عصرایران - قبلاً به بهانهی حبیب، در مورد احترام به مردگان که در فرهنگ ما بسیار رایجتر از احترام به زندگان است نوشته بودم.
در مورد بزرگانمان از جمله کیارستمی، پیشنهاد کرده بودم که لااقل تا زندهاند، حتی اگر شده کتاب کوچکی از آنها یا یکی از محصولات فرهنگی آنها را بخریم. نه برای آنها که آنها بینیاز از ما هستند. برای خودمان تا در زمان از دست دادنشان، کمتر رنج بکشیم و اگر افسوس میخوریم، به خاطر از دست دادنشان باشد و نه بیتوجهیهایمان.
از لغت یادبود بدم میآید. به یادمان میافتد که کسی بود.
ای کاش فرهنگستان یا هر جای دیگری، با زور یا قانون یا بخش نامه یا توصیه، به جای واژهی منحوس و مانوس یادبود واژهی نیک و نامانوس یادهست را پیشنهاد میکرد.
تا یادمان باشد که کسی هنوز "هست”.
امروز که از نعمت داشتن محمدرضا شجریان برخورداریم، هوشنگ ابتهاج هنوز در میانمان نفس میکشد. هوشنگ مرادی کرمانی و بهرام بیضایی کنارمان هستند. شفیعی کدکنی با همهی گنجینهای که در دل دارد، نفسش از این شهر نگرفته و در حصار تن را نشکسته، بنشینیم و به اینکه هستند فکر کنیم.
لحظهای فکر کنیم که اگر در میانمان نباشند، میخواهیم چه مدایحی برایشان بگوییم و چه ستایشهایی را روانهشان کنیم.
همان حرف ها را، همان توصیفها را، همان مدحها را، همان سلفیها را، همان خاطرات را، همان مقالات را، امروز بنویسیم و منتشر کنیم. نه برای "یادبود"آنها ، برای "یادهست" شان.