این دیالوگ شاهکار علی حاتمی، به شدت شرح حال این روزهای ساختمان «پلاسکو» تهران است. پلاسکو ریخت از بس که جان نداشت. آتشی آمد و همه شهر گفتند که پلاسکو آتش گرفت. آتشی که همه بر این باور بودند زود خاموش خواهد شد. مردم بر این باور بودند که آب بالاخره بر آتش پلاسکو غلبه خواهد کرد.
پلاسکو اما توانایی مقابله با این آتش را
نداشت. پلاسکو دوست داشت بریزد. پلاسکو خسته بود. پلاسکو 50 سال ایستاده بود و
دوست داشت کمی بنشیند. پلاسکو بدنی پر از زخم داشت. در این 50 سال هیچکس به زخمهای
پلاسکو نرسیده بود. آتش آمد و پلاسکو برای آن آغوش باز کرد. پلاسکو ریخت چون دیگر
توان ایستادن نداشت. گویی پلاسکو به آتش نشانها میگفت بگذارید بمیرم. من دیگر
نمیتوانم.
پلاسکو ریخت. کشور عزادار شد. حالا همه میخواهند پیکر بر زمین افتاده پلاسکو را بلند کنند. همه تلاش میکنند اما گویی این پیکر آنقدر خسته بوده است که حتی جرثقیلها هم نتوانستند خستگی را از این تن بگیرند و پیکر مانده بر زمین او را بلند کنند و به جایی ببرند تا استخوانهای باقی مانده از او آرام بگیرند.
هنوز از بدن مرده او گرما خارج میشود. هنوز بدن این پیر شهر سرد نشده است.
پلاسکو دیگر نیست اما تنهای زخمی همچون پلاسکو در پایتخت زیاد است. وقتی در شهر قدم میزنی صدها پلاسکو میبینی که خسته هستند و هر لحظه میتوانند همچون جان خسته پلاسکو قالب تهی کنند.
باید حواسمان به این جان خستهها باشد. آنها سالها عمر کردهاند. باید آنها را تیمار کرد. استخوانهای آنها درد میکند. کسی برای آنها عصا نخریده است. این پیران شهر تا امروز روی پای خود ایستادهاند ولی دیگر توان ایستادن ندارند. آنها دوست دارند کمی بنشینند. وای به روزی که علت این نشستن آتش باشد.
باید طبیبان شهر را به سراغ این پیران ایستاده بفرستیم. پیشگیری بهتر از درمان است را همه بارها و بارها شنیدهایم. حالا وقت آن است تا قبل از اینکه حادثهای دوباره شهر را غمگین کند به سراغ این تن خستهها برویم و آنها را درمان کنیم.
شهر دیگر طاقت غمهای اینچنین ندارد.
از استعاره که بگذریم، خستگی در سازه های استاتیکی مفهومی ندارد
اگر پلاسکو را تعمیر اساسی میکردند تا 1000 سال دیگر هم همر عمر میکرد.
تعمیر اساسی یعنی بازسازی ساختمان با آنین نامه های امروز:
سازه آن تقویت میشد.
تاسیسات برقی و مکانیکی آن باز سازی میشد.
سیستم اعلام و اطفاء خریق نصب میشد
پلاسکو از عناصر هویتی تهران بود و نباید به این سادگی نابود میشد.
بنیاد مستضعفان به عنوان مالک این ساختمان پاسخگو و ضامن است.
۱- وقتی یک آتش نشان حاضر در حادثه می گوید ۳۶ ساعت است نخوابیده سوال اینجاست که در فرایند کمک رسانی نیروهای خودجوش و دلواپسان که به اشاره ای از دیوار همان سفارتی که روبروی پلاسکو قرار دارد بالا می روند کجا بودند؟
۲- چرا به کسانی که سالهاست در ملک مصادره ای تجارت خود را دایر کردند در حالی که به یقیق می دانستند صاحبش راضی نیست خرده ای گرفته نمی شود؟ و فقط به خاطر مالباختگی مورد دلسوزی و همدردی واقع شده اند.
- در مانورهای پلیس مدرن ترین تجهیزات به ارزش میلیون ها دلار از جمله ماشین های آب پاش با کاربرد ... به نمایش در می آید. سوال این است که آیا تجهیزات ایمنی و اتش نشانی مهمتر است یا ...؟! کاش بجای آب پاش پلیس ماشین آب پاش آتش نشانی داشتیم!
-همه توجه ها پیرامون این بود که چرا مردم سلفی می گیرند اما به کاربرد معکوس شبکه های اجتماعی در ایران کمتر توجه شد. در کشورهای غربی این شبکه ها موجب ایجاد انرژی در میان مردم برای مطالبات اجتماعی می شود اما به نظر می رسه در ایران فقط جنبه سرگرمی داشته و در نتیجه به عکس موجب تخلیه انرژی می شه. دیروز جوک ! امروز پلاسکو و فردا یک چیز دیگر ... مهم این است که سرگرم باشیم ...
کار آنها فقط...
کار آنها فقط...
درحالی که حادثه قطار تبریز ناشی از خطای انسانی و قابل پیشگیری است بعید بنظر میرسد حادثه مشابهی تا دهها سال آینده اتفاق بیفتد.
هم بی توجه باشیم و آنرا ترمیم و تعمیر و نوسازی نکنیم سرانجام بر سر صاحبش فرو میریزد.
باید این ساختمان با همان نام مجددا" بازسازی گردد