عصر ایران؛ مصطفی داننده و رضا غبیشاوی - حجت الاسلام مسیح مهاجری را میشود "روحانی- روزنامه نگار" نامید. مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی که ستونهای سرمقاله او در روزنامه جمهوری اسلامی" روزانه است و طرفداران بسیاری دارد. این ستون در کنار بخش "جهت اطلاع"، پرمخاطب ترین بخش های جمهوری اسلامی هستند.
مسیح مهاجری در چند دوره مشاور رئیس جمهور ایران بوده است و نزدیکی فراوانی به هاشمی رفسنجانی دارد. یکی از بازماندگان انفجار حزب جمهوری اسلامی، آرام سخن میگوید و بدون محافظه کاری حرفهای خود را بیان میکند. او حتی در حین مصاحبه میگوید اگر شما با انتشار این جمله مشکلی نداشته باشید من با آن مشکل ندارم.
روزنامه "جمهوری اسلامی" با حیاطی بزرگ و ساختمانی سه طبقه و ساده به سبک دهه 60 در میدان بهارستان و در مقابل ساختمان اصلی مجلس. مسیح مهاجری روحانی روزنامه نگار با روی گشاده به استقبال ما آمد. در دفتری که علاوه بر عکس های امام و رهبری، عکس های متفاوتی از هاشمی و شهید بهشتی هم بر دیوار نصب شده بود. عکس نخست از هاشمی در حال خواندن روزنامه جمهوری اسلامی. عکسی از نمازجماعت به امامت شهید بهشتی که هاشمی و مسیح مهاجری در صف اول نمازگزاران دیده می شوند و عکس سوم، تصویری دو نفره از بهشتی و هاشمی.
در طول گفتگو بدون محافظه کاری های معمول، شفاف و بدون لفافه سخن می گوید و در برخی مقاطع از مصاحبه، به سرمقاله هایش و خاطراتی از سال های انتشار روزنامه جمهوری اسلامی در دهه 60 و 70 تا 95 اشاره می کند. صریح الهجه بودن او باعث میشود تا گفتوگو با مهاجری جذاب و دوست داشتنی باشد.
متن کامل گفتگوی عصرایران با مسیح مهاجری مدیر مسؤول روزنامه "جمهوری اسلامی" به این شرح است:
*چندي پيش مبحث «انقلاب اخلاقي» را مطرح کرديد. من دهه شصتي هستم و سؤالي که برايم مطرح ميشود اينکه انقلاب ما انقلابي فرهنگي بود؛ چرا بعد از گذشت سي و چند سال نياز به انقلاب اخلاقي داريم؟ در اين سالها چه بر سر انقلاب آمده که مجبور هستيم براي دستيابي به اهداف ابتدايي انقلاب دست به انقلاب ديگري بزنيم؟- همانطور که گفتيد انقلاب ما انقلاب فرهنگي است. شهيد بهشتي در سالهاي اول انقلاب فرمودند «انقلاب ما انقلاب ارزشهاست». ميتوان گفت انقلاب ارزشي بالاتر از انقلاب اخلاقي است. به اين معنا که ارزش، اوج اخلاق است؛ بنابراين وقتي انقلاب ارزشها رخ ميدهد بايد مقداري بالاتر از اخلاق را در پيش گرفت که البته خيلي از مردم اينگونه بودند و در دوران دفاع مقدس آن را نشان دادند؛ مانند ايثار در برابر نياز ديگران و ايثار جان براي حفظ استقلال کشور و تماميت ارضي و اسلام.
در انقلاب ارزشها بايد مقداري فراتر از اخلاق حرکت ميکرديم و يک زماني هم اينگونه بوديم. جنگ اصلاً خوب نيست؛ اما وقتي تحميل ميشود بايد تحمل کرد؛ وقتي وارد دفاع مقدس شديم جنگ را به ارزش تبديل کرديم که اگر همين رويه را ادامه ميداديم امروز نيازي به انقلاب اخلاقي نداشتيم اما پس از پايان جنگ بر سر تقسيم غنائم دعوا صورت گرفت. بايد بيپرده بگويم که هر کسي دنبال سهم خود رفت. قدرت هم چيزي است که هر کسي حاضر نيست به آساني از آن بگذرد؛ وقتي دعواي قدرت پيش آمد به طور طبيعي اخلاق کنار رفت.
پس از پايان جنگ امام هشدار دادند و بارها بارها در طول ده سال رهبري خود صحبت از تهذيب نفس کردند. به ياد ندارم جايي صحبت کرده باشند ولي گريزي به تهذيب نفس نزده باشند؛ چون ايشان ميدانست که پس از پايان جنگ بر سر قدرت جنگ رخ خواهد داد.
قدرت، شيرين است و بسياري براي کسب آن حاضرند بسياري از مباني اخلاقي و ارزشها را زير پا بگذارند. به اين معنا که پس از پايان دفاع مقدس به اين فکر بوديم که انقلاب اخلاقي را محور اصلي کار خود قرار دهيم؛ اما اين کار را نکرديم. نميخواهم کسي را مقصر بدانم؛ ولي بايد بگويم که شرايط به گونهاي پيش رفت که در اين زمينه کار زيادي صورت نگرفت و جنگ قدرت رخ داد. تذکرات تهذيب نفسي امام ادامه پيدا نکرد؛ در حالي که انسان هميشه نياز به تذکر دارد. اگر تذکر نباشد چيزي حل نميشود.
به ياد دارم در دوران طلبگي هر هفته پنجشنبهها سر درس اخلاق آيتالله مشکيني شرکت ميکردم؛ وقتي وارد قم شدم دو سه سال محضر امام را درک کردم؛ اما ايشان نهضت را شروع کردند و به ترکيه تبعيد شدند و از آنجا به نجف رفتند. امام هر هفته درس اخلاق داشتند و کساني که سر درس اخلاق ايشان شرکت ميکردند؛ ميگفتند که هر هفته احساس ميکرديم که به درس اخلاق ايشان احتياج داريم من نيز چنين وضعيتي را با درس اخلاق آقاي مشکيني داشتم.
به نظرم درس اخلاق نبايد مختص طلبهها باشد؛ بلکه مردم و به ويژه مسئولان به آن نياز دارند؛ چون وقتي قدرت سراغ آنها ميآيد انگيزهاي براي انجام کارهاي دور از اخلاق ميشود درس اخلاق نه به اين معنا که کسي به آنها اخلاق آموزش دهد؛ بلکه به اين معنا که واقعاً در يک سطح بالايي فضاي کل کشور فضاي درس اخلاق شود مانند کاري که امام انجام ميدادند. امام در آن ده سال با سخنان تهذيب نفسشان درس اخلاق ميدادند که سبب ميشد تا از اخلاق فاصله گرفته نشود.
در جمعبندي بايد بگويم بسياري از مسئولان اهل اخلاق هستند؛ ولي اشتغالات گوناگون از جمله اشتغال به دعواهاي سياسي که در کشور بسيار زياد شده آنها را از اندوختههاي اخلاقيشان دور کرده است؛ همه بايد هر هفته پاي درس اخلاق بنشينند و چون اينگونه نيست به شدت به انقلاب اخلاقي نياز داريم.
*تغيير مسئولان نسل اول انقلاب به نسل دوم به ويژه از اواخر دهه هفتاد به بعد چه تأثيري در از بين رفتن اخلاق در کشور داشت؟ برخي از مسئولان در ابتداي انقلاب در ردههاي پايين قرار داشتند؛ ولي بعدها به مسئوليتهاي بالا رسيدند و شروع به تخريب نسل اول انقلاب کردند. به نظرتان اين موضوع چقدر در از بين رفتن اخلاق تأثير داشت؟-شايد اين مطلب در مرحله تئوري و نظريهپردازي درست باشد؛ ولي در عمل شاهد نوعي بياخلاقي در برخي از کساني که جزو نسل اول انقلاب محسوب ميشوند و تريبون در اختيار دارند، هستيم؛ بنابراين نسل اول، دوم و سوم پايه کار نيست همه اينها بستگي به تربيت سياسي و خانوادگي، خلق و خو و ذات افراد دارد. در نسل امروز افرادي مهذب، قانع، معتدل و دور از دعواها و بداخلاقيها وجود دارد؛ بنابراين در عمل و نه در نظر گوناگوني ميبينيم؛ يعني در نسل جديد هم افراد پرخاشجو و هم خوشاخلاق، قانع، منصف و صادق وجود دارند. به نظرم جواناني که بد اخلاق و اهل تعرض هستند از باقيمانده نسل اول انقلاب که بداخلاقي را به اوج رساندهاند، ياد گرفتهاند.
فضاي کشور انقلابي است و همين امروز افراد معتدل، با اخلاق و منصف وجود دارند که هم در عمل و هم در نظر اعتدال، اخلاق، انصاف را رعايت ميکنند. اين تابلو براي عدهاي از نسل امروز درسآموز است و براي عدهاي ديگر درسآموز نيست. اين تابلو براي عدهاي از نسل اوليها که بداخلاق و پرخاشجو هستند و انصاف را رعايت نميکنند درسآموز است.
اگر نسل اول همگي دست به دست هم در مسيري که امام ترسيم کرده بود پيش ميرفتند و انقلاب اخلاقي را حفظ ميکردند اکثريت نسل امروز اخلاق را رعايت ميکردند. اينکه امروز با چنين مشکلي مواجه هستيم به اين دليل است که دو تابلو در مقابل ما قرار دارد؛ يکي تابلوي انصاف و اعتدال و اخلاق و ديگري تابلوي بداخلاقي، پرخاشجويي و بيانصافي.
*متأسفانه هر قدر بياخلاقتر باشيم مورد مقبوليت جامعه قرار ميگيريم.- طبيعي است؛ چون نسل جوان، انقلاب را تندروي معني ميکند. امام از همان روز اول پيروزي انقلاب دادگاههاي انقلاب را تشکيل دادند؛ در حالي که در کشورهاي ديگر پس از انقلاب سران جوخه اعدام تشکيل ميدهند؛ ولي امام دادگاه تشکيل دادند به اين علت که در مقابل تندرويها بايستند؛ اگر روش امام ادامه مييافت مشکلات بسياري برطرف ميشد.
ويژگي اين هر دو زمان اين است که جوانان دلشان ميخواهد تندروي کنند. من اوايل انقلاب 30 سال داشتم و احساس ميکردم که آقاي بهشتي يا آقاي هاشمي رفسنجاني در بعضي از مقولهها محکم عمل نميکنند؛ بنابراين اعتراض ميکردم که چرا کاري نميکنيد؛ مثلاً امام در بيمارستان قلب بستري بودند که جرياني براي کوبيدن سه نفر از ياران اصلي امام به جرم تشکيل حزب جمهوري اسلامي راه افتاد؛ يکي از اين افراد آقاي بهشتي و ديگري آقاي خامنهاي و ديگري آقاي هاشمي رفسنجاني بودند. تندروها با نامردي و بداخلاقي بسياري آنها را ميکوبيدند. بداخلاقيهاي امروز ميراث بداخلاقيهاي ديروز است عدهاي بداخلاقي را و عدهاي ديگر خوشاخلاقي را به ارث بردند.
در يکي از جلسات شوراي مرکزي حزب جمهوري اسلامي به آقايان بهشتي و هاشمي رفسنجاني گلايه کردم که چرا کاري نميکنيد و حرفي نميزنيد؛ شما به امام نزديک و با ايشان مرتبط هستيد و به ديدن ايشان به بيمارستان ميرويد به امام بگوييد يک کلمه در مورد شما بگويند تا مسئله حل شود. آنها جواب تاريخي به من دادند؛ آقاي بهشتي گفتند آقاي مهاجري، بگذاريد عملِ ما جواب تبليغات دشمنان و ديگران را بدهد و آنها را خنثي کند امام را براي خودمان خرج نکنيم. آقاي هاشمي رفسنجاني نيز گفتند که ما براي انقلاب مانند مادر هستيم و آنها دايه. حتماً ماجراي دايه و مادر را ميدانيد اينکه مادر حاضر است از حق خود بگذرد تا فرزندش لطمه نبيند؛ ولي دايه حاضر به چنين کاري نيست. آقاي رفسنجاني گفتند نبايد اجازه دهيم انقلاب لطمه ببيند؛ اگر به امام چنين اخباري برسد ايشان با عارضه قلبياي که دارند ممکن است سکته کنند و از بين بروند و ما اصل را از دست بدهيم؛ بنابراين هر قدر به ما لطمه وارد ميشود، بشود؛ ولي به انقلاب، اصل و ريشه ضربهاي وارد نشود. در آن زمان افرادي اين چنين صحبت و عمل ميکردند که البته امروز نيز چنين افرادي حضور دارند؛ بنابراين از نظر من بسيار مهم است که تابلو چه باشد؛ اگر آن تابلو در مقابل چشم ما باشد بسياري از چيزها را درست ميبينيم.
*سعه صدر آقاي بهشتي و آقاي هاشمي نتيجه داشت؛ ولي اين روزها به نظر ميرسد سعه صدر به حاشيهنشيني تبديل ميشود.- به نظرم سعه صدر هميشه نتيجه ميدهد. در انتخاباتي که در اسفندماه 94 برگزار شد تندروها بد و بيراه ميگفتند و به آقاي هاشمي رفسنجاني نسبت انگليسي بودن ميدادند. به ياد دارم مقالههايي در عصرايران در اين رابطه منتشر شد؛ مبني بر اينکه اين نوع بداخلاقيها درست نيستند و اگر ايراد و نقدي داريد منصفانه باشد که حرف درستي است؛ اما تندروها همه چيز گفتند و همه دستگاههاي تبليغاتي مانند راديو، تلويزيون، روزنامهها و امکانات فرهنگي نيز در اختيار داشتند. آقاي هاشمي رفسنجاني نيز در بايکوت خبري بود؛ به جز چند سايت و روزنامه کسي در دفاع از ايشان مطلبي منتشر نميکرد اما با اين حال در انتخابات خبرگان رهبري ليست آقاي هاشمي رفسنجاني و در انتخابات مجلس شوراي اسلامي نيز ليست مخالف تندروها رأي آورد. به نظرم اگر هر کسي هم در آن ليست قرار ميگرفت رأي ميآورد؛ چون اين نوع بداخلاقيها در افکار عمومي جواب نميدهد.
در انتخابات رياست جمهوري سال 92 نيز چنين اتفاقي افتاد عدهاي در يک طرف در مقابل يک نفر قرار داشتند. آقاي هاشمي رفسنجاني نيز رد صلاحيت شد از طرفي همه امکانات تبليغاتي نيز در اختيار تندروها بود؛ اما آقاي هاشمي رفسنجاني يک جمله گفت مبني بر اينکه رأي من آقاي روحاني است. با اين جمله حتي کساني که قصد آمدن پاي صندوقهاي رأي را نداشتند، آمدند و به آقاي روحاني رأي دادند؛ بنابراين صبر، اخلاق، انصاف، تحمل و اعتدال جواب ميدهد؛ به همين دليل معتقدم اخلاق بايد هميشه محور باشد.
*هر کسي که قصد به قدرت رسيدن دارد سراغ بدگوئي به آقاي هاشمي ميرود؛ از جمله اصولگرايان، اصلاحطلبان، نواصولگرايان و امروز نيز راستگرايان سنتي سراغ آقاي هاشمي رفتهاند. ايشان از جمله نسل اوليهاي انقلاب محسوب ميشوند که بسيار ضربه خوردهاند.- احتمالاً داستان «حاتم طايي» در صدر اسلام را شنيدهايد. او به دليل بخشندگي، سخا و جودش معروف بود و امروز نيز هر کس بخشنده باشد به او حاتم طايي گويند. شهرت حاتم طايي سبب حسادت برادرش شد و سعي کرد مانند برادرش معروف شود و به اين نتيجه رسيد که چاه زمزم را که همه به آن احترام ميگذارند و بسيار مشهور است آلوده کند تا معروف شود. او چنين کرد و سر و صدايي به راه افتاد و نه تنها معروف نشد؛ بلکه دچار تف و لعن شد.
نميگويم آقاي هاشمي رفسنجاني ايرادي ندارند؛ همه انسانها نواقص و عيوبي دارند من نيز گاهي انتقادهايي به آقاي هاشمي داشته و دارم و همين امروز که با ايشان صحبت ميکنم نقدهايم را به ايشان ميگويم؛ اما بايد در نظر داشت که ايشان محور و از پايههاي انقلاب هستند و تشبيهي که به زمزم کردم به معناي مطلق بودن نيست؛ بلکه براي تقريب به ذهن است.
اصلاحطلبان در مجلس ششم و اصولگرايان در بسياري از مراحل مانند سالهاي 84 و 88 به آقاي هاشمي رفسنجاني ضربه زدند. هر کس سنگي به سمت ايشان پرتاب کرد تا معروف شود و اصلاً به اين فکر که با چه کسي دعوا ميکنيم و چه نتيجهاي حاصل خواهد شد، نبودند. اين افراد قصد دارند با نفي ديگران خود را اثبات کنند؛ بنابراين اگر يک فرد کوچه بازاري را نفي کنيد اثبات چنداني براي شما نخواهد داشت؛ اما اگر فرد بزرگي را نفي کنيد ممکن است معروف شويد.
بسياري از کساني که دستپرورده آقاي هاشمي رفسنجاني بودند و به واسطه ايشان بزرگ شدند و به صحنه آمدند به ايشان ضربه زدند. مثلي وجود دارد و آن اينکه «مخالفت کن تا معروف شوي». اما اين معروف شدن در کوتاهمدت روي ميدهد و در درازمدت برعکس خواهد بود. سرنوشت اين افراد در آخرت نيز مشخص است؛ نميگويم اين آقايان اعتقادي به آخرت ندارند؛ ولي وقتي قدرت مطرح ميشود برخي آقايان آخرت را فراموش ميکنند.
*عدهاي معتقدند که اين رفتارها بازخورد دوره رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني است در آن دوران فضاي کشور به لحاظ سياسي و فرهنگي بسته بود و رسانههاي منتقد انگشتشمار بودند. درست است که آقاي توکلي کانديدا شدند و انتقاداتي را مطرح کردند ولي انتخابات رياست جمهوري دوره ايشان رقابتي نبود و نتيجه از قبل مشخص بود؛ حتي در نماز جمعه مخالفان هاشمي را دشمنان پيامبر ميناميدند. به ياد داريم که انتقاد از آقاي هاشمي رفسنجاني حتي انتقاد ساده از عملکرد دولت تابو محسوب ميشد.- در دوره رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني تعداد روزنامهها اندک بود. حدود پنج الي شش روزنامه منتشر ميشد و دو الي سه روزنامه از ايشان انتقاد ميکرد که يکي از آنها يعني روزنامه "سلام" انتقادات تندي بر ايشان وارد ميکرد؛ بنابراين فقط معاندين خارج از مرز منتقد نبودند؛ بلکه در داخل نيز منتقداني وجود داشت.
من در آن دوران در روزنامه «جمهوري اسلامي» مقالات بسياري در انتقاد به آقاي هاشمي رفسنجاني منتشر کردم که ميتوانم به دو نمونه از آنها اشاره کنم؛ يکي اينکه در سفري به قم متوجه ساختمانسازيهاي زيادي شدم و پس از بازگشتم به تهران مقالهاي در اين رابطه نوشتم و منتشر کردم. چند روز بعد که نزد آقاي هاشمي رفتم، ايشان گفتند که مقاله شما را خواندم شما انتقاد تندي نسبت به ما داشتيد؛ البته اين انتقاد به ما مربوط نميشود؛ ولي چون نميتوانيد به بخش مربوطه انتقاد کنيد به ما انتقاد کرديد.
نمونه ديگر، انتقاد به وزير امور خارجه ايشان بود. آقاي ولايتي، وزير امور خارجه آقاي هاشمي رفسنجاني بود و برخي از کارهاي ايشان مورد قبول من نبود. با اينکه با آقاي ولايتي دوست بودم؛ ولي هيچگاه ملاحظه رفاقت با کسي را نميکنم. آقاي روحاني نيز رفيق دوران طلبگي من است، همسن هستيم و در يک مدرسه درس خواندهايم و رفاقتمان تا به امروز ادامه دارد؛ ولي ديروز مقالهاي در انتقاد از ايشان در روزنامه جمهوري اسلامي منتشر کردم. آن زمان هم با توجه به رفاقتي که با آقاي ولايتي داشتم به عملکرد ايشان انتقاداتي کردم؛ براي مثال ايشان قصد شرکت در اجلاس غيرمتعهدها در کشور مصر را داشت در حالي که در آن برهه ايران با مصر و پس از حکم امام قطع رابطه کرده بود. من طي چند مقاله عليه آقاي ولايتي تاکيد کردم که بايد نسبت به مصريها بياعتنايي کنند منظورم اين نبود که شرکت نکنيم؛ بلکه معتقد بودم که ميتوان از رئيس دفتر حفاظت منافع ايران در مصر يا يکي از مديران کل در اين اجلاس استفاده کرد؛ وقتي در سطح وزير در چنين اجلاسي شرکت کنيم؛ يعني به حسني مبارک در سطح بالايي اعتنا کردهايم.
آقاي ولايتي از انتقاد من بسيار ناراحت شد و ميدانست که اگر به من بگويد فايدهاي نخواهد داشت؛ بنابراين به دفتر رهبري و آقاي هاشمي رفسنجاني متوسل شد. يکي از اعضاي دفتر مقام معظم رهبري با من تماس گرفت و صحبت کرد؛ اما من گفتم که اين انتقاد يا وارد است يا نيست؛ اگر وارد است اين کار را نکنند؛ اگر وارد نيست پاسخ انتقاد را بدهند. به آقاي هاشمي رفسنجاني هم گفتم که شما و اين نظام را با جان و دل قبول دارم و با آقاي ولايتي رفيق هستم؛ اما روزنامه يعني انتقاد. معني ندارد که چيزي را بفهمم و به دليل دوستي و رفاقت به سادگي از کنارش بگذرم.
آقاي ولايتي در آن ماجرا براي تماس با من به يکي از دوستان در دفتر رهبري متوسل شد. ايشان با من تماس گرفت و من به ايشان گفتم که عملکرد آقاي ولايتي اشتباه است. ايشان گفت که آقاي ولايتي بهترين وزير آقاست. گفتم؛ چطور؟ گفت؛ هر چه آقا بگويد، ميگويند؛ چشم. من در پاسخ به ايشان گفتم؛ ايشان بدترين وزير آقا هستند؛ چون ما ولايت فقيه را اينگونه معنا نميکنيم. ولايت فقيه مقامي است که وقتي نظري ميدهد؛ اگر قبول داشتيم، ميگوييم؛ چشم؛ اما اگر قبول نداشتيم، دلايلمان را بيان ميکنيم. ايشان دلايل ما را ميشنود يا آنها را ميپذيرد يا اگر نپذيرفت، ميگوييم چشم، ما حرفمان را زديم. وزيري که حرف خود را نزند و هر چه آقا گفت چشم بگويد وزير خوبي نيست. آن زمان چنين ايرادات و مباحثي وجود داشت.
بنابراين روزنامه جمهوري اسلامي منتقد دولت آقاي هاشمي رفسنجاني بود؛ البته اين روزنامه انتقاد را با انتقام يکي نميداند و هنگام انتقاد، فحش نميدهد، پرخاش و بيانصافي نميکند. شايد به اشتباه کار خلافي انجام دهد؛ ولي تمام تلاش اين روزنامه اين است که اينگونه نشود.
*عدهاي معتقد بودند که روزنامه جمهوري اسلامي متعلق به آقاي هاشمي رفسنجاني است.-چنين سخناني، تبليغات منفي عليه روزنامه جمهوري اسلامي است. صاحب امتياز اين روزنامه رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي است و من از ايشان حکم مديرمسئولي دارم. روزنامه جمهوري اسلامي به آقاي هاشمي رفسنجاني و وزرايش انتقاد سازنده و منصفانه ميکرد. روزنامه سلام نيز منتقد بود؛ حتي روزنامه رسالت نيز که در آن زمان نوپا بود انتقاداتي داشت. از طرفي اواسط دوره رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني آقاي محمد هاشمي از صدا و سيما کنار رفت و آقاي لاريجاني به جاي ايشان قرار گرفت و از همان زمان نيز در راديو و تلويزيون انتقاداتي شروع شد؛ بنابراين انتقاد صورت ميگرفت؛ ولي بايد بگويم که آقاي هاشمي رفسنجاني، هم در بخش اقتصادي و هم در بخش فرهنگي اشتباهاتي داشت. ايشان از همان ابتدا گفت که وارد فرهنگ نميشود؛ چون فرهنگ در اختيار رهبري است و دولت کاري به فرهنگ ندارد. منظور ايشان اين بود که راديو و تلويزيون، حوزههاي علميه، مساجد، دفاتر تبليغات قم، سازمان تبليغات و بسياري از بخشهاي فرهنگي در اختيار رهبري است و فقط وزارت ارشاد در اختيار دولت است که آن هم چند شاخه بود که يکي سازمان فرهنگ و ارتباطات و ديگري مجمع تقريب بود که سبب محدود شدن آن ميشد؛ بنابراين تقريباً از بخش فرهنگي 10 درصد آن در اختيار آقاي هاشمي رفسنجاني بود به همين دليل ايشان کنار کشيد؛ ولي من معتقدم که کار ايشان اشتباه بود؛ چون دولت مسئول است.
آقاي هاشمي رفسنجاني قصد داشت هشت ساله اقتصاد را سر و سامان دهد به همين دليل مردم تحت فشار قرار گرفتند؛ بنابراين در بخش اقتصادي نيز دچار اشتباه شدند.
در دوره دوم انتخابات رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني آقاي توکلي پنج ميليون رأي آورد و من چند صفحه درباره آن تحليل نوشتم و تاکيد کردم که آقاي هاشمي من دوست و مشاور شما هستم و به شما ميگويم که اينکه آقاي توکلي که در مقابل شما پنج ميليون رأي ميآورد به اين معناست که در اقتصاد اشتباه عمل کرديد.
اين تحليل را روز چهارشنبه به آقاي هاشمي رفسنجاني دادم و فرداي آن روز يعني پنجشنبه با خانه من تماس گرفتند و گفتند که به اين دلايل تحليل شما را قبول ندارم. من گفتم جواب من اين دلايل را مينويسم و به شما پاسخ خواهم داد؛ از فرصت پنجشنبه و جمعه استفاده کردم و شروع به نوشتم کردم و شنبه يا يکشنبه نزد ايشان رفتم.
من هم قبول دارم که آقاي هاشمي رفسنجاني اشتباهاتي داشتند هيچ کس مبرا از اشتباه نيست امام يک بار فرمودند که اشتباه کرديم و رهبري نيز چندين بار اعلام کردهاند که اشتباه کرديم. اشتباه متعلق به انسان است و درست نيست که کسي خود را مبرا از اشتباه بداند. اصلاً يکي از تصورات غلطي که عدهاي امروز دارند اينکه تصور ميکنند که کسي که در فلان مقام قرار دارد اشتباه نميکند در حالي که اينگونه نيست اشتباه متعلق به انسان است. ما از کسي که در جايگاه قانوني قرار دارد پيروي ميکنيم؛ اما تذکر هم ميدهيم و ايراد هم ميگيريم.
بنابراين بحثها و انتقادات به دو شکل بيان ميشدند؛ يکي خصوصي به اين معنا که به صورت خصوصي انتقاد ميکرديم و ديگري عمومي به اين معنا که در روزنامههايي مانند سلام، جمهوري اسلامي، رسالت و... انتقاد ميکرديم.
در مورد شعارِ «دشمني با آقاي هاشمي رفسنجاني دشمني با پيغمبر است» که در سئوالتان گفتيد در نماز جمعه داده ميشد بايد بگويم که آقاي هاشمي رفسنجاني چنين شعاري را سر زبان مردم نينداخت. چه کسي چنين کرد؟ من با چنين شعاري هم آن زمان و هم امروز مخالف هستم؛ اما بايد ديد که چه کسي اين شعار را بر سر زبانها انداخت؟ امثال چنين شعارهايي براي بسياري از مقامهاي کشور سر داده شده است؛ مثلاً براي رهبر فعلي. آيا ايشان خواستند که مردم چنين شعارهايي سر دهند؟ مشخص است که نه. يا شاعران که به ديدار آقاي خامنهاي ميروند شعرهاي غلوآميز ميخوانند آيا ايشان خواستند که چنين اشعاري بخوانند؟ من که نميتوانم چنين نسبتي به ايشان بدهم.
ستاد نماز جمعه در دوره رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني در اختيار اصولگراها بود و امروز نيز در اختيار اصولگراهاست. اصولگراهايي که امروز بيشترين نقد را بر ايشان وارد ميکنند اين شعارها را ساختند؛ اگر ايرادي هست بر آنها وارد است. کاري به خوب يا بد بودن اين شعارها ندارم يا در آن دوران شرايط کشور و آقاي هاشمي رفسنجاني و جنگ و بسياري مسائل ديگر چيزهايي ايجاب ميکرد که نميخواهم آنها را زير سؤال ببرم از طرفي شايد اصولگراها نيز بر سر اقتضائاتي کارهايي انجام ميدادند؛ اما با همه اين احوال آنها چنين شعارهايي ساختند نه آقاي هاشمي رفسنجاني.
*برخي ميگويند که آقاي هاشمي رفسنجاني چنين شعارهايي را تأييد ميکردند.- تأييد و منع دو چيز متفاوت هستند. مطمئن هستم که ايشان تأييد نميکردند؛ اما اينکه منع کرده باشند خبر ندارم؛ مثلاً وقتي آقاي فخرالدين حجازي در برابر امام شروع به تعريف و تمجيد کرد؛ امام فرمودند «خوف اين را دارم که خودم نيز باور کنم». من درباره اين شعار اطلاعاتي ندارم؛ ولي ميدانم که عامل اين شعار همانهايي هستند که امروز شعارهايي عليه ايشان علم ميکنند.
وقتي آقاي خاتمي بر سر کار آمد اصلاحطلبان براي اينکه ايشان را بيشتر در جامعه ترويج و مطرح کنند شعارهاي عجيب و غريبي ميدادند در حالي که اين ايراد به آقاي خاتمي وارد نيست؛ بلکه ايراد از کساني است که چنين شعارهايي را درست کرده و اشاعه دادهاند.
*آيا آقاي هاشمي رفسنجاني به اشتباهات خود در آن هشت سال اعتراف ميکنند؟- گاهي با ايشان در مورد مسائلي صحبت ميکنم؛ اما در ايشان اثري از اينکه اشتباهات خود را پذيرفته باشند نميبينم ايشان از عملکرد خود دفاع ميکنند؛ حتي در مقوله فرهنگ.
آقاي هاشمي رفسنجاني در مصاحبهاي که با روزنامه کيهان داشت که بعدها به کتاب تبديل شد نامي از من ميآورند و ميگويند آقاي مهاجري دوست و مشاور من است؛ اما به من انتقاد ميکند و در مسائل فرهنگي همفکر من نيست؛ اما دشمني نميکند. بايد بگويم که اشتباهات ايشان به معناي غلط بودن خط کلي ايشان نيست هر خطي و هر راهي اشتباهاتي دارد.
عصر ايران چند روز پيش نظر رهبري درباره موسيقي را منتشر کرد؛ البته امروز ايشان به دليل مقامشان ملاحظاتي دارند؛ ولي نظر قطعي ايشان همين متن است. در زمان رياست جمهوري در چند سفر خارجي همراه ايشان بودم از جمله سفر کره شمالي و چين. در سفر به کره شمالي به ساختمان ارکست سمفونيک اين کشور رفتيم و در آنجا چند قطعه نواختند. در بخشي از برنامه، به نظرم ميرسيد که بايد برنامه را ترک کنيم اما ايشان تا انتهاي برنامه نشستند. يا وقتي به مسجد جامع کاشغر، يکي از شهرستانهاي منطقه مسلمان نشين، سينکيانگ چين رفتيم فرماندار اين شهر يک وسيله نوازندگي بزرگي به آقاي خامنهاي هديه دادند و ايشان نيز آن را تحويل گرفتند و تشکر کردند.
افرادي که امروز مطالبي ميگويند، کار سياسي ميکنند. نميخواهم به عمق قضايا بروم و سوابق اين افراد را بيان کنم؛ ولي اين نوع مطالب عقبه و مسائل ديگر دارد.
*بسياري از جوانان که مسجد ميروند در مورد رفتن به کنسرتها هم سؤالاتي دارند.-به نظرم يکي از راهحلها براي اين موضوع اين بود که آقاي جنتي به آقاي علمالهدي پيشنهاد ارسال يک نماينده براي برگزاري هر کنسرت ميداد. يک نماينده از سوي آنها و يک نماينده از سوي وزارت ارشاد توافقي انجام دهند و موضوع حل شود؛ اما آقاي جنتي عقبنشيني کرد و شائبه ايجاد شد که اگر برگزاري کنسرت حرام است براي همه شهرها حرام است؛ اما اگر حلال است؛ چرا نبايد در مشهد برگزار شود؟
پس از شهادت آقاي مطهري شعر آقاي حميد سبزواري در وصف ايشان به صورت آهنگين منتشر شد؛ ميترسيدند که بسياري از آقايان از آن ايراد بگيرند؛ اما امام آن را گوش کردند و گفتند عيبي ندارد. در برخي مسائل سليقهاي عمل ميشود. در روزنامه جمهوري اسلامي مقالهاي در همين زمينه منتشر و سئوال کردم که 38 سال از انقلاب گذشته است؛ چرا اين مسائل را شفاف و روشن بيان نميکنيم تا معلوم باشد که چه چيزي حلال و چه چيزي حرام است و هر کسي به سليقه خود در مقابل آن قرار نگيرد. پس از ماجراي آقاي علمالهدي امام جمعه شيراز نيز خواست که در شيراز کنسرت برگزار نشود. اين نوع رفتارها هرج و مرج ايجاد ميکند؛ اگر با اصالت و دقيق عمل نکنيم گرفتاريهاي بسياري پيش خواهد آمد.
*اين کنسرتها سال 89، 90، 91 هم برگزار ميشد به نظرتان چرا امروز برخورد با آنها مطرح ميشود؟- انتخابات نزديک است و همانطور که آقايان اعتراف ميکنند قصد دارند آقاي روحاني يک دورهاي باشد. بايد بگويم که به وزارت ارشاد نيز انتقاداتي دارم. وزارت ارشاد در بعضي جاها بدون دقت عمل کرده است؛ مثلاً سال گذشته رماني در مورد امام زمان به دستم رسيد. رمان در مورد امام زمان برايم بسيار جديد بود. يک شب و روز اين کتاب را مطالعه کردم؛ اما متوجه شدم که بسيار انحرافي، آلوده و کثيف است. فوراً نامهاي به آقاي جنتي نوشتم و کتاب را برايش ارسال کردم و از ايشان خواستم فوراً از انتشار آن جلوگيري کند. چند روز بعد نامه آقاي جنتي همراه با گزارش چگونگي دريافت مجوز برايم ارسال شد. آقاي جنتي کتاب را مطالعه نکرده و فقط به گزارش اين فرد اعتماد کرده بود؛ وقتي متوجه شدم تلاشم سودي ندارد موارد را مشخص کردم و زير آنها خط کشيدم و نامه صريحي به ايشان نوشتم و خواستم که حتماً کتاب را مطالعه کنند؛ ايشان کتاب را خواندند و بلافاصله جلوي آن را گرفتند و آن فرد را برکنار کردند.
دريافت مجوز چنين کتابي يعني اينکه در وزارت ارشاد بيدقتي وجود دارد. اين بيدقتي هم در زمينه کتاب، هم در زمينه موسيقي و هم در زمينه مسائل هنري است. نميخواهم بگويم هر کاري که وزارت ارشاد انجام ميدهد درست است؛ اما يا درست است يا درست نيست؛ اگر درست است که همه جا بايد انجام شود؛ اما اگر غلط است هيچ کجا نبايد انجام شود؛ وقتي يک شهر را استثنا ميکنيد در افکار عمومي تأثير خوبي نخواهد داشت.
ايرادهاي زيادي در مقولههاي مختلف به دولت يازدهم وارد است؛ مثلاً استاندار مشهد هفت ماه پس از شروع به کار دولت مشخص شد؛ به اين دليل که آقاي رئيسجمهور در جمع ائمه جمعه گفته بودند که اگر بخواهيم استاندار و فرماندار تعيين کنيم نظر نمايندگان مجلس و ائمه جمعه را هم در نظر خواهيم گرفت؛ اما بايد پرسيد مسئوليت استاندار با چه کسي است؟ اگر استاندار کار غلطي انجام دهد نماينده مجلس يا امام جمعه پاسخ خواهد داد؟ طي مقالهاي نسبت به اين وضعيت اعتراض کردم که مگر قانون اساسي قوا را از يکديگر منفک نميکند؟ چنين سخني به اين معناست که قوه مقننه در قوه مجريه و يک نفر که اصلاً قوه نيست در قوه مجريه دخالت کند.
*به نظر ميرسد که آقاي روحاني قصد داشت برخلاف آقاي احمدينژاد عمل کند و بگويد که من متفاوت از احمدينژاد و اهل مشورت هستم.- شايد در برخي مسائل به دليل ملاحظاتي اينگونه باشند؛ ولي ذاتاً اينگونه نيستند؛ مثلاً در ماجراي کنسرتها از عقبنشيني وزير ارشاد عصباني هستند.
*در بخشي به اين مسئله که فعاليت ائمه جمعه، انتخاباتي شده است اشاره شد؛ چرا ائمه جمعه به اين سمت حرکت کردهاند؛ مثلاً آيتالله مشکيني، هاشمي رفسنجاني يا آقاي طالقاني خطيب نماز جمعه بودند...- کلمه ائمه جمعه همه امامان جمعه را دربر ميگيرد؛ اما منظور من همه آنها نيستند. امروز در ميان امامان جمعه افراد منصف، آگاه، درستبين و درست عملکن فراوان وجود دارند.
در پاسخ به سؤال شما بايد بگويم که با گذشت زمان افراد سابقهدار يا درگذشتند يا شهيد شدند يا کنار رفتند و جواناني آمدند که يا اصلاً انقلاب را درک نکردهاند يا مايه لازم را براي تحليل و تشخيص مسائل ندارند؛ چنين مشکلاتي در اين مجموعه وجود دارد؛ ولي تأکيد ميکنم که همه ائمه جمعه اينگونه نيستند. ائمه جمعه مستقل، خوشفکر و صاحب تحليل هم فراوان داريم.
در گذشته مذهبيها اينطور نبود که هر هفته در نماز جمعه شرکت کنند و به شوخي ميگفتند شرکت در بعضي از نماز جمعهها واجب و بعضي مستحب و بعضي مباح و بعضي مکروه است. چون ائمه جماعات يکسان نبودند و مهم بود که در خطبههاي نماز جمعه چه گفته ميشد و اينکه خطبه در خور نماز جمعه تهران هست يا نه؟ واقعاً چنين تقسيمبندياي وجود داشت؛ مثلاً ميگفتيم که اگر فلان آقا امام جمعه باشد رفتن به آن نماز واجب است؛ اما امروز در نماز جمعه تهران نميدانم چند واجب و چند مستحب وجود دارد.
*چندي پيش مقالهاي نوشتم مبني بر اينکه آقاي روحاني خطيب نماز جمعه شود مانند آقاي هاشمي يا مقام معظم رهبري زماني که رئيس جمهور بودند، چقدر با اين موضوع موافق هستيد.- معتقدم که آقاي هاشمي رفسنجاني بايد به نماز جمعه بازگردد؛ چون به نماز جمعه رونق ميدهد از طرفي نظام بايد نظرات موافق و مخالف را تحمل کند. معاند را نبايد تحمل کند ولي مخالف را بايد تحمل کند.
معتقدم علاوه بر آقاي هاشمي رفسنجاني دو نفر ديگر بايد خطيب نماز جمعه باشند؛ يکي آقاي ناطق نوري و ديگري آقاي روحاني. افراد بسياري هستند؛ ولي اين دو مشهورترند.
سخنراني روز قدس در ماه رمضان امسال بيرونق بود درست است که شرکت مردم به آن رونق داد؛ ولي آن زمان که آقاي هاشمي رفسنجاني يا آقاي ناطق نوري صحبت ميکردند مردم با جان و دل گوش ميدادند؛ اما امروز فقط براي اصل انجام وظيفه در راهپيمايي شرکت ميکنند. کساني که حرف حساب ميزنند حضور ندارند ما بايد از سرمايههاي نظام استفاده کنيم. اينها براي نظام تلاش کردند؛ چرا نبايد از آنها استفاده کنيم؟ افکار عمومي نيز چنين سؤالي دارند و بزرگترها بايد پاسخ آن را بدهند. سرمايههاي بسياري داريم که از آنها استفاده نميکنيم که ضرر خواهيم کرد. معتقدم کساني که تريبون در اختيار دارند بايد هر کدام از آنها هر روز لااقل يک نفر آدم خوشفکر را به طرفداران رهبري اضافه کنند؛ در حالي که کساني که تريبونها را در اختيار دارند روزي 10 نفر را طرد ميکنند و اين روش غلطي است و بايد تغيير کند.
*در سخنانتان به آقاي ناطق نوري اشاره کرديد. به عنوان يک ناظر سياسي رفتار آقاي ناطق نوري پس از انتخابات 78 را قبول داريد؟ اينکه حاشيهنشين باشند در حالي که ظرفيتي براي نظام هستند و ميتوان بهتر از ايشان استفاده کرد؟- من دو بار خصوصي با آقاي ناطق نوري صحبت و اصرار کردم که براي رياست جمهوري کانديدا شوند. ايشان استدلالي دارند؛ البته استدلال ايشان را قبول ندارم؛ ولي ايشان را محق ميدانم که چنين استدلالي داشته باشند و آن اينکه وقتي انسان مسئوليت ميپذيرد بايد از انجام آن آگاهي داشته باشد؛ ولي با شرايط فعلي کشور موانعي وجود دارد که نميتوان آن را انجام داد؛ مثالي ميزنم تا متوجه موضوع شويد؛ برجام مسئلهاي است که آقاي روحاني موفق به ثمر رساندن آن شد و معتقديم که موفقيتي براي کشور است؛ ولي شاهد هستيد که مخالفان مانعتراشي ميکنند تا برجام به سرانجام نرسد. عدهاي در ايران و عدهاي در آمريکا به هر شکلي سعي ميکنند برجام را زمين بزنند. اين چيزي است که آقاي ناطق در همه زمينهها مشاهده ميکند و تصور ميکند که نميگذارند کار صورت گيرد.
به نظرم رئيسجمهور بايد بتواند کارهاي زيادي در چارچوب قانون اساسي انجام دهد. آقاي ناطق نوري معتقد است که نميگذارند دست رئيسجمهور باز باشد؛ بنابراين من خود را هزينه و تلف کنم براي چه؟ البته استدلال ايشان را قبول ندارم و معتقدم ما بايد فدا شويم که اين نظام پيش برود؛ ولي به ايشان حق ميدهم چنين استدلالي داشته باشند؛ مثلاً آقاي روحاني راحت ميتوانست مانند گذشته زندگياش را داشته باشد؛ اما آمد و سختي بسياري کشيد و امروز بسيار در فشار و منگنه قرار دارد و اگر براي دور دوم کانديدا شود باز هم فداکاري ميکند به اين دليل که همه به او ضربه وارد ميکنند و نميگذارند که کارکند.
*احتمال دارد که روحاني مجدداً براي انتخابات رياست جمهوري کانديدا شوند؟- اخيراً به ايشان گفتم شما کار درستي کرديد که آمديد و الان واجب است که ادامه دهيد و بايد بمانيد؛ اگر نمانيد همه تلاش چهار سال شما از بين ميرود.ميدانيد که آقاي روحاني در دوران جنگ يکي از مسئولان اصلي بود و از همه تار و پود و مسائل آن آگاهي دارد ايشان يک سال پس از شروع رياست جمهوريشان به من گفتند هشت سال دوران احمدينژاد سه برابر هشت سال دوران جنگ به مملکت ضربه زده است. آقاي روحاني دقيق است و آمار در اختيار اوست اين حرف او شعاري نيست. حال درست کردن چنين مملکتي با اين خصوصيات بسيار سخت است. آقاي هاشمي رفسنجاني مملکت را پس از هشت سال جنگ، سر و سامان دادند و خود را فدا کردند و ناسزاهاي بسياري شنيدند. روحاني با توجه به اين سابقه در جلسهاي به بنده گفتند که مشکلات امروز کشور سه برابر زمان جنگ است. امروز نيز آقاي روحاني آمدهاند و مملکت را با مشکلاتي سه برابر زمان جنگ سر و سامان بدهند ولي فداکاري ايشان با چه رفتارهايي روبهرو شده است؟ معتقدم که آقاي روحاني حتماً بايد کانديدا شوند و همه ما نيز به ايشان رأي دهيم؛ چون مملکت به اعتدال و به انقلاب اخلاقي در عمل و به گسترش روابط با دنيا با توجه به سخنان رهبري مبني بر حفظ اصول و مباني انقلاب بسيار نياز دارد.
اگر آقاي روحاني کانديدا نشوند و با توجه به اينکه شخص خاصي را هم براي کانديداتوري مد نظر نداريم که قدرت مقابله با رقبا را داشته باشد؛ بنابراين هر آنچه در چهار سال به دست آمده است از بين ميرود و مفاسد اقتصادي بيشتر از گذشته ايجاد خواهد شد که خطر بزرگي براي کشور محسوب ميشود.
*آيا آقاي روحاني تمايلي براي ادامه کار دارند؟- ايشان مقداري دچار ترديد بودند؛ ولي به اين نتيجه رسيدهاند که حضور داشته باشند.
*در فضاي سياسي بحث رد صلاحيت آقاي روحاني مطرح شده است؟ چقدر احتمال رد صلاحيت رئيس دولت يازدهم در انتخابات رياست جمهوري آينده وجود دارد؟-عدهاي دوست دارند شوراي نگهبان ايشان را رد صلاحيت کند؛ ولي دليلي براي اين کار وجود ندارند. من قبل از انقلاب و بعد از آن در همه مسائل حضور داشتم و آقاي روحاني را يکي از رؤساي جمهور موفق و آبرودهنده به نظام در مقابل هشت سال بيآبرويي ميدانم. ايشان به گونهاي سخن ميگويد که ما سرمان را بالا نگه ميداريم؛ بنابراين شوراي نگهبان بايد صلاحيت چنين فردي را تأييد کند.
*آقاي احمدينژاد فعال شده است. آيا در جامعه رأي دارد؟ و به نظرتان برخورد شوراي نگهبان با ايشان چيست؟ و رقابت آقاي روحاني با آقاي احمدينژاد چه سرانجامي خواهد داشت؟- معتقدم شوراي نگهبان آقاي احمدينژاد را رد صلاحيت ميکند. ايشان در ابتدا بايد محاکمه شوند و پس از برگزاري دادگاههايشان ميتوان در اين باره صحبت کرد. عدهاي نگذاشتهاند که ايشان محاکمه شود. آقاي احمدينژاد به شخصه علاقه بسياري براي حضور دارد و در اين ترديدي نيست؛ ولي اين احتمال که در مجموع به او چراغ سبزي داده نشود، وجود دارد.
*بگفته ميشود آقاي احمدينژاد در ميان مردم به ويژه در شهرستانها رأي دارد، آيا قبول داريد؟- به هر حال مقداري رأي دارد؛ اما نه به اين معنا که برنده انتخابات باشد. کساني که احمدينژاد را ميپسندند 10 الي 15 درصد جامعه را تشکيل ميدهند که نميتوان آنها را انکار کرد. اصولگرايان نيز حدود 20 الي 25 درصد و اصلاحطلبان نيز حدود 20 درصد جامعه را تشکيل ميدهند حال اگر 20 درصد اصلاحطلبان به همراه ده درصد از اصولگرايان که عاقلانه برخورد ميکنند، جامعه را فعال کنند و بخش غيرفعال جامعه فعال شوند قطعاً احمدينژاد رأي نخواهد داشت.
*اگر آقاي روحاني نامزد نشوند روي کدام گزينه ميتوان حساب باز کرد؟- من دوباره ميگويم آقاي روحاني. چهرههاي شاخص اصولگرا و ديگران هم معتقدند آقاي روحاني بايد رئيسجمهور شود. شرايط به گونهاي است که معده اين جامعه به غير از آقاي روحاني شخص ديگري را نميپذيرد.
*بازهم به آقاي هاشمي برگرديم. عدهاي به حضور آقاي هاشمي رفسنجاني در انتخاباتهاي متعدد مانند سال 84 نقد دارند؛ حتي معتقدند که اگر سال 84 شرکت نميکردند آقاي احمدينژاد برنده انتخابات نميشد. دليل حضور ايشان در انتخاباتهاي متعدد چيست؟ آيا به شخصه موافق حضور ايشان در سال 84 بوديد؟- من چنين اعتقادي ندارم. من با شرکت آقاي هاشمي رفسنجاني در سال 92 مخالف بودم. يکي از مراجع محترم قم به من گفت که به آقاي هاشمي رفسنجاني بگوييد که واجب است در اين انتخابات ثبتنام کنند. من روز پايان ثبتنامها چند ساعتي قبل از پايان وقت ثبتنام نزد آقاي هاشمي بودم و پيام آن مرجع محترم را رساندم؛ اما گفتم بنده معتقدم که چنين نکنيد؛ ولي سال 84 با اصل آمدن ايشان موافق بودم؛ چون قويتر از آقاي هاشمي رفسنجاني وجود نداشت.
*آقاي هاشمي رفسنجاني همان زمان(سال 84) اعلام کردند که اگر فرد خاصي در انتخابات شرکت کند من شرکت نميکنم.- ايشان کانديداها را در اين حد که بتوانند از پس مسائل کشور بربيايند، نميديدند. من با تبليغات و رفتارهايي که صورت گرفت به شدت مخالف بودم. چند بار نزد ايشان رفتم و از ايشان انتقاد کردم و نامههايي مبني بر اينکه اين کارها درست نيستند، نوشتم که البته نظراتم مؤثر بود. بسياري از فعاليتهاي نادرست اطراف ايشان در منفي شدن بعضي از افراد و افکار عمومي مؤثر بود.
به نظرم آقاي هاشمي رفسنجاني بايد براي خبرگان رهبري حضور داشته باشند. ايشان در دو انتخابات رياست جمهوري يکي سال 84 و ديگري سال 92 شرکت کردند. سال 84 که کانديداها را در حد حل مسائل کشور نميديدند و در سال 92 نيز کشور را در لبه پرتگاه جنگ ميديدند؛ يعني اگر بعضي از اين کانديداها انتخاب ميشدند امروز کشور در جنگ بود. آقاي هاشمي رفسنجاني اين موضوع را درک کرد به همين دليل از آقاي روحاني خواست که ثبتنام کند.
آقاي روحاني مملکت را آرام کرد درست است که عدهاي در مسائل اقتصادي هوچيگري ميکنند؛ اما بايد در نظر داشت که در دوران رياست جمهوري آقاي احمدينژاد عدهاي با لحاف و تشک مقابل بانکها ميخوابيدند تا سکه ارزان بخرند و فردا گرانتر بفروشند يا به يکباره قيمت پول سه برابر افت ميکرد؛ اما امروز ثبات وجود دارد بايد بگويم که ثبات اقتصادي نعمت بزرگي است. مخالفان آقاي روحاني مجموع فعاليتهاي ايشان را بيان نميکنند.
*واکنش آقاي هاشمي رفسنجاني نسبت به رد صلاحيتشان در سال 92 چه بود؟- گفتند راحت شدم؛ چون احساس وظيفه ميکردم و حالا وظيفه از گردنم ساقط شده.
*به رهبري اعتراض و يا رايزني نکردند؟- نه. اصلا. زبان ايشان با دلشان يکي بود.
*در تحليلهاي خود امکان رد صلاحيت را ميدادند؟- ايشان گفتند به وظيفه خود عمل کردم و چون رد صلاحيت کردند اين وظيفه از گردن من ساقط شده؛ اما بعد از آن به آقاي روحاني پيشنهاد حضور دادند.
واقعا برای ما نباید سؤال بشه که اگر واقعا دولت خیلی به آزادی تو مصرف فرهنگی اهمیت میده و دلش برای جوانان و مردم سوخته نه رای آوری خودش، چرا برگزاری کنسرت تو شهر قم رو پیگیری نمیکنه؟
(فکر نمی کنم این نظر رو تأیید کنید، چون چاقو دسته خودش رو نمی بره!)