دختر دانشآموز که با فرار از خانه عضو یک باند شیشهای شده بود با سماجت نامزدش ردیابی و دستگیر شد.
به گزارش روزنامه ایران، پلیس مشهد وقتی از مردی نگران شنید که نامزدش در باند توزیع مواد مخدر عضویت دارد به اقدامهای تخصصی دست زد و این دختر و اعضای دیگر باند به ریاست زنی پولدار را به دام انداخت.
افسانه 15 سال دارد و دانشآموزاست. او با پدر بزرگ و مادر بزرگش زندگی میکند. دختر نوجوان چندی پیش با پسری جوان ارتباط برقرار کرد. این رابطه به ازدواج نافرجام او با این پسر انجامید. آنها دوران عقد خود را سپری میکردند که داماد جوان، نامزدش را در ابتدا به قرص روانگردان آلوده کرد.
اعتیاد، دختر دانشآموز را بشدت به خود وابسته کرد. او که نظارتی از سوی پدر بزرگ و مادربزرگش نداشت از خانه فراری شد.
افسانه که در پاتوق زنان فراری و باند تهیه و توزیع مواد مخدر صنعتی دستگیر شده است با انتقال به کلانتری 34 بانوان مشهد گفت: سه ساله بودم که مادر و پدرم با هم اختلاف پیدا کردند. پدرم زن گرفت و مادرم هم از او جدا شد و دنبال سرنوشتش رفت. از همان موقع دیگر هیچ خبری از مادرم ندارم. پدرم نیز ازدواج کرد. من با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی میکنم.
افسانه افزود: همیشه احساس تنهایی میکردم و گاهی دلم برای مادرم خیلی تنگ میشد.
برای پدرم هم دلتنگ میشدم. شاید به خاطر همین دلتنگیها بود که فریب پسری را خوردم. با او دوست شدم و... . این رابطه ما به ازدواج ختم شد. دوران عقد را سپری میکردیم. او معتادم کرد. یک روز در آرایشگاه با زنی 39 ساله دوست شدم. شیشه میفروخت. داستان زندگیام را برایش تعریف کردم، میگفت میتواند مثل مادر مراقبم باشد. به پیشنهاد این زن فرار کردم. مرا به خانهاش برد. وضع مالی خیلی خوبی داشت. در آن خانه هفت دختر و زن و چهار پسر فراری هم بودند.
افسانه گفت: چون وابسته شیشه شده بودم موادمخدر صنعتی میفروختم. زن 39 ساله هم فقط جای خواب و خرجی موادم را میداد. نامزدم که متوجه فرارم شده بود دنبالم آمد. او موضوع را به پلیس گزارش داد و مأموران مرا با آن زن دستگیر کردند. در مدتی که خانه این زن بودم پسر 25 سالهاش مرتب مزاحمم میشد. من خیلی پشیمانم از اینکه معتاد شدهام، از اینکه رو سیاه شدهام از خودم بدم میآید. ولی از پدر و مادرم نمیگذرم. آنها هر دو مقصر هستند.
افسانه با صدایی بغضآلود گفت: دختران همسن من درس میخوانند. من هم به مدرسه میرفتم. قرار بود تا زمانی که دیپلم میگیرم دوران عقدمان را سپری کنیم اما این همه بدبختی و فلاکت به سر خودم آوردم.