اصل منازعه بر سر مالکیت بحرین از چه زمانی آغاز شد؟
اولین بار که استعمارگران اروپایی در قالب پرتغالی ها وارد خلیج فارس شدند،
بعد از تصرف جزیره قشم متوجه بحرین شدند. بحرین یک موقعیت بی نظیر داشته و دارد.
چون در این سرزمین که دو طرفش خشک است، چشمه های طبیعی آب شیرین وجود دارد. همان
چشمه ها باعث می شد که این سرزمین قابل زندگی باشد و همه به آن چشم طمع داشته
باشند.
پرتغالی ها به این سرزمین دست اندازی می کنند ولی ایرانی ها آن ها را می
رانند. بعد از پرتغالی ها، انگلیس ها می آیند و رفته رفته شروع می کنند برای
مقابله با دزدی دریایی با شیخ های آن سوی خلیج فارس قرار داد هایی می بندند که آن ها
دست از دزدی دریایی بر دارند.
بعد هم به بهانه مبارزه با برده داری با این ها
قراردادهایی می بندند. در این بین قرار دادی هم با شیخ بحرین می بندند که دولت
ایران به این موضوع اعتراض می کند.
در نهایت حتی نماینده دولت بریتانیا در خلیج
فارس هم اقرار می کند که بحرین تحت مالکیت و حاکمیت دولت ایران است و ما فقط به
خاطر موضوعات مربوط به برده داری و دزدی دریایی با آن ها قرارداد هایی بسته ایم.
دولت ایران در این ایام حتی نیرو به بحرین اعزام می کند و تا زمان ناصرالدین شاه هم پرچم شیر و خورشید بر فراز خانه شیخ بحرین در اهتزاز بود. در اواخر دوره قاجاریه و اوایل پهلوی، نمایندگانی از بحرین نزد رئیس مجلس می آیند و دو نفر را به عنوان نماینده مجلس معرفی می کنند. البته چون طبق قانون مشروطه نماینده ها باید بر مبنای اصولی انتخاب می شدند، دولت ایران نمی تواند این نماینده ها را بپذیرد. در همین زمان دولت ایران اقدامات دیگری انجام می دهد. از جمله اینکه قیمت تمبر پست بحرین را با نرخ تمبرهای داخلی یکسان می کند و این هنوز پایان دوران قاجار بود.
حتی در زمان جنگ های هرات هم وقتی محمد شاه در کنار هرات اردو زده بود، سفیر انگلیس نزد میرزا آقاسی آمد و مسائلی راجع به بحرین مطرح کرد. میرزا آقاسی حرف های سفیر انگلیس را رد می کند و دستور می دهد نقشه های دریاداری دولت بریتانیا را بیاورند و نشان می دهد که در همان نقشه ها هم همواره بحرین را به رنگ سرزمین های خاک ایران کشیده بودند. میرزا آقاسی به سفیر انگلیس می گوید می توانیم به بحرین برویم و از مردم بحرین بپرسیم دوست دارند با ما زندگی کنند یا با شما. سفیر انگلیس هم می دانست که جواب مردم بحرین چه خواهد بود و مسئله منتفی شد.
این موضوع در دوره پهلوی هم همین حالت را داشت یا تغییری در مواضع ایران ایجاد شد؟
تمام دولت های ایرانی حتی دولت های در زمان اشغال، دولتی مانند دولت حکیمی با همه آن مشکلات، تحت همه فشارهایی که انگلیس ها با پشتیبانی روس ها و امریکایی ها برای تحمیل طرح قیمومیت بر ایران وارد می کردند، همچنین با وجود مسائلی نظیر قیام پیشه وری در تبریز و این دست مسائل، هیچ گاه از مسئله بحرین غافل نبودند و آن را دنبال می کردند.
هربار که اتفاقی می افتاد یا انگلیس ها در این باره اظهار نظری می کردند که مغایر با مالکیت ایران بر بحرین بود، دولت ها در برابر آن جبهه می گرفتند.
در حدود سال های 24 یا 25 یک بار ایرج اسکندری در مجلس گفته بود این شیخ کیست که در بحرین برمسند نشسته است؟ چرا وزارت کشور دو نفر پاسبان نمی فرستد تا او را دستگیر کنند و به تهران بیاورند؟!
روزنامه ها هم به این موضوع حساس بودند و درباره آن مطلب می نوشتند. روزنامه طنز باباشمل چندین بار کاریکاتورهایی با موضوع بحرین منتشر کرد. یکی از این کاریکاتورها هم تصویر پاسبانی بود که یک فرد با لباس عربی را با طناب بسته بود و آورده بود و داشت صدا می زد "شازده اینو من آوردم، چه کارش کنم!" و منظور از شازده هم اسکندری بود.
روزنامه های ملی گرا که مدام از لزوم بازگشت بحرین به ایران می نوشتند و روزنامه های دولتی نظیر کیهان و اطلاعات هم هرگاه موضوعی پیش می آمد در همین راستا موضع گیری می کردند.
دولت دکتر مصدق هم مسئله بحرین را دنبال کرد و در آن زمان وزارت امورخارجه در رابطه با بحرین فعال بود. هر گفتار و رفتاری بر خلاف مالکیت ایران بر بحرین، با واکنش دولت های وقت و نمایندگان مجلس مواجه می شد.
افزون بر آن در سال 1336 در جلسه هیئت وزیران در حضور خود شاه تشکیل شد، بحرین به عنوان یکی از استان های ایران نامگذاری شد. در آن روز ایران سیزده استان داشت و نام استان چهاردهم از آن زمان روی بحرین ماند. در آن سال شاه دستور داد جلسه هیئت دولت در حضور خودش در کاخ مرمر تشکیل شود و به شکل نمادین دو کرسی نمایندگی مجلس شورای ملی هم برای نمایندگان بحرین خالی بود.
حتی درسال های 47 – 1346 هم که تولید پیکان آغاز شد، یکی از بازرگانان در بحرین پیکان خریده بود و وارد آبادان کرده بود. دولت هم این خودرو ها را توقیف کرده بود و هزینه های گمرکی را طلب می کرد. این بازرگان هم مدعی بود از بحرین که جزئی از خاک ایران است به آبادان آورده و نباید گمرکی پرداخت کند. کار به دادگاه کشید و رئیس دادگاه هم یکی از هم دوره های من در دبیرستان البرز بود به نام آقای جهادی؛ ایشان هم حکم داد که بحرین جزء خاک ایران است و برای آوردن کالا از آنجا به ایران نباید گمرکی پرداخت شود.
چرا انتخابات در بحرین برگزار نمی کردیم تا نماینده های آن ها به پارلمان ایران بیایند؟
بحرین را انگلیسی ها اداره می کردند و ما نمی توانستیم در آنجا انتخابات برگزار کنیم. در تمام حاشیه خلیج فارس به جز ایران، سال ها بود که انگلیس ها حاکم بودند و حضور نظامی داشتند. حتی به بعضی از جزیره های ایران هم آمده بودند و حضور نظامی پیدا کرده بودند. اما مهم این بود که دولت ایران از ادعای مالکیت خود بر آن جزیره ها دست بر نداشته بود.
یک مثال میزنم تا موضوع روشن تر شود؛ فرض کنید شخصی ملکی دارد و شخص دیگری آن ملک را تصرف کرده است. تا نفر اول که صاحب ملک است نرود و در یک دفترخانه سند امضا نکند و مالکیت را به شخص متصرف واگذار نکند و از حقوق خودش صرف نظر نکند، تغییری در مالکیت ایجاد نمی شود و او تنها نمی تواند در ملک خود اعمال حاکمیت کند. این وضعیت بحرین در آن زمان بود.
خوب این بحث بین ایران و انگلیس بود. موضع مردمی که ساکن بحرین بودند چه بود؟
در آن جا هم ایرانی ها خیلی متشکل کار می کردند وچند باشگاه داشتند که مهمترین آن ها باشگاه فردوسی بود. این باشگاه محل تجمع ایران گرایان بحرین بود و خیلی هم فعال بود. این باشگاه در بحرین نفوذ اجتماعی زیادی داشت اما نفوذ سیاسی نداشت چون همه امور به دست شیخ بحرین بود که او هم توسط مستشاران انگلیسی اداره می شد.
هنگام ورود شما به مجلس آیا هنوز مسئله بحرین مورد توجه بود؟
ما یعنی نمایندگان حزب پان ایرانیست، در سال1346 وارد مجلس شدیم، یعنی در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی. در این سال ها هم موضوع بحرین مورد توجه بود و نمایندگان پان ایرانیست بارها، چه در نطق های پیش از دستور و چه در فرصت های دیگر درباره مسئله بحرین و لزوم بازگشت آن به خاک ایران سخن گفته بودند.
در آن زمان ایران و ترکیه و پاکستان عضو پیمان مرکزی بودند. در آنجا دو متحد ما هرکدام یک مسئله خاک داشتند. پاکستانی ها مدعی کشمیر بودند و هنوز هم این ادعا را دارند درحالی که کشمیر در درازای تاریخ سرزمین مستقلی بوده است. ترک ها هم ادعای قبرس را داشتند ، تنها به این دلیل که ایک اقلیت ترک زبان در قبرس ساکن بودند. خوب دولت ایران از هر دو ادعای این ها جانب داری می کرد و حتی می گویند وقتی جنگ قبرس پیش می آید، دولت ترکیه فاقد نیروی هوایی کارآمد بود و دولت ایران با عوض کردن پرچم جنگده های اف 4 ایران، آن ها را به کمک ترک ها می فرستد و با بمباران مناطقی از قبرس ترکیه می تواند بر آن بخش ها حاکم شود.
در این شرایط میهن پرستان ایرانی هم می گفتند بحرین کم ارزش تر از کشمیر و قبرس نیست و باید به مام میهن بازگردد.
ماجرای جدایی بحرین از ایران هم در همین سال ها اتفاق افتاد. چه عاملی باعث شد شاه که در سال 36 بحرین را استان چهاردهم ایران می دانست در این سال ها جدایی بحرین از خاک ایران را بپذیرد؟
در این سال ها اتفاق ویژه ای نیفتاد تا اینکه در سال 1348 شاه به دهلی نو رفت. بعدها مدارک نشان داد که شاه آنجا در برابر یک پرسش غیر منتظره قرار نگرفته بود، بلکه حکومت شاه می خواست در مورد مسئله بحرین به توافقی برسد. بنابراین آنجا از شاه سوال می شود که شما حدود دریایی خود را تا کجا می دانید و شاه هم می گوید تا همین اقیانوس هند. و بعد از این پرسشی که شاید پیش ساخته بود درباره بحرین مطرح می شود. شاه هم می گوید که ما نمی خواهیم درمسئله بحرین به زور متوسل شویم و اگر مردم نخواهند با ما زندگی کنند ما زور به کار نمی بریم!
امروز اسناد نشان می دهد که پیش از این حرف های شاه گفتگو هایی انجام شده بود و آن موقع "دولت شاه" - این لفظ را استفاده می کنم چون دولت کاره ای نبود و شاه تصمیم می گرفت و خودش دولت بود - با انگلیس ها به این توافق رسیده بود که در بحرین یک همه پرسی انجام شود. البته اگر قرار بود همه پرسی انجام شود و بحرین هم استان چهاردهم بود، باید از سیزده استان دیگر هم همه پرسی انجام می شد.
از سوی دیگر همه پرسی اصول و روش ویژه ای داشت و قبلا هم انجام شده بود. مثلا در منطقه "سار" که اصلا آلمانی بود و به اشغال فرانسوی ها در آمده بود، توافق به همه پرسی کردند. برای این کار ابتدا حاکم نظامی منطقه از قدرت پایین آمد، احزاب آلمانی در آنجا شعبه زدند و فعالیت کردند و یک سال بعد از فعالیت احزاب، همه پرسی برگزار شد. در نتیجه هم با وجود اینکه فرانسه تا آن زمان بر این منطقه حاکم بود، مردم سار با اکثریت آرا به بازگشت به آلمان رای می دهند.
در بحرین هم اگر قرار بود همه پرسی انجام شود باید ابتدا شیخ بحرین کنار می رفت و یک حاکم موقت از طرف سازمان ملل مستقر می شد. این کار هم چندین بار انجام شد. حتی یک بار آقای جلال عبده که از بزرگان دادگستری ایران بود از طرف سازمان ملل حاکم موقت یکی از کشورهای افریقایی شد و حکومت استعمار گر کنار رفت و همه پرسی انجام شد و این کشور هم مستقل شد.
اما به هر حال انگلیسی ها می دانستند اگر این شرایط پیش بیاید نتیجه
همه پرسی چه خواهد شد و زیر بار چنین همه پرسی ای نمی روند. البته در این میان
ایرانی ها خیلی روی حمایت امریکایی ها حساب می کردند و اردشیر زاهدی بعد از دیدار
با وزیر امورخارجه بریتانیا درباره بحرین، به آمریکا می رود.
زاهدی به دیدار وزیر
امور خارجه وقت آمریکا، آقای شوتز، می رود و صحبت هایی که با وزیر امور خارجه
انگلیس انجام شده بود را به او منتقل می کند. زاهدی انتظار داشت که مورد حمایت
قرار بگیرد اما وزیر امورخارجه آمریکا می گوید ما به هر حال نمی خواهیم که در آن
منطقه گلوله ای از لوله اسلحه ای خارج شود. بنابراین اگر دولت ایران بخواهد قدرت
نمایی کند، اعراب به کمونیسم متمایل خواهند شد.در اینجا دولت ایران تسلیم نظرات
انگلیس شد.
بعد از اینکه دولت ایران تسلیم خواست انگلیس شد، این طرح طی چه فرایندی اجرا شد؟
ابتدا در فروردین ماه سال 49 ، زاهدی گزارشی را به مجلس ارائه کرد. البته اسناد نشان می دهد که زاهدی تلاش کرده بود ارائه گزارش به مجلس را به هویدا واگذار کند اما هویدا زیر بار نرفته بود. شاه هم به زاهدی می گوید که تعهد را انجام دهد. گزارش مذکور برپایه کتابی بود که سال قبل از آن یعنی سال 48، اداره نهم سیاسی وزارت امور خارجه منتشر کرده بود و در آن تاریخ مالکیت دو هزارو پانصد ساله ایران بر بحرین را شرح داده بود.
به هر حال سرتاسر گزارشی که ایشان عنوان کردند، حاکی از این بود که بر بحرین حاکمیت داشته و بعدا استعمارگران بر بحرین حاکم شدند و انگلیس با حیله و تزویر آنجا را در اختیار گرفت، اما دولت ایران هرگز از ادعای مالکیت خود دست بر نداشت. تا اینکه اعلی حضرت در مصاحبه دهلی نو فرمودند ما نمی خواهیم خاکی را به زور در اختیار خود نگه داریم. بنابراین ما از دبیرکل سازمان ملل می خواهیم که "مساعی جمیله اش" را برای حل و فصل این مسائل به کار بگیرد.
این همان اقدامی بود که باعث شد دولت را استیضاح کنید؟
بله. نمایندگان پان ایرانیست در مقابل این اقدام، به علت دست شستن
دولت از مالکیت بحرین، دولت را مورد استیضاح قرار دادند.
حزب شما چند نماینده در مجلس داشت و جمعا چند نفرخواستار استیضاح هویدا شدند؟
پان ایرانیست ها پنج نماینده در مجلس شورای ملی داشتند و ما پنج نفر
فراکسیون پان ایرانیست مجلس را تشکیل داده بودیم. این پنج نفر هم عبارت بودند از
دکتر محمدرضا عاملی تهرانی، دکتر اسماعیل فریور،محسن پزشک پور، من و آقای دکتر
صدر. البته از این جمع هم دکتر فضل الله
صدر را ترساندند و ایشان با اینکه استیضاح را امضا کرده بود، روز استیضاح در جلسه
حاضر نشد و اعلام کرد برای دیدار خواهرش به مشهد سفر کرده است. روز رای گیری برای
گزارش دولت هم در مجلس حاضر نشد و توسط پیش خدمت رای خود را در موافقت با دولت داد
و به همین علت از فراکسیون و از حزب اخراج شد.
در آن زمان امضای پنج نماینده برای استیضاح
نخست وزیر کافی بود؟
در قانون آن زمان مجلس شورای ملی هر نماینده به تنهایی می توانست هریک از وزیران یا نخست وزیر را استیضاح کند.
بعد از استیضاح، چند نفر به عدم صلاحیت هویدا رای دادند؟
فقط ما چهار نفر به استیضاح رای موافق دادیم و بقیه استیضاح را رد کردند. البته طبیعی هم بود چون اکثریت مجلس در اختیار حزب ایران نوین و حزب مردم بود.
یعنی فرمایشی بودن مجلس در آن زمان کاملا عادی بود؟
در این باره شایع بود که ساواک از ابتدا از نمایندگان حزب ایران نوین و حزب مردم استعفا نامه هایشان را از ابتدا گرفته و هر وقت لازم باشد می تواند آن ها را مستعفی اعلام کند. البته این را من به چشم خودم ندیده ام و فقط شنیده بودیم که این طور است.
چه عواملی باعث می شد مجلس تا این اندازه بی اراده باشد؟
به هر حال در هر دوره ای که پایه های دموکراسی در یک جامعه متزلزل شود
امکان همه نوع دستکاری در انتخابات وجود خواهد داشت و مجلس آن زمان هم محصول چنین
وضعیتی بود. من با بسیاری از نمایندگان آشنایی داشتم. خیلی از آن ها خائن و وطن
فروش نبودند اما به دلیل جو حاکم اصلا نمی توانستند تصور کنند که می شود مخالفت
کرد.
برای این ها خیلی عجیب و غیر قابل پذیرش بود که با موضوعی مخالفت کنند و در مقابل دوره بعد اجازه ورود به مجلس را پیدا نکنند. در حالی که ما معتقد بودیم اگر به مجلس هم نرفتیم می توانیم با تخصص خود امرار معاش کنیم وبالاخره باید در جاهایی ایستادگی کنیم.
به موضوع بحرین برگردیم ؛ بعد از گزارش زاهدی، چه مراحلی برای جدایی بحرین از ایران طی شد؟
بعد از آن رئیس سازمان ملل شخصی به نام "گیچاردی" که از
دیپلمات های ایتالیایی بود را برای این کار انتخاب کرد . او هم مرد شریفی بود که
تنها وظیفه اش را انجام داد. در گزارشی هم که تهیه کرد نوشته است: "قبل از
اعزام من به این ماموریت، فهرست برخی از سازمان ها را به من دادند و من ملزم بودم
که نظرات آن ها را بپرسم." این سازمان ها هم نهادهایی بودند نظیر انجمن
حقوقدانان، انجمن بلدی، انجمن زنان و این دست تشکل های صوری که ساخته و پرداخته
دستگاه و وابسته به شیخ حاکم بودند.
بنابراین در حضور شیخ بحرین و پلیس محلی و
نیروهای نظامی بریتانیا و مستشاران انگلیسی این نظر سنجی انجام شد. از این گزارش
به خوبی می شود فهمید که آنچه برگزار شده، همه پرسی نبوده و در شرایط آزاد هم
نبوده است.
ایشان در گزارش خود می گوید: نمی توانیم بگوییم چه کسانی ایرانی هستند
مگر از این راه که به خانه ها برویم و ببینیم چه کسانی فارسی صحبت می کنند.
ایشان در یک جا تعداد ایرانی تبارها را بیش از بیست درصد و درجای دیگر بیش از هفتاد درصد اعلام می کند. این آمارها نشان می دهد که دستگاه شیخ حاکم اجازه نمی داد که همه پرسی آزاد انجام شود.
بعد هم دولت ایران تحت فشار آمریکا و انگلیس،از شورای امنیت درخواست کرد که این گزارش به تصویب شورای امنیت برسد.
این اتفاقات در داخل کشور یا در سطح مجلس با مخالفت و واکنش مواجه نشد؟
دولت پس از این مرحله، گزارشی از این فراگشت به مجلس آورد که عنوان آن "تصمیم قانونی مجلس" بود. این مطالب را مطرح کردند و باز هم نمایندگان پان ایرانیست سخنرانی هایی انجام دادند و مخالفت کردند. اما آن ها از ابتدا رای داشتند و این گزارش هم رای آورد. اما نکته جالب توجه اینجاست که علی رغم همه اقدامات درونی و بیرونی که انجام دادند، ولی بر پایه قوانین مشروطیت، بحرین هنوز یکی از استان های ایران است و از نظر حقوق داخلی ایران، هیچ تغییری انجام نشده است.
به هرحال این جدایی به تصویب مجلس شورای ملی رسیده است.
برپایه قانون اساسی مشروطیت، تغییر در حدود کشور می بایست با طی مراحل قانونی صورت پذیرد. طبق نظام نامه داخلی مجلس، قانون به دوشکل می توانست وجود داشته باشد. نخست چیزی که نمایندگان اشاره می کردند که برای ارائه طرح به مجلس تعداد مشخصی از نمایندگان باید پیشنهاد این طرح را امضا می کردند. طرح می بایست عنوان مشخص و توجیه برای مطرح شدن می داشت و بعد از طرح در صحن علنی و بررسی در کمیسیون ها اگر در مجلس رای می آورد به قانون تبدیل می شد و بعد از آن در روزنامه رسمی منتشر می شد و شاه دستور اجرای آن را به نخست وزیر صادر می کرد.
شکل دوم لایحه بود که از طرف دولت به مجلس می آمد وآن هم باید عنوان لایحه قانونی مبنی پیشنهاد مربوطه می داشت. همچنین باید توجیه لازم را هم می داشت تا مشخص شود چرا آنچه در این لایحه آمده لازم است و اگر تقاضای فوریت نمی شد در کمیسیون و بعد هم در صحن بررسی می شد. اگر تصویب می شد تبدیل به قانون می شد و باید تشریفات قبلی را طی می کرد. یعنی حتما باید به توشیح پادشاه می رسید و در روزنامه منتشر می شد و توسط شاه برای اجرا به نخست وزیر ابلاغ می شد.
در حالیکه آنچه به مجلس آمد، هیچ کدام از این ها را نداشت. عنوان آن "تصمیم قانونی مجلس" بود و محتوای آن گزارش عملکرد سازمان ملل بود. در حالیکه حتی اگر فراگشت انجام شده در سازمان ملل را به عنوان توجیه آن می دانستند باید عنوان آن "لایحه جدایی بحرین از ایران" می بود. بعد از آمدن به مجلس هم باید به کمیسیون های مربوطه می رفت. در غیر این صورت باید تقاضای دو فوریت می کردند که اگر موافقت می شد می توانستند برای آن در همان جلسه رای گیری کنند. که هیچ کدام از این ها انجام نشد.
از سوی دیگر شاه هم چنین چیزی را امضا نکرده و در روزنامه رسمی هم منتشر نشده و برای اجرا هم به کسی ابلاغ نشده است.
بنابراین از نظر قانون اساسی مشروطیت، علی رغم کارهایی که در مجلس بیست و دوم انجام شد، هیچ تغییری در موضوع مالکیت بحرین صورت نگرفته و بحرین همچنان یکی از استان های ایران است.
این سخن شما امروز هم قابل پی گیری است؟
قانون اساسی مشروطیت و نظامنامه داخلی مجلس شورای ملی موجود است و می
توان آن ها را مطالعه کرد. ما اصولا چیزی به نام "تصمیم قانونی مجلس"
نداریم. البته مجلس می تواند تصمیماتی
بگیرد همان طور که امروز هم مثلا مجلس در باره جزایرایرانی خلیج فارس بیانیه می
دهد و این مانعی ندارد؛ اما تا وقتی که تشریفات قانونی لازم را طی نکند تبدیل به
قانون نمی شود. آن روز هم همین اتفاق افتاد.
حتی وزیر جنگ آن زمان، تیمسار رضا
عظیمی هم در جلسه هیئت دولت اعلام کرد که اعلی حضرت این مسئله را توشیح نکردند.
البته او تعمدا این را درجلسه هیئت دولت گفت که صورتجلسه و ثبت و ضبط بشود.
مهمترین مسئله ای که پیش روی ما قرار دارد این مسئله است که حتی با وجود رای شورای
امنیت به این مسئله، از نظر قوانین حاکم بر ایران در آن زمان تغییری در موضع بحرین
به وجود نیامده است.
امروز با توجه به وضعیت منطقه و ادعاهای اخیر اماراتی ها، فکر می کنید طرح چنین موضوعی ممکن است؟
اگر دولت های ما هوشیار باشند، همه واحدهای آن سوی خلیج فارس، ایرانی –
عربی هستند و ترکیب جمعیتی آن ها گویای این مطلب است. حتی از پنج شیخی که حاکمان
امارات هستند، شاید چهار نفرشان ایرانی تبار هستند. بخش بزرگی از جمعیت امارات و
بحرین هم ایرانی تبار هستند و قطر هم همین حالت دارد.
در سال های 40 تا 43 ورد
زبان ها بود که شیخ کویت به یکی از بزرگترین سرمایه داران کویت به نام
"بهبهانی" که ایرانی بوده، پیغام می دهد که تو هرچه داری بفروش و از
اینجا برو. او هم پاسخ می دهد که شما بفروشید و بروید. یعنی در کویت هم این ها تلاش
کردند با خارج کردن ایرانی ها، منطقه را عربیزه کنند.
بحرین کرانه ای هم که امروز
در اشغال عربستان است، همان استان های "احصا" و "قطیف" منطقه
های شیعه نشین و ایرانی بوده و اصل بحرین همان جاست. بعدها که در میانه های دولت
صفوی، ترکان عثمانی بخش هایی از عربستان و این منطقه را اشغال می کنند نام
بحرین مطرح می شود.
اولین قیام ایرانی ها هم توسط
"قرمتیان" بود که در بحرین ساکن بودند. بحرین آن زمان هم منامه نبود،
بلکه همین مناطقی بود که امروز هم مردم آن شورش کرده اند و می دانیم که چاه های
نفت مهمی هم در این مناطق است. این مناطق هم همگی ایرانی نشین هستند. بنابراین
باید در سیاست ها و نوع نگاهمان نسبت به آن سوی خلیج فارس باز بینی کنیم و سعی
کنیم حقایق تاریخی را بیشتر در اختیار مردم قرار دهیم تا بدانند که اصلا بحرین کجا
بوده. بحرین از زیر بصره یعنی کاظمیه شروع می شده و تا دماغه قطر امتداد داشته
است.
یک بخش کوچک آن هم جزیره ای بوده که امروز به نام بحرین می شناسیم. این نوار
تنها قسمت بارور آن منطقه است و قیام فرمتیان و دولت قرمتیان هم در این منطقه بوده
اند. این ها واحدهای عربی نیستند و حداکثر ایرانی – عربی هستند و باید حقوق ما در
این سرزمین ها به رسمیت شناخته شود.
برای این منظور چه اقداماتی باید انجام شود؟
یک نمونه آن اقدام خوب آقای احمدی نژاد بود که به بوموسی سفر کرد. این
باعث حرکت همه جانبه ایرانی های درون و برون کشور برای دفاع از حقوق تاریخی مان
شد. چون اگر خود مردم در صحنه نباشند، دفاع از تمامیت ارضی و منافع ملی مشکل است.
ما دیدیم در این جریان
حتی افرادی که ممکن است به لحاظ خط مشی سیاسی مخالف این دولت باشند و اصلا کسانی
که خارج از ایران به فعالیت سیاسی مشغولند هم از حق مالکیت ایران بر جزایر سه گانه
دفاع کردند و دنیا فهمید که ایرانی ها روی این مسئله حساس هستند و اگر کسی بخواهد
متعرض آن شود نه با یک دولت که با یک ملت طرف خواهد بود.
اگر احزاب اجازه فعالیت
داشته باشند این موضع گیری های ملی بهتر شکل می گیرد. در این مورد بوموسی هم اگر
این خیزش ملی شکل نمی گرفت، صرفاً با سفر رئیس جمهور و مقامات نظامی ، نمی شد انتظار
داشت آن ها کوتاه بیایند.
چرا این اتفاق در زمان جدایی بحرین از ایران نیفتاد؟
یکی از بزرگترین اشتباهات شاه این بود که خودش در این باره تصمیم
گرفت. در حالی که آدم ضعیفی بود و به راحتی می توانستند او را تحت فشار قرار دهند.
در حالیکه اگر خودش را در موضع تصمیم گیری قرار نمی داد و تصمیم گیری را به ملت می
سپرد این اتفاق نمی افتاد.
اما آن ها حتی آن گزارش را در ایام تعطیلات نوروزی
مدارس و دانشگاه ها به مجلس آوردند و خیلی از افراد جامعه از آن مطلع نشدند. اگر
آن روز یکی از مراجع تقلید هم به این مسئله اعتراض کرده بود، این اتفاق آنقدر راحت
به وقوع نمی پیوست. من حتی نمی گویم از منظر ملی، بلکه از نظر دینی هم این مراجع
مقلدین زیادی در بحرین داشتند و اگر فتوا می دادند من حتم دارم که شاه از موضعش
عقب نشینی می کرد. یا لا اقل می توانست این بهانه را بیاورد که اگر این موضوع مطرح
شود مردم برای حکومت من مشکل ایجاد می کنند و به این وسیله انگلیس و آمریکا را منصرف
کند.
امروز بعد از گذشت 45 سال، می توانید بین خودتان و کسانی که در مجلس نسبت به این اتفاق سکوت کردند، مقایسه ای انجام دهید؟
به نظر من کسانی که به این جدایی رای موافق دادند یا در این زمینه
تلاش کردند، از راس آن نظام تا کسانی که در رده های پایین تر تاثیر گذار بودند، در
خون هایی که امروز در بحرین ریخته می شود و آنچه که امروز بر مردم بحرین می گذرد،
شریک هستند و نمی توانند از مسئولیت خودشان شانه خالی کنند.
از میان ما چهار نفری که رای مخالف دادیم هم متاسفانه آن سه تن در قید حیات نیستند. البته آقای دکتر صدر هنوز در قید حیات هستند و باید همان مسئولیت ها را به دوش خوداحساس کنند.
اما به طور کلی ما وظیفه ای را که در پیشگاه ملت داشتیم انجام دادیم. دست کم باعث شدیم که این اسناد تاریخی باقی بماند. ما کار ویژه ای انجام ندادیم. چون به عنوان پان ایرانیست به مجلس رفتیم تا حقوق تاریخی غارت شده ملت ایران را بازگو کنیم. ما قصد انتفاع نداشتیم ضمن آنکه مجلس در آن روزها انتفاعی نداشت. حقوق نمایندگی ما ماهانه پنج هزار تومان بود، در حالیکه من قبل از نمایندگی هم به عنوان کارشناس ارشد سازمان برنامه بیش از سه هزار تومان حقوق می گرفتم و خبری از این مزایایی که امروز هست نبود. من اصلا نمی توانم تصور کنم که الان یک نماینده در شهر خودش دارای دفتر و تشکیلات و کارمند است. آن زمان تمام هزینه های رفت و آمد به حوزه های انتخابیه و رسیدگی به امور به عهده خودمان بود. اگر از رستوران مجلس استفاده می کردیم هزینه غذایی که خورده بودیم آخر ماه از حقوق مان کم می شد. اگر مهمان داشتیم هزینه آن هم محاسبه می شد. بنابر این ما رفته بودیم که صدای حق طلبانه مردم را از تریبون مجلس و به عنوان نماینده مردم ایران، به همه برسانیم.
وقتی هم در برابر مسئله بحرین قرار گرفتیم کمترین کاری که می توانستیم برای انجام وظیفه خود انجام دهیم همین بود. ایرادی هم که به نفر پنجم وارد می کنیم همین است وگرنه از 180 نماینده دیگر ایردای نمی گیریم چون اصلا چنین تعهدی نداشتند. هرچند که آن ها هم سوگند یاد کرده بودند از تمامیت ارضی ایران دفاع کنند اما به هر حال ما می بایست این کار را می کردیم. من همچنان معتقدم کار ویژه ای نکردیم و اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم و در همان موقعیت قرار بگیرم همان کار را انجام می دهم.
"حقوق نمایندگی ما ماهانه پنج هزار تومان بود، در حالیکه من قبل از نمایندگی هم به عنوان کارشناس ارشد سازمان برنامه بیش از سه هزار تومان حقوق می گرفتم و خبری از این مزایایی که امروز هست نبود. من اصلا نمی توانم تصور کنم که الان یک نماینده در شهر خودش دارای دفتر و تشکیلات و کارمند است. آن زمان تمام هزینه های رفت و آمد به حوزه های انتخابیه و رسیدگی به امور به عهده خودمان بود. اگر از رستوران مجلس استفاده می کردیم هزینه غذایی که خورده بودیم آخر ماه از حقوق مان کم می شد. اگر مهمان داشتیم هزینه آن هم محاسبه می شد. "
امتيازات منفي براي چيه ديگه!!!؟؟؟؟
چرا با اين نظر كه :
يك تصميم كوچك نمايندگان يك ملت باعث عواقب بسيار بزرگ است
مخالفيد؟؟؟؟
من به عنوان یک ایرانی از ایشان سپاسگذارم
شاید روزی به اعتبار اقدام ایشان در مجلس بیست و دوم و همین مصاحبه بحرین را برگرداندیدم.انشااله
زنده باد ایران
امیدوارم نماینده ها فعلی هم بخونن تا بدونن عواقب آرا و البته غیبت هاشون!! میتونه چقدر عواقب داشته باشه.
یا اینکه کار رو تموم کردن و اهداش کردن ؟
بر پدر اين روباه لعنت !!!
چرا مردم فكر مي كنند بي بي سي انگليس به فكرشونه و دلش به حالشون ميسوزه
افغانستان-پاکسستان-آذربایجان-بحرین-عراق و.....
و درود و سلام بر همه کسانی که با رشادت و جانفشانی در زمان جنگ ایران و عراق مانع از جدایی یک وجب از خاک ایران شدند
توی کلاس درس تاریخ وقتی سرزمین های جداشده از ایران رو می خوندیم همه یک نظر واحد داشتن
اگه اونها جدا نشده بودند به همین درد و مشکلاتی که ما الان دچاریم گرفتار بودند
اگه واقعا راست میگین بیاین همین قسمت هایی که در دست هست رو آباد کنین...