلا‌م كرده‌اند و چنانكه از اخبار رسانه‌ها برداشت مي‌شود ممكن است كسان ديگري نيز به اين تعداد افزوده شوند. در اين ميان آنچه كه از سي سال تجربه سياسي و انتخاباتي گذشته مي‌توان آموخت و به كار بست، اخلا‌ق‌مند كردن فضاي تبليغاتي و انتخاباتي و در پيش گرفتن رويكرد اثباتي در تبليغات نامزدها به جاي رويكرد سلبي و تضعيف و تخريب ديگران از طرق گوناگون به‌ويژه از راه شايعه‌پراكني است كه به شدت بايد از آن پرهيز شود. تبليغات هر دسته بايد به تبيين و تشريح و ترويج مزايا، فضايل و داشته‌هاي نامزد مورد نظر خودش متمركز شود و نه يادكرد عيوب احتمالي و يا عيوب جعلي نامزدهاي ديگر مانند آنچه در انتخابات دوره نهم در مورد مهدي كروبي صورت گرفت و اكثريت قاطع مديران و مسوولا‌ن دولتي آن زمان كه اتفاقا از اصلا‌ح‌طلبان هم بودند با ترويج نظرسازي‌هاي كذايي براي وي 500 هزار راي پيش‌بيني مي‌كردند و در محافل آن را ترويج مي‌نمودند كه در عمل يكي از كسب‌كنندگان بالا‌ترين آرا شد و نامزد متبوع آنان در رتبه پايين‌تري قرار گرفت. با تاسف بايد گفت اكنون نيز همان طيف با همان رويكرد به جاي اينكه به ترويج و تبليغ فضايل و امتيازات نامزد مورد حمايت خودشان جناب آقاي خاتمي بپردازند، با اتخاذ رويكرد سلبي به نكوهش و تضعيف نامزدهاي ديگر در محافل و رسانه‌ها پرداخته و با رواج عناوين و اخبار جعلي و بي‌ريشه به سلب اميد و اعتماد مردم از آنان مشغولند. چنان كه روزي بدون مقدمه نام نخست‌وزير موفق و محبوب امام و هشت سال دفاع مقدس را به مطبوعات مي‌دهند و هنگامي كه اين مساله با استقبال بخش‌هايي از مردم و تمايل خود ايشان مواجه مي‌شود، از كرده خود پشيمان گشته و شايع مي‌كنند كه اكنون وقت اقتصاد دولتي گذشته است.

بدين ترتيب، به يكي برچسب به روز نبودن مي‌زنند و چنين وانمود مي‌كنند كه گويا اگر كسي مدتي مسووليت رسمي نگيرد از زمان هم عقب افتاده است و به ديگري مي‌گويند پايگاه مردمي ندارد. به يكي مي‌گويند خوش‌تيپ و جوان‌پسند است و براي رقيبش شايع مي‌كنند تيپش قديمي است و بيان خوب ندارد؛ يا در جاهايي از قول نامزد محترم خودشان نقل مي‌كنند كه گويا او به خاطر محتاط بودن مورد نظر مقام معظم رهبري است اما كروبي به خاطر شجاع بودنش قابل كنترل نبوده و مطرود مقام معظم رهبري است! با اين همه در جاي ديگر كه مناسب باشد شايع مي‌كنند كروبي از طرف حاكميت ماموريت دارد كه وارد انتخابات شود. جايي هم از سرمايه جاوداني و ملي اين كشور يعني بيت حضرت امام(ره) سوء استفاده كرده و چنين شايع مي‌كنند كه بالا‌خره نوه امام پادرمياني نموده و كروبي را وادار خواهد كرد به نفع خاتمي كنار برود و در اين ميان متاسفانه از عنوان مجمع روحانيون مبارز هم سوءاستفاده مي‌شود. غافل از اينكه ورود كروبي به صحنه انتخابات معطوف به سرمايه‌هاي گذشته و استقبال حدود شش ميليون مردم از وي در دوره نهم و ناشي از مراجعه و اصرار انبوه علا‌قه‌مندان و اقشار مختلف از سراسر كشور و تصميم استراتژيك يك حزب فراگير جهت نهادينه كردن فعاليت‌هاي حزبي است و وجهه مقدس بيت و خانواده حضرت امام نيز قابل خرج كردن در اين مقاصد كوچك نمي‌باشد و داستان از بيخ مجعول است. با توجه به اين واقعيت‌هاي تلخ است كه اين چند سطر در اينجا قلمي شد تا ضمن اينكه بيانگر مواضع حزب اعتماد ملي است، خاتمه‌اي باشد براي تمام اميدهاي كاذب و واهي جهت كنار زدن و يا بايكوت نمودن ديگران از صحنه جدي انتخابات كه برخي‌ها رويايش را ديده‌اند. انتخابات اخير آمريكا ثابت كرد كه معيارهاي سياسي و انتخاباتي عصر ما ديگر نه داشتن تيپ خوش و نه بيان فصيح‌تر و نه حتي معروفيت اجتماعي بيشتر است بلكه اين، نوع برنامه‌ها، پاسخگويي و عملگرايي و عملكردهاي پيشين و فعلي اشخاص است كه سرنوشت رقابت‌ها را تعيين مي‌كند.

در جايي كه هيلا‌ري كلينتون خوش‌تيپ، خوش‌بيان و مشهور و محبوب، مجبور به پذيرفتن واقعيت باراك حسين اوباماي آفريقايي، سياه‌پوست و كمتر شناخته شده مي‌گردد، درس‌هاي زيادي براي آموختن وجود دارد. متوليان دولت هشت ساله اصلا‌حات كه خروجي سياسي و محصول نهايي‌‌اش مجلس هفتم و دولت نهم است و قطعا اصلا‌ح‌طلبان بدان‌ها افتخار نمي‌كنند، نبايد با اين شتاب به كنار زدن ديگران بپردازند كه سخني براي گفتن و برنامه‌اي براي امروز دارند. انتخابات رياست‌جمهوري نهم كه از شاهكارهاي آخرين كابينه اصلا‌حات بود و گويا مجريانش به سلا‌مت كامل آن معتقدند، به گونه‌اي بود كه بازنده‌ها و برنده آن هر دو شاكي بوده و معتقد به عدم سلا‌متش هستند و بايد براي همه ما عبرت باشد. در آن انتخابات كروبي معتقد بود واقعه اصحاب كهف اتفاق افتاده؛ معين مي‌گفت دولتيان اصلا‌ح‌طلب مرا سپر بلا‌ ساخته و به تبليغ و حمايت هاشمي پرداختند؛ مهرعليزاده معتقد بود راي آذري‌هاي تهران‌نشين كه نصيب وي بوده به حساب نيامده است. مشاور احمدي‌نژاد اعلا‌م كرد كه راي واقعي وي بالا‌ي 20 ميليون بوده و نه 17 ميليون ولي قرائت نشده است. هاشمي‌رفسنجاني هم كه از شدت ناراحتي و نارضايتي در وزارت كشور و شوراي نگهبان كسي را پيدا نكرد، شكايت خود را به درگاه خداوند عرضه كرد؛ با اين همه، وزير كشور و رئيس‌جمهور محترم وقت هم اعلا‌م كردند اين انتخابات در كمال صحت و سلا‌مت برگزار شده و هيچ نقصي نداشته است! و شگفت‌انگيزتر اينكه با اين همه ضعف و اشكال در برگزاري انتخابات دوره نهم، وزير كشور وقت براي كتمان واقعيت، فرافكني كرده و در مصاحبه‌هايش انتقادات وارده را يك شوخي وانمود مي‌كند. آري اين همان راهي است كه ادامه آن مانند دوره گذشته رقيب محافظه‌كار و حاكم را بدون هيچ دردسري مجددا بر كرسي رياست‌جمهوري دهم خواهد نشاند. فاعتبروا يا اولوالا‌لباب، اين تذهبون؟

كيهان

«چند و چون تغييرات در عربستان» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد؛تغييرات گسترده در کادر سياسي عربستان سعودي منشأ مباحث فراواني در اين خصوص شده و تحليل هاي متفاوتي را در پي داشته است. براي تحليل تحولات عربستان توجه به نکات زير ضرورت دارد:

1-آخرين بار در تاريخ 1374.5.11 پادشاه وقت عربستان- فهدبن عبدالعزيز- 15وزير کابينه سعودي را برکنار کرد که عمده آنان وزراي اقتصادي بودند. دو سال پيش از آن فهد وعده تغييرات و اصلاحات را داده بود. تغييرات 14سال پيش عربستان بعنوان تلاش دستگاه سياسي عربستان براي «نوسازي» تعبير شد و بسياري از روزنامه هاي اروپايي و آمريکايي اذعان کردند که حکومت عربستان پايگاه خود را در ميان مردم از دست داده است. يک سال پس از اين تغييرات روزنامه «نيويورک تايمز» در تاريخ 23آذرماه 1375 نوشت: «مخالفت مردم با رژيم سلطنتي عربستان گسترده بوده و نشانه آن است که حکومت حمايت خود را در ميان تشکيلات مذهبي و مردم از دست داده است.» روند جدايي مردم از حکومت در عربستان با تحولاتي که در فاصله اين 13سال به وقوع پيوسته تشديد شده است.

2-کمتر از سه ماه پس از آخرين تغييرات سياسي در عربستان سعودي، پايگاه نيروي هوايي آمريکا در شهر ظهران از سوي نيروهاي مذهبي عربستان منفجر شد و 13ماه پس از آن دومين انفجار سنگين عليه مراکز نظامي آمريکا در عربستان در رياض به وقوع پيوست و اين انفجارات سبب خروج نيروهاي آمريکايي از عربستان و انتقال آنان به کشورهاي کوچکتر شبه جزيره گرديد. پس از اين انفجارها مقامات آمريکايي بر ضرورت اصلاحات در عربستان تاکيد کردند. ارزيابي آنان اين بود که حکومت سنتي سعودي توانايي اداره امور و بخصوص کنترل نيروهاي مذهبي را ندارد پس از آن محافل آمريکايي روي توانايي وليعهد وقت عربستان- عبدالله بن عبدالعزيز- مانور کردند و اعلام نمودند که با روي کار آمدن عبدالله سيستم سياسي عربستان نوسازي مي شود و از دامنه اقتدار نيروهاي مذهبي کاسته مي شود.

3- با روي کار آمدن عبدالله اتفاقات عمده اي در منطقه روي داد، آزادي لبنان از اشغال رژيم صهيونيستي بر اثر اقدامات حزب الله، عقب نشيني رژيم صهيونيستي از غزه، روي کار آمدن يک دولت شيعي در عراق، شکست سياست هاي امنيتي و اقتصادي آمريکا در مواجهه با ايران بر اهميت نقش عربستان سعودي براي حفظ منافع آمريکا در خاورميانه تاکيد کرد از همين رو موضوع تغيير در عربستان از سوي ايالات متحده کنار گذاشته شد و حفظ وضع موجود در دستور کار قرار گرفت. براساس گزارش مجله فرانسوي «ژون آفريک» در آن زمان سرويس هاي اطلاعاتي آمريکا به مقامات اين کشور هشدار دادند که: «عربستان وارد دوره طولاني از بي ثباتي سياسي شده که قادر است به سقوط پادشاهي سعودي منجر شود.»

4- جريان مذهبي عربستان در اين دوره به دامنه فعاليت هاي خود افزود و دخالت آن در امور حکومت رو به فزوني گذاشت اين در حالي بود که رژيم سعودي به رهبري ملک عبدالله يک رژيم کاملا لائيک بود که بر پيروي از برنامه هاي غرب تاکيد داشت. بايد دانست که جريان مذهبي در عربستان ابتدا به دو گروه کلي سني ها و شيعيان تقسيم مي شوند و سپس در حوزه اهل سنت دو جريان وابسته به دولت و جدا از دولت هستند. جريان سني وابسته به دولت از سوي سيستم لائيک مورد پشتيباني کامل قرار مي گيرد ولي جريان مذهبي که جداي از دولت است دائما دولت را متهم به دور افتادن از وظايف مذهبي مي کند. اين جريان به ويژه پيروي دولت از غرب را مورد شماتت قرار مي دهد و در عين حال روحيه اي ضد علمي دارد که پذيراي هيچ نوع تغييري نيز نيست. در دوره ملک عبدالله جريان مذهبي شيعه و جريان مذهبي سني غيردولتي تحت تاثير موج تغيير در منطقه بر دامنه مطالبات خود از حکومت افزوده اند و البته دولت رياض نيز در مواجهه با اين مطالبات واکنش هاي متفاوت- از همکاري تا تعارض- بروز داده است.

5- مسئله ديگر در عربستان تعارض سيستم سياسي با موج نوخواهي است. براساس آمار سه چهارم جمعيت 23ميليوني عربستان را جوانان زير 30سال تشکيل مي دهند. اين جوانان با دو رويکرد شناخته مي شود؛ مخالفت با غرب و شکسته شدن حلقه مديريت کشور. اين مسئله سيستم فرتوت عربستان را با چالش اساسي مواجه کرده است. پادشاهان و وزرا از معدل سني 75سال برخوردارند و به طبقه اي تعلق دارند که غرب زدگي و مذهب ستيزي از ويژگي هاي آنان است.

6-تغييرات اخير عربستان سعودي که شامل تغيير 4وزير و رئيس کل بانک مرکزي و تغيير در شوراي مشورتي عربستان مي شود در شرايط فعلي معنادار است. اين معاني عمدتا به مواجهه سيستم لائيک عربستان با سيستم مذهبي آن بازمي گردد و در بقيه موارد جنبه شکلي و غيراساسي دارد. در مواجهه مذهبي، پادشاه عربستان درصدد برآمده است تا با وارد کردن رهبران بقيه مذاهب سني به حلقه شوراي مشورتي از اقتدار جريان وهابيت بکاهد.
در يک تحليل کلي بايد به اين برداشت ملک عبدالله صحه گذاشت. طي سالهاي گذشته وهابيت تاثيرات مهمي در کاهش نفوذ عربستان در خاورميانه داشته اند و دست و پاي دولت رياض را براي همکاري  با روندهاي خاورميانه بسته اند و اين به شکست سياست هاي آنان در لبنان، فلسطين و عراق منجر شده است.

هرچند نتيجه گيري از اين تحولات و بنيادي خواندن آن عجولانه مي باشد ولي مي توان اين تغييرات را يک «نشانه» مهم تلقي کرد. تغييرات اين هفته سعودي نشان داد که سيستم فعلي سعودي فرسوده تر از آن است که بتوان آن را به حال خود واگذاشت.

فرسودگي رژيم در عربستان داراي دو جنبه اساسي است؛ از يک سو رژيم هاي سلطنتي در دنيا واژگون شده اند و عدم کارايي آنان براي همه ملل به اثبات رسيده است و لذا «رژيم سلطنتي سعودي» مايه سرافکندگي شهروندان آن تلقي مي شود. از سوي ديگر حضور گسترده يک خاندان در همه امورات اين کشور، اين رژيم را در ميان خاورميانه به يک استثنا تبديل کرده است. در واقع شاهان و شاهزادگان سعودي، عربستان را به مثابه ملک شخصي خود تلقي مي کنند.

7- شکست عربستان، مصر و رژيم صهيونيستي در دو جنگ 33روزه و 22روزه که عليه دو کشور عربي به راه افتاد، اوج حقارت دربار سعودي را به نمايش گذاشت و طبعا عربستان بايد راهي براي برون رفت از آن بيابد. جابجايي محدود مديران و کمي باز شدن حلقه وهابي ها و سکولارهاي حاکم طبعا پاسخ کارسازي به نياز عربستان به تغييرات نيست. شورايي که فهد در سال 1372 اعضاي آن را از 60 نفر به 90نفر رسانده و ملک عبدالله در هفته گذشته اعضاي آن را به 120نفر افزايش داد تا بعضي از ناراضي ها هم در دايره «مشورت»- و نه تصميم گيري- وارد شوند از سوي شهروندان يک تغيير واقعي تلقي نمي شود و در يک کلمه مي توان تغييرات اخير در حاکميت عربستان را ناشي از پس لرزه هاي شکست حلقه آمريکا، اسرائيل و برخي رژيم هاي مرتجع منطقه از جمله رژيم سعودي در جنگ هاي 33روزه و 22روزه دانست و بايد در انتظار تحولات بنيادين ديگري در حاکميت آل سعود بر حجاز بود.

اعتماد

«اجتناب از ادبيات تعريف و تخريب در فصل انتخابات» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد به قلم بهروز بهزادي است كه در آن مي‌خوانيد؛مطبوعات ما و به ويژه روزنامه ها، متاسفانه در آستانه هر انتخاباتي با افزايش حجم نوعي ادبيات روبه رو مي شوند که من بر آنها ادبيات تعريف و تخريب نام نهاده ام. اين ادبيات با ايفاي نقش کنشگران سياسي در ساختار حرفه يي برخي مطبوعات جان مي گيرد و باعث تضعيف اصول حرفه يي روزنامه نگاري مي شود. به اعتقاد من نيروهاي مطبوعات که به پايگاه حرفه يي کار خود اعتقاد دارند، بايد در برابر هجمه ادبيات تعريف و تخريب مقاومت کنند تا بتوانند به وظيفه خود به عنوان روزنامه نگار حرفه يي عمل کنند.

فراموش نکنيم که انتقاد من سوءاستفاده از عامل خبر و گزارش در جهت تعريف و تخريب افراد را شامل مي شود و هيچ گاه محدوده يادداشت و مقاله را که براساس اصول دموکراتيک آزادي بيان مي تواند در جهت بررسي و نقد عملکرد افراد نوشته شود دربر نمي گيرد. البته نقد عملکرد افراد به هيچ وجه نبايد شامل تعريف و تمجيد غيرواقعي يا توهين و ترور شخصيت شود. در اين زمينه با توجه به قوانين موضوعه کشور مطالبي که ظن تخريب در آنها مي رود از نظر اصول حرفه يي روزنامه نگاري مردود است. گرچه نظام کنوني مطبوعات ما به گونه يي است که سوءاستفاده از آن در جهت تخريب افراد با نام آزادي بيان رايج است، ولي از آنجا که در مقاطع نزديک به هر انتخاباتي- به ويژه مهم ترين آن، که انتخابات رياست جمهوري است- اين عملکرد شدت و قوت مي گيرد و نامزدان انتخابات را که از شخصيت هاي درجه اول کشور هستند نشانه مي رود، بايد ساز و کاري فراهم شود که از دخالت سياست در عملکرد مطبوعات و نگاه ابزاري به روزنامه ها جلوگيري شود.

منظور نگارنده از جلوگيري اين حرکت ها با توسل به خشونت نيست، بلکه اعتقاد دارم اگر نيروهاي حرفه يي مطبوعات بر پيماني عمل کنند که طي آن از ادبيات تعريف و تخريب جلوگيري شود و در واقع هر يک از نويسندگان و خبرنگاران خود را موظف بر اجراي اصول حرفه يي مطبوعات بدانند، کج روي ها در حجم وسيعي اصلاح خواهد شد و کساني که عامدانه در جهت ذم شبيه به مدح، مداحي هاي بدون زمينه و در نهايت تخريب افراد قلم مي زنند در فضايي قرار خواهند گرفت که انگشت نما خواهند شد چرا که در روزنامه نگاري با ادبيات تخريب، سو ء استفاده از عناصر خبري به گونه يي انجام مي شود که خواننده شفافيتي در بازتاب رويدادها نمي بيند و به سرعت متوجه قصد و منظور نگارنده متن مي شود، مگر در مواردي که جعل در اخبار صورت مي گيرد که اخبار مجعول نيز در جامعه فرصت تداوم تاثيرگذاري در مخاطب نمي يابند.

مصاديق سوء استفاده از ساز و کار مطبوعات در جهت به کار گرفتن ادبيات تعريف و تخريب که در دوره هاي مختلف انتخاباتي له يا عليه کانديداها به کار گرفته شده است به قدري زياد است که مخاطبان مطبوعات متوجه بخشي از آنها نمي شوند، به همين سبب با تعريف طرز عمل سوء استفاده کنندگان مي توان کليد واژه را تقديم مخاطبان کرد تا متوجه چنين ضايعه يي در روزنامه نگاري حرفه يي بشوند. ادبيات تعريف و تخريب معمولاً ساختار خبر و گزارش را نشانه مي رود و در بازتاباندن وقايع جاري، صفات ايجابي و سلبي که نبايد در خبر جايي داشته باشند، در بخش هاي مختلف گزارش به گونه يي جا مي گيرند که در نهايت مخاطب را به نتيجه يي خاص مي رسانند. در واقع خبر و گزارش به گونه يي تنظيم مي شود که از آن نتيجه مورد نظر نگارنده که تعريف غيرواقعي از فرد يا تخريب شخصيت فرد ديگر است گرفته مي شود.

روزنامه نگاران حرفه يي که به حرفه خود احترام مي گذارند و بر اين پيمان استوارند که اين حرفه شريف را نبايد به اغراض شخصي يا سياسي آلوده کرد و هدف از کار خود را خدمت به جامعه از طريق بازتاباندن شفاف وقايع جاري مي دانند، بايد بدانند ماموريتي بس خطير برعهده دارند و ارزش قلم آنان هنگامي روشن خواهد شد که در خدمت جامعه و منافع عمومي باشد. اين بحث را از آن جهت گشودم که ساير همکاران نيز به آن ورود کنند تا شايد بتوان به آيين نامه يي داخلي در جهت نقش مطبوعات در انتخابات رسيد و بايدها و نبايدهاي آن را به عنوان يک دستورالعمل آماده داشت.

جمهوري اسلامي

«آيا سران عرب از غزه درس گرفته اند» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛اجلاس سران عرب قرار است ظرف هفته هاي آينده تشكيل شود تا اوضاع دنياي عرب در پرتو جنگ 22 روزه در غزه را ارزيابي كند و احيانا تصميماتي در همين مقوله بگيرد.

در برخورد اول چنين به نظر مي رسد كه دنياي عرب از خواب غفلت بيدار شده و از واكنش هاي انفعالي خود در روزهاي پرالتهاب جنگ در غزه پشيمان است و مي خواهد به جبران رفتار غيراصولي خود در آن مقطع بپردازد. ولي سئوال جدي اينست كه آيا واقعا دنياي عرب از سكوت انفعال و بلاتصميمي خود در ماجراي غزه پشيمان است يا آنكه درصدد اقدام و اتخاذ تصميمي در تداوم همان مسير تاسف بار است

« عمرو موسي » دبيركل اتحاديه عرب از احتمال استعفاي خود به دنبال فجايع غزه سخن به ميان آورده و ضمن تاكيد بر وجود شكاف داخلي در جبهه اعراب و دو دستگي كشورهاي عرب مي گويد : دنياي عرب واقعا چهره زشتي پيدا كرده و هر لحظه در معرض شكست است و اگر در اجلاس آينده موفق به پر كردن شكاف موجود نشويم بهتر است كنار بروم تا بلكه شخص ديگري بتواند اين شكستها را جبران و شكافها را ترميم كند.

عمرو موسي البته مدعي است كه همواره در جهت منافع اعراب حركت كرده و هرگز مواضع خود را تغيير نداده است ولي سئوال جدي اينست كه آيا واقعا تحركات و مواضع اتحاديه عرب در جهت منافع و مصالح اعراب بوده و هست، اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه رژيم كمپ ديويدي قاهره جمهوري اسلامي ايران را از حساسيت نشان دادن نسبت به مسائل فلسطين و فجايع غزه منع كرده و ادعا نموده است كه موضوع فلسطين و غزه يك مسئله عربي است و دليلي براي توجيه حساسيت ايران به اين مسئله وجود ندارد! شواهد و قرائن فراواني وجود دارد كه نشان مي دهد اين موضع رژيم قاهره مردود است و حتي سران رژيم كمپ ديويدي هم در ميدان عمل كمترين اعتقادي به اين ادعاي خود ندارند.

بايد پرسيد اگر مسئله فلسطين و فجايع غزه يك موضوع صرفا عربي است چرا مبارك و رژيم قاهره در اوج بمبارانها و حملات ارتش صهيونيستي به غزه نه تنها به داد مردم مظلوم غزه نرسيدند كه حتي با مسدود نگهداشتن « گذرگاه رفح » و مخالفت با تشكيل اجلاس اضطراري سران عرب در « دوحه » سعي داشتند زمينه هاي شكست مقاومت در غزه را فراهم و اشغالگران را پيروز صحنه معرفي كنند اگر مسئله فلسطين و نسل كشي در غزه يك موضع صرفا عربي است چرا مبارك شخصا در تماس با سران عرب آنها را از سفر به دوحه باز مي داشت و به سكوت در برابر جنايات شرم آور اسرائيل تشويق مي كرد،اگر فجايع غزه يك موضوع صرفا عربي است چرا مبارك در اين زمينه حتي به محكوميت لفظي نسل كشي اسرائيل در غزه نپرداخت و مقاومت را عامل اين جنگ نابرابر معرفي كرد و مردم غزه را بخاطر آن محكوم نمود.

واقعيت اينست كه هم رژيم قاهره هم اتحاديه عرب و هم تمامي دربارهاي عرب از عمق فاجعه در غزه آگاه بودند و كاملا آگاهانه و تعمدي خواستار سركوب حماس و ناكامي مقاومت شدند و حتي براي تحقق اين خواسته هاي شرم آور با اشغالگران همكاري و همفكري مي كردند. رهبران اسرائيل بارها به تصريح از دربارهاي بي افتخار عرب بعنوان حاميان سركوب حماس در غزه سخن به ميان آوردند و حتي گزارشاتي منتشر شد كه نشان مي داد جنگ غزه به هزينه عربستان بر مردم غزه تحميل شده و در واقع ماشين جنگي اسرائيل مجري خواسته هاي آل سعود در سركوب مقاومت اسلامي است.

اگر قرار بود اراده دشمنان انسانيت سرنوشت حوادث را رقم بزند امروزه بايستي شاهد جشن در اسرائيل رقص و پايكوبي در دربارهاي عرب و ياس و نوميدي در غزه مي بوديم . ولي خدا نخواست كه دشمنان اسلام و مشتي رژيم هاي منافق و بي آبرو احساس پيروزي كنند و مجاهدان راه خدا به اراده خداوندي پيروز شدند.

انتظار مي رفت دربارهاي عرب از اين پديده هاي آشكار و از اين معجزات محسوس درس عبرت بگيرند و دستكم از اين پس مسير خود را تغيير دهند ولي دنيا به چشم خود ديد كه ساعاتي پس از برقراري آتش بس يكجانبه از طرف رژيم صهيونيستي رژيم قاهره در « شرم الشيخ » ميزبان سران كشورهاي عرب و اروپايي براي بررسي راههاي جلوگيري از قاچاق اسلحه به غزه بود تا محاصره غزه كاملتر شود!

رژيم قاهره البته نقش و ماموريت ديگري را هم بر عهده گرفت . اين رژيم با در نظر گرفتن اتمام دوره رياست محمود عباس بر تشكيلات باصطلاح خودگردان خواستار تداوم رياست وي و حتي حاكميت دار و دسته ابومازن و طيف خائن « فتح » برغزه شد! در واقع مبارك ماموريت داشت كاري را كه رژيم صهيونيستي در جنگ 22 روزه قادر به انجام آن نبود و محمود عباس از طريق دسيسه و كودتا هم نتوانست انجام دهد قاهره آنرا با تشكيل اجلاس « شرم الشيخ » محقق كند و تثبيت نمايد كه البته ناكام شد.

اين براي رژيم قاهره بسيار شرم آور است كه « ليوني » و « رايس » وزراي خارجه اسرائيل و آمريكا با امضاي توافقنامه استراتژيك در واشنگتن سرفصل ماموريتهاي مبارك و رژيم قاهره را تعيين تصويب و اعلام نمايند و ساعاتي بعد مبارك براي انجام همان دستورات با تمامي وجودش وارد عمل شود. شناسايي و انهدام كانالهاي زيرزميني انتقال آذوقه به غزه توسط رژيم قاهره مبارك را در حد يك « مزدور بدون اونيفورم ارتش اسرائيل » معرفي مي كند.

اگر قرار باشد روزي عاملان فجايع غزه محاكمه و مجازات شوند قطعا سران خائن رژيمهاي عرب همدست اسرائيل و در راس آنها سران قاهره و رياض نيز بايستي به خاطر آنهمه جنايت سازمان يافته و نسل كشي در غزه پاسخگو باشند و مجازات شوند. فجايع غزه پرده از روي خيانت دربارهاي عرب و دلالان صهيونيسم برداشت.

« عمرو موسي » اگر چه ادعا مي كند كه در جهت منافع و مصالح دنياي عرب حركت مي كند ولي واقعيت اينست كه از عمق فاجعه آگاه است و مي داند آنچه در غزه رخ داد خيانتي آشكار از جانب دربارهاي بي افتخار عرب بود و بغض جاهلانه ارتجاع عرب نسبت به مقاومت اسلامي را با دشمني اشغالگران شرور صهيونيست عجين كرد و در هم آميخت ولي خدا نخواست كه اين شرارتها به هدف برسد. تصادفي نبود كه حتي كودكان غزه فرياد مي زدند « حسبنا الله و نعم الوكيل » . آنها خدا را به ياري مي طلبيدند و خدا نيز آنها را ياري نمود.

اجلاس سران عرب در اين مقوله چه مي خواهد بگويد و چگونه عمل خواهد كرد آيا آنها از گذشته و از سير حوادث حيرت انگيز غزه درس گرفته اند و مي خواهند به حقايق عيني و ملموس اعتراف كنند و به جبران گذشته ها بپردازند يا آنكه مي خواهند بر خيانت و شرارت خود سرپوش بگذارند و همين راه پر ننگ و نكبت كنوني را ادامه دهند البته به دربارهاي بي افتخار عرب و به عمرو موسي و اتحاديه عرب اميدي نيست ولي باز هم بايستي منتظر بمانيم تا ببينيم سير تحولات دنياي عرب به كجا مي انجامد و منافقان حاكم چه راهكاري را بر مي گزينند

ابتكار

«جنگ قدرت در عربستان» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛پايگاه انتشار فيلم يوتيوب اخيرا فيلمي از رقابت مقامات بلندپايه عربستان سعودي بر سر قدرت منتشر کرد که در آن با اشاره به بيماري سرطان وليعهد اين کشور، توطئه شاهزادگان سعودي عليه يکديگر براي تصاحب مناصب بلندپايه به تصوير کشيده شده است.شماري از کارشناسان، عزل و نصب هاي گسترده هفته جاري در عربستان سعودي توسط ملک عبدالله را نشاني از جنگ قدرت در اين کشور مي دانند و معتقدند که اين اقدامات در راستاي بهبود روابط با رژيم صهيونيستي صورت گرفته است. عربستان سعودي که نام خانواده سلطنتي را با خود به يدک مي کشد، 77 سال است که بر اين کشور نفت خيز حکمراني مي کند ولي با توجه به تشديد بيماري وليعهد عربستان، در آينده اين کشور شاهد نزاع و کشمکش در ميان خاندان سلطنتي براي کسب قدرت خواهد بود. عبدالعزيز بن سعود در سال 1932 پس از غلبه بر ساير قبايل اين سرزمين توانست بر اريکه قدرت تکيه بزند و سلسله پادشاهي آل سعود را بنيان گذارد، سلطنتي که تا به امروز با به تخت نشستن پسران وي همراه بوده است. عبدالعزيز در مدت حيات خود به منظور تحکيم قدرت خويش از طريق ايجاد پيوند خانوادگي با قبايل مختلف کشور، به روايتي با 235 زن ازدواج کرد که حاصل آن دست کم 43 پسر و بيش از 50 دختر بود و در نتيجه اکنون شمار اعضاي خاندان سلطنتي افزايش يافته و 20 تا 30 هزار نفر بر آورد مي شود. شاهزاده ها تمامي دستگاههاي حکومتي عربستان را تحت قبضه خود در آورده اند و مناصب را بين خود تقسيم کرده اند.

اولين و موثرترين گروه قدرتمند در عربستان سعودي را خانواده سلطنت تشکيل مي دهد.خانواده سلطنت يا همان آل سعود داراي شاخه هاي متعددي است.در مجموع و با احتساب شاخه هاي فرعي، آل سعود بيش از هزار نفر را در بر مي گيرد.اگر بخواهيم خاندان 20 هزار نفري آل سعود را در چند خانواده اصلي جمع کنيم، چهار خانواده در عربستان قابل شناسايي هستند.در حقيقت اين چهار خانواده چندان هم که تصور مي رود، زندگي مسالمت آميزي با يکديگر ندارند و با وجود تلاش هاي که ملک فهد براي ايجاد اتحاد ميان آنها صورت مي داد، رقابت آنها گاه به کشمکش هاي سياسي منجر مي شد. اصلي ترين خانواده آل سعود، آل فيصل است که نوادگان عبدالعزيز، پدر بزرگ فيصل بن ترکي هستند و تعداد اعضاي آن بيش از 4 هزار نفر را شامل مي شود.

اين خاندان ديپلماسي اين کشور را در دست دارد. سعودالفيصل که در حال حاضر وزير امور خارجه اين کشور است و نيز برادرش ترکي فيصل که پيش از اين رئيس دستگاه اطلاعات امنيتي عربستان و سفير اين کشور در آمريکا بود و در حال حاضر نيز مشاور ملک عبدالله را دارد جزو اين خاندانند. مشکل اين خانواده آن است که يکي از افراد اصلي يعني عبدالعزيز همسران متعددي اختيار کرد که از هر کدام از اين همسران، فرزنداني متولد شد.از اين زمان به بعد در خانواده آل فيصل، اصطلاحات نظير برادران تني و ناتني شکل گرفته است و اين سرچشمه بسياري از اختلافات درون خانوادگي شد. از زمان به قدرت رسيدن فهد در سال 1982 با نفوذترين شاخه آل فيصل، آل سديري بود.اين خانواده، همان خانواده اي است که فهد از آن است. ملک فهد چهارمين فرزند پسر عبدالعزيز عبدالرحمان بن سعود بنيانگذار پادشاهي عربستان است.

ملک عبدالعزيز در سال 1953 ميلادي چشم از جهان فروبست و پس از او پسرانش به نام هاي سعود (1953 1964)، فيصل(1964 1975)، خالد (1975 1982) و فهد از سال 1982 تا سال 2005 حکومت کرده اند. فهد بن عبدالعزيز که به قبيله سدير يکي از قبال متنفذ عربستان تعلق دارد در سال 1959 به وزارت آموزش پرورش و در سال 1975 و در زمان پادشاهي ملک خالد به وليعهدي اين کشور رسيد و به دليل بيماري خالد بسياري از امور کشور به وي واگذار شد. ملک فهد که در سال 1982 به پادشاهي رسيد از سال 1995 و به دنبال سکته مغزي، عملا قدرت را به وليعهد و برادر ناتني خود امير عبدالله واگذار کرد. فهد هفت برادر تني داشت که سلطان (وزير دفاع) نايف(وزير کشور) و سلمان(حاکم رياض) از جمله آنها به شمار مي روند که سلطان و سلمان از نزديک ترين مشاوران سياسي فهد بودند. فهد علاوه بر برادران تني خود، هفت برادر ناتني ديگر داشت.اين برادران ناتني عموما از زناني است که پدر فهد از خانواده سديري اختيار کرده بود. پس از ملک فهد، امير عبدالله بن عبدالعزيز برادر ناتني وي به پادشاهي رسيد و امير سلطان بن عبدالعزيز وزير دفاع کنوني نيز به مقام وليعهدي ارتقا يافت که علي رغم اين مساله، در زمان حاضر مخالفت هايي با پادشاهي اميرعبدالله و حتي وليعهدي امير سلطان در ميان اعضاي خانواده سلطنتي وجود دارد. بر اساس قوانين عربستان تنها فرزندان ذکور عبدالعزيز بن سعود مي توانند به مقام پادشاهي اين کشور برسند و پادشاه از ميان مسن ترين آنها انتخاب مي شود. ملک عبدالله که فاقد برادر تني است سعي کرده است روابط نزديک و گسترده اي با برادران ناتني و خواهر زاده ها و برادر زاده هايش برقرار کند.وي شبکه اي مهم از روابط با شيوخ، جناح هاي ديني و روساي قبايل و بافت هاي تکنوکرات و ديگر مذاهب ايجاد کرده است و با آنها شبکه اي از ارتباط باعث شده قدرت را کنترل و آن را مديريت بکند.

حتي به عقيده تحليلگران سياسي تغييرات گسترده اي که اخيرا ملک عبدالله در کابينه بدان دست زده با هدف تقويت جناح خود بوده و در واقع تلاش کرده که بين جناح هاي موجود در دستگاه سلطنتي نوعي تعادل ايجاد کند و جناح حامي خود را تقويت کند. علاوه بر خاندان  آل فيصل، دومين خاندان مهم آل سعود آل ثنايان است.اين خاندان بدان معنا که از نزديک ترين متحد آل سديري است، از جايگاه مهمي در ساختار سياسي عربستان برخوردارند. سومين خاندان با نفوذ در خانواده آل سعود، خاندان آل جيلاوي است اينان از نسل برادر فيصل بن ترکي پدر بزرگ عبدالعزيز هستند. چهارمين خاندان درون آل سعود، آل کبير نام دارد، اينان بر خلاف آل سديري، آل ثنايان و آل جيلاوي که از نوادگان عبدالعزيز بودند، از نسل اولين عموزاده عبدالعزيز بنام سعودآل کبير بودند. علاوه بر خاندان آل سعود، يکي از نيروهاي منتقد و تاثير گذار بر سياست و حکومت عربستان سعودي، علما يا رهبران مذهبي هستند.قبايل از ديگر نيروهايي هستند که در ساختار قدرت در عربستان سعودي عنصر مهمي قلمداد مي شوند.عربستان داراي هشت قبيله اصلي و حداقل 15 قبيله فرعي است.

خانواده هاي بازرگاني سنت گرا که دارايي هاي آنها با آل سعود نيز برابري مي کند، از ديگر گروههاي ذي نفوذ و تاثيرگذار بر سياست و حکومت در عربستان سعودي به شمار مي روند. از ديگر گروههاي مهم و ذي نفوذ در عربستان سعودي طبقه جديد متخصصان و افراد حرفه اي هستند که به دليل تغييرات اجتماعي ناشي از طرح هاي توسعه اي رشد کرده اند.اينان شامل نخبگان شهرنشين و تحصيل کرد ه غرب هستند که برخاسته از دو طبقه بازرگان و خانواده هاي پائين جامعه هستند.

پايين ترين گروه تاثيرگذار در عربستان سعودي، شيعيان اين کشور هستند، شيعيان که عمدتا در بخش شرقي قلمرو پادشاهي سعودي مستقرند، داراي جمعيتي محدود هستند که عموما مورد تبعيض قرار مي گيرند و در فرايند سياسي مشارکت داده نمي شوند و در بخش کارگري فعاليت مي کنند. با توجه به تشديد بيماري سلطان بن عبدالعزيز وليعهدعربستان، مساله جانشيني اميرعبدالله که در اواسط دهه هشتاد عمر خود به سر مي برد، ممکن است در آينده  به صورت يک معضل در آيد زيرا نبود يک چهره سرشناس در ميان خاندان آل سلطنتي براي جانشيني عبدالله احتمال دارد که باعث کشمکش ميان آنان گردد گرچه برخي از شاهزاده نايف بن عبدالعزيز وزير کشور عربستان به عنوان وليعهد اين کشور ياد مي کنند.سلطان بن عبدالعزيز 80 ساله که همزمان وليعهد، معاون نخست وزير، وزير دفاع و رئيس بازرسي کل عربستان است از سه ماه پيش براي درمان بيماري خود در اتريش، مغرب و آمريکا در رفت وآمد است. پايگاه انتشار فيلم يوتيوب نيز اخيرا فيلمي از رقابت مقامات بلندپايه عربستان سعودي بر سر قدرت منتشر کرد که در آن با اشاره به بيماري سرطان وليعهد اين کشور، توطئه شاهزادگان سعودي عليه يکديگر براي تصاحب مناصب بلندپايه به تصوير کشيده شده است.

مردم سالاري

«آزادي بيان» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري است كه در آن مي‌خوانيد؛سي امين سال پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي ياد آور شکستن طلسم  ديرپاي شاهنشاهي و رها شدن ملتي از يوغ جانفرساي ديکتاتوري و خفقان و تحقير است. آزادي در همه ابعاد آن يکي از سه خواسته مهم مردم و متبلور در شعار شور و شعور انگيز  "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي"  هم مطلوب ملت و هم حق غصب شده ايشان بوده و به يقين آزادي در کلام، بيان، اظهارنظر، نقد و اعتراض از مصاديق بارز آن است. آزادي نه تنها از ملزومات دنياي جديد و متمدن امروزي است ، که ريشه در تعاليم و مفاهيم عاليه اسلامي دارد.

 مولاي متقيان (ع) در نامه اش به مالک اشتر، حاکم مصر که الحق مي بايست آن را "منشور حکومت اسلامي"  ناميد;  نصيحت، نقد و نظارت مردم، نسبت به حکومت را يک  "حق"  مي داند، ولي جالب و قابل تامل اينکه، آن را نه حق مردم بر والي، بلکه حق حاکم بر مردم! مي خواند و اين نکته اي بس زيبا و نغز است. يعني مردم مکلفند اين حق را ادا کنند. گويا در منطق امير مومنان (ع) اگر اين وظيفه کمرنگ يا تعطيل گردد، حاکم ممکن است در وادي اشتباه، غفلت  و يا گمراهي و جور در غلطيد، چرا که نفس قدرت،  داراي آفات و امراضي است که جز به مقراض نقد، نصح و ذکر،پيراسته نگردد.

در کنار  مواهب و عطاياي کثير  انقلاب، در زمينه آزادي بيان نيز مجال گسترده اي فراهم آمد که قابل تحسين و مايه مباهات شد. مناظرات و مباحث اصولي که بين شخصيت هاي انقلاب و مخالفين و حتي معاندين از صدا و سيما پخش مي شد، نويد خوش آغاز يک حکومت آزاد اسلامي را، نه فقط در برابر ديدگان غضب آلود  دول مرتجع و ديکتاتور منطقه که در مقابل چشم حيرت زده مدعيان دموکراسي صلا مي زد.

اين آزادي نه تنها به ضعف و زوال  حکومت نيانجاميد که به قوام و بقاي آن افزود. حقانيت و مظلوميت جمهوري اسلامي از نتايج تقابل و تضاد و تضارب آرا و اقوال بر مردم درون و برون  عيان مي شد.طليعه ميموني که بعدها کم فروغتر شد و در اين اواخر به جايي رسيد که بعضا نقد بخشي از حاکميت (صاحب منصب ، سياست يا عملکردي)  مخالفت با اصل نظام و ذنب لا يغفر محسوب گرديد!

بارها از خود پرسيده ام، عمده ترين دليل نرسيدن ما به قله هاي آرماني انقلاب که شايسته اش بوديم  چيست ؟ چرا  بايد پس از سي سال استقرار نظام اسلامي، همچنان کشوري جهان سومي باشيم آن هم با اين همه منابع انساني و مادي و سابقه و توان؟!

آيا علت آن اسلامي بودن، انقلابي بودن، در افتادن با نظام سلطه جهاني و به چالش کشيدن هژموني امپريالسم و ليبرالسيم و به تبع آن دشمني اربابان مستکبر  دنيا و سنگ اندازي و مشکل آفريني آنهاست ؟ آيا عقب ماندگي تاريخي خصوصا در دو عصر قاجار و پهلوي است ؟ آيا ضعف مديريت نيرومند يا سستي  ساختارهاي موجود است؟ و...
البته بايد گفت همه اينها هست و اينها همه علت نيست; چرا که  برخي کشورها با داشتن برخي از مولفه هاي فوق توانسته اند عقبه ها را بپيمايند (از ذکر مصاديق درمي گذرم).

شايد تعجب کنيد ولي در يک جمله بايد بگويم، به نظر اين کمترين، اگر نگويم عمده ترين دليل حداقل بايد گفت مهمتراز همه موارد برشمرده شده، اين است: "نبود فضاي جدي نقد و محاسبه در کشور و خود مصون بيني مسوولين و دولتمردان، از لبه تيز نقادي و  حساب کشي  و غير ملزم ديدن خود به پاسخگويي ."

اگر اين مولفه قدرتمند ، جدي و کارآمد در جامعه ساري و جاري بود، هيچ مقامي در هيچ سطحي - نه به سهو و نه به عمد -  جرات تخطي نداشت ، يا دست کم مي دانست در صورت خطا يا خيانت بايد مکافات آن را بکشد و اين يعني همه چيز; يعني پيشرفت، يعني نخبه سالاري، يعني سلامت مالي، سلامت اخلاقي و يعني عدالت (وضع الشي» في موضعه).
انصافا اگر رئيس جمهوري،  وزيري، وکيلي، قاضيي، رئيس سازمان و نهاد و دستگاهي، اعمال خود را زير ذره بين نقد و تيغ محاسبه مردم ببيند، مي تواند هر کاري کند؟ به هر انتساب، اقدام، دخل و خرجي دست يازد ؟ حاشا و کلا.

سخن ديگرم را به مدد چند پرسش مي آورم:
1- چرا در باب آزادي هاي مدني و حقوق بشر، ما هميشه در موضع انفعال بوده و محکوم سازمان هاي بين المللي هستيم . يعني مورد هجمه کساني که خود  اولين و مهمترين نافيان و ناقضان حقوق بشر (غالبا حقوق غيرخودي ها  مانند مسلمانان و غيرغربي ها ) هستند؟
2- چرا بايد  از گشايش يک شبکه تلويزيوني اين همه  واهمه و مخالفت نشان داد؟
3-  چرا اعتماد عمومي نسبت به رسانه ها و مطبوعات ملي هر سال کمترمي شود و مسوولين ارشد  هرگز اين واقعيت را  يا نمي پذيرند يا جدي نمي گيرند؟

آيا تنها به اين علت نيست که ما اجازه نداده ايم ، نقد ها و اعتراض ها و حتي مخالفت ها در رسانه ها  و مطبوعات کشورمان ، گفته شود تا:
 اولا مسوولين خود را زير نگاه نقادانه و حسابگرانه مردم ديده و در نتيجه هم ميزان قصور و تقصير و خطا و لغزش به شدت پايين آمده و هم سياست ها و برنامه هاي اجرايي در بوته نقد و تنقيح و جرح و تعديل، صيقل يافته و عيارگيرد.

ثانيا اجازه نداد  تا هر نقد و اعتراض و مخالفتي سر از رسانه هاي بيگانه و معاند درآورد .زيرا در آن صورت هم بر تعداد مخالفين افزوده ايم، هم مجال و امکان پاسخگويي و محاجه و دفاع را از دست داده ايم و هم به بي اعتمادي و يا کم اعتمادي ملي دامن زده ايم، زيرا مردم خود را به تريبون بيگانه حوالت داده ايم. گويي هنر ما تبديل موافق به منتقد و تبديل منتقد به مخالف و تبديل مخالف به معاند است !

امروزه شبکه هاي فارسي زباني که مدام چون قارچ از زمين سر بر مي آورند  و حتي شبکه هاي غيرفارسي، عليه نظام سيل تحليل، تفسير، خبرسازي ،تحريف  و تکفير  راه مي اندازند و به هر بهانه اي با هر که دم دستشان ميآيد، به عنوان تحليل گر،  دانشجو ، فعال سياسي، حقوقدان، فعال حقوق بشر و ... مصاحبه کرده و خزعبلاتي را به خورد مخاطب  مي دهد. عناويني که اوايل خودشان هم خنده شان مي گيرد، اما کم کم باورشان مي شود و اين سير فرهيخته و قهرمان سازي روند رو به رشدي دارد چون هم نام مي آورد و گاه نان، البته گاه هم ترکه و احضاري که چندان هم نامطلوب نيست چه بعضا زمينه رشد است و الخ.

جالب تر اينکه اين مهملات و اکاذيبي که با چاشني ريزي از واقعيت مجهز شده، به گوش و هوش مخاطب شليک شده ، به عنوان اطلاعات موثق و حقايقي که حاکميت آن را کتمان مي کند عنوان مي گردد و بسياري از مخاطبين که در دهها شبکه ملي و جهاني  و استاني  حتي کلمه اي نقد جدي تا چه رسد به مخالفت و اعتراض نديده و نشنيده، اينها را عين صحت پنداشته و گويندگانش را قهرمانان انديشه و شجاعت! و اين تنها يکي از آفاتي است که اشاره کردم.

در ادامه بحث اصلي مي خواهم بپرسم : به راستي چگونه در اوايل انقلاب که هنوز حکومت دوام و قوام نيافته و از هر مکمني، ديو جراره اي سر برميآورد و هر ساعتي آبستن حادثه اي، اين ظرفيت بود که کيانوري کمونيست مستقيم عقايد و انديشه اش را بگويد و از آن دفاع کند و در مقابل شهيد بهشتي نيز رو در رو به نقد بنشيند و نتيجه هم به سود اسلام و انقلاب باشد، ولي اکنون از چه  و از که مي ترسيم؟ تازه اين در حالي است که بيشتر منتقدين، دلسوز انقلاب و نظامند و نه حتي دگرانديش! و بسياري از دگر انديشان نيز دلسوز وطنند و دلشان براي اين مملکت مي تپد. بالاتر از اين، مشت مخالفين و معاندين را نيز مي توان در پرسش و پاسخ و محاجه و استدلال وا کرد.

چرا بايد از يک صداي ناموافق واهمه داشت؟ نه!نه! نظامي به استواري و استحکام خويش مي تواند  بنازد که تحمل شنيدن ساز ناکوک را داشته باشد و مگر اصحاب در جنگ حنين با تندي در خصوص جنگ بحث نکردند و مگردر  حکومت کوتاه حضرت امير دهها مورد  ثبت نشده تا جايي که حقانيت امام را زير سوال بردند و مگر نهج البلاغه سراسر احتجاج و استدلال و پاسخ ايراد و اعتراض و مخالفت مردم است؟ مگرملحدان  در مقابل امام صادق (ع) آن هم کنار قبر پيغمبر به انکار خدا و رسول نپرداختند؟ جواب امام چه بود؟ استدلال و محاجه، توحيد مفضل. سيره پيامبر و ائمه هدي مشحون از اين موارد است. بايد که چنين بادا.

قدس

«تداوم چالشهاي آمريکا در پاکستان و افغانستان» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس به قلم مجيد وقاري است كه در آن مي‌خوانيد؛در هفته هاي اخير تحولات پاکستان دوباره در صدر اخبار رسانه هاي منطقه اي و بين المللي قرار گرفت و مهمترين دليل آن تداوم حملات موشکي و هوايي نيروهاي آمريکايي به مناطق قبايلي پاکستان بود که پس از ورود باراک اوباما به کاخ سفيد سه بار اين حملات صورت گرفته است.

انتصاب «ريچارد هالبروک» به عنوان نماينده ويژه باراک اوباما در امور افغانستان و پاکستان و سفر وي به اين دو کشور و سپس هند حساسيتهاي منطقه اي و بين المللي را در مورد تحولات منطقه افزايش داد. امضاي توافقنامه هالبروک با حامد کرزاي در مورد مصون ماندن غيرنظاميان در حملات نيروهاي آمريکايي و امضاي توافقنامه آتش بس ميان دولت پاکستان و حاميان محلي در دره «سوات» آخرين تحولات منطقه به شمار مي رود که در چارچوب تلاشهاي طرفين براي برقراري آرامش در مناطق قبايلي پاکستان و همچنين افغانستان قابل توجه و ارزيابي است.

مردم پاکستان و افغانستان انتظار دارند باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا در چارچوب شعارهاي انتخاباتي اش مبني بر تغيير در سياستهاي ايالات متحده، سياستهاي نظامي اين کشور در افغانستان و پاکستان را نيز مورد بازنگري قرار دهد، اما موافقت وي با اعزام 30 هزار نيروي نظامي تازه نفس به افغانستان و از سرگيري حملات هوايي و موشکي آمريکا و ناتو به مناطق قبايلي پاکستان نشان داد اوباما نه تنها قصد بازنگري سياستهاي آمريکا در قبال افغانستان و پاکستان را ندارد، بلکه در صدد پيگيري آنها با جديت بيشتري است، زيرا ورود اولين گروه از نيروهاي جديد آمريکا به افغانستان اين موضوع را ثابت کرد.

با اين حال هشدارهاي پي در پي مقامهاي افغان و کارشناسان بين المللي در مورد پيامدهاي افزايش نيروي نظامي آمريکا در اين کشور باعث شد اوباما سياست احتياط را در قبال کابل اتخاذ کند. هشدار اين محافل در مورد تبديل افغانستان به ويتنامي ديگر براي آمريکا و دچار شدن نظاميان ايالات متحده به سرنوشت ارتش سرخ شوروي سابق در زمان اشغال افغانستان باعث شد تا به گفته رابرت گيتس وزير دفاع آمريکا، اوباما دستور توقف اعزام نيروهاي جديد اين کشور به افغانستان و بازنگري در خصوص حملات هوايي آمريکا در اين کشور را صادر کند.

با اين حال چشم انداز روشن و قابل توجهي براي تغيير سياست آمريکا در افغانستان ديده نمي شود، زيرا باراک اوباما بارها افغانستان را مهمترين چالش آمريکا اعلام و تأکيد کرده است، به هر شکل ممکن خواهد کوشيد نگرانيهاي امنيتي آمريکا را در افغانستان رفع کند، اما اينکه حل بحران افغانستان راه حل نظامي دارد يا نه موضوع مهم و اساسي است که با وجود مخالفت کشورهاي منطقه با نظامي گري در افغانستان دولت آمريکا همچنان بر آن تأکيد دارد.

امضاي توافقنامه رعايت حال غيرنظاميان از سوي هالبروک با حامد کرزاي نشان دهنده درک نارضايتي هاي فزاينده مردم افغانستان از سوي واشنگتن است، با اين حال به معناي تغيير در راهبرد آمريکا در منطقه نيست. در مورد پاکستان نيز آمريکا نشان داده است مي کوشد با سوق دادن ناامنيها به مناطق قبايلي اين کشور ضمن فرافکني بحران، سياستهاي نظامي خود را در منطقه توجيه کند. به عبارت ديگر، پس از ناکامي آمريکا در افغانستان و ناتواني واشنگتن در ارائه کارنامه موفق در هفت سال حضور نظامي در اين کشور اکنون ايالات متحده در صدد است با اعلام اينکه کانون تروريسم به مناطق قبايلي پاکستان منتقل شده است، توجه جهانيان را به اين مناطق جلب کند و از سوي ديگر دولت اسلام آباد را براي همراهي هر چه بيشتر با آمريکا زير فشار قرار دهد.

اين در حالي است که دولت پاکستان با رد اتهامهاي آمريکا در اين خصوص بر توانايي ارتش پاکستان براي مقابله با ناآراميها در مناطق قبايلي تأکيد کرده است. افزون بر اين حملات آمريکا و ناتو به مناطق قبايلي پاکستان نقض حاکميت ملي و استقلال پاکستان تلقي و در مورد پيامدهاي آن هشدار داده شده است.

دولت پاکستان معتقد است بحران مناطق قبايلي راه حل نظامي ندارد، بلکه از طريق اجراي طرحهاي اقتصادي و معيشتي قابل حل است، اما آمريکا تاکنون به اين موضوع توجهي نداشته و همچنان بر حملات نظامي خود به مناطق قبايلي پاکستان تأکيد دارد.

در چنين وضعيتي امضاي توافقنامه آتش بس ميان دولت پاکستان و شبه نظاميان محلي «سوات» قابل تأمل و توجه است. اين در حالي است که دولت بوش با امضاي قرارداد مشابه از سوي دولت پاکستان بشدت مخالفت و نخست وزير اين کشور را ناگزير به لغو آن کرد، اما امضاي قرارداد آتش بس در «سوات» که پس از سفر اخير هالبروک به اسلام آباد صورت گرفت چنانچه دستاورد هماهنگي با وي نباشد بيانگر اتخاذ رويکردي متفاوت از سوي دولت پاکستان براي حل بحران ناشي در مناطق قبايلي است، زيرا به تازگي نخست وزير پاکستان اعلام کرده بود اسلام آباد در صدد اتخاذ راهبردي جديد براي اين مناطق است.

با اين حال موضوع ادامه حملات آمريکا به مناطق قبايلي همچنان مهمترين چالش دولت پاکستان است و چنانچه اين حملات ادامه يابد، سرنوشت قرارداد آتس بس بر دولت پاکستان و شبه نظاميان طالبان نامشخص خواهد بود.

صداي عدالت

«کثيف مثل پول» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي صداي عدلات به قلم ‏محسن مهديان است كه در آن مي خوانيد؛چند ماه پيش حجم پول کثيف در کشور 11 ميليارد دلار اعلام و به سرعت توسط مراجع رسمي تکذيب شد.‏

حجم پول کثيف در نسبت توليد ناخالص داخلي هر کشور نماگري از حجم فساد اقتصادي با ابعاد سياسي و اجتماعي است.‏پول کثيف و آلوده زماني افزايش مي يابد که هزينه و ريسک مبادله و فعل و انفعالات مربوط به آن کاهش پيدا کند.‏به تعبيري پول شويي که به مثابه پلي ميان اقتصاد رسمي و قانوني با اقتصاد رسمي عمل مي کند اگر کم هزينه و کم خطر شود باعث بالا رفتن گردش پول حاصل از فساد مي شود.‏
 
اگر چه تا امروز عدد رسمي از ميزان پول کثيف منتشر نشده است و برخي گفته ها و شنيده ها در اين خصوص با سرعت هر چه تمامتر تکذيب مي شود اما حجم پول کثيف و آلوده به فساد در حال افزايش است. اين موضوع هم از حيث رشد فساد و مهمتر از آن کاهش هزينه ايجاد فساد اهميت دارد .‏

به گفته جانشين پليس آگاهي کشور طي چند سال گذشته تعداد شاکيان خصوصي پرونده هاي کلاهبرداري از رشد قابل توجهي برخوردار بوده که بيانگر رشد جرايم در کشور است.‏

رشد جرم در کشور در نسبت مستقيم با کارايي نهادهاي نظارتي و قهريه است. بطور نمونه مدتي پيش يک انجمن فعال در حوزه مبارزه با مواد مخدر از کاهش زمان دسترسي به مواد مخدر تا حد 30 دقيقه خبر داد. و يا اينکه يک گزارش رسمي حاکي از کاهش 60 درصدي قيمت مواد مخدر در کشور دارد. کاهش قيمت مواد مخدر و کم شدن زمان دسترسي به آن در ارتباط مستقيم هزينه داد و ستد و ريسک پذيري اين معامله سياه قرار دارد .‏

کاهش قيمت مواد مخدر در کشور در رابطه با مشروبات الکلي و سي دي هاي مستهجن و از همه مهمتر قاچاق کالا نيز صدق مي کند. تاآنجا که 80 درصد بازار موبايل را قاچاق مديريت مي کند و به سادگي سياست حمايتي دولت در توليد گوشي تلفن همراه را دور مي زند.‏جهت فهم بيشتر اثر ناکارايي سيستم نظارت و قضايي بر افزايش هنگفت هزينه اقتصاد پنهان در کشور بخشي از حجم پول کثيف را که قابل برآورد است را مرور مي کنيم

‏1- مطابق آمار گمرک سال گذشته 48 ميليارد دلار کالا وارد کشور شده است.اين در حالي است که بانک مرکزي حجم کالاي وارد شده به کشور را در همين سال 57 ميليارد دلار مي داند.‏

اين اختلاف 9 ميلياردي بجز اختلاف در مبناي محاسبه در 2 چيز است. يکي اينکه ورود کالا در معبر گمرکي با کم اظهاري صورت گيرد و دوم اينکه بخشي از کالاي وارداتي از مبادي غير رسمي داخل شود.‏‏2- طي سالهاي 82 تا 85 ميزان تخلفات کشف شده در نظام بانکي بالغ بر 2 هزار ميليارد و 700 ميليون تومان است. اگر فرض کنيم بيش از آنچه کشف شده اختلاس صورت نگرفته است طي اين 3 سال حدود 3 ميليارد دلار در نظام بانکي اختلاس شده است که به اين ترتيب متوسط سالي يک ميليارد دلار از دارائي مردم نزد بانکها وارد چرخه پول کثيف مي شود.‏

‏3- به گفته جانشين رئيس پليس مبارزه با مواد مخدر سالانه 700 تن مواد مخدر در کشور مصرف مي شود و 31 درصد از توليدات مواد مخدر کشور افغانستان که معادل 2 هزار و 600 تن است از ايران ترانزيت مي شود .‏

همچنين بر اساس گزارش مرکز پژوهش هاي مجلس روزانه 11 ميليارد و 735 ميليون تومان صرف خريد مواد مخدر مي شود .که با اين حساب سالانه نزديک به 4 هزار ميليارد تومان گردش مالي مواد مخدر است که با ارز 900 تومان تقريبا برابر 4.4 ميليارد دلار مي شود.‏

به گفته جانشين دبير کل ستاد مبارزه با مواد مخدر يک سوم مواد مخدر توليدي افغانستان از طريق ايران ترانزيت مي شود سهم مافياي مشترک ايران و افغانستان حدود يک ميليارد دلار مي شود.اگر فرض کنيم 30 درصد اين سود به ترانزيت مواد مخدر از کشور مربوط شود پول کثيف ايجاد شده به 300 ميليون دلار مي رسد.‏به اين ترتيب مجموع گردش مالي مصرف و ترانزيت مواد مخدر بالغ بر 4.7 ميليارد دلار خواهد بود.‏

‏4- به گفته فرمانده نيروي انتظامي شمار معتادان به الکل در ايران يک دهم معتادين به مواد مخدر است . اگر تعداد معتادين به مواد مخدر را بنا بر ارقام رسمي 2 ميليون نفر در نظر بگيريم شمار مشروب خوارها به 200 هزار نفر مي رسد.‏
 
از سويي بنا بر اعلام رسمي ناجا طي 6 ماهه اول سال گذشته 5 ميليون ليتر مشروبات الکلي کشف شده است که به گفته رئيس پليس اين ميزان تنها 20 درصد مشروبات وارد شده به کشور است .‏به اين ترتيب طي 6 ماهه اول سال 86 ، 25 ميليون ليتر و احتمالا در يک سال 50 ميليون ليتر مشروب وارد کشور شده است.‏

اما قيمت مشروب در کشور متفاوت است . از دست ساز ليتري 5 هزار تومان تا برخي اقلام که قيمت آنها به 30 هزار تومان مي رسد در بازار وجود دارد، اگر فرض کنيم متوسط هر ليتر شراب 10 هزار تومان باشد ميزان هزينه اي که براي خريد 50 ميليون ليتر مشروب صرف مي شود به 500 ميليارد تومان و يا بيش از نيم ميليارد دلار مي رسد.‏

‏5- به گفته فرمانده انتظامي کرمانشاه روزانه 26 هزار سي دي مستهجن در اين استان کشف مي شود که سالانه به يک ميليون سي دي مي رسد.‏اگراين آمار را بدون توجه به جمعيت استانها براي تمام نقاط کشور يکسان در نظر بگيريم سالانه 30 ميليون فيلم و سي دي مستهجن توسط عوامل نيروي انتظامي کشف مي شود.‏اگر فرض شود که از هر 10 سي دي يکي ضبط و کشف شود -که البته کاملا غير واقعي است- نزديک به 300 ميليون فيلم غيرمجاز و مستهجن به فروش مي رسد.‏

اگر قيمت هر دي وي دي را 2000 هزار تومان - حداقل قيمت - در نظر بگيريم سالانه 600 ميليارد تومان گردش مالي خريد و فروش اين فيلم ها خواهد بود .بطور قطع رقم واقعي به مراتب بيش از آنچه گفته شد مي باشد اما براي تخمين به همين حداقل اکتفا مي کنيم.‏از سويي به استناد گزارش معاون پشتيباني شوراي عالي اطلاع رساني گردش مالي تکثير غير مجاز محصولات سينمايي بالغ بر 140 ميليارد تومان است.‏

به اين ترتيب مجموع پول آلوده به فيلم هاي غير قانوني و مبتذل به 740 ميليارد تومان يا 820 ميليون دلار مي رسد.‏اگر گردش مالي پرداخت رشوه و حق حساب و نزول خواري و خريد و فروش دختر و فحشا و مواردي از اين دست را صفر منظور کنيم ، مجموع 5 بند گذشته که معادل پول کثيف در سال 86 است بالغ بر 16.2 ميليارد دلار خواهد بود.‏

مبارزه با پول شويي که با يک وقفه 18 ساله در دستور کار دولت نهم قرار گرفته است هيچ اثر قانون گذاري ، اصلاح ساختاري و نهادي نداشته است و حتي گزارش مختصري نيز از روند پي گيري آن اعلام نشده است.‏جلسات سران سه قوه در اجراي فرمان 8 ماده اي مقام معظم رهبري نيز در حالي تعطيل است که طبقه ويژه خوار و ممتاز و مافياي پول شويي در کشور مدام در حال فربه تر شدن است.‏

افزايش هزينه و ريسک پول شويي تنها زماني ممکن است که مبارزه سيستمي و همه جانبه با مافياي پول کثيف در کشور صورت گيرد و اگر نه مواجهه مقطعي و بخشي تنها باعث جابه جايي و انتقال مافيا در اقتصاد مي شود.‏

به طور نمونه سهميه بندي بنزين اگر چه باعث کاهش سهميه قاچاق در اين بخش شده است اما بدون شک مافياي بنزين به بخش ديگري از اقتصاد منتقل شده است چرا که حجم پول کثيف ناشي از قاچاق بنزين در اقتصاد ثابت مانده است. ‏  

دنياي سياست

«توپ بنزين در زمين مجلس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق جنان‌صفت است كه در آن مي خوانيد؛محمود احمدي‌نژد از مرداد 1384 تا امروز رياست قوه مجريه ايران را در اختيار دارد.

وي در اداره مملكت عقايد و روش‌هاي ويژه‌اي دارد و معتقد است كه مي‌توان با شيوه‌هاي انقلابي، خيلي كارها كرد. او با اين نگاه بود كه پس از پذيرفتن تثبيت قيمت 9 قلم كالاي اساسي از جمله بنزين، گازوئيل، گاز، آب، برق و ... از نخستين روزهاي سال 1387 با طرح هدفمند كردن (يا نقدي كردن) يارانه‌هاي سوخت، اراده خود را براي آزادسازي قيمت‌ها نشان داد. وي در بهار و تابستان امسال برخي جزئيات طرح موردنظر خود از جمله دادن يارانه نقدي به شهروندان را آشكار كرد و برخي انتقادها را برانگيخت. مجلس قانونگذاري دوره هشتم كه از خرداد امسال كار خود را آغاز كرده است، در تابستان و پاييز امسال همواره از دولت و شخص رييس‌جمهور مي‌خواست كه براي هدفمند كردن پرداخت يارانه‌ها به صورت نقدي بايد لايحه ارائه كند. دولت به‌رغم مخالفت با اين خواسته مجلس، سرانجام لايحه را تهيه و به نهاد قانونگذاري ارائه كرد.

اگرچه در اين فاصله اختلاف‌هاي جدي بخشي از اعضاي مجلس هشتم با دولت درباره پيامدهاي اجراي لايحه هدفمند كردن يارانه سوخت آشكار شده بود، اما اكنون چند هفته است كه اين لايحه به مجلس رسيده و انواع داوري‌ها از سوي كميسيون‌ها، افراد بانفوذ وتاثيرگذار مجلس و كميسيون ويژه بررسي اين لايحه به گوش مي‌رسد و كار بررسي آن كه همزمان با ارائه لايحه بودجه شده، طولاني شده است. رييس‌جمهور احمدي‌نژاد هرعقيده و هر اراده و هر آرزويي كه از اجراي اين طرح دارد، انتظار به حقي دارد كه مجلس قانونگذاري بايد آن را بررسي و نتيجه نهايي را به دولت ابلاغ كند. رييس‌جمهور اكنون توپ بنزين (به مثابه كالاي اصلي و سرنوشت‌ساز در نقدي كردن يارانه‌ها) را به زمين مجلس فرستاده و مستقر كرده و دست بالا را در اين عرصه دارد. او مي‌تواند بگويد قصد دارد طرح بزرگي اجرا كند، اما مجلس تعلل مي‌كند و به لحاظ تعامل سياسي برنده بازي است.

اما ميليون‌ها شهروند ايراني و هزاران صاحب‌ بنگاه صنعتي و توليدي و اقتصادي به اين دليل كه نمي‌دانند براي سال بعد چه قيمتي بايد براي حامل‌هاي سوخت بپردازند، نگران و چشم به راهند و احتمالا بيشترين آسيب را خواهند ديد. منتظر نگه داشتن دولت و شهروندان از سوي مجلس حتما به لحاظ سياسي به زيان اين نهاد است و اعضاي كميسيون ويژه بررسي لايحه هدفمند كردن يارانه‌هاي سوخت، بايد در زمان معين نظر خود را درباره ماهيت طرح اعلام و آن را براي تصويب به صحن علني ارائه كنند. اين لايحه در صحن مجلس است كه بايد مهر باطل يا مهر تاييد بخورد و تكليف شهروندان معلوم شود.

سرمايه

«بدعت جديد بودجه نويسي شناسايي سود و ماليات موهوم» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم حسين عبده تبريزي است كه در آن مي‌خوانيد؛غير از درهم ريختگي کامل مباني آماري کشور طي سه سال گذشته، ارقام بودجه هاي کل کشور نيز معاني مرسوم و جاافتاده خود را از دست داده اند: گويي که درآمد ديگر معنايي تازه پيدا کرده است، هزينه تغيير مفهوم داده است و « کسري بودجه » پديده اي است که فارغ از اين امر که در درصد بالايي از کل بودجه را تشکيل مي دهد، نامش در سند بودجه نبايد ذکر شود. کار آشفتگي در بودجه نويسي به جايي رسيده است که به نظر مي رسد در کلاس هاي اقتصاد کلان در سال هاي پيش رو بايد چند جلسه اي را به عنوان تازه اي اختصاص دهيم:

 « چگونه کسري بودجه را
از هزارتوي ارقام بودجه، کشف کنيم؟ »

اگر رمز و راز کسري بودجه تا اين حد در لفاف غيرشفاف پيچانده نشده بود، کار
به اين حد از رمزگشايي نمي رسيد که کارشناسان اقتصادي کسري را از 10 هزار ميليارد تومان تا 50 هزار ميليارد تومان برآورد کنند، در اينجا نيز مثل دستکاري در آمارهاي کلان اقتصاد و تغيير مباني تعريف هاي آماري، بي اعتمادي روزافزون نسبت به ارقام بودجه در حال شکل گيري است.

واقعيت اين است که بودجه سال 1388 با کسري عمده اي روبه رو است. آنچه در اينجا موضوع بحث است تنها يک قلم از درآمدهاست که تحت عنوان « درآمد تسعير ارز » در بودجه آمده است و معادل ريالي آن ³1 هزار ميليارد ريال است. اين درآمد موهوم است و به معناي کسري بودجه است و اين نوشته مي کوشد توضيح دهد که معناي اين درآمد چيست و چرا واقعيت بيروني ندارد.

31 هزار ميليارد ريال درآمد بودجه چيست؟

از رقم 60 هزار ميليارد ريال که در ستون درآمدهاي بودجه تحت عنوان « درآمد حاصل از تسعير نرخ ارز » 31 هزار ميليارد ريال آن به ترازنامه بانک مرکزي برمي گردد. مي دانيم که در اين ترازنامه « دارايي هاي ارزي » در ستون دارايي ها مي آيد. اين رقم در ترازنامه پايان سال 1387 بانک مرکزي جمهوري اسلامي حدود 80 ميليارد دلار برآورد مي شود. اين رقم طي سال هاي اخير به شدت افزايش يافته است چرا که دولت با کسب ارزهاي نفتي و تبديل گسترده آنها به ريال برخلاف نظر کارشناسان اقدام کرده است. وقتي دولت مصمم بوده ميليارد ميليارد دلار ارز را براي کسب ريال بفروشد، چون چنين تقاضاهاي عمده اي در بازار نبوده، لاجرم با مراجعه به بانک مرکزي، تقاضاي تبديل ارز به ريال کرده است. بانک مرکزي نيز با ثبت « افزايش دارايي هاي خارجي » در دفاتر خود، قلم روي کاغذ گذاشته و با خلق پول جديد، عطش دولت را براي ريال فرونشانده است بنابراين، دولت تا يک ريال آخر مابه ازاي ريالي دلارهايي را که در اختيار بانک مرکزي جمهوري اسلامي ايران قرار داده، دريافت کرده است. در طول سال هاي 1386 و 1387، دو اتفاق روي داده است: اول، نسبت قيمت يورو به دلار تغيير کرده است و ارزش بخشي از دلارهاي بانک مرکزي که به يورو تبديل شده بود، بالا رفته است. اين افزايش تا ¹ ميليارد دلار نيز رسيد و اکنون به رقمي حدود چهار تا پنج ميليارد دلار کاهش يافته است. دوم، افزايش نرخ دلار به ريال بوده است که طي سال 1387 از رقم حدود 9000 ريال براي يک دلار به حدود 9700 ريال براي هر دلار بالا رفته است. حال، بودجه نويسان دولت، برخلاف استانداردهاي بين المللي حسابداري بانک هاي مرکزي و به احتمال قريب به يقين، برخلاف نظر مديران فعلي بانک مرکزي، از بانک مرکزي خواسته اند مانده دارايي هاي خارجي يعني ارزهاي خود را تسعير مجدد کند، يعني تجديد ارزشيابي کند و به لحاظ دو تفاوت بالا، آنقدر سود شناسايي کند که بتوان 31 هزار ميليارد ريال آن را به عنوان سود سهام و ماليات از بانک مرکزي جمهوري اسلامي ايران دريافت کرد. يعني، بدون اينکه ارزي فروخته شده و سودي محقق شود، سود را صرفاً براساس تجديد ارزشيابي دارايي هاي خارجي بانک مرکزي شناسايي کنند؛ سودي که تحقق نيافته است.
 
چند پرسش در اين زمينه مطرح است:

¦آيا اين درآمد واقعيت دارد؟
¦شناسايي درآمد و ماليات موهوم چه ريسک هايي به همراه دارد؟
¦ ضرورت هاي اصلاح قوانين براي جلوگيري از اين تخلفات.
¦آيا شناسايي اين درآمد طبق استانداردهاي حسابداري بين المللي معمول است؟
استانداردهاي حسابداري بانک هاي مرکزي جهاني است و بانک هاي مرکزي الزام دارند که سود و زيان فعاليت خود را متناسب با اين استانداردها تعيين کنند. با مطالعه اين استانداردها که مشروح آن ها در کتاب « استانداردهاي حسابداري بانک هاي مرکزي » توسط انتشارات بانکداري مرکزي در بريتانيا به چاپ رسيده است و در بسياري از سايت ها نيز قابل دسترسي است، درمي يابيم که شناسايي سود تحقق نيافته حاصل از موجودي ارزي به مثابه سود دوره بانک مرکزي به هيچ روي معمول نيست و هيچ بانک مرکزي اي در عمل بدين شکل اقدام به حسابداري و شناسايي سود نمي کند. بانک مرکزي جمهوري اسلامي ايران نيز در گذشته اين تفاوت ها را در حساب « ذخيره تسعير دارايي ها و بديه هاي ارزي » مي آورده و بابت آن سود شناسايي نمي کرده است. نه در گزارش « استانداردهاي توزيع اطلاعات » صندوق بين المللي پول (IMF)، نه در نحوه حسابداري بانک هاي فدرال رزرو و نه در حسابداري بانک مرکزي اروپا چنين شيوه اي توصيه نشده است. بررسي صورت هاي مالي بانک هاي مرکزي ترکيه، هلند و ژاپن توسط نويسنده اين سطور نيز حاکي از آن است که تجديد ارزشيابي دارايي هاي خارجي بانک هاي مرکزي، تا زماني که سود يا زيان تحقق نيابد، به مثابه سود و زيان در دفاتر بانک هاي مرکزي ثبت نمي شود.

حتي در حسابداري شرکت ها، معمول نيست که سود تحقق نيافته ارز به عنوان سود دوره شناسايي شود. استاندارد حسابداري شماره 16 سازمان حسابرسي در مورد تسعير ارز شرکت ها در ماده 17 چنين مي گويد: « چنانچه نرخ تسعير در فاصله تاريخ انجام معامله و تاريخ تسويه اقلام پولي مربوط به معاملات ارزي تغيير کند، تفاوت تسعير به وجود مي آيد. اگر معاملات در همان دوره وقوع تسويه شود، کليه تفاوت هاي تسعير در همان دوره شناسايي مي شود، ليکن هرگاه معاملات در يکي از دوره هاي مالي بعد تسويه شود، ... با توجه به تغيير در نرخ هاي تسعير طي آن دوره ها تعيين و شناسايي مي شود. »

استاندارد حسابداري بين المللي (IAS) شماره 21 که در ماده 50 استاندارد شماره 16 يادشده در بالا نيز رعايت آن الزامي تلقي شده است، در مورد آثار تغيير در نرخ ارز توصيه مي کند که سود و زيان تحقق نيافته تسعير ارز در بنگاه هاي اقتصادي در سمت چپ ترازنامه شرکت ها به حساب مازاد يا اندوخته تسعير ارز برود و در حساب سود و زيان دوره محاسبه نشده و به سرمايه شرکت اضافه نشود. مطالعه استاندارد حسابداري شماره 52 (FASB52) آمريکا نيز حاکي از آن است که سود يا زيان تحقق نيافته مربوط به تجديد ارزشيابي ارز به حساب سود دوره نمي رود و قابل تقسيم نيست و در حسابي به نام « حساب انباشته تطبيق تبديل ارز » نگاه داشته مي شود. براساس مجموع اين استانداردهاست که شرکت هاي عرضه کننده سيستم هاي جامع که معمولاً بهترين رويه هاي عمل يا best practiceها را ارائه مي دهند نيز در شناسايي سود و زيان تحقق نيافته موجودي ارز، اين ارقام را جزو سود يا زيان دوره نمي دانند. مثلاً شرکت SAP به مثابه بزرگ ترين توسعه گر راه حل هاي هوشمندانه کسب وکارها و به عنوان مهم ترين طراح ERP در دنيا، در بهترين رويه هاي حسابداري ثبت تفاوت تسعير ارز که در6 SAP ECC آورده است، استفاده از حساب مازاد يا ذخيره اي را براي انعکاس تفاوت نرخ ارز در پايان دوره معرفي مي کند و به هيچ وجه شناسايي سود و زيان موجودي ارز را براي شرکت ها توصيه نمي کند.

از آنچه در بالا گفته شد درمي يابيم که حتي در شرکت ها، طبق استانداردهاي موجود، امکان شناسايي سود يا زيان موجودي ارز وجود ندارد و نمي توان سود و زيان تحقق نيافته دارايي هاي خارجي را به حساب سرمايه شرکت ها برد و يا بين صاحبان سهام توزيع کرد. به طريق اولي اين امکان براي شرکت هاي دولتي و باز هم به طريق اولي تر براي بانک هاي مرکزي ممکن نيست. استانداردهاي حسابداري بين المللي بانکداري مرکزي نيز به هيچ وجه اجازه نمي دهد تا سود و زيان تحقق نيافته موجودي ارز شناسايي شود، توزيع سود شود و يا به حساب سرمايه برود.

اگر اين بدعت پا بگيرد، دور از انتظار نيست که دولت هاي جمهوري اسلامي براي نشان ندادن کسري بودجه در سال هاي بعد به تجديدارزشيابي فلزات گرانبها در ترازنامه بانک مرکزي نيز متمايل شوند، کاري که دولت فعلي در بودجه سال 1388 از آن غفلت کرده و گرنه مي توانست بخشي ديگر از کسري بودجه را با چنين تجديد ارزشيابي بپوشاند، در مرحله اول وظيفه نمايندگان ملت در مجلس شوراي اسلامي است که اين رقم درآمد را نپذيرند و از دولت بخواهند که با شفافيت، رقم کسري بودجه سال 1388 را نشان دهد.

همان طور که ديديم، رقم 31 هزار ميليارد ريال مندرج در بودجه، درآمد نيست و توليد پول پرقدرت توسط بانک مرکزي است و عين کسري بودجه است. دولتي که درخواست کارشناسان براي مصرف عاقلانه درآمدهاي خود را به موضع گيري سياسي تعبير کرد و هشدار آنان از شيوع بيماري هلندي را ناديده گرفت و نگراني هاي ابرازشده نسبت به آثار مخرب کاهش درآمدهاي نفتي را بي پايه دانست، با چنان بي مبالاتي درآمدهاي ارزي کسب شده ظرف سه سال (که از درآمدهاي نفتي 10 سال قبلي بيشتر بود) گذشته را مصرف کرده است که امروز با کسري بودجه عظيم مواجه شده است. در برخورد با اين کسري بودجه هاي عمده، به جاي پذيرش اشتباهات و رفتار عاقلانه، به پاک کردن صورت مساله متمايل شده است. به جاي آنکه صادقانه با مردم از کسري بودجه صحبت کند و هشيارانه و هوشمندانه به حل مشکل بپردازد و راه حل هاي سنجيده و مبتني بر واقعيات را برگزيند، همچون مودي مالياتي اي که براي فرار از ماليات در حساب هاي خود دست مي برد، از دستکاري بي محابانه بودجه ساليانه يک ملت که سرنوشت قشر عظيمي از مردم را رقم مي زند، باکي ندارد.

ارسال به دوستان
یک دوراهی سرنوشت‌ساز ریزش ۱.۱ میلیون تومانی قیمت سکه در بازار موری جی پی؛ بلندترین آسمان خراش حال حاضر ژاپن و مقاومت عجیب در برابر زلزله(+تصاویر) بیانیه مهم کمیته رفاه و تامین اجتماعی در خصوص پیروزی دکتر پزشکیان توصیه‌های معنادار محمد فاضلی به پزشکیان: مواظب مجاهدین شنبه باشید رئیس مرکز ملی فضای مجازی: در ۶ ماهه دوم سال گذشته با حجم حملات سایبری برابر با سه سال گذشته روبرو بودیم اعلام آمادگی صداوسیما برای همکاری با پزشکیان پیام تبریک سردار رادان به پزشکیان دستگیری ۱۱ سرشاخه یک شرکت هرمی در مشهد هوش مصنوعی ذهن‌ خوان ساخته شد مقامات اقلیم کردستان با تبریک به پزشکیان: مشتاقانه منتظر تعمیق همکاری با ایران هستیم زمان انتشار نمرات امتحانات نهایی دوازدهمی‌ها هوش مصنوعی با صدای بازیگران درگذشته معروف کتاب می‌خواند پیام تبریک رئیس قوه قضاییه به مسعود پزشکیان رئیس‌جمهور منتخب مردم گرما در استان کرمانشاه به مرز ۵۰ درجه سانتی گراد رسید