یادت هست ؟
جــناق می شکستیم می گفتیم : ” یادم تــــو را فرامــــوش ”
ولی امـــــــروز
تمام استخوانهـــــایم شکــــــــسته باز هم تو را فراموش نکردم !
__________________
فراموش می شوم
راحت تر از رد پایی بر برف
که زیر برفی تازه دفن می شود
راحت تر از خاطره ی عطر گیجی در هوا
که با رهگذری تازه از کنارت رد می شود
__________________
خاموشی بهانه است
مشترک مورد نظر قصد فراموشی دارد
__________________
آدم که غمگین می شود
خودش را جدا می کند از جمع
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند
مورد فراموشی قرار می گیرد
و تنها تر و تنها تر می شود
آنچنان در تنهایی خود غرق می شود
که دیگر با هیچ تلنگری بر نمی خیزد
و این آغاز تلخ یک پایان است
__________________
سلامتی اونی که فک می کنیم تونستیم فراموشش کنیم
ولی وقتی تنهاییم
تو سکوت شب می بینیم چقد دلمون هواشو کرده !
__________________
انصاف نیست
رفتن آدمها با خودشون باشه
فراموش کردنشون با ما …
__________________
فراموش شدن همیشه از نبودن نیست !
گاهی از نزدیک شدن زیاد فراموش می شی … !
__________________
امروز روز آخر است فراموشت می کنم
دیروز هم روز آخر بود
هر روز من به بهت زدگی می گذرد
من هر روز فراموشت می کنم
اما چه فایده که با هر طلوع خورشید
دوباره تمام من میشوی
مرگ هم تو را از خاطرات و ذهن من پاک نخواهد کرد
__________________
این روزها صدای ثانیه ثانیه
فراموش شدنم را می شنوم
__________________
اکنون کجاست؟
چه میکند ؟
سردش نیست؟
غذا خورده است ؟
حالش خوب است ؟
همه بر وفق مراد است ؟
میپرسید چه کسی ؟
کسی که فراموشش کرده ام . . !
__________________
گاهی بدون بغض و گریه
و بدون داد و هوار
باید قبول کنی فراموش شدنت را !
__________________
هی !
فراموشی از این جانب محال است
نمیدانم از آن جانب چه حال است ؟
__________________
فراموش کردن یک نفر
مثل فراموشی خاموش کردن چراغ حیاط خلوت است
برای همین همهِ روز بعد روشن میماند
بعد همان چراغ یاد آورات میشود
__________________
برای بودن ، گاهی لازم است که نباشی !
شاید نبودنت بودنت را به خاطر آورد
اما دور نباش ، دوری همیشه دلتنگی نمی آورد
فراموشی همان نزدیکی هاست !