۱۲ تير ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۲ تير ۱۴۰۳ - ۰۳:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۸۶۳۳۲
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۶ - ۳۰-۰۷-۱۳۹۰
کد ۱۸۶۳۳۲
انتشار: ۱۲:۰۶ - ۳۰-۰۷-۱۳۹۰

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌ايد.

كيهان:بازي دوگانه غرب در ليبي!

«بازي دوگانه غرب در ليبي !»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد؛معمر قذافي دو روز پيش آخرين روز زندگي 69 ساله اش را در حالي سپري كرد كه ديگر از آن جلال و جبروت سلطاني كه براي آن زحمات زيادي كشيده بود، خبري نبود. او در حاليكه تا آخر به مردم كشورش به چشم بردگان مي نگريست، براي كسب محبوبيت در ميان جنايتكاران اروپايي، پول هاي زيادي خرج كرد. تصاوير او با روساي جمهور و نخست وزيران فرانسه، ايتاليا و اسپانيا كه از محبوبيت ويژه قذافي نزد آنان حكايت مي كرد، محصول ميلياردها دلاري بود كه او به سران اروپا داد.

يك بار پس از سال 1365 كه طرابلس به دليل حادثه لاكربي بمباران شد، معمر از طريق سيف الاسلام- فرزندي كه براي جانشيني پدر آماده مي شد- وجوه زيادي به سران كشورهاي غربي عضو دائم شوراي امنيت داد تا آنان ماجراي كشته شدن 189 نفر در پرواز پان امريكن بر فراز منطقه اي در اسكاتلند را ناديده بگيرند و غرب با كمال وقاحت و در قبال پيوستن قذافي به اردوگاه جنايتكاران پيشنهاد قذافي را پذيرفت. از آن تاريخ تا دو روز پيش كه قذافي كشته شد، او دوشادوش ساركوزي، برلوسكوني، كامرون، زاپاترو و نتانياهو دستش به خون مظلومان در ليبي، مصر، فلسطين و... آلوده بود. اما البته قذافي و هم پيمانان غربي اش ترجيح مي دادند، او مخالف غرب ديده شود تا رويكرد چندش آور و در نهايت سقوط او، سقوط يكي از رژيم هاي وابسته غرب به حساب نيايد. با اين وجود مسلما مردم اروپا فراموش نكرده اند كه همين سال گذشته برلوسكني در جلوي دوربين هاي تلويزيوني بر دست هاي قذافي بوسه زد و گفته قذافي را فراموش نكرده اند كه گفت هزينه انتخاباتي ساركوزي را او پرداخته است.

معمر قذافي در طول دوره 42 ساله ديكتاتوري خود به گونه اي حكومت كرد كه با همه چيز در ليبي، «قذافي» ديده شود. او در سال 1356- هشت سال پس از روي كار آمدن- پست نخست وزيري را منحل كرد و دولت با يك عضو ارشد كه «اخ القائد» خوانده مي شد اداره مي گرديد. قذافي قانون اساسي و پرچم رسمي را كنار گذاشت و نوشته خود كه هيچ شباهتي به قوانين نداشت را بعنوان «قانون ليبي» به مردم تحميل كرد كه همان كتاب سبز او بود. قذافي مدعي بود كه رژيمش تلفيقي از سوسياليزم و اسلام است و حال آنكه او همواره با بدنام ترين رژيم هاي كاپيتال و كاتوليك اروپا-نظير ساركوزي و برلوسكوني- هماهنگ بود و اين با ادعاي سوسياليزم منافات داشت و با تعطيل كردن محاكم شرعي و مانع شدن از اجراي شريعت و سركوب شديد اسلام گراها نشان داد كه به هيچ وجه سر سازگاري با اسلام و اسلام گرايي هم ندارد. ليبي تنها كشور عرب بود كه طي 42 سال اجازه فعاليت به «اخوان المسلمين» - و هيچ جريان اسلام گرا- را نداد.

قذافي به دليل اينكه داعيه رهبري جهان عرب را داشت و براي آن تلاش فراوان مي كرد نمي توانست با صدام حسين به دليل اينكه روي ديگر سكه خود او بود، كنار بيايد و لذا، در جنگي كه عليه ايران به راه افتاد، با صدام حسين همراه نشد. علاوه بر آن، او همواره دوست داشت «صداي متفاوت» عرب باشد و از اين رو در مواقعي سازي كوك مي كرد كه در نقطه مقابل پادشاه سعودي تلقي شود و اين بخشي از تلاش او براي رهبري عرب به حساب مي آمد اما اين به هيچ وجه به معناي صداقت او در مبارزه نبود. قذافي در روزي كه مظلومان لبناني به دليل تهديدات رژيم صهيونيستي و درگيري هاي داخلي شديداً به رهبر خود- امام موسي صدر- احتياج داشتند، او را از دسترس آنان دور كرد. قذافي در روزي كه لبنان 33 روز مورد تهاجم رژيم غاصب اسرائيل بود، به رسانه هاي ليبي اجازه نداد كه جمله اي در تاييد سيدحسن نصرالله و حزب الله بگويند كما اينكه در جنگ 22 روزه هم او درهاي طرابلس را به روي رهبران مقاومت فلسطيني بست و اين جنگ را ناشي از خودسري حماس معرفي كرد.

معمر قذافي در ماجراي جنگ جنوب عليه حكومت مركزي سودان كه با حمايت شديد صهيونيست ها، آمريكايي ها و اروپايي ها و محوريت مزدوران مسيحي تحت رهبري جان كارانگ نزديك به 30 سال به درازا كشيد، عليه خارطوم و حامي ارتش جنوب و تأمين كننده سلاح آنان بود و در نهايت هم تا تجزيه جنوب از شمال در كنار «تجزيه طلبان مورد حمايت غرب»، قرار داشت كما اينكه معمر قذافي در جريان درگيري هاي چاد و سودان بر سر منطقه دارفور در كنار رژيم وابسته به اسرائيل و آمريكاي چاد -حسن هابره- و عليه دولت اسلام گراي سودان بود. قذافي در جريان انقلاب سال گذشته مصر، مخالفان مبارك را «مزدوران» خطاب مي كرد و با صراحت مي گفت با تمام قوا در كنار حسني مبارك خواهم بود كما اينكه او براي حفظ رژيم بن علي همه تلاش خود را بكار بست. قذافي در حالي كه در دهه هاي 1370 و 1380 وانمود مي كرد با رژيم حاكم بر يمن مخالف است، در جريان انقلاب مردم يمن با علي عبدالله صالح همداستان شد.

قذافي 42 سال حكومت خود را در حالي سپري كرد كه اسلام گراها هيچ نقشي در حكومت او نداشتند و اين در حالي بود كه اسلام گرايي در ليبي ريشه اي عميق داشت. جنبش سنوسي ها و نهضت ضداستعماري ليبي به رهبري عمرالمختار و شكل گيري اخوان المسلمين ليبي قبل از به قدرت رسيدن قذافي، از ريشه هاي قدرتمند اسلام گرايي در اين كشور، حكايت مي كنند و اساساً ليبي با اين ريشه هاي اسلامي شناخته مي شود. اما قذافي سرسختانه هر نيروي اسلام گرا را سركوب مي كرد. ويران كردن زنداني در طرابلس بر سر اسلام گراها در سال 1379 و كشتن 1200 نفر از آنان در اين زندان بخشي از خشونت سخت عليه اسلام گرايي به حساب مي آيد. براساس اسناد فراوان رژيم قذافي بخصوص در دو دهه اخير تحت سيطره مطلق غرب بود. چند هفته پيش مقامات انگليسي فاش كردند كه موسي كوسه كه 16 سال رئيس دستگاه امنيتي قذافي بود و بخش اعظم جنايات حكومت عليه مردم در دو دهه اخير توسط او انجام شد، با MI6 انگليس ارتباط كامل داشته و در حكم «مأمور دوجانبه» - غرب و رژيم قذافي- عمل مي كرده است. براساس سندي ديگر كه سايت بي بي سي ارائه كرد عبدالرحمن شلقم- وزير خارجه ليبي در سال هاي 1379 تا 1388 و نماينده ليبي در سازمان ملل در دو سال اخير- كه اولين مقام رسمي دولت قذافي بود كه از او جدا شد، در طول دوره مسئوليتش با دستگاههاي اطلاعاتي انگليس، فرانسه و ايتاليا همكاري مي كرد و به اين دليل بود كه خيلي سريع «سقوط ديپلماتيك» (پيوستن سفارتخانه هاي ليبي به مخالفان) اتفاق افتاد و اين چيزي است كه تحولات ليبي را از موارد مشابه - مصر، تونس، يمن و بحرين- متمايز كرده است.

يكي ديگر از موارد «محمود جبريل» است. وي كه پس از سالها مسئوليت ديپلماتيك در كشورهاي مصر، عربستان، امارات، كويت، بحرين، مغرب، تونس و تركيه، چهار سال پيش توسط قذافي به رياست «سياست هاي بازسازي و خصوصي سازي براي توسعه اقتصادي» گمارده شد، برابر اسناد، حداقل از 10 سال قبل با مقامات و مراكز اطلاعاتي و سياسي آمريكا در ارتباط بوده و بصورت رابط قذافي و آمريكايي ها عمل مي كرده است. اينك نيروهايي نظير شلقم، كوسه و جبريل پس از سقوط قذافي با اين ادعا كه غرب در سقوط قذافي در كنار مردم قرار داشت، جاده صاف كن سلطه مجدد غرب بر ليبي شده و مي گويند در قراردادها براي ساخت زيربناهاي ويران شده ليبي، شركت هاي غربي بايد در اولويت قرار بگيرند و اين در حالي است كه اين زيربناها توسط خود غرب ويران شده است.

در واقع، غرب در ماجراي سقوط قذافي به يك بازي چند وجهي دست زده و تلاش مي كند تا بر مردم ليبي چيره شود از يك طرف در حالي كه در طول دوره قذافي، دستان سران اروپا و آمريكا در همه جنايت هاي او عليه مردم ليبي در دستان قذافي بوده و بخصوص در فاصله سالهاي 1986 تا 2011- از ماجراي لاكربي تا سقوط قذافي- اين رابطه صميمانه تر هم شده است، وانمود مي كند كه نه تنها مخالف قذافي بوده بلكه بيشترين نقش را در سقوط او داشته است. از سوي ديگر غرب پس از آنكه قذافي با خشم مردم مواجه گرديد، نيروهايش را از حكومت بيرون كشيد و براي انحراف افكار و روند انقلاب به ميدان فرستاد و اينك كه قذافي از ميان رفته است سعي مي كند تا از طريق آنان بار ديگر بر ليبي مسلط شود و خوشمزه تر اينكه غرب تلاش مي كند تا به جسد قذافي در روزي كه ديگر از او كاري برنمي آيد، مارك انقلابي بزند و سقوط رژيم وابسته او را سقوط يك رژيم مقاوم ضدآمريكايي جلوه دهد و از سرايت آثار سقوط اين رژيم به بقيه رژيم هاي ديكتاتور تحت حمايت خود، جلوگيري كند.

اما به ميزاني كه واقعيت صحنه ليبي با آنچه در خيال غرب مي گذرد، فاصله زيادي دارد، نتيجه كار هم با آنچه غرب به آن دل بسته است، فاصله زيادي دارد. قذافي بيش از هر شخصيت وابسته به غرب به اسلام گراها سخت گرفت و بيش از هر رهبر حلقه به گوش عرب، منافع ملتش را قرباني رضايت غرب كرد. ماجراي عقب نشيني سريع رژيم قذافي از ساخت نيروگاه هاي هسته اي كه ملت ليبي به آن نياز مبرم دارد و بار زدن همه تجهيزات هسته اي كشورش و ارسال به آمريكا، پرداخت غرامت به خانواده كشته شدگان غرب در هر حادثه اي كه كشته شده باشند و همكاري با غرب در چسباندن واژه تروريزم به جهان اسلام، بخشي از ماهيت وابسته معمر قذافي بود. اين البته چندان عجيب نيست چرا كه قذافي اساسا يك عنصر اصيل نبود، سيطره خاندان قذافي بر اقتصاد، سياست و سيستم امنيتي ليبي و شخصي شدن منابع مردم اين كشور نشانه روشني از حقارت اين فرد بود. چنين حقارتي طبعا براي غرب مطلوب بود و از اين رو رهبران اروپا بارها پس از دوشيدن ليبي از طريق معمر بر دست هاي او بوسه زدند و او را در ادامه راه حمايت كردند.

غرب اينك در كمين ليبي نشسته است. عدم وجود نيروهاي فائقه در ليبي و همگرا نبودن مخالفان قذافي، قطعنامه سازمان ملل كه بطور ضمني ليبي را در ذيل بند 7 منشور سازمان ملل قرار داده و تهاجم ناتو به آن را موجه جلوه داده است، وابستگي چهره هايي نظير محمود جبريل كه از مارس- اسفند 89- داعيه نخست وزيري دولت انتقالي دارد، غرب را در اين راه وسوسه كرده است.

اما وقتي خبرها را مرور مي كنيم، نشانه هايي روشن از مقاومت اسلامي در برابر استيلاي مجدد غرب بر ليبي مشاهده مي نماييم. غرب البته سعي مي كند اين مقاومت را به گروه هايي خاص- نظير مقاتله الاسلامي وابسته به وهابي هاي سعودي- نسبت داده و از اين طريق اسلام گراهاي اصيل شامل نيروهاي فاقد سازمان اخوان المسلمين ليبي و جريان شريعت گراي سنوسي و سران اسلام گراي قبايل ليبي را منفعل و از صحنه خارج كند. همين ديروز آسوشيتدپرس در مقاله اي با استناد به آنتوني كردزمن، مخالفان آمريكا را به گروهي كوچك محدود كرد و در عين حال نوشت: «مرگ قذافي تنها آغازگر يك فصل بحراني جديد در تاريخ ليبي است.»

ليبي بيش از كشورهاي ديگر آفريقا، مبارزه سرسختانه با استيلاي غرب را تجربه كرده است و نام «عمر المختار» مانند نام سيدحسن نصراله بيش از هر نام ديگر در جهان عرب بيانگر روحيه ضداشغالگري است. هنوز پس از 80 سال صداي «شير صحرا» در بنغازي، طرابلس، سرت، مصراته، بن جواد و ... خطاب به غرب به گوش مي رسد: «اينجا خانه ماست نه خانه شما و اين كوهها تنها صداي ما را مي شناسند و اگر دقت كنيد، مي شنويد كه مي گويند يا زود برويد و يا در انتظار انفجار ليبي عليه خود بمانيد.»

خراسان:مرگ ذلت بار ديکتاتورها عبرت نمي گيرند!

«مرگ ذلت بار ديکتاتورها عبرت نمي گيرند!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي خراسان به قلم كوروش شجاعي است كه در آن مي‌خوانيد؛
 
۱ - گرچه عمر خيزش ها و انقلاب هاي اخير درمنطقه هنوز به يک سال نمي رسد اما موج توفنده اين حرکت هاي مردمي که در بيداري اسلامي ريشه دارد تاکنون سايه سنگين و ننگين ۳ ديکتاتور تونس، مصر و ليبي را از سر مردم برداشته است و مردمي که استقلال ، عزت ، آزادي و از همه مهمتر کرامت از دست رفته خود را فرياد مي زنند همچنان به دنبال تحقق خواسته ها و مطالبات خود هستند اگرچه هريک از خيزش ها و انقلاب ها در اين کشورها و ديگر کشورهاي منطقه از جمله يمن، بحرين و ...داراي اشتراکات بنيادين و مبنايي در اصول و مباني هستند اما طبيعتا نوع شکل گيري، گسترش و اوج گيري خيزش ها و انقلاب هاي مردم هريک از اين کشورها و نوع برخورد حکومت ها با مردم و حتي نوع کنار گذاشته شدن و حذف ديکتاتورها باهم تفاوت هايي دارد.

جداي از مسائل داخلي و نظام قبيله اي، نگرش سياسي مردم، مسائل فرهنگي و اجتماعي هريک از اين کشورها و حتي جدا از بحث دخالت کشورهاي صاحب قدرت و مقابله قذافي با مردم و ايجاد جنگ داخلي که زمينه دخالت هاي نظامي ناتو را در ليبي فراهم کرد به نظر مي رسد، يکي از عمده ترين مسائلي که موجب شد ديکتاتور ليبي به چنين سرانجامي دچار شود اين است که قذافي آن چنان خود را در پيله کيش شخصيتي عجيب و غريب خود پيچيده بود و پيوند نامبارک «قدرت» و «ثروت» آن چنان در کامش شيرين و جا افتاده بود و در مدت ۴۲سال حکومت آن چنان روياي پادشاه پادشاهان عرب بودن را در ذهن خود تصوير کرده بود که نه تنها صداي مردم کشور خود و ديگر کشورهاي منطقه را نتوانست و نخواست که بشنود، حتي اندک عبرتي از فرار ديکتاتور يمن و سقوط ديکتاتور مصر نگرفت و تمام تلاشش اين بود که به هر قيمتي حتي به قيمت تقسيم شدن ليبي و کشته شدن مردم در درگيري هاي داخلي، بمباران مردم و شهرهاي ليبي و نابودي سرمايه هاي ملي و صرف هزينه هاي گزاف که مي توانست صرف پيشرفت و آباداني ليبي شود، چند صباحي ديگر بر اريکه قدرت باقي بماند اين نکته خود مي تواند بيان گر اين نکته مهم باشد که ديکتاتورها از قرار معلوم نه تنها نمي خواهند از سرانجام ديگر ديکتاتورهايي که نقل فرجام کارشان در تاريخ آمده است عبرت بگيرند بلکه حتي و نمي خواهند از پايان کار ديکتاتورهاي هم عصر و هم زمان خود عبرت بگيرند، شايد بخشي از اين مسئله نيز ناشي از اين نکته باشد که بنابر دلايلي شايد بسياري از ديکتاتورها که حکومتشان هيچ ريشه اي در مردم سالاري، خواست و آراي مردم ندارد خود را ظالم، متفرعن، خودخواه و ديکتاتور نمي دانند!

و شايد هم ۴۲سال حکومت ظالمانه و قهرآميز و بي توجه به خواست و مطالبات و آراي مردم و انباشت بيش از ۱۳۱ ميليارد دلار ثروت که ۶برابر بودجه سال جاري ليبي است و قذافي را به ثروتمندترين فرد در بين سران کشورهاي عربي تبديل کرده بود، و دست بوسي و چاپلوسي و تملق و فرعون سازي وابستگان داخلي قذافي و همچنين تکيه بر قدرت هاي بيگانه و دلخوش کردن به حمايت کشورهاي قدرتمند و مباهات به بوسه هاي امثال برلوسکوني بر دست قذافي و از همه مهمتر فراموش کردن خدا در باور و عمل و زندگي، نمي تواند نتيجه و پاياني جز اين خفت و مذلت را براي قذافي و امثال او رقم بزند.

ولي شايد هنوز فرصتي باقي باشد که ديگر ديکتاتورهاي عرب منطقه و همچنين ديکتاتورهاي کشورهاي فرامنطقه اي نيز از سرنوشت قذافي عبرتي هرچند اندک و ديرهنگام بگيرند.

۲ - تا اين لحظه اخبار گوناگوني درباره محل اختفا، دستگيري و کشته شدن قذافي مخابره شده است برخي از اخبار از کشته شدن او بر اثر شدت جراحات وارده و برخي اخبار از دستيابي به جنازه او پس از درگيري و کشته شدن او و برخي اخبار نيز از هدف مستقيم قرارگرفتن سرقذافي با کلت طلايي خودش توسط يکي از افراد حکايت مي کند اما جدا از نوع کشته شدن ديکتاتور ليبي که موج شادي مردم را در کشور ليبي به راه انداخت آن چه مهم به نظر مي رسد اين است که اگر مي توانستند قذافي را قبل از کشته شدن به محاکمه بکشانند، احتمال افشاي اسرار زيادي درباره جنايت ها و ظلم هايي که بر مردم ليبي در اين ۴۲سال توسط او و عمالش روا داشته شد بسيار زياد بود، و لااقل تا حدودي روشن مي شد که چرا يکي از ۱۰کشور اصلي صادرکننده نفت در جهان در حالي که وسعتي در حدود يک ميليون و هشتصد هزار کيلومتر مربع دارد و تنها در حدود ۶ميليون نفر جمعيت را در خود جاي داده و نفت آن نيز از جمله مرغوب ترين نفت هاي جهان است چرا مردمش بايد چنين وضعيت اقتصادي داشته باشند و نشانه اي از پيشرفت علمي و صنعتي و ... در اين کشور ثروتمند و کم جمعيت وجود نداشته باشد.

و روشن مي شد چرا مردمي که همين چند دهه پيش آن چنان در مقابل بيگانگان زورمند و استعمارگري مانند ايتاليا صف بستند و به رهبري عمر مختار براي کشور و ملت خود عزت و افتخار آفريدند به چنين تحقيري در عرصه داخلي و بين المللي دچار شدند.

و شايد اسرار ناپديدشدن امام موسي صدر يکي از نوادر و نوابغ و سرمايه هاي امت اسلام و بلکه جهان فاش مي شد و سرنوشت اين عالم فرهيخته، دانشمند وارسته و اين مجتهد مجاهد پس از ۳۳ سال فاش مي شد، همچنين اگر قذافي به محاکمه کشانده مي شد بسياري از اسرار و پشت پرده هاي مسائل منطقه اي، دخالت ناتو در ليبي و بسياري از مسائل بين الملل فاش و روشن مي شد.

بنابراين اگر خبر مرگ قذافي به عنوان يک ديکتاتور و آدمکش و ظالم به اسلام و مسلمين و شهروندان ليبي و ظالم به عالم وارسته و موثري همچون امام موسي صدر که ذخيره اي براي جهان اسلام محسوب مي شد، از باب حذف يک ديکتاتور جاني مايه خوشحالي مردم ليبي و مردم مظلوم و تحت ستم در ديگر کشورها و آزادي خواهان جهان است اما اگر او به عمد و با برنامه ريزي پس از دستگيري کشته شده باشد، عملي خطا محسوب مي شود و بايد مجازات او تا محاکمه و افشاي اسرار مهمي درباره مسائل داخلي ليبي، مسائل منطقه اي، بين المللي و جريان امام موسي صدر به تعويق مي افتاد. البته اگر اين کار به خاطر بحران و شدت درگيري، ناگزير بوده است، قطعا مسئله متفاوت خواهد بود.

اما به هر صورت نمي توان به طور يقين و صد در صد اين احتمال را نيز بعيد دانست که کسي و يا کساني نيز از طرف جريان هايي مأمور به کشتن او قبل از محاکمه شده باشند اين افراد مي توانند اجير شده خارجي ها و حتي برخي گروه هاي داخلي نيز باشند و شايد هم ترس مردم و انقلابيون از به درازا کشيدن محاکمه و دخالت غرب و اثرگذاري در جريان محاکمه باعث شده مردم هر چه زودتر ديکتاتور ليبي را مجازات کنند.

اما به هر صورت سايه ننگين ديکتاتور جاني ليبي از سر مردم اين کشور برداشته شده است بايد از فرصت محاکمه نزديکان او از جمله سيف الاسلام که گفته مي شود زنده دستگير شده است و ديگراني که تا لحظه آخر در کنار قذافي و حامي او بوده اند براي روشن شدن بسياري از مسائل استفاده کرد چرا که اين مسئله مي تواند به شناسايي و قطع بسياري از ريشه هاي بدبختي ها و تحقيرها و مشکلات مردم منجر شود.

۳ - مهم ترين مسئله اي که پس از کشته شدن قذافي، بايد مورد نظر مردم و همه گروه ها در ليبي باشد، وحدت، انسجام و هم گرايي در جهت پي گيري و تحقق آرمان ها و مطالبات توده مردم است و در اين راستا تأمين امنيت در درجه اول و سپس قانون گذاري بر اساس مباني اصيل اسلامي، اصلاح قوانين، سپردن کارها به مردم، سامان دهي حکومتي مبتني بر خواست مردم، حاکميت قانون در کشور و تلاش براي تأمين منافع ملي بايد به عنوان اصلي ترين اولويت هاي ليبي مدنظر شوراي انتقالي، احزاب و گروه ها باشد.

همچنين حفظ و تعميق وحدت در بين گروه ها و احزاب و آحاد مردم فراموش نکردن اصول و تثبيت آن ها، منحرف نشدن از حرکت در مسير تحقق آرمان و اهداف، تکيه به نيروها و استعدادهاي داخلي براي ساختن ليبي و کمک گرفتن از دوستان واقعي کشور و ملت ليبي براي ساختن اين کشور مهم و موثر در معادلات منطقه اي و بين المللي از جمله مهمترين مسائلي است که بايد مورد توجه مسئولان و مردم ليبي بعد از حذف قذافي باشد.

شناسايي و سد کردن منافذ و بسترهاي تسلط دوباره کشورهاي قدرتمند بر سرنوشت ليبي در قالب عمران و آباداني، ساخت کشور و بازسازي دوباره زيرساخت هايي که در جريان درگيري هاي داخلي و حملات ناتو از بين رفته است نيز از جمله اصلي ترين برنامه ها و اقدامات ضروري در ليبي بعد از قذافي محسوب مي شود.

۴ - هوشياري احزاب و گروه ها در ليبي پس از کشته شدن قذافي بايد روز به روز افزايش يابد چرا که تا اين مرحله خواست و هدف تمامي گروه ها و جريانات اعم از گروه هاي متعدد، پرشمار و بسيار موثر اسلامي، سران قبايل، ليبرال ها و حتي جدا شده هاي از رژيم قذافي، حذف ديکتاتور بوده است اما از اين پس همان کشورهايي که تا ديروز در صف حاميان ديکتاتور ليبي قرار داشتند به راحتي با تغيير چهره براي دستيابي به منافع و تسلط مجدد بر ليبي و مهندسي و مديريت خيزش و انقلاب مردم ليبي بسيار ماهرانه و با نقشه هاي کاملا حساب شده و برنامه ريزي شده در اين عرصه حضور جدي خواهند داشت و دنبال اين هستند که به هر شکلي اصلي ترين نقش و عمده ترين سهم سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... را حتي در ليبي بعد از قذافي داشته باشند، پر واضح است جلوگيري از چنين مسئله اي تنها با تداوم بيداري و هوشياري و حفظ وحدت احزاب و گروه ها و مردم ليبي ميسر خواهد بود بنابراين مردم ليبي و تصميم سازان و تصميم گيران اين کشور بايد بيش از پيش به اين نکته توجه داشته باشند که اگر چه دوران ۴۲ ساله ديکتاتوري قذافي با کشته شدن او پايان يافت اما امروز ليبي انقلاب کرده پس از کشته شدن ديکتاتور مرحله جديدي را آغاز مي کند که بي گمان حرکت صحيح در اين مسير تا رسيدن به اهداف اساسي انقلاب مردم، بدون شناخت دقيق موانع، مشکلات و سختي ها و پيدا کردن راه کارهاي هوشمندانه و مدبرانه و کارساز براي رساندن انقلاب به سرمنزل مقصود و بازيابي عزت و استقلال و آزادي مردم و پيشرفت و تعالي ليبي ميسر نمي شود. بي گمان کشته شدن خفت بار ديکتاتور ليبي نقطه عطفي در تاريخ اين کشور براي حرکت به سمت تحقق خواست ها و مطالبات انباشته مردم مظلوم اين کشور محسوب مي شود اميد که گروه ها، احزاب و آحاد مردم از اين فرصتي که به مدد بيداري اسلامي و فريادهاي عزت طلبي خود ايجاد کردند با تداوم هوشياري و بيداري و حفظ وحدت و انسجام به بهترين شکل استفاده کنند.
 
جمهوري اسلامي:فاعتبروا يا اولي الأبصار

«فاعتبروا يا اولي الأبصار»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛يكي از بدترين مرگ‌ها اينست كه وقتي كسي ميميرد، مردم از مرگ او خوشحال شوند. ديكتاتورها دچار چنين سرنوشتي مي‌شوند. به خوشحالي و جشن و سرور مردم ليبي كه اين روزها از مرگ قذافي شادمانه به خيابان‌ها ريخته‌اند نگاه كنيد و ببينيد كه يك انسان چقدر مي‌تواند سقوط كند كه ظرف چند ماه از اوج قدرت به اين نقطه از ذلت برسد.

قذافي 42 سال قدرت بلامنازع را در ليبي در اختيار داشت. او در اين مدت، همه چيز و همه كس را مطيع خود ميخواست و حرف خود را حرف اول و آخر ميدانست. غرور قذافي تا آنجا بود كه به نفر اول ليبي‌بودن قانع نبود و خود را رهبر جهان عرب ميدانست. در ليبي هم هرگز حاضر نشد عنوان رئيس‌جمهور يا هر عنوان ديگري غير از "رهبر جماهيري" را بپذيرد. با تشريفات بي‌نظير به سفر مي‌رفت و از هزينه‌كردن بيت‌المال براي بالابردن تشريفات و جلال و جبروت ظاهري خود هيچ كم نمي‌گذاشت. در عين حال، همين آقاي قذافي در برابر آمريكا و غرب بر سر مساله هسته‌اي تسليم شد و كليه تاسيسات اتمي ليبي را تحويل آنها داد و حاضر شد آنها جلوي چشمان او حتي پيچ و ‌مهرهاي اين تاسيسات را باز و از ليبي خارج كنند.

مشكل اصلي قذافي اين بود كه در برابر قدرت‌هاي خارجي ذليل بود و نسبت به مردم كشور خود قلدري مي‌كرد،‌مثل شاهان قاجار و پهلوي كه امام خميني در باره آنها ميفرمودند آنها به مردم ايران زور مي‌گفتند ولي در برابر آمريكا و انگليس و شوروي تسليم و خاضع بودند. سرنوشت محمدرضا شاه پهلوي، كه به نصايح امام خميني گوش نداد و مردم ايران را به جرم مطالبات بر حقشان سركوب كرد و به خاك و خون كشيد و زنداني و تبعيد و شكنجه كرد و سرانجام فراري و خانه به دوش شد و در نهايت ذلت جان سپرد، براي قذافي كه آن روزها در اوج قدرت بود مايه عبرت نشد. قذافي حتي از آنچه بر سر صدام، كه او هم مثل شاه ايران به مردم كشور خود زور ميگفت و در برابر بيگانگان تسليم بود و سرانجام در چاله‌اي به دام افتاد و به دست جوانان انقلابي عراق اعدام شد، نيز عبرت نگرفت. او بعد از مشاهده اين همه واقعيت عيني حتي از سرنوشت بن‌علي، كه او هم مردم تونس را سركوب مي‌كرد و نوكر آمريكا و فرانسه و انگليس بود و سرانجام به عربستان گريخت و از سرنوشت حسني مبارك كه مثل همين ديكتاتورهاي يادشده عمل ميكرد و در نهايت او را در قفس آهنين به دادگاه بردند و محاكمه كردند، نيز عبرت نگرفت و بعد از 7 ماه لجبازي و خون‌ريزي كه چندماه آن به فرار و جنگ و گريز گذشت، سرانجام گرفتار تيرهاي خشم مردم ليبي گرديد و در حال فرار به دست مردم كشته شد.

عبرت آموزترين نكته در زندگي و سرنوشت قذافي اينست كه او با شعار نجات دادن ليبي از استبداد سلطان ادريس و استعمار آمريكا و ايتاليا قدرت را در سال 1348 و در حالي كه يك افسر جوان 27 ساله ارتش ليبي بود در دست گرفت ولي قدرت چنان او را سرمست و مغرور كرد كه بعد از 42 سال حكمراني بلامنازع سرانجام به دست همان مردمي كشته شد كه مدعي بود براي نجات آنها از استبداد و استعمار قيام كرده و قدرت را به دست گرفته است! اين البته سرنوشت همه ديكتاتورها و همه قدرتمنداني است كه به جاي تواضع در برابر مردم كشور خود و به جاي پذيرفتن حرف حق آنها، واقعيت‌ها را ناديده ميگيرند، تسليم هواي نفس سركش خود مي‌شوند، به گمان اينكه قدرتي فناناپذير دارند حق را زير پا ميگذارند، ناله‌هاي مظلومان را نمي‌شنوند و آنقدر يكه‌تازي مي‌كنند تا اينكه گرفتار قهر الهي مي‌شوند و دست انتقام الهي از آستين مردم بيرون ميآيد و آنها را به خاك ذلت مي‌نشاند، درست همان سرنوشتي كه به سراغ شاه ايران و صدام و بن‌علي و مبارك و قذافي آمد و اكنون نيز در انتظار علي‌عبدالله صالح است.

با مرگ عبرت‌آموز قذافي، مردم يمن جان تازه‌اي گرفته‌اند و علي عبدالله صالح نيز دچار ترس شده است، اما اين از ويژگي‌هاي ديكتاتورهاست كه هرچه بيشتر با عوامل عبرت‌آموز مواجه مي‌شوند، لجبازي آنها بيشتر مي‌شود و خود را به سقوط حتمي نزديك‌تر مي‌كنند. قذافي، آن روز كه در نهايت غرور و خودخواهي با امام موسي صدر برخورد قهرآميز مي‌كرد، به فكر لحظه مرگ ذلت‌بار روز پنجشنبه 28 مهر 33 سال بعد نبود. وي آن روز كه گروه گروه مردم كشور خود را به جرم حق‌خواهي به خاك و خون مي‌كشيد و به زندان مي‌انداخت، به فكر روزي نبود كه گرفتار آتش خشم مردم خواهد شد. اين بيماري مهلك، در غفلت از خدا ريشه دارد و انسان‌ها هنگامي به اين بلاي خانمان‌سوز مبتلا مي‌شوند كه فقط خود را و روزهاي قدرت و شوكت خود را مي‌بينند و زوال‌پذيربودن قدرت خود و وجود قدرت خدا كه قدرت قاهره است را از ياد مي‌برند و حقوق خلق خدا، كه امانتي در دست آنهاست، را ناديده مي‌گيرند.

به مرگ ذلت‌بار قذافي، اگر از اين زاويه، كه حتمي‌بودن سنت الهي و غيرقابل تغييربودن آنست نگاه كنيم، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اين واقعه قطعاً آخرين واقعه از اين قبيل در منطقه نخواهد بود. چه بسا ديكتاتور بعدي كه به اين سرنوشت دچار مي‌شود، علي عبدالله صالح باشد كه اين روزها فرياد مظلوميت مردم يمن از ظلم و بيداد او گوش فلك را كر كرده، ولي شاه بحرين و عربستان و اردن و ساير ديكتاتورها هم در نوبت هستند. قرآن كريم، در صدد بيان همين واقعيت است كه مي‌فرمايد: فاعتبروا يا اولي الأبصار!  

رسالت:سينه ستبر پهلوان وفادار و بغض هاي رهبر قدرشناس

«سينه ستبر پهلوان وفادار و بغض هاي رهبر قدرشناس»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم  دكتر حشمت الله فلاحت پيشه است كه در آن مي‌خوانيد؛بي شك بنده وديگر مسافرين در جلسه جمع بندي مصوبات سفر استاني مقام معظم رهبري وهيئت دولت به كرمانشاه،خاطرات وشرايط خاص اين رويداد را فراموش نخواهيم كرد.بعد از گزارش آقاي رحيمي معاون اول رئيس جمهور،رهبر معظم انقلاب سخنراني جدي اي را ايراد فرمودندكه بخش عمده آن توام با بغض بود.روز قبل ايشان«كرمانشاه» را سينه ستبر ايران زمين خوانده بودند كه متواضعانه محروميت ها را تحمل كرده است.اما جانانه مقاومت كرده وهنوز وفادار مانده است.اين پهلوان نه تنها نمي‌ميرد،بلكه با خروش خود در استقبال از رهبر بزرگ خون ايرانيان را به جوش آورد وبر ياس دشمنان افزود وبا افزودن برگ ديگري به تاريخ پايداري خود،روحيه پهلواني را در فرهنگ سياسي كشور جان تازه اي بخشيد.صفت نيكي كه بدون استثناء در همه سخنراني ها وبيانات رهبر انقلاب تكرار گرديد.بغض هاي روز آخر، ناشي از روحيه قدر شناسي ايشان بود.مي گفت: ما مديون آن شير زني هستيم كه گفت؛ با ديدن رهبرم، احساس مي‌كنم كه دو فرزندم شهيد نشده اند، فرمود: اگر در حق اين مردم كوتاهي كنيم فرداي قيامت نمي توانيم پاسخگو باشيم.فرياد زد كه بدنم به لرزه افتاد وقتي فهميدم كه در خانواده اي شش جوان بيكار زندگي مي كنند.وگلايه كرد كه شما حق نداريد كه با اختلافات و ضعف هاي خود مانع خدمت شايسته به مردم شويد وتاكيد فرمود به جاي راه رفتن در ميدان، بايددويد، چون با فعاليت روزمره ومعمولي ،نمي توان عقب ماندگي هاي استان را جبران كرد وسرانجام اينكه در چند فراز از بيانات خود همه را با اين سئوال خطاب كرد كه آيا مي توانيم از طرف شما به مردم قول دهيم؟آيا از همين فردا كار را بطور جدي شروع خواهيد كرد؟ و در مرحله حرف متوقف نخواهيد شد؟و...(نقل به مضمون)

زماني كه در تدارك انجام وظيفه در ميزباني سفر مقام معظم رهبري بوديم،از طرف مجمع نمايندگان استان مامور شدم كه متن تشكر از ايشان و دعوت مردم به استقبال را تدوين نمايم.در انتهاي آن متن برخي از مشكلات و مطالبات مردم را نيز آورده بودم.متاسفانه هنگام قرائت متن از شبكه استاني فهميدم آن قسمت را برداشته اند .زماني كه جوياشدم گفتند كه در اين سفر نبايد اين موارد مطرح شود.اما در پايان سفر آنچه براي من و ديگر مردم استان مشهود بود اين بود كه حضرت آقا بيش از همه ما مسئولان مياني مشغله مطالبات و مشكلات مردم و طرح آن را دارند. پس از جلسه با آقايان دكتر صالحي،حسيني،نجار،غضنفري،دانشجو و خليليان وزراي امور خارجه، اقتصاد، كشور ،صنايع و بازرگاني ،علوم وكشاورزي وهمچنين رحيمي،عزيزي و مير تاج الديني معاونين رئيس جمهور وچند تن ديگر از اعضاي دولت مذاكراتي داشتم.بالاتفاق مي فرمودند كه تا كنون اينگونه آقا را در حالت بغض وتاكيد توأمان نديده بوديم.آنها كه روز قبل از تهران آمده بودند، مي گفتندالبته اين امر بي تأثير از رابطه دروني چند روز ميهماني ايشان در جمع كرمانشاهي ها نيست.صحنه هايي كه حتي مردم ومسئولان پايتخت را نيز به هيجان واداشته است.

در استان كرمانشاه‌تنوع بي بديلي از شرايط اقليمي وجمعيت شناختي وجود دارد.چهار شرايط آب وهوايي وجغرافيايي متفاوت همراه با همزيستي مسالمت آميز مردمان شيعه،سني واهل حق وتعدد ايلي وزباني،اين استان را به منطقه اي منحصر به فرد تبديل كرده است.از ابتداي انقلاب وبا توطئه‌هاي تجزيه طلبي تا ديروز قبل از سفر، با اقدامات ايذايي وتروريستي، دشمنان تلاش مي كردند كه سياست هاي مشغله سازي خود را عليه كشور در چنين شرايط اقليمي وجمعيت شناختي سامان دهند، اما اين سفر، حضور وخاصه نطق هاي راهبردي ودقيق مقام معظم رهبري، هر آنچه را دشمنان براي ايران ضعف مي دانستند، به نقاط قوتي پايدار تبديل كرد.

مردمان شيعه واهل سنت با شعار هاي وحدت گرا همه جا حضور داشتند ودر ميان مردمان اهل حق نيز اين تكليف زمزمه شد كه زن ومرد وكودك نبايد كسي در خانه بماند وانصافاً حتي تا مرزي ترين روستا هاي استان كسي در خانه نماند چه آنهايي كه افتخار ميزباني شخص مقام عظماي ولايت را داشتند وچه كساني كه پذيراي نمايندگان ويژه ايشان بودند.لذا بركات سفر ايشان به استان كرمانشاه محدود نشد.در شرايطي كه افول مشروعيت سرمايه‌داري در غرب،‌سياستمداران آن ديار را مجبور كرده بود براي مقابله با موج جديد شورش ها به شرايط فوق العاده روي آورند آنچه در كرمانشاه گذشت،مولفه‌هاي امنيتي وسياسي ايران را دردنيا ومنطقه تقويت نمود.

حتي كشورهايي كه به روال گذشته در توطئه هاي سازمان سيا براي انحراف تحولات خاورميانه سهيم شده بودند، در اوج زوال مشروعيت نظام سياسي خود جلوه هايي ديگر از نظام مردمسالاري ديني ايرانيان را مشاهده كردند.اين چند روز به عنوان سنجه اي از شاخص هاي ثبات سياسي، حتي تحليلگران مغرض مخالف جمهوري اسلامي‌را به اعترافات تازه اي وا داشت. در زمينه توسعه وعمران نيز، صد ها ميليارد تومان در قالب 140مصوبه ، اعتبار تسهيلات جهت توسعه زير ساخت هاي استان مورد تصويب قرار گرفت. قرار شد با 600 ميليارد تومان تزريق اعتبار خواست هميشگي مردم در اتصال راه آهن ايران به عراق از مسير كرمانشاه ،اسلام آبادغرب -خسروي تحقق يابد وعنايت ويژه اي به گسترش مبادلات مرزي با عراق صورت گيرد. يك رديف ويژه 300ميلياردي براي جبران عقب ماندگي هاي استان در بودجه گنجانده شده وهزار ميليارد تومان نيز جهت جذب سرمايه گذاري واشتغال هزينه شود.

از اين محل 28 واحد صنعتي بزرگ در استان تعريف خواهد شد. گازرساني به روستاها، عمران شهر ها وروستاهاي مناطق جنگي وبهسازي ديگر شهر ها وروستا ها ، طرح هاي آموزشي وبهداشتي وفرهنگي ومساجد وخاصه كشاورزي از جمله مواردي بود كه طبق دستور مقام معظم رهبري بايد با جهش در توسعه مواجه شوند.قرار شد كارگروه ويژه اي از معاونت اول تا وزراي موثر در امور عمران واشتغال مصوبات سفر را اجرايي نمايند. اين گروه حتماً مي دانند كه با عنايت خاص رهبري ، بايد بطور مستمر به ايشان گزارش دهند.رهبر معظم انقلاب همچنين در ديدار با نمايندگان استان تاكيد كردند كه در پيگيري اجراي مصوبات جدي باشيد. واقعيت اين است كه در خلال اين سفر به مواردي برخورديم كه حتي مبين مظلوميت ايشان نيز بود. در يكي از موارد زماني‌كه اينجانب موضوع دوم اجراي مصوبه سفر استاني دولت در انتقال كارخانه قند اسلام آبادغرب به منطقه ويژه وافزايش 7 برابري ظرفيت آن را مطرح كردم، فهميدم كه آقايان حتي حاضر نشده اند مصوبه را خدمت ايشان تقديم كنند وتنها به ما پاسخ مي دادند كه اين كار نيازمند موافقت مقام معظم رهبري به عنوان فرماندهي كل قوا است، چون كارخانه متعلق به اتكا وزير مجموعه وزارت دفاع است.ايشان در جلسه هيئت دولت خطاب به وزير دفاع فرمودند كه طرح انجام اين كار بايد دو سه ماهه آماده شود.

اوج بغض ميهمان عزيز ما در جلسه دولت زماني بود كه فرمود «آقايان من از ناحيه مردم اين استان نگران نيستم بلكه نگراني من از وظيفه است. ديديد كه آنها چه كردند آنها تا  چه حد استقبال وميهمان‌نوازي كردند.اگر شما به وظيفه خود عمل نكنيدبايد در قيامت پاسخگو باشيد.البته انتظار ايشان هم در حد مقدورات ومردم كرمانشاه نيز چيزي فراتر از مقدورات نمي خواهند.

اكنون كه سفر پايان يافته است به عنوان احدي از نمايندگان مردم شريف استان كرمانشاه گواهي مي دهم كه هم رهبر عزيزمان وهم مردمان استان مقاوم كرمانشاه در اين رويداد تاريخي به وظيفه خود عمل كردند و آنچه  ماند وظيفه ما مديران ومسئولان مياني است كه بايد بكوشيم تا شرمنده آن مردم واين رهبر نشويم.ايشان باحضور خود بار ديگر تاريخ حماسه پهلوانان غرب كشور را تذكر دادند ومردم نيز انتظاري فراتر از مقدورات ندارند وبعد از سنگ تمام رهبرشان براي حل مشكلات آنها، اكنون توپ را در زمين مسئولان مي بينند. نبايد از آنهايي باشيم كه به نام رهبري توقع ايجادنماييم وخود در برآورده سازي توقعات سهل انگاري كنيم. وصف شادي مردم از اين روز ميهماني را بايد از ايثارگران وجانبازان وخانواده هاي شهيدي شنيد كه گفتند:
 گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم
چه بگويم كه غم از دل برود چون تو بيايي

قدس:لیبی پس از مرگ دیکتاتور

«لیبی پس از مرگ دیکتاتور»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن مي‌خوانيد؛خبر کشته شدن قذافی توسط انقلابیون لیبی، موجی از شادی را در میان مردم این کشور و برخی کشورهای اسلامی بر انگیخت. مبارزان مردمی توانستند دیکتاتور 42 ساله ای را که بیش از چهار دهه با خشونت و استبداد مردم لیبی را اسیر قدرت طلبی خود کرده بود، مغضوب خشم انقلابی خویش نمایند و پیروزی خود را با قتل وی تکمیل نمایند.

مرگ دیکتاتور این کشور شمال آفریقا توسط مخالفان نشان داد حرکت ملی و اسلامی ایجاد شده در جهان اسلام، از اراده ای قوی برای استیفای حقوق مردم برخوردار است. با اوج گرفتن اعتراضها در کشورهای غربی و ادامه مطالبات ملتهای اسلامی تا سقوط حاکمان وابسته، گزینه به صحنه آمدن ملتها از کشوری به کشور دیگر سرایت و به نماد حق خواهی مبدل گردیده است. بدون تردید، پیروزی مردم در شمال آفریقا با هزینه زیاد مادی و انسانی، موج اعتراضهای مردمی فراگیر در سطح جهان را تقویت و آنها را در دستیابی به اهدافشان مصمم خواهد نمود. اخبار دومینوی اعتراضها در جهان، بیانگر این واقعیت است که دوره غارت و چپاول ثروت ملتها توسط حاکمان منقضی گردیده و عصر جدیدی با حضور پر رنگ ملتها در مطالبه حقوقشان از حاکمان در حال وقوع است که زمامداران قدرت طلب را به عرصه رویارویی با مردم کشانده است. پذیرفتن هزینه های سنگین توسط معترضان در کشورهای مختلف، ثابت کرد که مردم در پیگیری مطالباتشان جدی و حاکمان آسیب پذیر می باشند.

اکنون برخی کشورهای عضو ناتو تلاش می کنند بر نقش کشورهایشان در پایان دادن به حیات دیکتاتور تأکید کنند، در حالی که انقلابیون این موضوع را تکذیب کرده و معتقدند قذافی توسط مردم به هلاکت رسیده است. تناقضهای خبری از سوی کشورها به این دلیل است که بیگانگان با طرح این ادعا، در صددند پایان کار حاکم وابسته لیبی را به ناتو نسبت دهند تا در آینده این کشور از سهم قدرت بی بهره نباشند و از هم اکنون به افکار عمومی القا کنند که مردم لیبی عصر بدون سرهنگ جلاد را مدیون حضور ناتو می باشند و بدین ترتیب استمرار حضور نیروهای نظامی غربی از وجاهتی برخوردار گردد.

 هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا در توجیه حضور نیروهای ناتو در خاک لیبی اذعان نمود: «هنوز کار در لیبی تمام نشده است و ممکن است حامیان باقیمانده قذافی همچنان به کار خود ادامه دهند.»
با حذف فیزیکی و سیاسی قذافی انقلابیون قطعاً به این موضوع ایمان دارند که کشورهای غربی نمی توانند این کشور شمال آفریقا را که جاذبه های نفت و مسیر ایمن به اروپا با ریسک حداقلی را دارد، فراموش کنند. غرب یقیناً برای آینده این کشور برنامه هایی دارد. افکار عمومی لیبی نباید از زیاده خواهی کشورهای غربی در خصوص ایجاد پایگاه نظامی، حضور شرکتهای بزرگ نفتی با بهانه عمران و بازسازی غفلت نمایند. گفتنی است، طلوع خورشید نظام سیاسی مردم سالار، خواسته مردمی در بند است که سالها از ثمره دموکراسی بی بهره بوده اند، ولی بیگانگان تلاش می کنند با تعابیر دموکراسی، چهره های دست نشانده خود را به قدرت برسانند و دستاورد پر هزینه ملی را در مسیر خواسته های خود هدایت کنند. پیش از آغاز ناآرامیها در کشور لیبی، ایتالیا، آلمان، فرانسه، اسپانیا، آمریکا، سوئیس و انگلیس به تنهایی مشتری 72 درصد از کل نفت صادراتی این کشور بودند. بدیهی است، کشور لیبی با بیش از 47 میلیارد بشکه ذخیره نفتی، کشورهای اروپایی را وسوسه خواهد نمود. رئیس جمهور آمریکا در اظهاراتی مداخله جویانه، برای مردم لیبی خط و نشان کشید و به آنها هشدار داد باید هر چه سریعتر برای پایان مرحله انتقالی و برگزاری انتخابات دموکراتیک و ساخت کشوری دموکراتیک همراه با فضایی تسامح آماده شوند.

در حالی که سرنگونی سرهنگ واکنشهای منافقانه کشورهای غربی را در پی داشت، آنها تلاش کردند در این موضعگیریها به گونه ای خرسندی خود را از فقدان مهره مورد حمایت اعلام کنند، ولی اذهان مردم لیبی و جهان نمی توانند حمایتهای گسترده آنها را از دیکتاتور فراموش کنند. آنچه در وضعیت فعلی اعضای ناتو در خصوص همراهی با مردم به نمایش گذاشتند، ابراز همسویی با انقلابیون این کشور نیست، بلکه ارسال سیگنالهای مشارکت در آینده لیبی است که هوشیاری مبارزان می تواند توطئه های آنها را خنثی کند. اما در بین این اخبار و تحلیلها، سکوت مرگبار چهره های مستبد در جهان اسلام قابل تأمل است. آنهایی که از دیکتاتورها حمایت می کردند، امروز نمی توانند با مردم همراه باشند، بلکه باید در نبود دوستان خود رخت عزا بر تن کنند، زیرا تشدید فشار اعتراضهای مردمی، بحران مشروعیت آنها را گسترش داده است.

اکنون که لیبی در حال پاکسازی کامل از عناصر وابسته به قذافی است و کشورهای دیگر نیز در برقراری رابطه با شورای انتقالی تلاش زیادی می کنند، جمهوری اسلامی نیز با برقراری رابطه مجدد با لیبی جدید، موضوع وضعیت امام موسی صدر را پیگیری کرده و از طریق ظرفیت جدید این کشور که مصطفی عبدالجلیل رئیس شورای انتقالی، ناپدید شدن امام موسی صدر را «یک مسأله اصلی» نامیده بود تا حصول نتیجه کامل در دستور کار قرار داده تا پاسخ واضحی به جامعه شیعی لبنان و ایران و دیگر شیعیان داده شود.

پر واضح است، سرنگونی ظالمان تحقق وعده الهی است. وعده الهی در مورد ستمگران درست زمانی به نتیجه می رسد که دیکتاتورها احساس می کنند با بیشترین امکانات اقتصادی، نظامی و امنیتی بیشترین تسلط را برای ظلم و تعدی به حقوق مردم دارند. رخدادهای سیاسی در کشورهای مصر، لیبی و تونس مؤید این ادعاست که در آینده ای نزدیک خبرهای مشابه از کشورهای یمن، بحرین، عربستان و اردن بر وثاقت این ادعا خواهد افزود. دستیابی ملتها به آرامش پس از سقوط ظالمان، نویدبخش سقوط رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی است. اکنون تنها مردم فلسطین نیستند که با متجاوزان به حقوقشان مقابله می کنند، بلکه در نقاط مختلفی از جهان این رویه روبه گسترش است و توفیقات مردم در هر نقطهای از عالم، دیگر معترضان را در پیگیری مطالباتشان مصمم می نماید و آنها نیز قطعاً تا حصول نتیجه از پای نخواهند نشست.

سياست روز:مردم انقلابي ليبي پيروز قطعي

«مردم انقلابي ليبي پيروز قطعي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد؛قذافي اين ديكتاتور عجيب و ناشناخته كه همواره با رفتار و حركات و سخنانش مردم جهان را به تعجب وا مي‌داشت، پس از ۴۲ سال حكومت ...

قذافي اين ديكتاتور عجيب و ناشناخته كه همواره با رفتار و حركات و سخنانش مردم جهان را به تعجب وا مي‌داشت، پس از ۴۲ سال حكومت بر مردم ليبي پس از دستگيري توسط انقلابيون بي‌درنگ كشته شد.

با كشته شدن قذافي بسياري از ناگفته‌ها اسرار و حقايق با جناز‌ه‌ وي به گور رفت. حقايقي كه مي‌توانست با بازگو كردن آنها خيال بسياري از جهانيان را راحت كند. امام موسي صدر و سرنوشت نامعلوم اين رهبر شيعيان لبنان يكي از مهمترين نكاتي است كه با مرگ سرهنگ باز هم در هاله‌اي از ابهام باقي ماند.

پرسش اساسي اين اتفاق اين است كه چرا قذافي به اين زودي كشته شد؟پاسخ‌هاي بسياري را مي‌توان براي آن طراحي كرد.

اما نكته حائز ا هميت اين است كه سرانجام يك ديكتاتور با خلق و خوي عجيب و غريب سرنگون شد تا مردمي از عدم وجود آن در آسايش باشند. اين يك وعده الهي است كه همه ظالمان يك به يك از سرير قدرت به زير خواهند آمد و در كمال خفت و خاري در آغوش مرگ جاي خواهند گرفت.

مردم ليبي بيش از ۸ ماه به مبارزه با قذافي پرداختند. ۸ ماه درگير جنگي بودند كه تلفات بسياري نيز براي هدف خود دادند. هوشياري مردم انقلابي ليبي از آن جا نشات مي‌گيرد كه همواره با دخالت مستقيم نيروهاي خارجي مخالفت مي‌كردند. هرچند، ناتو و آمريكا سعي داشتند حضور فيزيكي خود را در خاك ليبي محقق سازند. اما همواره اين مردم انقلابي ليبي بودند كه با حضور نيروها و سربازان ناتو و آمريكا در خاكشان مخالف بودند.

مردم ليبي با تلاش و مجاهدت خود توانستند ديكتاتور ۴۲ ساله را سرنگون كنند و اين پيروزي تنها با همت مردم اين كشور محقق شده است.

اما مشاهده مي‌شود كه غرب به سركردگي آمريكا تلاش مي‌كند اين پيروزي را به نام خود تمام كند.
هر يك از سران كشورهاي غربي به ويژه اوباما، خود را در پيروزي مردم ليبي سهيم مي‌دانند و حتي ادعا مي‌كنند كه اگر كمكهاي آنها نبود مردم ليبي در مبارزه خود پيروز نمي‌شدند.

به همين خاطر نقش خود را در آينده ليبي پررنگ مي‌دانند. ناتو و آمريكا تجربه‌هاي تلخ دخالت نظامي مستقيم در افغانستان و عراق را يدك مي‌كشند. آنها به خوبي مي‌دانند كه نظامي‌گري‌هاي آنها در سطح جهان باعث بروز ناامني و شكل گيري گروههاي تروريستي شده است كه البته از آبشخور خود آنها تغذيه مي‌كنند.

آمريكا در عراق در منجلابي گرفتارشده است و اكنون كه زمان خروج نيروهايش فرا رسيده سردرگم مانده است كه چه كند؟ در افغانستان نيز كه به بهانه‌ مبارزه با تروريسم لشگركشي كرد، اما همچنان شاهد هستيم كه اين كشور جنگ زده همچنان روي خوش امنيت و آ‌رامش را به خود نديده است.

آمريكا و ناتو با دوري از حضور نظامي مستقيم در خاك ليبي و استفاده از حملات هوايي و موشكي با توجه به شرايط ايجاد شده در كشورهاي خود و اعتراضات گسترده مردم، قصد جلوگيري از گسترش اعتراضات و جنبش‌هاي مردمي كشورهاي خود را داشتند.

هرچند حملات هوايي و موشكي ناتو و آمريكا به خاك ليبي به ا ذعان آنها در سرنگوني ديكتاتور نقش داشته است،‌اما بررسي اين حملات نشان مي‌دهد كه اكثر مكان‌هاي مورد اصابت حملات ناتو، مراكز و تاسيسات و كارخانه‌ها و پالايشگاههاي نفتي اين كشور بوده است.

ناتو با هدف قرار دادن اين تاسيسات براي حضور آينده كشورهاي غربي در خاك ليبي از همان ابتدا نقشه كشيده بود و قطعا اين شركتهاي اروپايي و آمريكايي خواهند بود كه در بازسازي خرابي‌هايي كه خود آنها ايجاد كرد‌ند، حضور خواهند داشت و از منفعت سرشار آن سود هنگفتي خواهند برد و البته بدون تلفات و صدمات مالي وجاني به خواسته خود مي‌رسند.

اين كه آمريكا سعي دارد اين پيروزي را به نام خود تمام كند نشان دهنده اين امر است كه، اكنون آمريكا شاهد اعتراضات گسترده در اين كشور است و با مصادره كردن سرنگوني ديكتاتور ليبي شايد بتوان دولتمردان آمريكا را هرچند در مدت كوتاهي از زير فشارهاي مردمي بيرون آورد، اما مردم آمريكا ديگر با اين گونه سياستها آشنا هستند و فريب آن را نخواهند خورد. چون طبق وعده الهي خود سران كشورهاي غربي به ويژه آمريكا در تيررس قيام‌هاي مردمي براي سرنگوني قرار دارند و به جاي اين كه به خوش خيالي بپردازند بايد در انتظار وعده و سنت پروردگار باشند.اما اي كاش، قذافي زنده مي‌ماند تا از پشت پرده‌هاي بسياري رونمايي مي‌كرد!

مردم سالاري:اين سر آغاز کتابي ديگر است!؛عاقبت قذافي و درسي از تاريخ

« اين سر آغاز کتابي ديگر است! عاقبت قذافي و درسي از تاريخ»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مكردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛سرهنگ معمر قذافي که در سال 1969 در هيبت افسري جوان  براي رهايي مردم ليبي با کودتا به سلطنت پادشاهي مستبد و ديکتاتورو خود خواه خاتمه داد، بعد از 42 سال قرباني خودخواهي ها و استبداد خود شد و در حال فرار از مردم خود از پاي در آمد و ليبي را غرق در جشن و سرور کرد. ديديم و ديديد که  ثروت غارت کرده از مردم و  ميليشاي کاذب مسلح  و شعارهاي دور از واقعيت و تبليغات گسترده رسانه هاي وابسته به او و  تقدس ها و تفاخرها و افسانه سازي ها و افسانه بازي ها و... هيچکدام نتوانستند در برابر اراده مردمي به جان آمده از او و عوامل کور و کر و ناآگاه، نتوانستند پايان خوشي را برايش رقم بزنند.

سرانجام در برابر چشمان حيرت زده وفاداران تهي مغزش و بي انديشه و دگم، در برابر تاريخ زانو زد و حقيرانه و مفتضح از پاي افتاد. آنچه که سرهنگ جوان طرفدار مردم را در کمتر از نيم قرن به يک مستبد خونخوار منحط تبديل کرد، جدايي از مردم  و چشم بستن بر واقعياتي بود که هر روز به او هشدار مي دادند و او با تحديد آزادي ها و تهديد آزادي خواهان  و شکستن قلم ها و بستن دهان ها و خود شيفتگي احمقانه و تفاخرهاي جاهلانه  و استمرار حرکات فرافکنانه، به همه آنها بي توجه بود.

قذافي با تکيه بر ارتش و اسلحه و مريد پروري و ميليشاي سازي و ميليشاي بازي هاي کودکانه حرف ناصحان ملت خود را نشنيد و به پيام هاي تاريخ پشت کرد تا آنجا که مدعي رهبري اعراب بعد از جمال عبدالناصر، خود را نيز نتوانست رهبري کند و سرنوشتي همانند همه زور گويان تاريخ نصيبش شد. مسير سازان و مسير ياران و مسافران طريق استبداد و ديکتاتوري در هر جاي جهان بدانند و بخوانند که هر چه آنها مي خواهند بکنند و هر بهانه اي که براي توجيه ديکتاتوري خود ساخته يا مي خواهند بسازند ،قذافي ساخت و رفت و اين عاقبت راه است.

قذافي حتي فيلسوفان و نظريه پردازان مشهوري را از جاي جاي جهان خريد تا براي توجيه تفکر بيمار او نظريه بسازند، رسانه هاي معروف را باپول واداشت تا برايش کسب اعتبار کنند، اما از قدرت لايزال مردم اش غفلت کرد، تا آنجا که مي بينيم، به مرگش به جشن نشسته اند! صاحب نظري در ارتباطات برايم تعريف مي کرد که در يک ژورنال معتبر روابط عمومي خوانده است که يک شرکت روابط عمومي که سال ها از قذافي پول مي گرفته و قرار داد داشته تا تصوير مثبتي از او در اروپا ايجاد کند و ظاهرا به توفيقاتي هم نائل شده بود، در جريانات يک سال اخير ليبي از شاهزاده تبعيدي قبلي هم پول گرفته بود و قرار داد داشت که او و خاندانش را ترويج کند تا  پرچم شاهنشاهي 42 سال پيش به اهتزاز در آيد و او با تکنيک هاي رسانه اي چنين کرده بود .اين شرکت در برابر اعتراض اخلاق مداران حرفه روابط عمومي که قبول اين دو قرار داد با اخلاق حرفه اي معارض است ، از خود دفاع کرده که قرار داد من با قذافي براي ترميم چهره او و حکومتش در اروپاست ولي قرار داد با شاهزادگان پادشاهي قبل، براي ترميم چهره آنها در داخل ليبي است و...  منظورم اين است که قذافي هر کاري که فکر کنيد براي استيلاي افسانه اي خود کرد، منابع ليبي را تاراج کرد، حساب هاي بانکي خود را در خارج از ليبي پرکرد، وابستگان و اطرافيان خود را بر جان و مال مردم ليبي حاکم کرد، مزدوراز داخل  و خارج ليبي در اطراف خود گرد آورد، کاخ هاي افسانه اي نفوذ ناپذير با کانال هاي چند ده کيلومتري فرار و انواع و اقسام اسلحه و... و... براي خود فراهم ساخت، اما از مردم غفلت کرد و آنها را ناديده  و مخالفان را به زندان شکنجه انداخت، وقتي مردم به ستوه آمدند مقابلش برخاستند و در کمتر از يک سال حساب هاي بانکي اش مسدود شد، قدرت افسانه اي اش فرو ريخت و با خفت و خواري، همچون همه مستبدان و ديکتاتورهاي در مقابل واقعيت  يعني مردم زانو زد و باقيمانده هوادارانش هم امروز و فردا به تضرع و زاري از مردم طلب بخشش خواهند کرد.

من معتقدم، اين ناتو نيست که قذافي را از پاي در  آورد، ناتو يک کج ابزار ناصواب است که مردم  ستمديده مظلوم به جان آمده از جور و خود خواهي و ستم سرهنگ، ناگزير به آن تن دادند و او را بر جور قذافي ترجيح دادند. کاش حکام جور از سرنوشت قذافي درس بگيرند  و بدانند که قوانين قدرتمندانه اي بر جامعه حاکم است، ساختمان و اعمال جامعه تابع تصادف نيست و خود و کشورشان را قرباني انديشه هاي فردگرايانه و برنامه هاي آرمان طلبانه خود نکنند.

تهران امروز:قتل تبهكاري فراري به‌نام قذافي

«قتل تبهكاري فراري به‌نام قذافي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم جعفرقنادباشي است كه در آن مي‌خوانيد؛هرچند گفته مي‌شود كه با مرگ قذافي تاريخ معاصر ليبي يك برگ بسيار مهمي را در خود ثبت كرد اما در حقيقت بايد گفت كه حادثه كشته شدن وي در دو روز قبل يك مسئله داراي اهميت سياسي زيادي نبود چراكه مرگ سياسي قذافي عملاً دو ماه پيش‌تر از امروز به‌وقوع پيوست در همان زماني كه طرابلس پايتخت اين كشور و نماد قدرت قذافي به‌دست انقلابيون سقوط كرد و قذافي فرار را بر قرار ترجيح داد. از آن زمان ديگر وي مشروعيت داخلي، منطقه‌اي و بين‌المللي خود را از دست داد و لذا بايد گفت قذافي طي دو ماه اخير به‌رغم برخي مقاومتها در شهرهاي مختلف عملاً داراي جايگاه و اهميتي سياسي نبوده و فعاليتهايش را مي‌توان در قالب يك تبهكار فراري دسته‌بندي كرد.

در نتيجه با ديدگاه انقلابيون ليبيايي كه روز كشته شدن قذافي را روز آزادي ليبي ناميده‌اند موافق نيستم چراكه آزادي در زماني رخ مي‌دهد كه يك كشور از يوغ استبداد داخلي يا استعمار خارجي نجات يابد. ما در ليبي شاهديم اين عمل دو ماه پيش‌تر از امروز صورت گرفته بود. لذا به جاي به‌كار بردن روز آزادي ليبي از دست قذافي بايد گفت يك تبهكار فراري كه سابقه 42 سال حكومت بر اين كشور را داشت، به قتل رسيده است. يك مسئله ديگر در اثبات فقدان مشروعيت قذافي و نيز كيفيت گرايش مردم به وي به هويت اطرافيان و محافظان قذافي در دو ماه اخير باز مي‌گردد.

به‌غير از وزير دفاعش و اعضاي نزديك خانواده‌اش‌شاهد آن بوديم كه محافظان و جنگجويان اطراف وي اكثراً سياه پوست بودند و بيشتر از 90 نفر از افرادي كه وفادار به او محسوب مي‌شوند و بازداشت شده‌اند هم سياه پوستان غير ليبيايي بوده‌اند كه در ازاي گرفتن پول براي قذافي مي‌جنگيده‌اند و عملاً تنها مزدوران خارجي در اطراف قذافي باقي‌مانده بودند. اين وضعيت حتي در شهر زادگاه قذافي هم به چشم مي‌خورد. پس قذافي داراي هيچ مشروعيت سياسي‌اي در بين مردمش نبود.

در خصوص چگونگي قتل قذافي دو نظر ارائه شده است. يكي را فرماندهان ناتو اعلام كرده‌اند كه حمله هوايي نيروهاي ناتو و زخمي شدن قذافي در اثر اين حمله زمينه ساز مرگ وي شده است و ديگري را شوراي انتقالي ليبي اعلام كرده است كه قذافي به‌وسيله مردم كشته شده است. اما آنطور كه خبرگزاريهاي مختلف بين‌المللي و رسانه‌هاي داخلي ليبيايي گزارش داده‌اند مردم اين كشور به‌رغم ابراز خوشحالي از شنيدن خبر مرگ قذافي، اما از كشته شدنش راضي نبوده‌اند چرا كه آنها خواهان محاكمه قذافي و آشكار شدن بسياري از رازهاي سر به مهر در اين كشور بودند؛ رازهايي كه مي‌توانست حتي تاريخ معاصر ليبي را تغيير دهد اما با مرگ قذافي بسياري از اين رازها و سوالات بي‌جواب باقي خواهند ماند. از جمله اين رازها و اسرارها يافتن حقيقت در مورد سرنوشت دهها شخصيت برجسته داخلي و خارجي در ليبي است كه هر يك به دليل مخالفت با قذافي ناپديد گشته‌اند. امام موسي صدر يكي از معروف‌ترين اين چهره‌هاست كه سرنوشت وي هنوز مورد پيگيري بسياري از آزاديخواهان جهان، مسلمانان و بخصوص ايرانيان است اما حال با مرگ قذافي ديگر نمي‌توان به خوبي فهميد كه چه بر سر وي و بسياري ديگر از شخصيتهاي ناپديد شده آمده است.

با توجه به اين واقعيت كه هشت سال قبل، قذافي در چرخشي 180 درجه‌اي از دشمني با غرب به دوستي و اتحاد با اين كشورها وارد شد و همچنين بارها مقامات غربي و بخصوص آمريكايي از كشورهاي مخالف خود از جمله كوبا و ونزوئلا خواستند تا مدل رفتاري قذافي را الگوي خود قرار دهند لذا بايد گفت سقوط و مرگ قذافي مترادف با سقوط و مرگ يك متحد غرب بود و مواضع كشورها و رهبران غربي كه بعد از مرگ قذافي خوشحالي كرده و به مردم ليبي تبريك مي‌گويند نوعي بي‌اعتباري را براي غربيها در بين متحدينشان خواهد آورد. شيوه قتل قذافي و تبليغات اعضاي شوراي انتقالي ليبي در اين خصوص نشان مي‌دهد كه رهبران اين شورا به دنبال آن هستند تا از مسئله مرگ قذافي به عنوان يك برگ برنده در جهت باقيماندن در قدرت استفاده كنند. اما بايد گفت كه با مرگ قذافي و وضعيت موجود اين كشور، ليبي در آستانه وقوع انقلابي جديد است انقلابي كه از يكسو عليه استبداد خواهد بود و از سوي ديگر مبارزه با استعمار را در سرلوحه اهدافش قرار مي‌دهد لذا ليبي پساقذافي وارد دوران گذاري جدي شده است.

ابتكار:گودال؛ تقدير جديد در سرنوشت ديکتاتورها

«گودال؛ تقدير جديد در سرنوشت ديکتاتورها»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي‌خوانيد؛هنوز تصاوير تحقير کننده بيرون آوردن صدام حسين ديکتاتور خونريز عراق از قعر گودالي در يکي از روستاهاي نزديک به زادگاهش از ذهن ها بيرون نرفته که، تصاوير ديگري از گودال کثيف و بدبوي محل پنهان شدن «سرهنگ معمر محمد عبد السلام آبومنيار القذافي» ديکتاتور ديوانه ليبي در رسانه ها منتشر شد. مردي که بيش از چهار دهه با حرکات عجيب و غريب و هوس هاي بچه گانه اش بر مردم ليبي حکم راند به گونه اي که بسياري از مردم همه سال هاي زندگي خود را در سايه حکومت وي تجربه کرده اند.

سرهنگ مقتدري که اسلحه اش را هم از طلا ساخته بود، روز گذشته در حالي بازيچه دست جواناني شده بود که روزگاري خود را در مقامي کمي پايين تر از خداوند برايشان تجسم کرده بود. هموکه با پول مردم صحرانشين ليبي حرمسرايي براي ارضاي هوس هاي خود وخانواده اش ساخته بود که چادرش را مدرن ترين کارخانه هاي جهان بافته و خدمه اش را سالن هاي بدنسازي اروپا ساخته بود.
هموکه بارها مقام خدايي اش را به مردم ستمديده کشورش متذکر شده و همزمان از غير انساني ترين اعمال در حق آنان فروگذار نکرده بود.همان که صدام حسين نيز سال ها در حق مردم عراق رواداشت.

اگر شكنجه و کشتار زيردستان و همزمان خود را منجي آن ها خواندن، در سال هاي حکومت داري روش يکسان ديکتاتور هاست. اگر برباد دادن سرمايه هاي مادي و معنوي کشورها، پاي ثابت سياست وزري آن ها شده است. اگر لجاجت و اصرار بي جا بر تصميمات خودسرانه و نپذيرفتن انتقادات درکارنامه همه اين ديکتاتورها نوشته شده. اگر تاييد وضعيت موجود تنها خواسته آن ها از زير دستان وکارگزاران خود بوده است و ده ها ويژگي مشترک ديگر ديکتاتورها را به هم شبيه کرده است، يک عنصر ديگر نيز در حال اضافه شدن به زندگي نامه آن هاست:«گودال». همان جايي که سربازي آمريکايي «السيد الرئيس صدام حسين» را از آن بيرون آورد ودندان هايش را در برابر دوربين ها شمرد تا بارتحقير رابيشتر کند.

همان جايي که جوانان خسته از سالهاي هوسبازي «رهبربزرگ انقلاب سوسياليستي ليبي» او را بيرون کشيدند و به آخرين ادعاهاي او که مي‌گفت:« من قذافي هستم، من رهبر شما هستم» با گلوله پاسخ دادند و آخرين تصوير ترحم برانگيز از «سرهنگ » را به جهانيان نشان دادند.روزگار بازي بدي را با ديکتاتورها آغاز کرده و گودال را با دست خودشان در تقدير آنها نوشته است.

آفرينش:معمر رفت و حکايت همچنان باقيست

«معمر رفت و حکايت همچنان باقيست»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛تاريخ همواره نشان داده است که ديکتاتورها چنانچه در اوج قدرت و ثروت هم که باشند در مقابل خواست و اراده ملت ها ضعيف و شکننده خواهند بود. در همين چند سال گذشته ديديم که ديکتاتورها با چه مکنت و شوکتي در سال شماري حکومتشان با يکديگر رقابت مي کردند و القابي همچون "سلطان الملوک" را به خود نسبت مي دادند.

اما هيچ گاه فکر اين را نمي کردند که روزي به زير کشيده شوند و شوکتشان به محنت و خواري تبديل شود. وقتي صدام ديکتاتور عراق از قدرت برکنار شد و به شکل خفت باري دستگير و محاکمه گرديد همتايان عربش خود را مصون از خطر مي ديدند. چون سرسپردگي و خدمت گزاري به غرب را در کارنامه خويش داشتند و هرگز به فکر فوران آتشفشان مردمي نبودند و هرچه سن حکومتشان بالاتر مي رفت از مردم دورتر و خصوصيات ديکتاتوريشان بيشتر مي شد. اما ظهور و بروز بهار عربي در بين ملت ها سبب شد تا بار ديگر اراده و عزم ملت ها بيدار شود و به دفاع از حقوق خويش برايند.

طوفاني که ديروز در تونس پس 21 سال بن علي را به فرار واداشت و مبارک را مجاب کرد که در مقابل اهالي ميدان التحرير ميدان قدرت را پس از 29 سال خالي کند، امروز سر از ليبي برآورد و ديکتاتوري ديگر را پس از 42 سال حکومت فاسد به سرنوشت ديگر ظالمان تاريخ دچار ساخت و مرگي تحقير آميز را براي خود برگزيد. هرچند که مقامات رسمي مرگ ديکتاتور را تاييد نکردند اما حيات امثال قذافي زماني به پايان مي رسد که مردم حاصل خون هاي ريخته شده در راه انقلابشان را ببينند.

بسياري معتقد بودند که عدم استفاده از خشونت در سطح وسيع باعث شد تا بن علي و مبارک ميدان را خيلي سريع خالي کنند اما در ليبي ديديم که حتي کشتار و حمام خون به راه افتاد و ديکتاتور از کشتن هموطنان خود براي بقاي خويش ابايي نداشت لذا نمي توان انتظار داشت تا ديگر حکام ديکتاتور عرب با توسل به زور و سرکوب مردم قادر به حفظ مقام و قدرت خويش باشند .

درست است که قذافي و پسرانش کشته شده و از عرصه قدرت کنارگذاشته شدند، اما بايد ديد افراد جايگزين توانايي ايجاد يک حکومت مردمي و آزاد را دارند يا خير؟ قذافي کشته شد، ليبي آزاد شد و مردم تمام وظايف خود را با ريخته شدن خونشان به انجام رساندند، حال نوبت شوراي انتقالي است که فضا را براي ايجاد انتخابات آزاد و تحقق شعارها و هدف هاي مردم آماده کند.

متاسفانه همواره انقلابيون تنها در زمان مبارزه و جنگ با هدف مشترک با هم متحد و همراه هستند و به محض پيروزي، هرکدام براي سهم خواهي از قدرت، سازي را کوک مي کنند و با اختلافات خود موجب عدم ايجاد يک حکومت يک پارچه در ليبي مي شوند. همچنين نبايد دخالت غرب در طول مبارزات را ناديده انگاشته و بدون چشم داشت به ثروت مردم ليبي تلقي کرد. هرچند ادعاي نيروهاي ناتو به بهانه جلوگيري از کشتار مردم ليبي بود و تا آخر پيروزي مردم ليبي خود را حامي و کمک رسان آنها قلمداد مي کردند، اما نمي توان انتظار داشت که چشم داشتي به ثروت هاي ليبي نداشته باشند .

در مقايسه وضعيت کشورهايي که بهارعربي را تجربه کردند با ديگر کشورهايي که با اضطراب و دلهره از ترس روشن شدن آتش زير خاکستر مردم به راه خود ادامه مي دهند، مشاهده مي کنيم که در همه آنها يک مولفه به عنوان فصل مشترک باعث تزلزل در پايه هاي حکومت ديکتاتورها گرديده است و آن عدم توجه به آزادي و خواست مردم مي باشد. عاملي که حاکمان ديکتاتور را در يک بازي برد- باخت قرار داده است و چاره اي جز دست کشيدن از قدرت را برايشان باقي نگذاشته است. افکار مردم روشن و بيدار شده است و ديگر نمي توان با دادن وعده اصلاحات و فراهم کردن وضعيت مناسب معيشتي آنها را از حقوق اصليشان که همان آزادي از سلطه حاکمان فاسد است دور ساخت. امروز ديگر دادن وعده هايي همچون آزادي هاي سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و برگزاري انتخابات آزاد، که حق مسلم مردم بوده است نمي تواند مفيد و آرامبخش حال حکام ديکتاتور باشد چون مردم عزم خود را جزم کرده اند که خود حقوق غصب شده شان را به دست آورند.

حمايت:غرب و مرگ ديكتاتور

«غرب و مرگ ديكتاتور»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛سرهنگ معمر قذافي نزدیک به 43 سال حاكميت در ليبي سرانجام در 28 مهر ماه در سرت مرگ را در آغوش كشيد تا سومين ديكتاتوري باشد كه طوفان قيام مردمي در شمال آفريقا به حيات آن پايان مي‌دهد.

در كنار جشن و شادي كه از مرگ سرهنگ ليبي را فراگرفته ، مواضع و ديدگاه غرب به اين مسئله از نكات قابل توجه است. مواضع سران غرب نشان مي‌دهد كه آنها برآنند تا به نحوي اين پيروزي انقلابيون را به نفع خود مصادره كرده و چنان وانمود سازند كه مرگ قذافي از دستاوردهاي آنها بوده است.

اين امر چنان گسترده بوده كه برخي منابع خبري حتي از تنش ميان انقلابيون و غرب بر سر مسئول مرگ قذافي خبر داده اند. انقلابيون كشته شدن قذافي را به عمليات آزاد سازي سرت نسبت مي‌دهند و ناتو آن را برگرفته از عمليات هوايي ناتو عنوان مي‌دارد. با توجه به اين شرايط اين سوال مطرح است كه چرا ناتو تمام تلاش خود را براي مصادره مرگ قذافي به كار گرفته است؟ در پاسخ به اين پرسش چند نكته اساسي قابل تامل است.

اولا غرب در عرصه داخلي با چالشهاي گسترده‌ و اعتراض‌هاي مردمي همراه است كه نمود آن را در جنبش ضد وال استريت آمريكا و يا تحصن مردمي در برابر بورس لندن و اجتماعات گسترده در ساير كشورهاي اروپايي مي‌توان مشاهده كرد. غرب با برجسته سازي مسئله مرگ قذافي به نوعي افكار عمومي را هر چند موقت به سمت ليبي و آينده آن معطوف مي‌سازد تا در لواي آن بتواند از يك سو افكار عمومي جهان را از اعتراض‌هاي مردمي در غرب منحرف سازد و از سوي ديگر فرصت بيابد تا در سايه آن ضمن سركوب مردم راهكاري براي حفظ نظام سرمايه داري بيابد.

ثانيا، غرب تلاش دارد تا پس از ناكامي در افغانستان و تشديد اعتراض‌هاي مردمي به هزينه هاي گسترده جنگ، به نحوي حضور در جنگ ليبي و حتي نظامي‌گري هاي آينده را توجيه نمايد. مرگ قذافي در شرايط كنوني از يك سو مي تواند نمادي از پيروزي ناتو در ليبي باشد و از سوي ديگر راه را براي نظامي‌گري هاي آينده ناتو از جمله در افغانستان و پاكستان محقق سازد.

ثالثا، نكته مهم براي ناتو حضور در آينده ليبي است. غربي‌ها كه رقابت گسترده‌اي را براي اين مهم آغاز كرده‌اند با برجسته سازي نقش خود در مرگ قذافي برآنند تا چهره‌اي مثبت از خود در ليبي به نمايش گذارند تا در شايد راهكاري براي حضور گسترده تر در ليبي باشد.

رابعا، غرب تلاش دارد با مصادره كردن قيام مردم ليبي از الگو شدن آن براي مردم يمن و بحرين جلوگيري كند. آنها برآنند تا چنان نشان دهند كه بدون حضور غرب قيامي به پيروزي نمي‌رسد و جهانيان بايد اين براي رسيدن به اهداف خود اين امر را پذيرا باشند.

در نهايت مي‌توان گفت كه مواضع ناتو در قبال مرگ قذافي ادامه سياست بهره‌برداري تبليغاتي از قيا‌م هاي مردمي براي مقابله با چالشهاي داخلي و توجيه اقدامات اشغالگرايانه است كه در لواي همنوايي با مردم ليبي صورت مي‌گيرد.    

شرق:مرگ قذافي و روياهاي من

«مرگ قذافي و روياهاي من»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي شرق به قلم حاتم قادري است كه در آن مي‌خوانيد؛شنيدن مرگ قذافي، حسيات متفاوتي را در من بيدار كرد. پيش از هرچيز ياد موضع‌گيري‌هاي زمان دانشجويي خود درباره قذافي افتادم. آن زمان يعني سال‌هاي نخستين دهه 50- 70 ميلادي- چهره قذافي به‌عنوان يك انقلابي‌اي كه عليه پادشاهي كهنه يك كشور عربي-اسلامي اقدام كرده و با سرنگوني پادشاه ليبي قدرت را در دست گرفته، براي دانشجوياني كه در ايران زمان شاه –پهلوي دوم- در تب‌و‌تاب اعتراض‌آميزي به‌سر مي‌بردند، خالي از جذابيت و اميدواري نبود، ولي، نمي‌دانم به چه دليلي من احساس خوشايندي نسبت به قذافي نداشتم و موضع‌گيري‌هاي او را بيشتر نمايشي و «خصلتي» مي‌دانستم. اين تعبير «خصلتي» براي ما جوانان معترض آن زمان، به اين معنا بود كه طرف «اسير» رسانه‌ها و فشارهاي شخصي خود، اين‌گونه يا آن‌گونه موضع مي‌گيرد.

البته اگر كسي حتي به شكل «خصلتي» هم طرفدار عدالت يا آزادي و... باشد، نيكوست ولي مشكل زماني جلوه مي‌كند كه اين فرد، يكي در ميان بسيار كسان نيست و به شيوه‌هاي مختلفي نردبان قدرت را تا پله آخر طي مي‌كند و مراقب است كه هيچ پله‌اي براي رقيبي يا منتقدي باقي نگذارد؛ چيزي كه در كشوري مانند ليبي امري عجيب نيست. ساختار قدرت در جوامعي مانند ليبي از ناهنجاري‌هاي زيادي رنج مي‌برد.

باري، قذافي، طبعا خدماتي به ليبي داشته است و به‌خصوص در «جهش»‌هاي قيمت نفت و مواضع ضدامپرياليستي آن سال‌ها، چهره‌اي مطرح بوده ولي مشكل قذافي يا قذافي‌ها اين است كه با اقدامات خود، به‌تدريج مردم كشور خود را به «اسيري» مي‌گيرند و خود را در جايگاهي قرار مي‌دهند كه جز ستايش و تبعيت به چيز كمتري رضايت نمي‌دهند. آخر چگونه مي‌شود براي ده‌ها سال، تمام سرمايه انساني و غيرانساني و موقعيت جغرافيايي يك كشور در اختيار، صلاحديد و پسند و ناپسندهاي يك شخص قرار گيرد.

تراژدي كشورها و مردماني مانند ليبي از اين دست است كه بندگشايان و مبارزان به نوبه خود «بندگذار» مي‌شوند. مشكل قذافي اين بود كه وضعيت يك كشور و ملتي را به خواست‌هاي بعضا رمانتيك و وهم‌گرايانه خود گره زد و براي خود اعتباري دست‌وپا كرد كه به‌تدريج اسير آن اعتبار شد. اسير اعتبار خودشدن تعبيري بود كه نويسنده‌اي با همدلي درباره «ناصر» سلف قذافي اما اين‌بار در مصر، به‌كار برده بود.

البته ميان ناصر و قذافي اختلاف به اندازه مصر و تاريخ و فرهنگش از يكسو و ليبي و توانمندي تاريخي-فرهنگي‌اش از ديگرسو است. طبعا براي قذافي اين مساله روياي شيريني بود كه ده‌ها سال همچون قيصر –خدايگاني- بر يك سرزمين حكومت كند و بعضا قدرت‌هاي غربي را به چالش بكشد و طرح‌هاي ريز و درشتي براي پول نفت در سر داشته باشد و خود را يكي –اگر نگوييم وجودي منحصربه‌فرد- از كساني ببيند كه راهگشاي جوامع فقير و تحت سيطره قدرت‌هاي غربي و همدستان داخلي آنها به سوي استقلال و پيشرفت است.

من هم مي‌پذيرم كه اين رويايي شيرين است، به شرطي كه اين رويا براي تفسير خود ملزم به عبور از گذرگاهي فردي و «خصلتي» نبوده باشد. كارهاي بزرگ نياز به مردماني بزرگ دارد و بزرگي تنها سرير قدرت قذافي شدن نيست. بزرگي يك ملت، آزادي و آزادگي مي‌خواهد و توازن مناسبي و به‌هنگام از آميزه عقلانيت و احساس.

حال كه حرف روياي قذافي پيش آمد، خوب است در همين راستا من هم از دو روياي خود سخن بگويم؛ يكي آنكه ليبي و ليبيايي‌ها به‌جاي مرگ ديكتاتورهاي خود، آنها را در جايگاه پاسخگويي ببينند و مهم‌تر آنكه اين پاسخگويي از سر كين‌جويي و نفرت نبوده باشد كه از سر تامل در وضع بشر به شكل عام و مردماني همانند ليبي به شكل خاص باشد. ملت‌ها حاكمان مرده نمي‌خواهند، دولتمردان زنده و پاسخگو مي‌خواهند اما روياي دوم كه روياي غريب‌تري است اينكه قذافي آنقدر شهامت و شجاعت و همچنين فراست داشت كه در ميانه نردبان قدرت بايستد و خود را در معرض نقد بگذارد و ديگران را در گردش و صورت‌بندي مناسب توليد و توزيع قدرت سياسي-اقتصادي و... سهيم گرداند. با اين چشم‌انداز آرزوانه، ليبي و ليبيايي‌ها به مردان و زنان هوشمند و شجاع‌تري نياز دارند.

جوان:دستاوردهاي يك سفر

«دستاوردهاي يك سفر»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جوان به قلم حسن رشوند است كه در آن مي‌خوانيد؛سفر ۹ روزه رهبر فرزانه انقلاب امام خامنه‌اي به كرمانشاه و ديدار با مردم خونگرم اين استان كه در نوع خود از جمله كم‌نظيرترين سفرهاي معظم‌له بود، پنج‌شنبه گذشته به پايان رسيد. در رابطه با اين سفر گفتني‌هاي زيادي است كه به بخش تبييني اين سفر و ديدارهاي صورت گرفته، كم و بيش در قالب يادداشت و گزارش پرداخته شده است و بخشي ديگر نيز يا به جهت غفلت ما خبرنگاران يا عدم دسترسي به حاشيه‌هاي جذاب و سرشار از معنويت و روابط مريد و مرادي بين مردم با امام خويش تاكنون كمتر به آن پرداخته شده است كه انتظار مي‌رود در روزهاي آينده به تناسب توان بهره‌گيري از اين درياي بيكران بهره جوييم. اگر ديدارها و فرمايشات مقام معظم رهبري در كرمانشاه را بخواهيم دسته‌بندي كنيم، دو جنبه مهم در اين ديدارها و سخنراني‌ها بيش از همه برجسته است. به تعبير ديگر مجموع اين ديدارها در سه دسته تقسيم‌بندي مي‌شود.

۱- ديدارهاي عمومي، تبلور عواطف
در ديدارهاي عاطفي با اقشار و افراد مختلف در استان كرمانشاه بخشي در ملاقات‌هاي عمومي و عشق‌بازي مردم با ولي امر خويش تبلور يافته و بخشي ديگر در ملاقات‌هاي خصوصي و جمع‌هاي محدود ظهور و بروز يافته بود. در ملاقات‌هاي عمومي همه جنس مردم را با اشكال مختلفي از ارادت شاهد بوديم. پيرزني با آوردن سبزه كه نمادي از عيد نوروز و نشاني از طراوت و رسيدن فصل بهار است، به استقبال مولاي خويش آمده بود. كودكان بر عينك و گونه‌هاي خويش، جمله جانم فداي رهبر را حك كرده بودند و نوجوانان و جوانان، كف دست و پيراهن خود را با دست‌نوشته‌هاي ارادت‌آميز به ولي‌شان، بوسه‌گاه نام خامنه‌اي عزيز كرده بودند و نه تنها دل و زبان، بلكه همه جوارح وجودي‌شان تسبيح‌گوي خدا و شكرگزار نعمت ديدار رهبرشان بود. زن جانبازي كه چهار عضو خويش را در جنگ تحميلي تقديم انقلاب كرده بود، از فدا كردن تنها فرزند خود در راه آرمان‌هاي مقدس رهبر خويش مي‌گفت. شاعري با شنيدن حضور امام خامنه‌اي در استان كرمانشاه، احوال جسماني‌اش دگرگون شده و خويش را آماده ديداري تاريخي مي‌كرد و با خواندن سروده خود توسط خواهرش در زمان حضور ولي امرمسلمين در وصف رهبري، لبخند بر لبانش نقش مي‌بندد. اينها تنها گوشه كوچكي از آن چيزي بود كه لنز دوربين‌ها قادر به تصويربرداري از ارادت و مودت مردم نسبت به ولي امر خويش تصوير كرده بودند.

۲- حيطه‌شناختي
در كنار حيطه عاطفي كه از ديدارهاي امام خامنه‌اي و امت خطه غرب كشور حاصل گرديد، به يقين مي‌توان اين سفر را از نادرترين سفرهايي دانست كه در حوزه شناخت صورت گرفته است. در سخنان رهبر معظم انقلاب با مردم كرمانشاه، گيلانغرب، پاوه و كنگاور، دو نكته بيش از همه برجسته بود؛ يكي نقش مردم سالاري ديني در ساختار نظام اسلامي و بقا و استمرار نظام كه تاكنون توانسته است انقلاب اسلامي را در مقابل مخاطرات جدي واكسينه نمايد.

مقايسه مردم‌سالاري ديني با نظام‌هاي دموكراسي غربي و بي‌اعتباري نظام‌هاي سرمايه‌داري و ليبرال دموكراسي غرب و بي‌تفاوتي آنها به سرنوشت مردم يكي از فرازهاي مهم سخنان رهبر معظم انقلاب بود. بخش ديگري از سخنان رهبر فرزانه انقلاب در حوزه شناختي به رشادت‌هاي مردم خطه كرمانشاه در دوران دفاع مقدس و ظرفيت موجود علمي و زيرساختي اين منطقه در فرايند توسعه و پيشرفت كشور برمي‌گردد كه تقريباً در همه ديدارهاي رهبر معظم انقلاب با مردم كرمانشاه به آن اشاره گرديد.

۳- حيطه راهبردي
اما در كنار بروز عواطف و تبيين حوزه‌هاي شناختي كه در فرمايشات امام خامنه‌اي موج مي‌زد، مهم‌ترين اتفاقي كه در ديدارهاي رهبر معظم انقلاب افتاد، دو منشوري بود كه حاصل دو ديدار مهم بود. منشور اول در ديدار نيروهاي بسيجي و ايثارگران استان با فرماندهي معظم كل قوا رخ داد كه در نوع خود كم نظير بود. فرمانده معظم كل قوا در ديدار با بسيجيان برخلاف ديدارهاي هميشه بخش اندكي از سخنانش به تعريف و تمجيد و تشريح و مقايسه بسيج و اهميت اين نيروي مردمي اختصاص داشت و حجم زيادي از فرمايشات ايشان اختصاص به تحليل و تشريح وضعيت منطقه يا سياست داخلي داده مي‌شد.

حضرت آقا در جمع فرزندان بسيجي خود در كرمانشاه بر حفظ روحيه بسيجي براي فتح قله‌هاي اقتدار جهاني تأكيد فرمودند و تماماً به كاركرد مثبت و ويژگي‌هاي بسيج از منظر حضرت امام (ره) پرداختند و براي اولين بار ضمن تأكيد بر رعايت قوانين توسط بسيج و عناصر بسيجي فرمودند: اگر قوانين و ضوابط دست و پاگيري مقابل بسيج و گسترش روحيه بسيجي وجود داشته باشد، بايد كساني كه تغيير قوانين به عهده آنان است، اين موانع را برطرف كنند و اين در واقع فصل جديدي را به روي بسيج خواهد گشود و منشوري براي آينده اين نيروي عظيم مردمي خواهد بود.
اما بزرگ‌ترين منشور براي آينده نظام و اصلاح ساختار نظام سياسي ايران در سخنان رهبر انقلاب در جمع دانشجويان كرمانشاهي رقم خورد؛ تأكيد بر واژه‌هاي عدالت‌طلبي و آزادي فطري و معنوي صرفنظر از نگاه غربي آن. رهبر معظم انقلاب،‌تغيير و نوكردن را منافات با اهداف جامعه اسلامي ندانستند و حركت در اين مسير را اگر در بستر اصول انجام شود مثبت ارزيابي فرمودند.

در سخنان امام خامنه‌اي حتي از تغيير نظام سياسي كشور از رياستي به پارلماني در آينده احتمالاً دور نيز سخن به ميان آمد و در يك جمع‌بندي حساب شده معظم له خاطرنشان كردند كه نظام اسلامي هم ثبات دارد و هم تغيير. ثبات در مسير تحقق آرمان‌ها و انعطاف و تغيير در ساز و كارها، خطوط و شكل حركت نظام اين همان منشوري است كه چه بسا در آينده شاهد ظهور و بروز آن باشيم. انعطاف و تغيير در ساز و كار‌ها مهم‌ترين حوزه راهبردي بود كه امام خامنه‌اي در سفر به استان كرمانشاه جرقه آن را زدند تا نخبگان كشور را به تأمل بيشتر براي مطالعه آن ترغيب و پاسخ ياوه‌گوياني كه نظام جمهوري اسلامي را يك نظام متصلب معرفي مي‌كردند ‌ داده باشند.

در كنار دستاورد‌هاي ارزشمندي كه سفر مقام معظم رهبري به كرمانشاه داشت، اين سفر دو پيام عمده نيز در برداشت؛ يكي هشدار به كساني كه منطقه غرب كشور به‌ويژه منطقه پاوه و اورامانات را به جهت فعاليت گروهك‌هاي ضد‌انقلاب، منطقه‌اي نا امن و در اختيار دشمن فرض مي‌كنند، رهبر معظم انقلاب با سفر به اين منطقه، خط بطلان بر انديشه ناامن بودن اين منطقه كشيدند و نشان دادند غرب كشور براي رهبري نظام و همه دوستداران انقلاب كاملاً امن و براي ضد انقلاب و دشمنان نظام جمهوري اسلامي ناامن خواهد بود. پيام دوم سفر معظم‌له به كرمانشاه در كلام رهبري در پايان سفر آشكارا بيان گرديد و آن مخالفت رهبر معظم انقلاب با هرگونه تبليغات اسراف‌گونه و ريخت و پاش‌هاي بيهوده بود كه ايشان در جايگاه رهبر نظام اسلامي و مرجع تقليد مسلمين، استفاده از بيت‌المال را براي استقبال از مسئولان نظام اسلامي خلاف منطق و شأن مسئوليتي آنها در انقلاب معرفي كردند، چراكه از منظر رهبر عظيم‌الشأن انقلاب، استقبال خود‌جوش مردمي و ابراز ارادت به مسئولين در قالب‌هاي ساده، به مراتب خوش‌تر از هزينه‌هاي گزاف و خارج از شئون اسلامي است. به تعبير ديگر استقبال از جنس مردم كرمانشاه به مذاق رهبر انقلاب اسلامي خوش‌تر مي‌آيد و اين پيام براي همه مسئولاني است كه با تجميع امكانات دولتي درصدد استقبال از خويش هستند.

ملت ما:آينده ليبي؟

«آينده ليبي؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ملت ما به قلم عيسي گل وردي است كه در آن مي‌خوانيد؛با توجه به كشته شدن سرهنگ قذافي آينده ليبي بدون حضور اين ديكتاتور رقم خواهد خورد و اين در حالي است كه ليبي نه شبيه عراق است و نه افغانستان. ضمن اين‌كه مشابهت‌هايي با اين دو كشور از جمله اشتراك در زبان عربي با عراق و نظام قبيله‌اي با افغانستان دارد. اما مغايرتش با عراق در بخش آفريقايي ليبي است كه عراقي‌ها كردها را در بخش‌هايي از كشورشان پذيرفته‌اند. اما آنچه كه حائز اهميت است حضور نظام ديكتاتوري 42 ساله در اين كشور است كه ماحصل آن ظلم، ستم و عدم آزادي بود در حالي كه ليبي فاقد مطبوعات آزاد بود و اعتراض مردم به جايي نمي‌رسيد.

اما اكنون با توجه به موج بيداري اسلامي و پيروزي اخير مردم ليبي در حذف چهره ديكتاتور از صحنه كشورشان، نداي حق طلبي مردم به شكل غير قابل كنترلي درآمده است كه با عنايت به پايبندي به نظام قبيلگي و تسليحات موجود در دست آزادي طلبان در صورت عدم مهار مي‌تواند آينده نامباركي را براي قيام مردم ليبي رقم بزند. از آنجا كه ميل قدرت طلبي و برتري جويي قذافي وي را به خريد و ذخيره‌سازي انواع سلاح‌ها در سطح وسيع هدايت كرد اكنون بخش عظيمي از اين سلاح‌ها در دست مردم است

و در صورتي كه يك لوي جرگه قوي مانند افغانستان و فدراليزم سياسي- اقتصادي مثل عراق به صورت تركيبي در اين كشور اجرايي نشود به گونه‌اي كه تمام قبايل خود را در پيروزي سهيم برنده نداند احتماع وقوع جنگ‌هاي داخلي و اختلافات قبيله‌اي دور از تصور نيست. ليبي از جهت جغرافياي سياسي و ژئوپولتيك از نوعي شكاف آفريقايي – عربي برخوردار است كه وفور سلاح و برخورداري از قدرت نفت در برخي مناطق مي‌تواند بسترساز تجزيه اين كشور باشد.

به همين جهت شوراي موقت انقلابي ليبي كه حكومت ليبي را براي دوران گذار هدايت مي‌كند بايد با در نظر گرفتن تمامي جوانب با درايت و تجربه اين مرحله را پشت سر گذارند زيرا ناتو و كشورهايي مثل انگليس و ايتاليا خود را به جهت همسايگي با اين كشور و دستيابي به منافع نفتي، در تصميم‌گيري محق مي‌دانند و اين كشور را به نوعي جزو منافع ملي خود در نظر مي‌گيرند.

ضمن اين‌كه امريكا نيز در نظر دارد سياست‌هاي كلي اين كشور را هدايت كند كه تلفيق اين قدرت‌ها در كنار هم ليبي را به لبه پرتگاه نزديك مي‌كند. بر اين اساس به نظر مي‌رسد اگر درايت لازم در طراحي نقشه راه براي انقلابيون ليبي در نظر گرفته نشود، تجزيه اين كشور مي‌تواند شكست بزرگي را در خاورميانه رقم بزند. هر چند در ظاهر اين مسئله براي كشورهاي ناتو يك موفقيت باشد ولي براي كشورهاي انقلابي منطقه به نوعي عامل بازدارندگي تبديل مي‌شود كه در صورت پيروزي كشورشان به تجزيه نزديك مي‌شود.

آنچه مسلم است شايد در نگاه اول امريكايي‌ها و نيروهاي ناتو از تجزيه ليبي نفع موقت ببرند اما در بلندمدت با توجه به پيامي كه براي مردم منطقه دارد مي‌تواند به عامل بازدارندگي از جانب آنها مطرح شود كه اين با اهداف بلندمدت آنها مغاير است. بر اين اصل به دليل نظام قبايلي و نوع شكافي كه در جغرافياي عربي- آفريقايي ليبي وجود دارد چنانچه انسجام ملي و تقسيم قدرت سياسي و ثروت ملي به درستي انجام نپذيرد جنگ داخلي و تجزيه ليبي كمترين اتفاقي است كه مي‌توان در روزهاي آينده شاهد آن باشيم.

آنچه مسلم است شوراي موقت انقلابي ليبي كه تركيبي از روساي قبايل و افرادي كه پيش از اين در پست‌هاي كليدي حكومت بوده‌اند تيم كارداني است كه تاكنون با حضور در مجامع بين‌المللي و اعزام سفير به سفارتخانه روابط ديپلماتيك مناسبي را پايه‌ريزي كرده است تا جاييكه توانسته در سازمان ملل به رسميت شناخته شود اما اگر به ضعف‌هاي موجود دقت نكند و امكان سنجي لازم را در نظر نگيرد در تله تجزيه و جنگ‌هاي داخلي مي‌افتد.

دنياي اقتصاد:ارز دو نرخي و رسالت بانك مركزي

«ارز دو نرخي و رسالت بانك مركزي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم زهرا كاوياني است كه در آن مي‌خوانيد؛چند ماهي است كه بازار ارز مجددا دچار التهاب شده و نرخ تبديل دلار آمريكا به ريال ايران با نوساناتي مواجه شده است.

به طور كلي از سال 1381 تاكنون كه سياست يكسان‌سازي قيمت ارز از سوي بانك مركزي و دولت به اجرا گذاشته شد، بازار ارز هر از گاهي دچار نوسانات شده و نرخ ارز دولتي از نرخ ارز بازار آزاد فاصله گرفته است كه هر بار با دخالت گسترده بانك مركزي اين التهابات از بين رفته و مجددا نرخ‌هاي دولتي و بازار آزاد به يكديگر نزديك شده‌اند. آخرين نمونه از اين التهابات را مي‌توان در ماه‌هاي نخست سال جاري دانست كه اختلاف بين نرخ بازار آزاد و بازار غير رسمي تا مرز 200 تومان نيز رسيد. با اين حال اين اختلاف نيز مانند مواردي كه تا قبل از آن وجود داشت چند روزي بيشتر دوام نياورده و پس از دخالت گسترده بانك مركزي در بازار ارز از بين رفت و مجددا نرخ ارز آزاد و دولتي به يك مقدار رسيدند.

اما نوسان ايجاد شده در شرايط فعلي بازار ارز ايران متفاوت با دوره‌هاي گذشته است. در حال حاضر در بازار ارز ايران نزديك به سه ماه است كه اختلاف بين نرخ رسمي و غير رسمي هر چند با نوساناتي مواجه شده، اما در حدود 200 تومان باقي مانده است. در طول اين مدت بانك مركزي بر خلاف رويه‌هاي گذشته، كمتر به موضع گيري در مقابل نرخ‌هاي غيردولتي پرداخته است. در اين ميان تنها در يك دوره كوتاه در اواسط مهر ماه به واسطه آنكه مسوولان بانك مركزي اعلام كردند در بازار نرخ‌ها را كنترل خواهند كرد، نرخ ارز بازار آزاد به يكباره كاهش يافت، اما زماني كه بازاريان متوجه شدند كه بانك مركزي عزم جدي در كاهش نرخ ارز ندارد، نرخ‌ها دوباره به مقادير قبلي بازگشت.

نبود عزم جدي در بانك مركزي براي يكسان‌سازي نرخ ارز در رفتار بانك مركزي در ماه‌هاي اخير كاملا مشهود است، بانك مركزي در طول اين مدت همواره قيمت سكه بهار آزادي را با نرخ تبديل دلار به ريال در بازار آزاد محاسبه و عرضه كرده است. اين رفتار در زمان كاهش قيمت طلاي جهاني و افزايش قيمت ارز در بازار غيررسمي كشور به خوبي مشهود بوده است. بانك مركزي حتي در روزهايي كه اعلام كرد عرضه ارز را افزايش داده و نرخ‌ها را يكسان خواهد كرد نيز، سكه بهار آزادي را به قيمت‌ ارز بازار آزاد عرضه كرد و همين موضوع به فعالان بازار آزاد علامت داده است كه بانك مركزي عزم جدي براي كاهش نرخ ارز را ندارد.

اين فقدان عزم جدي باعث شده تا بازار ارز بر خلاف گذشته به تهديدهاي بانك مركزي براي كاهش نرخ ارز واكنش نشان نداده و در نتيجه حتي پس از اعلام كاهش نرخ ارز از سوي بانك مركزي در هفته گذشته، نرخ‌هاي بازار آزاد حتي افزايش يابد. در واقع به نظر مي‌رسد در حال حاضر دو ديدگاه در بازار آزاد حاكم است كه موجب شده تا نرخ ارز در بازار آزاد كاهش نيابد، اول آنكه بانك مركزي منابع كافي براي عرضه ندارد و از اين رو نمي‌تواند اختلاف قيمت ايجاد شده را از بين ببرد.

اين موضوع باعث مي‌شود تا فعالان بازار ارز اعتماد گذشته را به بانك مركزي به عنوان بزرگ‌ترين نهاد تنظيم‌كننده ارز نداشته باشند. اما دليل دومي كه مقاومت نرخ‌ بازار غير رسمي در مقابل موضع‌گيري‌هاي بانك مركزي را در پي داشته آن است كه واكنش‌هاي بانك مركزي در چند ماه اخير باعث شده تا اين تفكر به وجود آيد كه بانك مركزي عملا تمايلي به عرضه بيش از اندازه ارز و در نتيجه تك نرخي كردن ارز نداشته و واكنش‌هاي بانك مركزي براي يكسان‌سازي نرخ ارز تنها يك ژست سياسي است.

با اين حال هر كدام از دلايل فوق يا ساير عوامل باعث شده است تا فعالان بازار غير رسمي ارز، به مانند گذشته، بانك مركزي را يك نهاد قدرتمند در تنظيم بازار ارز ندانند. از همين‌رو است كه اختلاف 200 توماني نرخ ارز رسمي و غير رسمي نزديك به سه ماه دوام آورده است. آنچه در اين ميان اهميت دارد و لازم است تا بانك مركزي به عنوان نهاد سياست‌گذار پولي به آن توجه داشته باشد، مضرات ناشي از وجود نرخ‌هاي دوگانه در بازار ارز است.

فعاليت‌هاي رانت جويانه، دلسردي توليدكنندگان واقعي، سفته بازي در بازار ارز، جذب منابع به سمت بازارهاي داراي نرخ‌هاي دوگانه به جاي توليد و .... كه از پيامدهاي وجود نرخ‌هاي دوگانه در بازار ارز است، نشان از اين نكته دارد كه تك نرخي نگه داشتن بازار ارز در اولين درجه از اهميت قرار داشته و ساير سياست‌هاي ارزي مانند كاهش يا افزايش آن در درجات اهميت ديگري قرار دارند. بنابراين آنچه اين نهاد سياستي در شرايط فعلي بايد در دستور كار قرار دهد تلاش براي يكسان سازي نرخ ارز است تا پس از بازگشت ثبات به بازار ارز، سياست‌هاي آتي براي نرخ ارز را عملي سازد.

ارسال به دوستان
درد پاشنه پا را جدی بگیرید ؛ شاید مبتلا به این بیماری شده باشید / ویژگی کفش استاندارد را بشناسید پهپاد وینگمن یا هم پَر؛ هواپیمای تقویت‌کننده نیرو (+عکس) نسل Z از پزشکیان چه می خواهد؟ (اینفوگرافیک) آیا کهکشان راه شیری به دور چیزی می چرخد؟ توئیت جالب رئیس سابق اتاق ایران درباره یکی از ایده های جلیلی افکار ما چقدر روی سلامتی ما تاثیر دارند؟ ۱۳ کاری که نباید با معده خالی انجام داد پرتغال با درخشش کاستا در ضربات پنالتی راهی یک چهارم نهایی یورو شد 10 نکته از اولین مناظره واقعی انتخاباتی: از غیاب کاندیداهای پوششی تا اخلاقمداری در اوج چالش شهرهایی که برند صنعتی معروفشان کرد (+عکس) مجوز کار گاریدو به زودی صادر می‌شود؛ حل مشکل سرمربی اسپانیایی پرسپولیس در چند روز آینده وزیر دفاع اسبق اسرائیل: اسرائیل با نتانیاهو مانند کشتی بدون کاپیتان است واکنش پرویز پرستویی به ضرب و شتم شهروند تبریزی که از پزشکیان حمایت کرده بود: شما بویی از انسانیت نبرد‌ید پزشکیان: چرا جلو افرادی که فیلترشکن می‌فروشند گرفته نمی‌شود؟ آمریکا: انتظار نداریم پس از انتخابات در ایران تغییرات اساسی رخ دهد
نظرسنجی
من ...