عباس عبدی در روزنامه سازندگی نوشت:
برخي قاعدههاي روشن و منطقي وجود دارند كه بايد هميشه مراعات كرد. بسياري از اين قاعدهها به نام مستقلات عقليه شناخته ميشوند، يعني هيچ ربطي به دين و فلسفه ندارند، هر عقلي به صورت طبيعي ميتواند به اين قاعدهها پي ببرد. يكي از اين قاعدههاي روشن التزام داشتن به لوازم هر چيزي است كه خود را به آن چيز ملتزم كردهايم. نمونه مشهور اين است كه اگر كسي خانه خود را در وسط قطعه زميني به ديگري بفروشد يا اجاره دهد، بايد حق راه نيز براي آن منظور دارد. نميتوان ساختمان را فروخت ولي حق عبور نداشت. چون لازمه تصرف خانه، وجود راه دسترسي به آن است. حتماً خواهيد خنديد كه مگر ميشود كسي تن به چنين قاعده بديهي و روشني ندهد؟ پاسخ بله است.
اجازه بدهيد اين اظهار نظر يكي از فعالان اصولگرا را با يكديگر مرور كنيم تا معلوم شود كه پاسخ بالا درست است. ”من به این نتیجه رسیده ام که انتخابات به بلای جان ما تبدیل شده است. در ابتدا احساس میکردم انتخابات بلای جان اصولگرایان شده است. دلیل این مسأله هم این بود که اصولگرایان احساس میکنند مدافع انقلاب و نظام هستند. با این وجود امروز به این نتیجه رسیدهام که انتخابات بلای جان همه ما شده است.“
واقعيت اين است كه عدهاي افراد از ابتداي انقلاب به لوازم انتخابات تن ندادند. آنان حتي با جمهوريت نيز به صراحت مخالف بودند. تن ندادن به انتخابات يا مخالفت با جمهوريت به تنهايي مشكلي ايجاد نميكند، اين حق آنان است كه چنين فكر كنند. ايراد از زماني آغاز ميشود كه به ظاهر اين مقولات را ميپذيرند ولي زير بار تبعات و لوازم آن نميروند.
جمهوريت را ميپذيرند و با انواع شرط و قيد آن را محدود ميكنند. انتخابات را ميپذيرند، ولي در عمل مفهوم آن را قلب ميكنند. اين رفتار در گذشته و ابتداي انقلاب تناقض خود را نشان نميداد، زيرا حتي با وجود انتخابات هم ميتوانستند اكثريت طرفدار انقلاب را داشته باشند. لذا روشي را پذيرفته بوديم كه پيشاپيش نتيجهاش به نفع ما بود. تا اينجا هم ايرادي ندارد ولي سياست و جهان هميشه بر يك مدار نميچرخد. ابتدا افرادي كه از گردونه انتخابات حذف ميشوند مثلاً فقط 10 درصد مجموعه جامعه را در برميگيرند. باقيمانده 90 درصد هستند كه اكثريت قاطعي محسوب ميشوند. حذف این ۱۰ درصد تاثیری در فضای عمومی ندارد چون اقلیت هستند. ولي اين روند در انتخابات بعدي شامل 10 درصد ديگر هم ميشود. باز هم 80 درصد در ميدان هستند كه اكثريت چشمگيري است. پس از چند مرحله نسبت باقيماندگان و حذف شدگان هر کدام به 50 درصد ميرسد، در اينجا ديگر زنگ خطر به صدا در ميآيد ولي شنيدن آن مقرون به صرفه نيست. لذا همين طور كه جلو ميروند چشم باز ميكنند و ميبينند كه فقط 10 تا 20 درصد باقيماندهاند. باقیماندگان هم آن طور كه دست اندرکاران دوست داشتهاند خلوص لازم را براي فرمانبرداري ندارند. از اينجاست كه انتخابات به جاي آنكه قاتق نان آنان شود، قاتل جان ميگردد.
اين قاعده به شكل ديگري هم نقض ميشود. پذيرش انتخابات، مستلزم وجود نظام حزبي و به رسميت شناختن همه نيروها و حق تشكليابي آنها است. اگر جامعه سياسي فاقد تشكليابي شود، انتخابات عوارض زيادي خواهد داشت. چه در رأي دادن و چه در به میدان آمدن افراد فريبكار و چه در انتخاب شدن افرادي كه فاقد مسئوليت ملي هستند و چه در فقدان ثبات و پايداري سياسي و پاسخگو نبودن در برابر مسايل سياسي و مواضع. همه اينها متأثر از نظام غير حزبي است كه رفتار نمايندگان و حتي رييس جمهور را شانسي ميكند. تعداد اندكي از آنان خود را وقف مردم و جامعه و عدالت ميكنند و جور اكثريت را ميكشند، و تعداد زيادي از آنان پشت صحنه مشغول معامله و بده و بستان ميشوند و هيچكس هم نميتواند خواهان پاسخگويي آنان شود. عدم شفافيت قاعده كلي اين چنين انتخاباتي ميشود. همين وضع است كه موجب ميشود تمامي روساي جمهوري پس از انقلاب اگر شهيد يا رهبر نشده باشند، دچار بحران در روابط سياسي شدهاند.
تناقضي كه سالهاست آشكار شده
منفعت مهم ديگري در انتخابات وجود دارد كه بخشي از اصولگرايان حاضر به تمكين در برابر آن نيستند. انتخابات بزرگترين و يا شايد يكي از بزرگترين ابزارها براي انطباق دادن فرد با جامعه است. اگر ميخواهي اكثريت تو را قبول داشته باشند، يا بايد بتواني اكثريت را شبيه خود كني يا آنكه از اكثريت و خواستهاي آنها تبعيت كني. در واقع انتخابات يك معامله است كه ميان رأي مردم و برنامه نامزدها؛ نوعي خريد و فروش صورت ميگيرد. اين يكي از مهمترين نتايج مثبت انتخابات است كه اجازه نميدهد، رابطه فرد يا گروه سياسي با جامعه يك طرفه و يا قطع شود. گروههاي سياسي كه حاضر به پذيرش اين تغييرات و انطباقپذيري هستند، به راحتي با مقوله و منطق انتخابات كنار ميآيند ولي كساني كه نميخواهند خود را تغيير دهند و در عين حال ميخواهند همچنان در سرير قدرت بمانند دچار مشكلات رفتاري ميشوند.
صداوسيمايي كه درباره حجاب سفت و سخت ميگيرد، در مقطع انتخابات شلحجاب! ميشود، چرا؟ به اين دليل كه براي نامزد مطلوب خود رأي ميخواهد. اين رفتار دوگانه مثل خوره به جان جامعه ميافتد و آن را از درون تهي ميكند. خيليها براي آنكه در انتخابات وارد شوند نفاق و دورويي پيشه ميكنند. افراد صادقي كه حاضر به پذيرش اين خفت نيستند، كنار ميروند.
اين فرآيند ديري نميپايد كه كل سياست را دچار مخاطره، ضعف و فساد ميكند. بنابر این اشكال از انتخابات نيست، هرچند نظامهاي انتخاباتي هم اشكالاتي دارند، ولي در مورد خاص ايران، اشكال از دورويي رفتار با انتخابات است كه عدهاي ميخواهند نان آن را بخورند، ولي به لوازم آن كه حضور و احتمال پيروزي ديگران و نیز تشکل یابی حزبی و پاسخ دادن به مطالبات مردم است ملتزم نيستند. سالهاست كه اين تناقضها آشكار شده است ولي حتي حاضر به اذعان آن نبودند.