فقط یک روز بیشتر زنده بمان!
درد دل همسري درد كشيده ولي اميدوار
سرانگشتی حساب کردم اگر محسن بخواهد لااقل ۹ ماه دیگر کنار همسر و پسرش زنده باشد باید... بگذریم. شما فکر میکنید چقدر میتوانید به بیشتر زنده ماندن محسن کمک کنید؟ یک ساعت یا یک روز یا یک هفته یا....
بسم الله الرحمن الرحیم
خیریه همت؛ «نمیدانم اینها را که مینویسم خوب است یا نه. قلم خوبی ندارم اما همهٔ نگرانیام این نیست... خیلی
جوان بودم که با محسن آشنا شدم. خودم را دختر تنهایی میدانستم. پدر و
مادرم درگیر مشکلاتشان بودند و تقریبا ما بچهها فراموش شده بودیم. ولی
محسن مرد کار بود و از همان روزها روی پای خود ایستاده و امیدوارانه
زندگی میکرد. با او ازدواج کردم و به شیرینی اعتمادی که به بودنش پیدا
کرده بودم تمام سختیهای ریز و درشت زندگی از جمله ورشکستگیاش در بازار را
تحمل میکردم. خوب یادم هست که در دشوارترین روزها هیچ کس جز خداوند
نداشتهایم تا یاریمان کند. همسرم
هرگز از پا ننشست، حتی پس از ورشکستگی مغازهاش، به زحمت یک وانت جور کرد و
به کار حمل و نقل در بازار آهن مشغول شد. با همهٔ این دردسرها پسرمان را
که تنها فرزند ماست بزرگ کردهایم و حالا دانشجوست. درد ما از کجا آغاز شد؟ محسن
هم خرج دانشگاه آزاد میدهد و هم جایی بیمه نیست. ناگهان متوجه بیماری
تنفسی خود میشود. سرفههای زیاد و درد شدید درناحیه سینه باعث میشود تا
قبول کند تا برای معاینه نزد پزشک برود. همسرش میگوید: معاینات پزشکی و
آزمایشها نشان داد محسن دچار بیماری سرطان ریه شده است. اصلا باورمان
نمیشد. با این حال باز هم سعی کردیم روی پای خودمان بایستیم اما بعد از
مدتی محسن توانایی کارکردن را از دست داد. دکتر هم توصیه کرد که دیگر بازار
آهن رفت و آمد نکند والا بیماریاش تشدید میشود. آغاز خانه نشینی= درآمد خانواده صفر میشود! با
خانه نشینی محسن در آمد خانواده صفر میشود. به خاطر پیشرفت بیماری و
مشکلات روزافزون هم هر روز بر هزینهٔ درمانش افزوده میشود. نمیدانم چه
باید بکنم؟ حتی وانتش را برای هزینههای درمانی فروختیم. امروز من ماندهام
با پسر جوانی که به همین زودیها باید دانشگاه را رها کند و همسر مهربان
و فداکاری که دارد از دستم میرود. درد و زجر کشیدن محسن آن قدر است که
مستاجری و بقیه مشکلاتمان از یادمان رفته است. آخرین
جملات همسر محسن ج این کلمات است که بریده بریده و با چشمانی اشک بار
میگوید: چشمهای نگران و ترسان پسرم مرا میلرزاند و تلاشی که همسرم برای
پنهان کردن نگرانیها، دردها و غمهایش میکند قلبم را ریش ریش میکند.
خدایا من از تنهایی میترسم. خدایا تنهایم نگذار. دکترها هم قطع امید کردهاند فقط...برای اطمینان و اطلاع بیشتر از وضعیت محسن. ج با پزشکان متخصص و معالج وی در بیمارستان مسیح دانشوری تماس گرفتیم. دکتر
خسروی را در بیمارستان پیدا نکردم. از طریق بیمارستان تلفن مطب ایشان را
پیدا کردم. وقتی با ایشان صحبت کردیم تازه متوجه شدیم که کار محسن خیلی
سختتر از این حرف هاست. اقای دکتر خسروی میگوید: بله میشناسم. اقای محسن
ج.... مریض خود ماست. متاسفانه هیچ یک از شیوههای درمانی ازجمله شیمی
درمانی و موارد مشابه برای مداوای ایشان موثر نبوده است و متاسفانه باید
بگویم که امیدی نیست. وقتی
از دکتر خسروی میپرسم که خانواده محسن میگویند فرآیند درمانی را پیشنهاد
کردهاید که حدود ۱۵ میلیون تومان هزینه دارد میگوید: بله البته وقتی ما
با چنین بیمارانی مواجه میشویم وظیفه داریم که همه راهها را به آنها
پیشنهاد دهیم. این هم یک راهی است که صرفا مدتی بیشتر باعث زنده ماندن
بیمار میشود آن هم اگر جواب بدهد.... از
حرفهای صریح دکتر خسروی غصه دار میشوم اما باخودم میگویم شاید دکتر
اصفهانی نظر دیگری داشته باشد اما ایشان هم همان نظر را تایید کرد:
پیشنهاد ما این بود که برای بیشتر زنده ماندن روزی یک قرص tarceva
erlotinib ۱۵۰mg مصرف کنند البته این شیوه هم فقط برای ۶ تا ۹ ماه
جوابگوست. وقتی از دکتر اصفهانی سوال میکنم که هزینه تهیه این قرصها چقدر
است میگوید: این قرصها تحت پوشش هیچ بیمهای نیست و هزینه خرید هر قرص
۱۵۰ هزار تومان است. سرانگشتی
حساب کردم اگر محسن بخواهد لااقل ۹ ماه دیگر کنار همسر و پسرش زنده باشد
باید... بگذریم. شما فکر میکنید چقدر میتوانید به بیشتر زنده ماندن محسن
کمک کنید؟ یک ساعت یا یک روز یا یک هفته یا.... همت کنین! برای کمک به این خانواده بزرگوار و آبرومند میتوانید کمکهای خود را:
به شماره حساب: ۰۰۸-۲۳۹۶۸۲۰-۰۱۰
یا شماره کارت: ۶۰۳۷۹۹۱۴۴۴۷۱۷۸۲۵
یا شماره شبا: IR۹۴ ۰۱۷۰ ۰۰۰۰ ۰۰۱۰ ۲۳۹۶ ۸۲۰۰ ۰۸
نزد بانک ملی به نام مهدی قمصریان واریز کنید.