اشکهایم را دانه دانه
با لبهایت
از روی گونه هایم برچین
ببین برای بازی لبهای تو
روی گونه هایم
گریه را بهانه کرده ام
******************
آنقدر دیر می گویی
دوستت دارم
که احساسم بیات می شود
سرد می شود
از دهان می افتد
******************
من و …
بغض و…
شب و …
شانه ای که نیست …
******************
برای مردن لازم نیست
عزرائیل بیاید
همین که تو نیایی
کافیست
******************
دلتنگ که می شوی دیگر انتظار معنا ندارد
یک نگاه کمی نامهربان
یک واژه ی کمی دور از انتظار
یک لحظه فاصله
میشکند دیوار فولادی بغضت را …
******************
خودم
روزی دستش را از زندگی ات قطع می کنم..
دست تقدیر را می گویم
تا بهانه اش نکنی
روز جدایی
******************
تمام دوستت دارم های
نگفته ام
درون حنجره
بغض می شود
دق می کنم وقتی نیستی
******************
یک حفره شده ای
همین حوالی ِ دلم
از بس که جایت خالیست
– یک حفره که انگار
اندازهء هیچ کسی هم نیست –
توی این جای خالیت هی دست و پا می زنم
هی می نشینم٬ هی بلند می شوم
این پا آن پا می کنم
شاید بزرگ تر که بشوم حفره را پر کنم
شاید بزرگ بشوم
یادم بروی؛
******************
گاهی … حضور یه نفر بهت احساس امنیت و آرامش میده
احساس زنده بودن و مهم بودن ….
گاهی بدون اینکه چیزی بگی میفهمه حالتو ، درکت میکنه
اون وقتکه دلت میخواد محکم بغلش کنی و بهش بگی:
دوستت دارم و بخاطر همه چیز ممنون
گاهی هم ممکنه اون یه نفر حضور نداشته باشه
اونوقته که دوست داری سرتو بکوبی به دیوار …
******************
اینکه
نامش زندگیست
مرا کشت ،
حیران مانده ام
آنکه نامش مرگ است
با من چه می کند ؟!