عصر ایران؛ جعفر محمدی* - چرا مردم ایران بعد از باخت تیم ملی فوتبال در برابر اسپانیا، تساوی با پرتغال و حذف از جام جهانی به خیابان ها ریختند و شادی کردند و ساعت های طولانی را به رقص و پایکوبی پرداختند؟
بسیار پاسخ داده اند که این مردم نیازمند شادی اند و دنبال بهانه اند تا شادمانی و خود را تخلیه کنند. این، سخن درستی است؛ مردمانی که نشاط و سرور از ایشان دریغ شده و حتی گاه به دلیل شادی کردن مورد مؤاخذه قرار گرفته اند، حتماً مترصد فرصتی هستند که شادی را ولو اندک و گذرا، تجربه کنند.
شب شادی ایرانی ها بعد از تساوی تیم ملی فوتبال ایران با پرتغال / عکس: مبینا محمدی
اما این، تمام ماجرا نیست و به گمان من، این شادمانی جمعی، علت مهم دیگری داشت.
مردم ایران احساس می کنند که غرورشان سالیانی است که در سطح بین المللی منکوب شده است و ای بسا، تحقیر هم می شوند. تصویری که از ایران در رسانه های جهان ارائه می شود، با اتهامات و مفاهیم منفی متعددی همراه است: نقض حقوق بشر، محدودیت برای زنان، حمایت از تروریسم، تحریم های گسترده، تهدیدات موشکی، مداخلات منطقه ای، تقابلات جهانی، مهاجرت و فرار مغزها، کاهش ارزش پول و ... .
فارغ از صحت و سقم این اتهامات، این که در ساختن چنین تصویر تحقیر آمیز و دهشتناکی از ایران، رسانه های ضد ایرانی نقش دارند تردیدی نیست اما به هر روی، باید پذیرفت که موفق شده اند تصویری تاریک از ایران در افکار عمومی بسازند.
بسیاری از ایرانی هایی که به خارج از کشور سفر کرده اند، خاطرات ناخوشایندی از نحوه برخورد با خود دارند. سال گذشته فیلمی که تهیه کنندگی اش با من بود (فیلم زندگی بدون زندگی) در جشنواره بین المللی فیلم توکیو پذیرفته شد. من و آهنگساز فیلم، با پرواز ایرآسیا از تهران به توکیو پرواز کردیم؛ در میانه راه، باید در فرودگاه کوآلالامپور سوار هواپیمای دیگری می شدیم. وقتی در صف سوار شدن به هواپیما نوبت به بررسی پاسپورت من و همسفرم رسید، مأمور مالزیایی به محض این که پاسپورت ایرانی مان را دید، ما را از صف جدا کرد و دستور داد گوشه ای بنشینیم.
همه سوار هواپیما شدند و تنها ما دو ایرانی در گوشه ای سالن نشسته بودیم. سپس دو مأمور سراغ ما آمدند و با ذره بین چشمی که ساعت سازها به کار می برند، پاسپورت ما را بررسی کردند، چند باز ویزای ژاپن مان را دیدند و در نهایت از ما خواستند کارت ملی مان را هم نشان دهیم! سرانجام ما به عنوان آخرین مسافران سوار هواپیما شدیم. برایم بسیار تلخ بود که چون پاسپورت ایرانی دارم، مانند یک فرد مظنون با من برخورد کرده بودند، آن هم در کشور مالزی!
این فقط یک قصه کوتاه بود و اگر پای صحبت تاجران ایرانی بنشینید که چون ایرانی اند کسی در دنیا محل شان نمی گذارد و می ترسد با ایشان داد و ستد کند، حتماً حس ناخوشایندی که وجود میهن دوست تان را می گیرد، مضاعف خواهد شد.
ما ملتی هستیم که در جایگاهی که باید باشیم قرار نداریم و حس می کنیم غرورمان لگدمال شده است و تحقیرمان می کنند و در موردمان، بد فکر می کنند.
همین است که وقتی می بینیم در عرصه ای، آن هم مقابل چشمان جهانیان، تصویری متفاوت، تحسین برانگیز و غرورآفرین از ایران شکل می گیرد و رسانه های جهان، لب به تحسین مان می گشایند و دیگر از آن تصویر سیاهی که ساخته اند خبری نیست - ولو موقتاً - ذوق زده می شویم. آنچه در شب های فوتبالی ایران گذشت، نه فقط فرصتی برای شادمانی که یادبودی برای غرور جریحه دار شده مان بود.
*صاحب امتیاز و سردبیر عصر ایران
شاد بودن یه شب و یه ساعت و ... مهم نیست...
به مردم یاد بدهید چگونه در دلشون همیشه احساس شادی داشته باشند ...
هر شادی که به جز با یاد خدا باشه مجازی و زودگذر و ناپایدار خواهد بود ...
قلبم درد گرفت
چون همیشه خودمان را برتر از دیگران میبینیم و توقع داریم هرکاری که میخواهیم انجام دهیم و کسی به ما گوشه چشمی هم نیاید...
بله! در کشور مالزی ایرانیان را با مواد مخدر یکی میدانند!!