این علاقه مصباح یزدی به سیاست از دهه 70 خود را نشان داد. بعد از روی کارآمدن دولت اصلاحات، وی ترجیح داد در کنار فلسفه اسلامی دستی نیز به آتش سیاست داشته باشد تا به قول خودش اجازه ندهد انقلاب اسلامی به دست لیبرالها و سکولارها بیفتد.
زندگی سیاسی آیتالله بعد از روی کارآمدن دولت
اصلاحات وارد فاز تازهای شد و موسسه امام خمینی در قم تبدیل به محفلی برای مخالفان
دولت اصلاحات و بعد از آن آیتالله هاشمی رفسنجانی شد. حضور پررنگ مصباح یزدی در فضای
سیاسی کشور باعث شد تا مردم نیز کم کم با نام رئیس موسسه امام خمینی آشنا شوند و بدانند
یکی از قطبهای سیاست ایران در قم ساکن است.
مصباح یزدی در تیر سال 84 به یک موفقیت
بزرگ دست پیدا کرد و آنهم رسیدن محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری و شکست آیتالله
هاشمی بود. ناظران سیاسی مصباح یزدی را پدر
معنوی رئیس جمهور منتخب میدانستند و اعتقاد داشتند دولت نهم، دولت آیتالله مصباح
است.
روزهای خوش مصباح و احمدی نژاد ادامه داشت تا اینکه کم کم اسفندیار رحیم مشایی وارد این رابطه عاطفی و سیاسی شد. ظهور مشایی در دولت احمدی نژاد، پایانی بود بر رهبر معنوی "آیتالله قم نشین" در دولت احمدی نژاد و این شوک بزرگی بود که به آیتالله وارد شد. انحراف احمدی نژاد بنا بر اعتقاد آیتالله و نزدیکی بیش از حد او به مشایی باعث شد مصباح تغییر موضع بدهد و به انتقاد از رئیس جمهوری بپردازد که روزی او را یاور امام زمان میدانست.
اختلاف آیتالله و احمدی نژادیها باعث شد تا مصباح یزدی اولین "نه" سیاسی خود را بشنود. "نه" ای که اتفاقا از سوی دوستان خود شنید. احمدی نژاد و جریان نزدیک او به تمام نصیحتهای رئیس موسسه امام خمینی "نه" گفتند و اعلام کردند که شخصیت مستقلی دارند و وابسته به هیچ دسته و گروهی نیز نیستند.
آیتالله دلخور از حوادث بوجود آمده در دولت احمدی نژاد، تصمیم گرفت بازهم نامزد مطلوب خود را وارد دولت کند تا تلخی احمدی نژاد به شیرینی سعید جلیلی تبدیل شود. مصباح یزدی تمام قد وارد میدان انتخابات شد تا اجازه ندهد طرفداران هاشمی رفسنجانی و رئیس دولت اصلاحات به ویژه عارف و حسن روحانی وارد نهاد ریاست جمهوری شوند. آیتالله مصباح یزدی ابتدا لنکرانی( وزیر بهداشت دولت احمدی نژاد) را به عنوان نامزد نهایی جبهه پایداری برای انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم اعلام کرد.
او گفته بود که ۷ سال است به لنکرانی فکر میکند و بین آسمان و زمین او را اصلح یافته است. مصباح یزدی و جبهه پایداری بعد از اینکه فهمیدند لنکرانی نمیتواند از سد شورای نگهبان عبور کند به سراغ دبیرشورای عالی امنیت ملی وقت یعنی سعید جلیلی رفتند. مصباح مانند حمایت از لنکرانی در تمام دوران انتخابات نامزد مورد نظر خود را اصلح دانست و اعلام کرد که جلیلی در میان گزینهها تنها گزینه مطلوب برای ریاست جمهوری ایران است.
مردم اما برخلاف آیتالله مصباح یزدی فکر میکردند. آنها در برگههای رای خود نام حسن روحانی، سیاستمدار نزدیک به هاشمی رفسنجانی را نوشتند و تنها 4 میلیون نفر به نامزد مورد نظر آیتالله مصباح یزدی رای دادند. این رای یعنی دومین "نه" به تفکرات آیتالله مصباح یزدی. این "نه" را مصباح اینبار از مردم شنید و جامعه ایرانی در پیامی واضح به رئیس موسسه امام خمینی اعلام کردند که تفکرات و نفرات منتسب به او را قبول ندارند.
مصباح یزدی شکست خورده در انتخابات ریاست جمهوری 92
به دنبال کسب یک پیروزی بزرگ در انتخابات مجلس دهم و مجلس خبرگان رهبری 94 بود. او که
به واسطه درگذشت آیتالله مهدوی کنی و حبیب الله عسگراولادی به عنوان رهبران جریان
اصولگرا، توانست بود خود را به عنوان یکی از زعمای جریان راست ایران در کنار
آیات موحدی کرمانی و یزدی معرفی کند.
مصباح یزدی چنان نقش فعالی را در جریان انتخابات اسفند ماه بازی کرد که وقتی فهرست ائتلاف اصولگرایان منتشر شد، اکثریت آن را اعضای جبهه پایداری تشکیل میدادند و بسیاری این را نشان از قدرت سیاسی مصباح یزدی میدانستند.
نتیجه انتخابات اما هم برای مصباح و هم برای دوستان اصولگرایش شوک آور بود. در تهران تمام 30 نامزد مورد حمایت آیتالله از ورود به مجلس باز ماندند و خود مصباح نیز نتوانست به مجلس خبرگان راه پیدا کند تا فصل شکست مصباح در فضای سیاسی ایران کامل شود.
مصباح یزدی بعد از انتخابات سال 88 و تغییر
رفتار محمود احمدینژاد در فضای سیاسی ایران ناموفق بوده است و به نظر میرسد رئیس
موسسه امام خمینی باید دست به یک تغییر استراتژی اساسی برای ادامه حیات در سپهر
سیاست ایران بزند.
میتوان گفت که 7 اسفند، فصل تازهای را در زندگی سیاسی مصباح یزدی رقم زده است.