۱۳ خرداد ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۳۹۳۳۴
تاریخ انتشار: ۱۹:۰۹ - ۳۰-۰۹-۱۳۹۴
کد ۴۳۹۳۳۴
انتشار: ۱۹:۰۹ - ۳۰-۰۹-۱۳۹۴

روایت بخیه کشیدن از طفل در قرون گذشته (طنز)

رفیع افتخار/ ایسنا

طفلی به بازی بتخسیدی و صورت و گونه بشکافتی. مادرش او را بدیدی و شیون‌کنان و بر سرزنان طفل را به طبیب رساندی. طبیب سر بجنبانید و همی نگاه غضبناک بر وی داشتی و سخت گوش طفل بپیچاند که ای خیره‌سر این تو را چه وقت بازیگوشی آمد؟ طفل معصوم آه و ناله درهم داشتی لیک لب فرو بستی و خون از سرورویش فراوان بیامدی. طبیب دستمال برکشیده و گونه‌اش را تیمار داشت و وصله پینه نمود و از آن ضعیفه 150 درهم طلب نمود. زن مویه کرد و بگفتا: «ای شافی، ما روزها سنگی بر شکم بندیم و شب‌ها صورت سرخ داریم. بیا مروت کن و با کرمت از درهمت درگذر.»

طبیب درگردید و بر خشم استوار شد. تسخری زد و بی‌اعتنا به عجز و انابه‌ آن زن و طفلش به طرفه‌العینی وصله برگشود و بر باد داد و خون بر فواره شد.

خواب که بدین‌جا رسید، درویش نعره‌ای کشید و از خواب جست. در جای بنشست و سخت در اندیشه شد. در یاد آورد زمان دی را که درد و سوز و سوی چشم کارش را به طبیب کشاند. گفتا: «ای طبیب حاذق، ار این چشم که خداوند رب‌العالمین در میان صورت داشته، به حکمتش حال کم سوی گشته و جن و انس و بهایم و دیگر موجودات را چاشت و ناشتا ندیدندی یا کلهم تار دیدندی.»

طبیب او را معاینه بداشتی و جواب دادنی: «ای مرد، چشم یمین تو را آب لوُلوُ هدر داده. بشتاب تا آن را روشن نمایم. بر سبیل بیمه زادوتوش داری؟»

درویش سر فرود آورد: «ها، در این روزگار بی آن نتوان تاب بیاورد. ها! داشتمی.» و روزی بعد برای روشنایی چشم به سراغش آمد. کس و کار طبیب از وی طلب یک کیسه زر نمودی. درویش برسرزنان توفید: «پول عمل و بیمارستان را بیمه دادندی. ندادندی؟»

کس و کار طبیب سر فرود آوردند: «ها! دادندی و حساب کردندی.»

درویش بپرسید: «ار چه طبیب سیم اضافه درخواست داشتنی؟»

کس و کار طبیب نیشخند بزدی و گفتندی: «این زر از آن زر حسابش جداست. حال ار به فکر روشنی چشمی دور از چشم اغیار کیسه‌ای زر به جیب طبیب بتپان.»

درویش چون چاره نداشت کیسه زر بداد و در عوض سو بگرفت.

چندی بعد بار دیگر کار درویش به طبیب افتاد و نالید: «ای طبیب، هر چه بر چشم یمین گذشته حال بر چشم یسار می‌گذرد، می‌سوزد و می‌سازم، تاب و توان از کف داده‌ام. صلاح را در چه می‌دانی؟»

طبیب قهقهه‌ای بزد و بدو گفت: «این چشم را چون آن یک در طرفه‌العینی مداوا کردمی.»

درویش به حزن شد و گفتا: «ای جوانمرد! من سائلی بیش نیستم و خاطری دارم تلخ‌تر از زقوم.»

طبیب پرسیدی: «ار چرا؟ دردت چیست تا مداوا و درمانت کنم.»

درویش اشک به چشم آورد و گفتا: «برای یک چشم ناقابل کیسه‌ای زر به زیرمیزی از من ستاندی. حال آنکه نه من راضی بودم نه خدای من.»

طبیب بشکنی بزد و سر و تن بجنباند و خوش و خرم بدو گفت: «دل قوی دار که برای آن یکی چشم هم باید کیسه‌ای زر ستانم تا که سو یابی و کارت قوام گیرد.»

کار که بدینجا رسید درویش صیحه‌ای کشید و از حال رفت. وقتی به هوش آمد برخاست و دو رکعت نماز شکر به جای آورد:

ار چه آن کیسه‌های زر را سلفیدمی

بِه به جای آن طفل بی‌وصله بودمی
ارسال به دوستان
خواص زعفران برای کمک به تسکین علائم افسردگی افزایش ۲ برابری یارانه شامل چه کسانی می‌شود؟ آشنایی با عوارض گرم‌کردن مجدد غذاها؛ این ۷ ماده غذایی را هرگز دو بار گرم نکنید ضبط ۱۲ هزار لیتر سوخت قاچاق در سیستان و بلوچستان محمد قوچانی: باید نامزد گفتمانی داشته باشیم، نه تشکیلاتی/ اصلاح‌طلبان، اعتدال‌گرایان و اصولگرایان میانه رو باید به یک جمع‌بندی برسند/ عبارت «مشارکت مشروط» اشتباه است، اما طرفدار رقابت معنی‌دار هستم جریمه میلیاردی سزای قاچاقچی کفش‌های ورزشی در قم زلزله ۴.۵ ریشتری شاهرود را لرزاند چه کسانی داوطلب کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری شده‌اند؟ قبرستانی تاریخی در چهارمحال و بختیاری (+عکس) ماجرای عدم صدور گواهی معاینه فنی اعترافات مهم محافظ سابق خاتمی: می‌خواستم هاشمی و خاتمی را ترور کنم توضیحات چمران درباره مرخصی گرفتن زاکانی ارسال 600 بالن آشغال دیگر از کره شمالی به جنوبی پایان ریال در اقتصاد ایران؛جایگزین‌های ریال کدامند؟ معابر پایتخت خلوت‌تر از هفته گذشته
وبگردی