۱۶ تير ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۶ تير ۱۴۰۳ - ۱۷:۳۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۱۸۳۲۷۷
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۴ - ۰۹-۰۷-۱۳۹۰
کد ۱۸۳۲۷۷
انتشار: ۰۹:۳۴ - ۰۹-۰۷-۱۳۹۰

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي امروز

روزنامه‌هاي صبح روز شنبه ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

كيهان:بنگاه تعطيل است !

«بنگاه تعطيل است!»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛دستگيري همكاران بي بي سي فارسي در تهران به مثابه شوكي بزرگ براي ماشين جنگ نرم دشمن عليه ايران عمل كرده است. اعلام غيرمنتظره خبر شناسايي و دستگيري اين افراد در حالي كه دولت انگليس تصور مي كرد توانسته در پوشش بي بي سي، يكي از امن ترين شبكه هاي جمع آوري اطلاعات را در داخل ايران ايجاد كند، نشان داد كه در واقع هيچ نوعي از امنيت و پوشش غير قابل كشف براي شبكه هاي مرتبط با بيگانه در داخل ايران وجود ندارد و دوران پنهان كاري طويل المدت به سر آمده است.

اگر موضوع را در بستر تاريخ نه چندان بلند حضور بي بي سي فارسي در فضاي رسانه اي فارسي زبان ببينيم، راحت تر مي توان فهميد كه چرا كشف اين شبكه يك حادثه به شدت تكان دهنده بوده، به گونه اي كه اگرچه بي بي سي ظرف دو هفته گذشته همه تلاش خود را كرده است تا با حداقل سر و صدا از كنار موضوع بگذرد، اما هر روز بيش از گذشته خود را درگير با مسئله مي يابد و اكنون دريافته است كه لاجرم بايد به شكنندگي وضعيت خود اعتراف كند.

بي بي سي فارسي روز نخست با دو هدف آشكار و پنهان راه اندازي شد. هدف آشكار دولت انگليس از اين اقدام آن بود كه با عرضه يك «كلاس» متفاوت از كار رسانه اي، در حالي كه طبقه متوسط جامعه ايراني سخت به دنبال دانستن است و اين وضعيت روز به روز تشديد مي شود، بر گرده اين نياز سوار شود و به تدريج با ايجاد نوعي مرجعيت فكري، تحليلي و اطلاعاتي براي بي بي سي، منبعي قدرتمند براي جهت دهي به فكر و رفتار مردم ايران بوجود بياورد كه خارج از هرگونه نظارت و كنترل -يا دقيق تر بگوييم كاملا تحت نظارت و كنترل اتاق هاي عمليات رواني سرويس هاي غربي- باشد. بنابراين، در يك جمله بي بي سي قرار بود در شرايطي كه جريان اصلاح طلب در داخل ايران رو به زوال است، به نوعي با به خدمت گرفتن چهره هاي رسانه اي اين جريان و نشاندن آنها در كنار ضد انقلاب تابلودار، جبهه سياسي جديدي ايجاد كند كه كاركردهاي جبهه قبلي را داشته باشد بي آنكه محدوديت هاي كار سياسي در داخل كشور آن را مقيد كند.

اما هدف پنهان تشكيل بي بي سي به همين ميزان و بلكه بيشتر اهميت داشت. بيش از يك دهه است كه سرويس هاي اطلاعاتي غربي سعي مي كنند از شيوه هاي سنتي كار اطلاعاتي و امنيتي كه مستلزم پنهان كاري و روي آوردن به عمليات ويژه مخفيانه است، فاصله بگيرند و عمليات اطلاعاتي را در پوشش هايي كاملا مدني ادغام كنند. فرمول اين كار همواره اين بوده است كه بايد شرايطي بوجود آورد كه عمليات اطلاعاتي يك پوشش واقعي داشته باشد نه پوششي ساختگي و جعلي كه بتوان با كنار زدن آن حقيقت موضوع را آشكار كرد. به عنوان نمونه، وقتي داستان پيچيده ايجاد سازمان هاي غير دولتي (NGO) را در ايران مرور مي كنيم همه قصه چيزي بيش از اين نيست كه پروژه هاي اطلاعاتي در پروژه هاي مدني به گونه اي ادغام شود كه ديگر نتوان آنها را از هم تفكيك كرد. برادران علايي در پوشش مبارزه با ايدز مشغول شبكه سازي از پزشكان و جمع آوري اطلاعات حساس از نهادهاي دولتي بودند. هاله اسفندياري تلاش مي كرد در قالب سفارش پروژه هاي تحقيقاتي و برگزاري كنفرانس هاي علمي شناخت آمريكايي ها از مكانيسم هاي سياست داخلي ايران را دقيق كند. كيان تاج بخش در پوشش سفارش پروژه هاي تحقيقات اجتماعي در صدد به دست آوردن نبض جامعه ايراني بود تا به سياست گذاري هاي نرم دولت آمريكا كمك كند. موسسه نظرسنجي آينده در ظاهر يك موسسه خصوصي بود كه خدمات افكار سنجي ارائه مي داد اما در واقع با چند لايه پوشش و پس ازگذر از چند واسطه، كاري كه مي كرد اين بود كه به سوال هاي موجود در ذهن تحليلگران اطلاعاتي غربي درباره گره ها و نقاط كور الگوي فكر و رفتار جامعه ايراني پاسخ بدهد.

در تمام اين موارد - و بسياري موارد ديگر از اين دست كه اينجا جاي بحث از آنها نيست- با يك الگوي واحد مواجهيم و آن هم اين است كه شيوه سنتي عمليات اطلاعاتي تغيير كرده و مرداني با پالتوهاي مشكي و كلاه هاي لبه دار، كه در بيغوله ها قرار مي گذارند -به عنوان نمادهاي سنتي عمليات اطلاعاتي- جاي خود را به نوعي كنشگران فعال داده اند كه سرويس دهي اطلاعاتي و عملياتي به كارفرمايان خود را با ابعادي از زندگي روزمره به نحو تفكيك ناپذيري در هم آميخته اند.

بي بي سي بنا بود در پوشش كار رسانه اي سه كاركرد پنهان مهم را عملي كند. نخست، جمع آوري و تحليل اطلاعات، دوم، شبكه سازي از نخبگان و سوم، پر كردن خلأهاي ايجاد شده در شبكه هاي سنتي ضدامنيتي. كاركرد اول اكنون نوعي وظيفه استاندارد براي همه رسانه هايي است كه داراي ارتباطات تعريف شده با دولت ها از جمله نهادهاي اطلاعاتي هستند و بي بي سي به عنوان رسانه اي كه رسما وابسته به دولت بريتانياست و حتي در مواردي با مجوز يك شوراي عالي رتبه، حق دروغ گفتن هم دارد، جزو اصلي ترين نهادهايي است كه در انگلستان خدمات جمع آوري و تحليل به سرويس هايي مانند MI6 ارائه مي كند. كاركرد دوم بويژه از اين رو اهميت دارد كه دولت هاي آمريكا و انگليس همچنان از يافتن يك سازوكار مطمئن براي گردهم آوردن گروه هاي مختلف اپوزيسيون و خط دهي مشترك به آنها عاجز مانده اند. بي بي سي اكنون چند سال است كه تلاش مي كند به بهانه كار رسانه اي سران گروه هاي مختلف ضد انقلاب را كنار هم بنشاند و الگوهاي فكري و عملي مشترك ميان آنها ايجاد كند. به عنوان نمونه در جريان درگيري اخير سپاه با پژاك، بي بي سي تلاش فراوان و نماياني كرد تا با استفاده از امكانات رسانه اي خود گروه هاي متعدد كردي را كه اغلب روابط خوبي هم با هم ندارند عليه سپاه متحد كند و جلوي ريشه كن شدن پژاك را كه اسراييلي ها سرمايه گذاري سنگيني روي آن كرده بودند بگيرد كه در اين تلاش ناكام ماند.

كاركرد سوم اما عملياتي تر است. در اين بخش، بي بي سي تلاش مي كند در مواقع اضطراري خدمات ويژه امنيتي به گروه هايي ارائه كند كه درمسير درگيري با نظام دچار تنگنا شده اند. مثال دم دست اين موضوع مجموعه اقداماتي است كه بي بي سي در ايام فتنه 88 در دستور كار خود قرار داد؛ اقداماتي كه هيچ توجيه رسانه اي نداشت و فقط به عنوان بخشي از عمليات خرابكاري در داخل ايران قابل فهم و تفسير بود. در موارد متعدد بي بي سي سعي كرد نقش شبكه پيامك را براي آشوبگران ايفا كند، تاريخ و مكان تجمعاتي كه هنوز برگزار نشده بود را به صورت رپرتاژ اعلام مي كرد، از كشته شده ها و قربانياني حرف مي زد كه حتي هرگز صحت ادعاهاي مطرح درباره آنها ثابت نشد و در كنار همه اينها هرگز حتي با هدف ظاهرسازي هم كه شده هيچ وقت سعي نكرد اطلاعات و استدلال هايي را كه نشان دهنده درستي مواضع جمهوري اسلامي بود پوشش بدهد.

بي بي سي براي رسيدن به اين اهداف آشكار و پنهان 3 راهبرد را در پيش گرفت:
1- در وهله اول بي بي سي سعي كرد -و هنوز هم به نحو رقت انگيزي سعي مي كند-كه خود را بي طرف نشان بدهد. ژست بي طرفي براي بي بي سي بسيار حياتي بود چرا كه نام اين شبكه با يك سابقه تاريخي به شدت منفي و نفرت انگيز از عملكرد دولت انگليس به مثابه خبيث ترين دشمن ملت ايران گره خورده بود و اين گره خوردگي امكان هرگونه مانور موثر روي ذهن جامعه ايراني را از آن مي گرفت. فتنه 88 نقاب اين بازي مسخره را به طور كامل از چهره بنگاه رسانه اي دولت انگليس كنار زد و به خوبي آشكار كرد كه گردانندگان بي بي سي همكاران همان مسلسل به دست هايي هستند كه به دستور آقاي جان ساورز در خيابان هاي تهران دانشمندان و دانشگاهيان را به رگبار مي بستند.

2- در گام دوم، بي بي سي اصرار داشت كه خود را يك رسانه پاك كه جز مناسبات حرفه اي چيز ديگري در آن جريان ندارد، جلوه بدهد. رسوايي هاي اخلاقي اخير در اين شبكه كه افكار عمومي فارسي زبان حساسيت ويژه اي هم به آن نشان داده اين ظاهرسازي را هم بي اعتبار كرده است. در همين يكي دو ماه گذشته معلوم شده پشت پرده ظاهر اتوكشيده و آرام گردانندگان بي بي سي بحران هاي روحي و اخلاقي حادي در جريان است كه عملا ماهيت اين رسانه را به نوعي بنگاه دلالي جنسي و مالي تبديل كرده است.

3- و نهايتا بي بي سي در تمام مدت سعي كرده خود را معتبر، دقيق و عميق نشان بدهد. صرف هزينه هاي كلان براي برنامه سازي و در اختيار گرفتن شبكه اي بزرگ از امكانات مادي و انساني كه از لندن تا واشنگتن و حتي تا درون كاخ سفيد را در بر مي گرفت -همان شبكه اي كه مصاحبه اختصاصي با باراك اوباما با لابي آن براي بي بي سي مهيا شد و بنا بود در آن مصاحبه كدهاي مهمي به جامعه ايراني القا شود- فقط توانست بخشي از مشكل بي بي سي در اين راه را حل كند اما مشكل بزرگتر كه ارتباط با داخل ايران و توان برنامه سازي درون جامعه ايراني بود همچنان پابرجا ماند. مديران بي بي سي براي حل اين مشكل به شبكه سازي پنهان و اعمال غيرقانوني در داخل ايران روي آوردند با اين تصور كه پوشش كار رسانه اي و مستند سازي مانع لو رفتن آن خواهد شد. اما اكنون و با متلاشي شدن اين شبكه و همچنين با جو سنگين ضد انگليسي كه در جامعه هنري و رسانه اي كشور پديد آمده، دورنماي خطري ويران كننده براي بي بي سي آشكار شده و آن هم اين است كه با قطع دسترسي هايش به داخل ايران در زماني كوتاه به شبكه اي شبيه تلويزيون بغداد در دوران صدام و يا شبكه تلويزيوني كنوني منافقين تبديل شود كه بدون دسترسي به هرگونه داده هاي واقعي از درون ايران صرفا توهمات خود را بازتوليد مي كنند.

خراسان:پيام هاي قهرماني افتخار آفرين وفرصتي‌که از دست رفت

«پيام هاي قهرماني افتخار آفرين وفرصتي‌که از دست رفت»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي خراسان است كه در آن مي‌خوانيد؛پيروزي هاي پي در پي و غرورآفرين تيم واليبال کشورمان در جريان برگزاري شانزدهمين دوره مسابقات واليبال جام ملت هاي آسيا و سرانجام پيروزي بر تيم چين در بازي فينال که موجب صعود واليبال ايران به قله واليبال قاره کهن و قهرماني مقتدرانه ايران در اين دوره از مسابقات شد علاوه بر اين که موجي از شادي و نشاط و اميد خصوصا در نسل جوان و نوجوان کشور به وجود آورد، حامل نکات و پيام هاي صريح و آشکاري است که بيش از پيش بايد مورد توجه مسئولان کشور خصوصا وزارت جديدالتاسيس ورزش و جوانان و ديگر مسئولان قرار گيرد.

۱ - فراز آمدن واليباليست هاي جوان کشورمان بر بام آسيا نشان داد که اين رشته ورزشي و بسياري ديگر از رشته هاي ورزشي به خاطر وجود نوجوانان و جوانان توانمند، غيرتمند و شايسته اين ظرفيت را دارد که نه تنها در آسيا بلکه در جهان حرف هاي جدي و اساسي براي گفتن داشته باشد و خوش بدرخشد همچنان که تيم واليبال و تيم هاي کشتي فرنگي و آزاد کشورمان در مسابقاتي که چند روز پيش برگزار شد، خوش درخشيدند.

نکته مهم اين که چنين درخشش ها و افتخارآفريني ها در حالي توسط جوانان غيرتمند کشورمان رقم مي خورد که متاسفانه اکثر تصميم سازان و برنامه ريزان ورزش کشور، سال هاست که توجه خود را معطوف فوتبال کرده اند گرچه نمي توان و نبايد تاثيرگذاري، جريان سازي و تعداد بسيار پرشمار طرفداران داخلي و جهاني اين رشته پرهيجان ورزشي را ناديده گرفت اما ناکامي ها، تلخ کامي ها، بداخلاقي ها و حاشيه هاي تلخ و تاسف بار اين ورزش در جهان و کشورمان را نيز نمي توان و نبايد ناديده گرفت که متاسفانه علي رغم صرف بودجه هاي ميلياردي براي اين رشته و پرداخت دستمزدهاي آن چناني به برخي بازيکنان اين رشته ورزشي هنوز نه در عرصه جهاني و نه در آسيا و نه حتي در ليگ و مسابقات داخلي، فدراسيون فوتبال و مسئولان و مديران باشگاه ها و فوتباليست ها نتوانسته اند، انتظارات به حق مردم را با اين همه بودجه و امکانات و پشتوانه عظيم طرفداران برآورده کنند. و علاوه بر اين ها متاسفانه حتي با تدوين «منشور اخلاقي» هنوز شاهد صحنه ها و برخوردهاي نامناسب و بروز رفتارهاي مغاير با اخلاق ورزشي و مخالف جوانمردي از سوي برخي از بازيکنان اين رشته ورزشي هستيم. اما اميدواريم قهرماني واليباليست هاي  کشورمان در اين دوره از بازي هاي آسيايي حداقل تلنگري باشد براي برنامه ريزان و تصميم گيران ورزش کشور که لااقل در کنار قرار دادن امکانات و صرف بودجه هاي ميلياردي براي فوتبال، امکانات و بودجه اي درخور و شايسته براي ساير ورزش ها که اميدهاي فراواني براي رشد و تکامل و قهرماني آن ها در آسيا و حتي خودنمايي در سطح جهان را دارند، در نظر بگيرند و علاوه بر تامين امکانات و بودجه مناسب، برنامه ريزي بلندمدت و اثرگذار نيز براي پيشرفت تمامي رشته هاي ورزشي داشته باشند.

۲ - قهرماني تيم ملي واليبال کشورمان همچنين بر اين انگاره مهر ابطال زد که ورزش کاران ايراني فقط در رشته هاي انفرادي مانند کشتي، وزنه برداري و ... توان مدال آوري و درخشيدن دارند اما پيروزي مقتدرانه تيم ملي واليبال نشان داد که جوانان کشورمان اگر مسئولان و برنامه ريزان باکفايت، دلسوز، شايسته، کاردان، کاربلد و متعهد داشته باشند، شايستگي موفقيت در تمامي رشته هاي ورزشي چه ورزش هاي انفرادي مانند کشتي که مهد و زادگاه آن ايران عزيز است و چه ورزش هاي تيمي مانند فوتبال و واليبال که ريشه و اساس آن در کشورها و فرهنگ هاي ديگر شکل گرفته است و خلاصه اين که جوان ايراني نشان داده است در همه علوم و فنون و تمامي رشته هاي ورزشي استعداد و قابليت رشد و به اوج رسيدن دارد، به شرط اين که «ديده شود»، مسئولان اولويت ها را درست تشخيص دهند و کارآمدان و دلسوزان و متخصصان و متعهدان سررشته امور را به دست گيرند.

۳ - پيروزي تيم ملي واليبال و همچنين پيروزي هاي اخير تيم کشتي فرنگي و آزاد کشورمان، پيام روشن ديگري نيز دارد و آن پيام اين که همه مسئولان خصوصا مسئولان وزارت ورزش و جوانان که مسئوليت بسيار خطير جوانان و ورزش کشور را بر عهده دارند، آموزش و پرورش و دانشگاه ها، خانواده ها و همچنين رسانه ها بايد دميدن روح فعاليت و تحرک و ورزش را در جامعه خصوصا نوجوانان و جوانان را جزء اصلي ترين اولويت هاي کاري خود در نظر بگيرند چرا که سرمايه هاي اصلي آينده ورزش کشور همين دانش آموزان دبستاني و دبيرستاني امروز هستند.

و صدالبته ورزش هاي همگاني نيز بايد از حاشيه درآيد و در متن جامعه جاري شود و سالخورده و ميانسال و جوان و نوجوان و زن و مرد و دختر و پسر را به تحرک، فعاليت و ورزش ترغيب و تشويق و حتي تحريص کند.

۴ - موفقيت نوجوانان و جوانان کشور در عرصه هاي مختلف علمي، فکري، فني، فرهنگي، ورزشي علاوه بر اين که روحيه «نشاط ملي» را در بين اقشار گوناگون جامعه افزايش مي دهد و موج شادي و اميدواري را در کالبد و جان جامعه تزريق مي کند، جلوه هاي اراده، خواست، توانمندي و توانايي نوجوانان و جوانان ايران عزيز را در عرصه هاي گوناگون به منصه ظهور مي گذارد و نوجوانان و جوانان را به عنوان سرمايه هاي بي بديل و گرانسنگ کشورمان به آينده روشن اميدوارتر و به توانمندي هاي خود معتمدتر مي کند. پس برخي مسئولان و دست اندرکاران نبايد همان گونه که افتخارآفريني هاي بي بديل فرزندان ملت را در جريان هشت سال دفاع مقدس فراموش کردند! افتخارآفريني هاي علمي، فکري، فرهنگي و ورزشي امروز نوجوانان و جوانان کشور را فراموش کنند و تنها در هنگامه کسب افتخار و قهرماني ها توسط اين عزيزان، برخي مسئولان شعارها و وعده هايي بدهند و چند روز بعد همه آن وعده و وعيدها به فراموشي سپرده شود چراکه حفظ سرمايه هاي انساني خصوصا سرمايه  هاي انساني توانمند و شايسته و کارآمد و موثر و افتخارآفرين وظيفه اي سنگين است بر دوش مسئولان که بايد به خوبي از عهده آن برآيند.

وگرنه همچنان در بر همان پاشنه اي خواهد چرخيد که برخي از اوقات چرخيده است و گاه شاهد بوده ايم که فلان نخبه علمي ماه ها پس از دستور مستقيم رئيس جمهور هنوز براي پي گيري و توليد انبوه اختراع خود در پيچ و خم بوروکراسي عريض و طويل و کارشکني ها بين اين ارگان، آن نهاد، اين اداره و آن سازمان سرگردان است و گاه نه تنها از دانش و تجربيات فلان هنرمند يا فلان قهرمان و پيشکسوت ورزش استفاده نمي شود، بلکه کار به جايي مي رسد که حتي برخي از آنان براي تامين معاش خود سخت در مضيقه افتاده اند که بي گمان چنين وضعيتي، رسم حفظ سرمايه هاي ارزشمند انساني نيست.

۵ - اما نکته آخر اين که مسئولان و رسانه ها خصوصا رسانه ملي و ديگر سازمان ها و نهادها نيز نه تنها در ايجاد شادي و نشاط جمعي در جامعه آن چنان که بايد «برنامه محور» و ژرف انديشانه و کارشناسانه عمل نمي کنند، بلکه حتي از فرصت هايي اين چنيني که جوانان کشورمان در نهايت اقتدار به پيروزي و قهرماني چشمگيري دست مي يابند و مقتدرانه بر بام آسيا مي ايستند، دل مردم ايران را شاد مي کنند و اتفاق آن قدر خوشحال کننده است که رهبر فرزانه انقلاب نيز از جوانان افتخارآفرين و تيم ملي واليبال به خاطر شاد کردن ملت، تشکر مي کنند و رئيس جمهور نيز پيام تبريک صادر مي کند، اما سازمان  و دستگاه هاي دولتي و حتي بخش خصوصي و رسانه ها خصوصا رسانه ملي نتوانست با برنامه سازي مناسب از اين فرصت طلايي استفاده کند و موج شادي ناشي از اين موفقيت و پيروزي را لااقل براي يکي دو روز در جامعه زنده نگه دارد.

و ختم کلام؛ گوارا باد اين پيروزي بر کام ملت عزيز ايران و ايران اسلامي، مستدام باد موفقيت هاي نوجوانان و جوانان و فرزندان ايران زمين در تمامي عرصه ها، سرافراز باد سرزمين مادريمان ايران و بلندآوازه باد نام ايران، سرزمين گردان و دلاوران و نام آوران و شهيدان سرافراز.

جمهوري اسلامي:سفرهائي براي تصاحب انقلاب‌ها

«سفرهائي براي تصاحب انقلاب‌ها»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛سفر همزمان وزير خارجه و معاون رئيس‌جمهور آمريكا به دو كشور انقلاب كرده شمال آفريقا، از تشديد توطئه شيطان بزرگ براي مصادره انقلاب مردم اين كشورها خبر مي‌دهد. هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا در سفر به مصر تلاش كرد مسئولان دولت انتقالي اين كشور را به باقي ماندن بر معاهدات خود با رژيم صهيونيستي متقاعد كند و اقدامات انقلابي مردم، كه با تسخير سفارت صهيونيست‌ها در قاهره فراري دادن كارمندان اين سفارت، زمينه را براي قطع رابطه ميان مصر و رژيم صهيونيستي فراهم كرده بودند را خنثي نمايد. وزير خارجه آمريكا علاوه بر اين، درصدد خط دادن به دولت انتقالي مصر و شوراي نظامي حاكم بر اين كشور براي تنظيم قانون اساسي جديد و انجام انتخابات مجلس و رياست جمهوري براساس اهداف خود نيز هست.

 اينها مجموعه‌اي از اموري هستند كه فرستادگان آمريكا در مصر دنبال مي‌كنند تا در آينده نزديك كه دولت جديد مصر زمام امور را به دست مي‌گيرد، اولاً مهره‌هاي آمريكا در آن دولت همه كاره باشند، ثانياً روابط مصر و رژيم صهيونيستي لطمه نبيند و ثالثاً افكار انقلابي مردم مصر نتواند ميدان‌دار و صحنه گردان امور آينده مصر باشد.
موضع گيري‌هاي دولتمردان مصري نيز اين روزها بگونه ايست كه به نظر مي‌رسد آمريكا تا حدود زيادي به اهداف خود نزديك شده و به تحقق آنها اميدوار است.

وزير خارجه مصر، محمد كاظم عمرو، در تازه‌ترين اظهارنظر خود درباره روابط كشورش با رژيم صهيونيستي گفته است: "درحال حاضر دليلي براي بازنگري در معاهده صلح با اسرائيل وجود ندارد". وي يك گام نيز جلوتر رفت و با تأكيد بر اينكه معاهده صلح با رژيم صهيونيستي، عامل اصلي تحكيم روابط مصر با اين رژيم است افزود: "مصر مثل هميشه به تمامي معاهداتي كه با دولت‌هاي ديگر امضا كرده، پاي بند است و تا زماني كه دولت مقابل به اين معاهده پاي بند باشد مصر هم به اجراي آنها متعهد است و روابط مصر و اسرائيل اكنون در اين چارچوب قرار دارد و لذا هيچ دليلي براي تجديدنظر در معاهده صلح ميان دو طرف وجود ندارد."

كاملاً مشخص است كه اين اظهارات، عكس العملي است كه وزير خارجه دولت انتقالي مصر از طرف اين دولت در برابر اقدامات انقلابيون مصري، كه با تسخير سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره سفير و كاركنان آن را فراري دادند و خواستار قطع رابطه با اين رژيم شدند و پرچم اسرائيل را پائين كشيدند، مي‌باشد و او مي‌خواهد به انقلابيون بگويد اقدامات شما از چارچوب قانون خارج است و بر احساس تكيه دارد و دولتمردان مصري زير بار اين خواسته‌هاي احساسي! نمي‌روند. وزير خارجه مصر با بيان روشن‌تري اعلام كرد: "دولت مصر، براساس توافق نامه سال 1340 وين به تمامي تعهدات خود درخصوص روابط ديپلماتيك با كشورهاي ديگر از جمله حفظ سفارتخانه‌ها و حمايت از ديپلمات‌هاي اين كشورها در مصر پاي بند است و حمله اخير به سفارت اسرائيل در قاهره، واكنش مؤسسات مردمي مصر به كشته شدن شش نيروي امنيتي مصري در مرزهاي مشترك با اسرائيل بوده است."

نتيجه‌اي كه وزير خارجه دولت انتقالي مصر مي‌خواهد از اين نكته بگيرد اينست كه حمله مردم به سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره يك اقدام مبتني بر اصول و مباني نبوده بلكه صرفاً در اثر عصبانيت ناشي از كشته شدن نيروهاي مصري در مرز اين كشور با رژيم صهيونيستي صورت گرفته است.
اين نتيجه گيري، دقيقاً برخلاف خواسته‌هاي مردم انقلابي مصر است كه هنگام پائين كشيدن پرچم رژيم صهيونيستي و تسخير سفارت اين رژيم در قاهره، در شعارهاي خود اعلام مي‌كردند سفارت رژيم صهيونيستي بايد تعطيل و رابطه با اين رژيم بايد براي هميشه قطع شود. مردم، نه فقط در اين واقعه بلكه در اكثر تجمعات خود، بارها اعلام كرده‌اند يكي از بزرگترين خيانت‌هاي رژيم حسني مبارك به ملت مصر به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي بود و سقوط حسني مبارك اين فرصت را پيش آورده كه مردم مصر رابطه اين كشور با صهيونيست‌ها را قطع كند و اين لكه ننگ را از دامن خود پاك نمايد.

بنابر اين، اقدامات انقلابيون مصري عليه سفارت و پرچم رژيم صهيونيستي برخلاف آنچه وزير خارجه دولت انتقالي مي‌گويد كاملاً اصولي و مبنائي بوده و در چارچوب آرمان‌هاي انقلابي قرار دارد و اين اختلاف نظر نشان مي‌دهد دولت انتقالي مصر و شخص وزير امور خارجه اين دولت اصولاً با آرمان‌هاي انقلابي مردم بيگانه هستند و زبان مردم را نمي‌فهمند.

تظاهرات ديروز مردم مصر،‌ كه نام آن "بازپس‌گيري انقلاب" بود، كاملاً نشان مي‌دهد آنها براي آرمان‌هاي انقلابي خود احساس خطر مي‌كنند و دولتمردان كنوني قاهره را از جنس خود نمي‌دانند. آنها از رفت و آمدهاي مقامات آمريكا و گفتگوهاي پشت پرده آنان با دولتمردان كنوني مصر بشدت نگران هستند و با شعارهاي خود در تظاهرات ديروز خواستار بازگشت به اصول و آرمانهاي انقلابي و پس گرفتن انقلاب از شوراي نظامي و دولت انتقالي شده‌اند.

در ليبي نيز با سفرهاي پياپي مقامات كشورهاي غربي از جمله آمريكا، خطر مصادره انقلاب كاملاً حس مي‌شود. مردم ليبي، چون هنوز كار قذافي و هواداران او را تمام شده نمي‌دانند، توجه چنداني به رفت و آمدهاي غربي‌ها ندارند و غربي‌ها از همين نقطه ضعف حداكثر بهره‌برداري را براي مهره چيني در حكومت آينده ليبي بعمل مي‌آورند. شرايط ليبي نيز بگونه‌ايست كه زمينه براي نفوذ و بهره‌برداري بيشتر غربي‌ها در اركان حكومتي اين كشور وجود دارد. عمليات نظامي ناتو در ليبي نيز با اين هدف صورت گرفت كه غربي‌ها بتوانند به بهانه حضور فعال در ساقط كردن قذافي، سهم خواهي كنند و آينده كشور ثروتمند ليبي را در دستان خود داشته باشند. سرازير شدن بسياري از ليبيائي‌هاي مقيم آمريكا و اروپا به ليبي و حضورشان در مراكز تصميم گيري نيز اقدامي در همين چارچوب است.

اين واقعيت تلخ ايجاب مي‌كند انقلابيون ليبي، همزمان با ادامه پاكسازي كشورشان از بقاياي حكومت قذافي، درصدد مقابله با نفوذ غرب نيز باشند و مانع تصاحب انقلاب توسط بيگانگان شوند. انقلابيون ليبي و مصر اگر كوتاه بيايند و اندكي غفلت كنند، غربي‌هاي استعمارگر با موج سواري ماهرانه‌اي كه تجربه آن را دارند انقلاب هايشان را تصاحب خواهند كرد. استعمارگران حتي به سهم خواهي نيز قانع نيستند و فقط تصاحب انقلاب هاست كه آنها را راضي مي‌كند.

رسالت:نشانه هاي حزب گلخانه‌اي

«نشانه هاي حزب گلخانه‌اي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم دکترامير محبيان است كه در آن مي‌خوانيد؛رشد سياسي افراد در جوامع باورمند به مردمسالاري در چارچوب احزاب رخ مي دهد وحزب به مثابه آموزشگاهي، بلوغ سياسي را در افراد گرايشمند به سياست متحقق مي کند.اعضاي حزب نخبگاني هستند که درآينده قرار است مسئوليت اداره بخش هاي مختلف کشور را بر عهده گيرند.از اين‌رو وظيفه حساس حزب، آماده سازي نيروها براي حکومت داري و فراتر از آن ساختن سرمايه هاي سياسي است که آينده کشور و نيزخود حزب به آنها و ميزان درک اين نخبگان از واقعيت هاي کشور وابسته است.

هر آموزشي که داراي دو بخش نظري و عملي است؛لزوما بايد در محيط عيني هم تئوري ها را به واقعيت هاي عملي نزديک گرداند.سياست داراي وجه عملي مهمي است که همچون شناگري، تا فرد آموزش ديده در محيط عملي قرار نگيرد؛بدرستي آموخته نخواهد شد.به همين دليل حزب وظيفه همراه گرداني دانش و عمل سياسي را بر عهده دارد.

اما در ايران ما ، متاسفانه احزاب بيش از آن که به بستري براي رشد و بلوغ سياستمداران تبديل گردند؛صرفا ابزاري براي سياستمداران حرفه اي براي چانه زني يا مکاني به عنوان پارکينگ دوران بيکاري است.به عبارتي حزب براي سياستمداران وجود دارد و نه آن که سياستمداران از احزاب برآيند. به همين دليل مفهوم آموزش حزبي در بسياري از اين احزاب شعاري متحقق نشده است.اگر بخواهيم نامي بر بسياري از احزاب ايراني بنهيم بايد آنها را "احزاب گلخانه اي" بناميم.

مشخصات حزب گلخانه اي چيست؟
1. احزاب گلخانه اي در محيط امن و تحت حمايت يک سياستمدار در قدرت پديد مي آيد و بصورت غير طبيعي در فضاي سياست رشد مي کند ولي بدليل فقدان ريشه هاي مردمي که لازمه يک حزب با رشد طبيعي است؛ به محض کنار رفتن يا غفلت باغبان سياسي خود سريعا مي پژمرد.
2. آنچه که در عمل حزب واقعي را از حزب گلخانه اي متمايز مي‌گرداند؛عقلانيت در رفتار وتوقعات و ادعاهاي معقول است؛حزب گلخانه‌اي چون براي بقا فرصتي ندارد مي کوشد سريعا در اولين فرصت هر چه مي تواند امتياز اخذ کند.

3. حزب گلخانه اي، پروژه بوده و محصول يک فرآيند طبيعي نيست.براي هدفي پديد آمده که بايد آن را متحقق کند و از ميدان برون رود.لذا عجله و توقعات نامعقول در رفتار گردانندگان آن موج مي زند.

4. حزب گلخانه اي روابط معقول و دموکراتيکي با اعضاي خود ندارد.همه تصميمات نهايي به يک يا چند فرد بر مي گردد که آنها نيز تصميم گير اصلي نمي باشند بلکه آنها که خود را به ظاهر رهبر حزب مي نمايند فقط و فقط رابطي با کارگردان اصلي هستند که خود در قدرت حضور دارد.پس موضع مستقلي از آنها ديده نمي شود و تصميمات نيز محصول عقل جمعي نيست بلکه اوامر کارگردان خارج از حزب است که به سايرين ابلاغ مي گردد و آنها فقط حق دارند به توجيه اين تصميمات و نه نقد آن بپردازند.

5. در احزاب گلخانه اي همواره يک چيز پنهان نگاه داشته مي شود و آن منبع مالي حزب و تحرکات آن است.معناي اين پنهان سازي آن نيست که گردانندگان حزب گلحانه اي يا اعضاي احتماليش از اين منابع خبر ندارند بلکه همه تا حدودي اين راز را مي دانند ولي چون همگي از آن منتفع‌اند آن را بسان راز مگو در پيش خود حفظ

مي کنند.هرحزبي که نتواند توجيهي براي منابع مالي خود ارائه دهد؛حزب گلخانه اي است .
6. تاريخ سياسي معاصر ايران نشان داده است که متاسفانه اکثر احزاب ايراني، احزاب گلخانه اي هستند و اساسا سپهر سياسي ما محيطي براي رشد احزاب واقعي ايجاد نمي کند.به همين دليل احزاب به سختي مي توانند از سطح يک باند به سطح يک حزب مردمي ارتقاء يابند.

البته اين امر به معناي نفي وجود احزابي که مي کوشند حزبي واقعي باشند نيست؛بلکه اشاره اي به آسيبي جدي در محيط سياسي ايران است.عجيب تر آنکه منتقدان کارکرد حزب معمولا براي نفي حزب گرايي مثال هايي از احزاب گلخانه اي ارائه مي کنند در حالي که اين احزاب ذاتا حزب به معناي واقعي آن نيستند.به عبارتي هيچگاه محيطي مناسب براي نشان دادن کارکرد واقعي احزاب مردمي به‌وجود نيامده که عمل سياسي آنها مورد نقد قرار گيرد .

چندي است بحث از وحدت اصولگرايان در قالب هاي مختلف در رسانه ها بازتاب مي يابد.نگاهي به رفتاربعضي از بازيگران كه تحت نام جبهه حضور يافته اند‌مي تواند ما را با يکي از مصاديق حزب گلخانه اي آشنا سازد.رفتارهايي چون:

1. حضور سياسي بدون آنکه حتي تلاشي براي ثبت قانوني خود نمايند.
2. توقعات فزاينده بدون آنکه وزن سياسي و اجتماعي خود را مشخص سازند.
3. فقدان پايگاه اجتماعي يا حداقل هواداراني که براي آنان و نه فردي ديگر گرد آنان آمده باشند.
4. نامشخص بودن مرامنامه،اساسنامه،خط مشي وتشکيلات حزبي
5. محور اجتماعي حزب (آن که به پيروي از او آمده اند و هواداراني دارد) در خارج از تشکيلات قرار دارد.
6. نامشخص بودن منابع مالي
7. اثبات خود از طريق نفي ديگران
8. تلاش براي امتياز گيري از طريق استراتژي قهر و آشتي
9. تکيه بر لابي گري به جاي اتکاء بر پشتوانه اجتماعي
10. شعارهاي راديکال ولي رفتار معامله گرايانه
11. سخن از تعامل در ظاهر ولي ادامه رفتارهاي جداسرانه
12. فقدان مواضع روشن تدوين شده در حوزه هاي اقتصادي،سياسي و اجتماعي
13. تناقض در مواضع وناتواني در توجيه يا توضيح ابهامات
14. اتخاذ موضع تهاجمي براي گريز از پاسخگويي

آناني که با احزاب گلخانه اي در تعامل سياسي قرار مي گيرند بايد بدانند که:
1. هدف تاسيس اين احزاب کسب امتياز در تعاملات سياسي است؛با امتياز قدرت مي يابند و با عدم کسب امتياز تضعيف مي شوند.

2. آنان براي کسب امتياز توقعات فزاينده اي را مطرح مي کنند؛ولي قدرت ايستادگي بر آن توقعات را ندارند زيرا بقاي آنها به حضور در تعامل است اگر ارتباط قطع شود ؛فلسفه وجودي آنها از ميان خواهد رفت.

3. اين گونه حضور سه هدف را دنبال مي کند؛
الف: کشتن زمان تا پروژه اصلي در غفلت رقيبي که با آن تعامل ظاهري دارد؛به پيش رود و فرصت بازي را از رقيب ظاهرا همراه بگيرند.

ب: با حضور خود کساني را از ميدان بيرون کرده و سردرگمي در جريان مذکور پديد آورند.
ج:با حضور نزديک در مراکز تصميم گيري امکان تصميم گيري عليه کارگردانان اصلي خود را از آنان بستانند.

4. پرسش هايي رابراي شفاف سازي مواضع آنها مطرح کنند؛احزاب گلخانه اي فقط طلبکارانه
مي پرسند و از پاسخگويي گريزانند.

5. پشتوانه اجتماعي آنها را وزن کشي کرده و تسليم ادعاهاي خيالي آنها دال بر حمايت عمومي و آراي بالا نشوند.

6. هر ادعاي آنها مبني بر حمايت ارکان قدرت از آنان پي جويي شده و صحت سنجي گردد.حمايت غير قابل اعلام هيچ ارزشي بر سر صندوق ها ندارد.

ايران:كدام وقاحت؟!

«كدام وقاحت؟!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ايران به قلم علي‌اكبر جوانفكر است كه در آن مي‌خوانيد؛روزنامه در سرمقاله روز چهارشنبه ششم مهرماه با عنوان «چرا توجيه؟!»، نقش مؤثر دستگاه‌هاي نظارتي نظير سازمان بازرسي كل كشور و ديوان محاسبات را در پيشگيري از وقوع فساد، مورد تأكيد قرار داد و با استناد به سخنان دادستان محترم كل كشور يادآور شد كه بخش‌هاي نظارتي كشور بايد سهم خود را در ارتباط با پرونده مربوط به تخلف بانكي برعهده بگيرند و به گونه‌اي موضعگيري نكنند كه گويا هيچ سهمي از اين پرونده برعهده آنها نيست!

در سرمقاله مزبور، جرم و فساد را در هر اندازه‌اي كه باشد مذموم و محكوم دانستيم و با تأكيد بر نفوذ فساد از شكاف‌ها و خلأ‌هاي ناشي از عدم نظارت، اين پرسش را مطرح كرديم كه اگر دستگاه‌هاي نظارتي وظايف خود را به درستي به انجام مي‌رساندند، آيا فسادي مانند اختلاس يا اخلال در نظام اقتصادي كشور به وقوع مي‌پيوست؟ روز چهارشنبه، مجموعه‌اي از رسانه‌هاي زنجيره‌اي تحت انقياد جرياني كه ادبيات تكفيري، وجهه شاخص آن است، با هدايت يك موج تبليغاتي تلاش كرد تا قواي قضائيه و مقننه را عليه سرپرست مؤسسه فرهنگي مطبوعاتي به عنوان نگارنده اين نوشتار تحريك كند و چنين القا كرد كه مجلس و قوه مقننه در انجام وظايف خود اهمال كرده‌اند.

جناب آقاي صادق لاريجاني كه در زنجان به سر مي‌بردند، به اظهار نظري عجولانه در اين زمينه پرداختند و ضمن تأكيد بر نقش دستگاه قضايي در رسيدگي به پرونده تخلف بانكي، تصريح فرمودند كه وقاحت هم حدي دارد.

سرمقاله روز چهارشنبه روزنامه بسيار شفاف و گوياست و در آنجا به هيچ‌وجه نقش دستگاه قضايي در رسيدگي به پرونده مورد سؤال قرار نگرفته، بلكه اين پرسش مطرح شده است كه اگر دستگاه‌هاي نظارتي در انجام وظايف خود اهمال نمي‌كردند، آيا اختلاس يا اخلال در نظام اقتصادي كشور به وقوع مي‌پيوست؟

در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصريح شده است كه بر اساس حق نظارت قوه قضائيه نسبت به حسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاه‌هاي اداري، سازماني به نام «سازمان بازرسي كل كشور» زير نظر رئيس قوه قضائيه تشكيل مي‌گردد.

مقام معظم رهبري در ديدار سال گذشته با مسئولان دستگاه قضايي تصريح فرمودند: «يكي از مشكل‌ترين كارهاي قوه قضائيه اين است كه تحت‌ تأثير جريان‌سازي‌ها قرار نگيرد؛ اين همان «اعدلوا هو اقرب للتّقوي» است... جوّ سياسيِ اعمال شده‌ با دست‌هاي مختلف، روي قوه قضائيه اثر نگذارد. البته كار آساني نيست؛ گفتنش آسان است، اما عمل كردنش بسيار دشوار است».

كساني كه مسئوليت اطلاع‌رساني به رئيس محترم قوه قضائيه را برعهده دارند، بايد افراد باهوش و خبره‌اي باشند، تا خداي ناكرده، رئيس محترم قوه قضائيه كه به قاضي‌القضات شهرت دارند، به سبب اطلاعات ناقص يا جهت‌دار، از دايره انصاف و عدالت خارج نشوند. رسانه‌هاي خبري وابسته به جريان تكفيري، در گزارشي كه از سخنان جناب آقاي صادق لاريجاني در زنجان مخابره كرده‌اند، بنده را به عنوان نگارنده سرمقاله، مخاطب سخنان ايشان دانسته‌اند. اگر اين نشانه روي رسانه‌اي از سخنان رئيس محترم دستگاه قضا صحيح باشد و ايشان، بنده را به دليل سرمقاله روز سه‌شنبه گذشته، بسيار وقيح توصيف كرده باشند، از ايشان سؤال مي‌كنم كه براي شكايت از اين توهين صورت گرفته، به كجا بايد مراجعه كنم؟

نظام جمهوري اسلامي ايران، مبتني بر اصول و مباني اسلام عزيز، يك نظام آزاد و در عين حال قانونمند است. رسانه‌هاي ارتباط جمعي حق دارند با رعايت موازين شرعي و قانوني، آزادانه درباره مسائل جاري كشور به نشر خبر، گزارش، تحليل، مصاحبه و طرح ديدگاه‌ها و نظرات خود و ديگران بپردازند و در اين ميان سعه صدر، متانت، تحمل و بردباري مسئولان كشور، متضمن وجود چنين فضايي خواهد بود.

بدون ترديد رسانه‌هاي ارتباط جمعي نيز عهده‌دار يك نقش نظارتي هستند و بايد با شهامت و جديت، مطالبات مردم را از مسئولان در هر رده‌اي كه هستند، پيگيري كنند. اگر فضاي ترس، تهديد، هشدار و احضار بر جامعه مطبوعاتي كشور حكمفرما شود، نظام اسلامي در عمل از يك ابزار مهم نظارتي محروم خواهد شد و رسانه‌ها قادر به انجام وظايف مورد انتظار نخواهند بود و صد البته هرگز چنين فضايي در ايران اسلامي به وجود نخواهد آمد. صميمانه آرزو مي‌كنيم كه دستگاه قضايي در كوتاه كردن دست مفسدين اقتصادي و عوامل مخرب در نظام اقتصادي كشور در هر جايگاه و موقعيتي كه هستند، موفق باشد.

مردم سالاري:هفته دفاع مقدس و مسووليت اجتماعي سازمان ها

«هفته دفاع مقدس و مسووليت اجتماعي سازمان ها»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم  ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛هفته گذشته هفته دفاع مقدس بود; هفته اي که از يک طرف فرصت بازخواني رشادت ها، سلحشوري ها و جانبازي ها و ايثار و گذشت بزرگ مردان و بزرگ زنان جامعه بزرگ ايران را فرا رويمان قرار داد و از سوي ديگر درد و آلا م و مصيبت ها و مظلوميت هاي ناشي از جنگ را به يادمان ميآورد تا سخاوت و شقاوت را به انديشه بنشينيم و تفاوت گسترده بين آن دو را در دوراني که از روز حادثه ربع قرن دور شده ايم بر ما بنماياند. هفته دفاع مقدس امسال را در حالي پشت سر نهاديم که طبل رسوايي تعدادي از بنگاه هاي اقتصادي کشور نه در ايفاي  مسووليت اجتماعي شان، که بر خيانت آشکار و شرمآور آنها صفحه روزنامه ها و صحنه تلويزيون ها را پر کرده بود و به جاي آنکه در اين هفته بر انسانيت رزمندگان و شهدا حسرت بخوريم، بر خيانت پاره اي از بنگاه هاي اقتصادي حيرت کرديم.اما در چنين غوغايي شاهد ابتکاري از يک بنگاه اقتصادي بوديم که حيفم آمد به زيبايي حرکت او و ايفاي قشنگ مسووليت اجتماعي اش اشاره نکنم که معتقدم بايد با تکثير فراگيرانه بهشت، به محو جهنم پرداخت!

به مناسبت هفته دفاع مقدس در پاسخ به يک دعوت در ميانه هفته به «خانه هنرمندان» رفتم و در مراسم رونمايي از «پوئم سمفوني هاي خرمشهر و حلبچه» شرکت کردم.  اينجا هم سخن از حمايت مالي يک نهاد از يک هنرمند و گروه اش بود اما نه براي منافع مادي و براي يک فعاليت اقتصادي مشکوک، که براي ايفاي مسووليت اجتماعي از طرف اين نهاد و براي احساس مسووليت هنري براي ماندگاري «داستان دليرمرداني که در کوچه هاي خرمشهر از بامي به بام ديگر مردانه جنگيدندواز وجب به وجب آن با دستان خالي و اندک سلا ح دفاع کردند» و براي ماندگاري فاجعه نسل کشي حلبچه و ياد «کودکان و زنان بي گناهي که بدون دفاع در زير بمب هاي شيميايي صدام در کوچه ها و خيابان ها جان سپردند، مادران و پدراني که کودکان شيرخوار خود را در بغل گرفته و افتاده بر زمين جان سپردندو  جانداران ديگر نيز خشکيده بر زمين ماندند.» ميان ماه من تا ماه گردون- تفاوت از زمين تا آسمان است! با مقايسه ميان حرکت اين نهاد و خالق اثر ماندگار «پوئم سمفوني هاي خرمشهر و حلبچه» استاد هوشنگ کامکار و حرکت آن بانکها، زيبايي اين حرکت را تجسم کنيد.

ناگفته نگذاريم که در اين مراسم خوشبختانه رد پايي از انحصار طلباني که همه چيز و همه کس را مصادره مي کنند، ديده نمي شد، خلق يک اثر هنري بدون سفارشي و مستقل برگرفته شده از احساس مسووليت يک هنرمند در قبال شکوه مقاومت در خرمشهر و فاجعه انساني در حلبچه و آن طرف يک نهاد خصوصي که براي ايفاي مسووليت اجتماعي سازمان خود در کنار هم قرار گرفته بودند و همه چيز را از مردم مي دانستند. اساتيد بزرگ موسيقي چون رئيس خانه موسيقي ايران که يک سازمان مردم نهاد است و استاد بزرگ و صاحب نام موسيقي استاد عليزاده از ويژگي هاي بالا ي فني اثر و بين المللي بودن آن سخن گفتند و استاد هوشنگ کامکار که رازهاي نهفته در لحظات بهتآور خرمشهر و حلبچه را در نت هاي هنري خود شرح داد و رئيس اين نهاد که ساده و بي پيرايه با جمع سخن گفت که:«همه بر اين باورند به رغم همه تلا شها براي صيانت از فرهنگ دفاع مقدس و پاسداشت لحظه هاي ناب ايثارگري بهترين انسانهاي روزگار، حق مطلب ادا نشده است،هنوز پرتوي از شعاع خورشيد مشعشع رزمندگان اسلا م به شايستگي منزلت نديده است.

برهمين مسووليت سترگ معنوي، ميهني، ديني، اين بانک پيشقدم شد تا با حمايت از آلبوم موسيقي «پوئم سمفوني خرمشهر وحلبچه» قدمي هرچند کوچک در اندازه بضاعت خود در اين رل خطير بردارد و از اين رهگذر نغماتي ماندگار، حماسي و در عين حال عاطفي و نوستالژيک تقديم اهالي موسيقي و معنا کند.»

اين رويداد مهم که به اختصار شرح آنرا دادم را بهانه کنم و مسووليت اجتماعي بنگاه ها و سازمان ها را يادآور شوم:
«ترنس آرميچل» نظريه پرداز صاحب نام مديريت مي گويد: «مسووليت  سازمان ها اين نيست که صرفا اثر بخش باشند، بلکه مسووليت آنها اين است که به جامعه اي که در آن فعاليت دارند،خدمت کنند».

عصر حاضر را عصر مديريت ناميده اند چرا که هر تصميم يک مدير مي تواند طي يک روند سلسله وار دير  يا زود سرنوشت تمام نهادهاي جامعه را دستخوش تغيير نمايد.

لذا يکي از مسائل و مشکلا ت اجتماعي که طي سال هاي اخير توجه بسياري از صاحب نظران و دست اندرکاران جوامع مختلف را به خود جلب کرده است، عدم توجه و پايبندي سازمان ها و مديران به وظايف و مسووليت هاي اجتماعي شان است.

مسووليت اجتماعي به طور اعم به مجموعه فعاليت هايي گفته مي شود که صاحبان سرمايه و بنگاه هاي اقتصادي به صورت داوطلبانه به عنوان يک عضو موثر و مفيد جامعه انجام مي دهند.

مسووليت اجتماعي مجموعه وظايف وتعهداتي است که سازمان بايستي در جهت حفظ و مراقبت از ارزش ها و کمک به جامعه که در آن فعاليت مي کند براي حفظ اين ارزش ها انجام مي دهد.

مسووليت   اجتماعي، وظيفه اي است بر عهده موسسات خصوصي به اين معنا  که تاثير سوئي بر زندگي اجتماعي که در آن کار مي کند، نگذارد. ميزان اين وظيفه مشتمل است بر وظايفي مانند آلوده نکردن، تبعيض قائل نشدن در استخدام، واگذاري تسهيلا ت و... نپرداختن به فعاليت هاي غير اخلا قي، آگاه کردن مصرف کننده از کيفيت محصول

-همچنين وظيفه اي مبتني بر مشارکت مثبت در زندگي افراد جامعه.
-مسووليت اجتماعي نوعي احساس تعهد به وسيله مديران سازمان هاي تجاري بخش خصوصي آنگونه تصميم گيري نمايند که در کنار کسب سود براي موسسه سطح فرهنگ رفاه و تعهد جامعه ارتقا يابد.
يکي از صاحب نظران در مطالعه اي با عنوان «هرم مسووليت اجتماعي بنگاه»، مسووليت اجتماعي را برآيند چهار مولفه مي داند.

1-نيازهاي اقتصادي
2-رعايت قوانين و مقررات
3- رعايت اخلا ق کسب و کار
4- مسووليت هاي بشر دوستانه

شرح مفصل اين معنا در اين ظرف ميسر نيست، بر مديران و ناظران جامعه است که بنگاه ها را براساس مسووليت اجتماعي با معيارها و موازين نظري که آموزه هاي ديني ما نيز مملو از اين معيارها است ارزيابي کنند و بنگاه هايي که به اين مردم توجه دارند مورد تشويق و تاييد قرار داده و به مردم معرفي کنند تا جهنمي مثل اختلا س هاي اخير نتوانند اعتماد و اميد را يک شبه بدزدند.

در پايان، خرسندي خودم که هويت ارتباطي و روابط عمومي دارم را نمي توانم اظهار نکنم و به روابط عمومي اين بنگاه هاي اقتصادي درود نفرستم که هم توجه به مسووليت اجتماعي بنگاه را خلا قانه وارد فعاليت هاي ارتباطي خود کرد و هم به شايستگي از عهده ساماندهي، برنامه ريزي و برگزاري مراسم مرتبط با آن برآمد.

حمايت:اندر مواضع خانم وزير

«اندر مواضع خانم وزير»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛آمريكا كه در سه دهه حاكميت مبارك بر مصر توانسته بود اين كشور را در جمع متحدان و مجريان طرح‌هاي خود قرار دهد پس از سقوط مبارك با چالشهاي بسياري در مصر مواجه شد. با توجه به اهميت مصر، واشنگتن تلاش كرده تا با رويكرد به طرح‌ها و سناريوهاي متعدد به احياي جايگاه خود بپردازد.

با توجه به نگاه منفي مردم به آمريكا، سياست‌هاي اين كشور بيشتر بر اساس همگرايي با خواسته‌هاي مردمي و بازي ديپلماتيك استوار شده است. در شرايطي كه پيش از اين آمريكا طرح‌هايي همچون كمك يك ميليارد دلاري به مصر، رايزني‌هاي مستقيم هيلاري كلينتون وزير خارجه و سناتورهاي كنگره ، حمايت از تغيير قانون اساسي را انجام داده بود اكنون همسو شدن با مطالبات مردمي را در پيش گرفته است.

در اين چارچوب هيلاري كلينتون، وزير امور خارجه آ‌مريكا در كنفرانس مطبوعاتي مشترك با محمد كامل عمرو، همتاي مصري‌اش در واشنگتن ابراز اميدواري كرد كه وضعيت فوق‌العاده در مصر در نزديك‌ترين زمان ممكن و نه در زمان تعيين شده از سوي شوراي نظامي حاكم اين كشور (پايان ماه مه 2012) لغو شود. واشنگتن در حالي رويكرد مردمي را در قبال مصر در پيش گرفته كه در باب دلايل و اهداف اين رويكرد نكاتي چند قابل توجه است.

اولا چنانكه ذكر شد با سقوط مبارك منافع بسياري از آمريكا در اين كشور حذف گرديد كه مي‌تواند بر كل سياست منطقه‌اي آن تاثيرگذار باشد. اما مهم تر از اين مسئله الگو شدن نگاه ضد آمريكايي مردم مصر است. از گذشته تا كنون تاكيد شده هر تحولي در مصر سراسر كشورهاي عربي را تحت الشعاع قرار مي‌دهد چنانكه سرنگوني مبارك عاملي براي قيام ساير ملت‌هاي عربي در شمال‌آفريقا و حوزه خليج فارس شد. اكنون واشنگتن از تكرار آمريكا ستيزي مصري‌ها در ساير كشورها در هراس است لذا تلاش دارد با هر ترفندي شده به مديريت تحولات اين كشور پرداخته و مانع از اين امر شود.

ثانيا، مصر كه زماني در خط اول سازش بود اكنون به جمع جبهه مقاومت پيوسته است. مهمترين نتيجه آن تقابل با رژيم صهيونيستي و رويكرد ملت مصر به حمايت از فلسطين است. با توجه به شرايط بحراني صهيونيست‌ها، واشنگتن سعي دارد در لواي رويكرد دوستانه به مصر منافع و خواسته‌هاي صهيونيست‌ها را پيگيري نمايد. امري كه هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا خود را متعهد به آن مي‌داند و براي تحقق آن نيز به از هيچ اقدامي فروگذار نيست.بر اين اساس مي‌توان گفت كه مواضع به اصطلاح مردمي هيلاري كلينتون در ديدار با همتاي مصري‌اش براي فريب افكار عمومي مصر براي پايين آوردن شعله‌هاي ضديت با‌ آمريكا است تا شايد بتواند در لواي آن اندك منافع باقي مانده براي آمريكا و صهيونيست‌ها در مصر را حفظ نمايد.

تهران امروز:فقط اختلاس نیست بلکه فتنه است

«فقط اختلاس نیست بلکه فتنه است»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي تهران امروز به قلم حسن وزینی است كه در آن مي‌خوانيد؛ماجرای بزرگترین اختلاس تاریخ کشور در پی خروج مدیر عامل بانک ملی از ایران، برکناری مدیر عامل بانک صادرات و احتمال برکناری شماری از مدیران عامل بانک ها ی خصوصی کشور نه تنها گره ای از این کلاف سردرگم باز نکرده بلکه ابعاد جدیدی بر آن افزوده است.پیش از این تصور می شد اهمیت این اختلاس منحصر به حجم و گستردگی غیر قابل باور آن می باشد. از این رو قابل پیش بینی بود که برخورد با علل و عوامل آن به واسطه ارتباط‌گیری عناصر اصلی اختلاس با لایه های مختلف مدیریتی کشور و زدو بندهای پیچیده و چند لایه چندان آسان نباشد.

این گمانه از همان روزهای آغازین افشاگری رسانه ها پدیدار شد. مسئولانی که اکنون به دلیل قصور و ناتوانی و شاید در معرض اتهام برکنار شده‌اند در صندلی های خود به آرامی تکیه داده بودند و ماجرا را چنان برای افکار عمومی منعکس می کردند که گویی دزدی به کاهدان زده ومحکم کاری اینها در حفظ منابع مالی کشور فتح الفتوحی برای کشور به ارمغان آورده است.

اما در پی فشارافکار عمومی ، ورود مجلس و دستگاه قضایی وبا مصوبه کمیته منتخب دولت، برکناری شماری از مدیران بانکی آغاز شد. برکناری مدیران عامل و ارشد بانک های ملی ، صادرات و چند بانک دیگر - در معرض برکناری- پرونده اختلاس را وارد مرحله تازه ای کرده است که برخورد با همه عوامل و بسترهای این اختلاس کمترین ضرورت و مطالبه ملی مردم محسوب می شود‌ زیرا پس از گذشت یک ماه از رسانه ای شدن این ماجرا، قرائن و شواهد جدی وجود دارد که نشان می‌دهد سوء‌استفاده کلان بانکی اگر در وهله اول یک اختلاس بزرگ بود اکنون بستری برای شکل گیری یک فتنه اقتصادی شده است.

این شواهد را می توان در چند محور ذیل دید . 1 – بزرگترین اختلال در نظام بانکی در سالی سر بر آورده که مسما به سال جهاد اقتصادی است 2 – اختلاس‌گران دارای شبکه‌ای سیاسی و اقتصادی هستند که طی چند سال با تنیدن در تاروپود سیستم بانکی کشور علاوه بر سوء‌استفاده‌های بی حدو حساب ، خواسته و ناخواسته بزرگترین آرمان نظام جمهوری اسلامی در عرصه اقتصادی كه اقتصاد وسیله ای برای جهاد در راه خداست - را زیر سوال برده اند 3 – نگاه اختلاس‌گران به سوء‌استفاده شان از منابع مالی بانکی محدود به کلاهبرداری و حیف و میل اموال کشور و مردم نبوده بلکه آنها با اتکا به قدرت شبکه عنکبوتی خود، اهدافی فراتر از عمل مجرمامه دزدی را دنبال کرده اند.

 4 – در پرتو این اختلاس، کارآمدی سیستم های نظارتی و اجرایی و ...کشور به جد زیر سوال رفته و احیای آن نیازمند پروسه‌ای طولانی و هزینه بر برای نظام جمهوری اسلامی است .

 5 – وقایع روزهای اخیر از قبیل اتهام افکنی دستگاه‌های مختلف نسبت به یكدیگر در قبال ظاهرا مشتی اختلاسگر متخلف - که حتی موجب هشدار رئیس دستگاه قضایی به اتهام افکنان و متهم تراشان شد- نشان می دهد که اختلاس‌گران انگیزه‌هایی فراتر از صرفا سوءاستفاده مالی دارند.

 6 – جبهه‌گیری نیروهای سیاسی کشور در برابر این ماجرا شاید بیش از دلایل فوق فتنه بودن یا تبدیل شدن اختلاس بزرگ را به یک فتنه تازه برای نظام جمهوری اسلامی اثبات کند. با این وصف آیا ساده انگارانه نیست که تصور کنیم همه ماجرا آن است که مشتی سوء استفاده‌گر دست به خزانه کشور برده اند و اکنون هدفی بزرگ که همانا درگیر ساختن نیروهای انقلاب با یکدیگر ، القای ناکارآمدی نظام اقتصادی کشور و عدالت اقتصادی و ... را ندارند.

باوجود چنین نشانه هایی اما تاسف آنجاست که برخی نیروهای سیاسی در برابر این اتفاق بزرگ و مطالبه ملی برخورد با همه عوامل و بسترهای شکل گیری آن ، اگر نگوییم دست به چرتکه لااقل دست به چانه برده و با این مطالبه عمومی به اندازه اهمیت مسئله و انتظار افکار عمومی همراستایی نمی کنند. به طوری که می توان این ادعا را مطرح کرد که برخی تریبون های مدعی پیشقراولی مقابله با فتنه سیاسی کشور این بار به«چانه زنی و چرتکه اندازی » روی آورده اند. همین مسئله است که گمانه فتنه شدن اختلاس را بیش از پیش تقویت کرده است.

در حالی که قاطبه جریان اصولگرا بر برخورد عبرت آموز و تاریخی با اختلاس گران و شبکه حامی آن تاکید دارد برخی دیگر بر خلاف فتنه سیاسی سال گذشته سر در گریبان گرفته اند. آیا این ناشی از عدم باور تبعات خطرناك اختلاس بر شعار های نظام جمهوری اسلامی و یا عدم اعتقاد به سوء استفاده و قصورهای برخی مدیران ارشد اقتصادی کشور نیست ؟ آیا نمی توان گفت که برخی مبارزه با بزرگترین فساد تاریخ اقتصادی کشور را می خواهند به مسلخ منافع جناحی و انتخاباتی برای پایدار ساختن انتفاع انتخاباتی از جریان سیاسی و اقتصادی حاکم بر دولت - هر چند که از نام برخی سران آن ابراز تنفر کرده باشند- ببرند.

آیا می توان پذیرفت که اساسا مشتی فعال سوء استفاده گر به تنهایی قصد داشته اند در برابر کارآمدی نظام جمهوری اسلامی و پیوند وثیق آن با مردم عرض اندام کنند که برخی این چنین نسبت به بستر و انگیزه های این فتنه سکوت تاسف آمیزدر پیش گرفته اند؟ به تاراج رفتن ادعای مبارزه با فساد اقتصادی در سایه سکوت برخی از گروه های سیاسی آیا از همان قسمی نیست که در پرتو به هم ریختن مرزهای حق و باطل رخ می دهد؟ نکند سکوت حمایت آمیز برخی اصولگرایان نسبت به شبکه حامی اختلاس ناشی ازتشخیص نادرست صورت می گیرد و هر گونه رفتار و موضع بعدی آنها در حکم نوشداروی پس از مرگ سهراب تلقی شود. به هر حال نتیجه این سکوت ها آن است که در کنار امیدهایی که به بررسی جامع این فتنه اقتصادی شکل گرفته خبرهای ناخوشایندی از فرار و ردگم کنی اختلاس گران یا مدیران قاصر به گوش برسد.

موج اتهام افکنی ها به دستگاه قضایی نیز خواسته و ناخواسته در راستای مشوش کردن و غبار آلودکردن فضای شفاف مطالبه گری در باب برخورد با همه عوامل فتنه صورت می گیرد. در این شرایط معلوم نیست چرا برخی ها در میدان مبارزه و مقابله با این فتنه نیستند؟

ابتكار: حرکت با چراغ سه‌گانه؟!

«حرکت با چراغ سه‌گانه؟!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛اين روزها عرصه سياست در ايران بسيار متلاطم و پرنوسان نشان مي‌دهد. از يک‌طرف بازيگران عرصه سياست در حال ارزيابي وضعيت خود براي هماوردي در انتخابات اسفندماه هستند. اصولگرايان در دو جبهه، در حال آرايش براي رويارويي‌اند. گروهي تحت عنوان 8+7 و گروهي با عنوان جبهه پايداري بازيگران روي صحنه هستند و اصلاح‌طلبان همچنان پشت صحنه در سکوت و حيرت و سرگرداني، چشم به اتفاقات دوخته‌اند. حاميان دولت هم در کنج ديگر اين رينگ، گرفتار گيجي‌اي شده‌اند که به گيجگاهشان وارد شده است.

از طرف ديگر، سايه شوم اختلاس بزرگ فضاي عمومي را تحت‌الشعاع قرار داده است. بازار «کي بود کي بود» داغ است و البته هر روز دايره گمانه‌زني و افشاگري و تهديد گسترده‌تر مي‌شود. از سويي ديگر، طرح شکايت تعدادي از نمايندگان مجلس از رئيس‌جمهور، بر ابهام وضعيت سياسي افزوده است.

اين‌ها مواردي است که روي پوسته وضعيت سياسي کشور ديده مي‌شود؛ اما اگر بر اين موارد، مسائل زيرپوستي را هم بيفزاييم که هنوز عريان نشده است، به‌خوبي مشخص مي‌شود که درياي سياست بيش از گذشته مواج و هايل و رمزآلود و گيج‌کننده شده. البته سياست در ايران همواره به رمزآلودبودن شهره بوده. کساني در اين عرصه موفق‌ترند که کنش سياسي رمزآلود و مبهم‌تري از خود نشان دهند و چون بازيگران اين صحنه از اصل بازي مهم‌ترند و ايفاکننده نقش‌ها اشخاص هستند و شخص جاي حزب و سنديکا نشسته، بنابراين تحمل هزينه‌هاي کنش‌هاي سياسي بسيار زياد است.

در اين وضعيت، هزينه موضع‌گيري سياسي در کشور بسيار افزايش يافته و احزاب قدرتمند هم وجود ندارند تا بتوانند هزينه‌هاي اقدام سياسي را از دوش فرد بردارند. سياستمداران براي دوري از هزينه‌ها ترجيح مي‌دهند کنش و مسئوليت سياسي را از هم جدا کنند. مسئولان بيشتر مي‌پسندند که از قالب مسئول سياسي خارج شوند و به‌عنوان فعالي سياسي مطرح گردند و با ادبيات آنان سخن گويند. جالب اينکه قضاوت اين افراد پيرامون حوزه مسئوليتشان هم به داوري فعالان سياسي شباهت مي‌يابد. گاهي مسئولي آن‌چنان پرسشگرانه برخورد مي‌کند که توقع دارد مردم پاسخگوي عملکرد او باشند و تصور مي‌کند خود وي هيچ مسئوليتي در اين قبال ندارد.

از سويي به دليل نبود ثبات در فرآيندها و جريانات سياسي، سياستمداران از بازي در دو يا چند ميدان بهره مي‌برند و براساس سابقه ذهني که بي‌ثباتي بر آن سايه افکنده، واکنش‌ها اغلب دو يا چند پهلوست.

بسيار ديده شده که يک نفر هم‌زمان توانسته از منتهي‌اليه جريان اصلاح‌طلب به منتهي‌اليه جريان اصولگرا نقل موقعيت کند و بالعکس و هيچ اتفاقي هم نيفتاده. اکنون که عرصه، محدود به بازيگري اصولگرايان است، دايره برزخ و آدم‌هاي برزخ سياسي بسيار فراخ است.

ازآنجاکه فعاليت‌ها عمدتاً معطوف به قدرت است و دايره فرصت‌ها و امکانات محدود و در حال گردش است، عرصه قدرت فوراً مُهر نزديکي يا دوري از مواضع سياسي گروه‌ها را مي‌خورد و به‌شدت محدود مي‌شود؛ درنتيجه موضع‌گيري شفاف افراد ممکن است موقعيت آنان را به خطر اندازد. شخصي که تا ديروز مسئوليتي داشته و در نقطه مقابل جبهه پايداري بوده، همين‌که مسئوليت از او گرفته مي‌شود، تابلوي اين جبهه را برمي‌گزيند و آن‌که در جبهه 8+7 است، نيم‌نگاهي به پايداري دارد و بالعکس. تعدادي هم منتظر و مترصد فرصت‌اند تا موقعيت و ميزان موفقيت ديگران را ارزيابي کنند؛ لذا در بسياري مواقع حرکت با چراغ سه‌گانه امکان‌پذير مي‌شود.

براي موفقيت در اين بازي سخت لازم است که از قانون همه يا هيچ تبعيت کرد. فرصت‌سازي و يا جلوگيري از فرصت‌سوزي راهبرد منفعت‌محوري است.در اين آشفته‌بازار بالاترين آمار تکذيب در گفتار را به‌دست مي‌آوريم. يک فرد براساس برآوردش از اوضاع، صبح امروز موضعي اتخاذ مي‌کند و بعدازظهر همان روز، با مشخص‌شدن نادرستي ارزيابي‌اش، به تکذيب همان موضع مي‌پردازد و گناه اين دوگانگي عجيب را بر دوش اهالي رسانه بار مي‌کند.به‌عبارت‌ديگر چون قدرت به محور فعاليت همگان تبديل شده، صداقت کيميا و بازار تکذيب و تأييدها پررونق‌تر از هميشه شده. شجاعت در مواضع جاي خود را به منفعت در موقعيت‌ها داده و تا اين قواعد بازي در جريان است، «آش همين است و کاسه همان!»

اين قواعد بايد تغيير کند. فرهنگ سياسي مي‌بايست اصلاح و قواعد بازي سياسي سازمند و ضابطه‌مند شود. يا بايد انگيزه‌ها اصلاح گردد و فعاليت‌ها از منفعت‌محوري و قدرت‌طلبي به خدمت‌رساني و منافع عموم تغيير نمايد يا اينکه بايد براساس قواعد نظام‌هاي مردم‌سالار، ميدان را به‌دست احزاب داد و نقش افراد را به حداقل رساند. کنش سياسي امروز در ايران بسيار خشونت‌زا و خشک و بي‌روح است. کمتر کسي با نگاه به صحنه کنوني دلگير و ملول نمي‌شود. اگر بناست کنش‌ها صميميت‌زا و وحدت‌آفرين و انسجام‌بخش باشد، بايد فرهنگ سياسي را تغيير داد و منطق همه يا هيچ را با منطق نسبيت‌ها جابه‌جا کرد.

آفرينش:حضور کمرنگ نخبگان در مديريت جمعي

«حضور کمرنگ نخبگان در مديريت جمعي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي‌خوانيد؛با توجه به افزايش پيچيدگي ها و گسترش مشکلات و خواست هاي مردم، لزوم به کارگيري مديريت جمعي از سوي دولت ها امري اجتناب ناپذير مي باشد. گستردگي سطح امکانات و مشکلات و عدم اتخاذ سياست هاي درست مديريتي باعث به هدر رفتن وقت و هزينه هاي کشور خواهد شد. اما آنچه مي تواند اين مديريت جمعي را هدفمند و موثر نمايد استفاده از نيروهاي نخبه و صاحب نظر در عرصه هاي مختلف مي باشد.

البته حضور و تاثير مثبت ورود نخبگان به جرگه مديريتي کشور زماني نمود پيدا خواهد کرد که آرا و نظرات نخبگان موافق و مخالف در کنار هم قرار گيرد تا پويايي مديريت نخبه محور بروز پيدا کند. عدم توجه به نظرات و انتقادات صاحب نظران باعث مي شود که روند تصميم گيري ها بر محور نظرات گروهي خاص قرار گيرد و اين امر ضريب اشتباهات را افزايش خواهد داد.

لذا عدم بکار گيري از نيروهاي نخبه در مديريت کشور سبب دلسردي و عدم تمايل نخبگان براي شرکت در مسائل مختلف مي شود و از طرف ديگر با عدم حضور متخصصان و صاحب نظران در عرصه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي ناخواسته افرادي که تخصصي در آن زمينه ندارد در راس امور قرار خواهند گرفت و ضريب مشکلات را دو برابر خواهند کرد .

در همين زمينه رهبر انقلاب اسلامي اشاراتي داشتند و فرمودند: "بايد رئيس جمهور و وزراء اقدامات دولت در بخشهاي مختلف بويژه در خصوص مسائل اقتصادي را كه از مسائل اصلي كشور مورد چالش موافقان و مخالفان است، در جمع نخبگان مطرح كنند تا با استفاده از ديدگاهها و همچنين نظرات انتقادي آنان، هم افزايي بوجود آيد."

اين صحبت هاي ايشان نشان از آن دارد که هنوز آنطور که بايد و شايد از پتانسيل هاي انساني کشور به نحو احسن استفاده نشده است و با ادامه اين روند سرمايه هاي ملي کشور پنهان و بلااستفاده مي مانند و يا با دريافت درخواست همکاري از سوي کشورهاي ديگر براي هميشه از اين ثروت هاي عظيم بي بهره خواهيم ماند.

متاسفانه در حال حاضر فرهنگي ناصحيح موجب شده تا جامعه ما تاب شنيدن و کنار آمدن با مخالفان و منتقدان را از دست داده و به همين سبب خود را از موهبت انتقادهاي سازنده و کارگشا محروم کرده است. بايد در نظر داشته باشيم که نقاط ضعف در برنامه هاي مديريتي کشور بدون شنيدن انتقادات صاحب نظران مشخص نخواهد شد هر چند که تند و گزنده باشد.

 پاسخ هرگونه انتقاد تند و گزنده توجيه و تبيني است که مي تواند صحت و يا نادرستي آن را مشخص کند اما با برخوردي تهاجمي به انتقادات هر چند که غلط بوده باشند باعث سرخوردگي و عدم تمايل نخبگان و صاحب نظران در امر مديريت جمعي مي گردد و اين يعني محروم کردن کشور از ثروتي عظيم.

ملت ما:سازش راه‌حل بحران فلسطين نيست

«سازش راه‌حل بحران فلسطين نيست»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ملت ما به قلم حسين رويوران است كه در آن مي‌خوانيد؛مصوبه اخير كابينه رژيم صهيونيستي در خصوص ازسرگيري شهرك‌سازي‌ها، بار ديگر نشان داد كه گزينه سازش درباره بحران فلسطين به بن‌بست رسيده است. اين مصوبه در حالي به تصويب رسيد كه كميته چهارجانبه صلح درصدد بود براي ممانعت فلسطيني‌ها از طرح درخواست تشكيل كشور مستقل فلسطيني در سازمان ملل متحد، مذاكرات سازش را مجددا به جريان بيندازد. اما در اين باره هم در جامعه فلسطين اختلافات فاحشي وجود دارد.

سرزمين فلسطين از آن فلسطينيان است و هر بخشي از جامعه فلسطيني نگاه ويژه‌اي به ماجراي سازش دارد. آوارگان مدعي مناطق اشغالي 1948 هستند. بخشي ديگر هم در كرانه باختري و برخي هم در نوار غزه زندگي مي‌كنند. آنچه تحت عنوان سازش مطرح است در ارتباط با كرانه باختري و نوار غزه است. اما اسرائيل همين قسمت را هم قبول ندارد و به شهرك‌سازي خود در اين مناطق ادامه مي‌دهد. لذا حتي اگر همه سرزمين 1967 را به فلسطيني‌ها بدهند بيش از نيمي از جامعه فلسطيني خارج از معادله حل و فصل قرار خواهد گرفت.

از مجموع 11ميليون فلسطيني، آوارگان فلسطيني حدود 6ميليون نفر را تشكيل مي‌دهند. و اين آمار نشان مي‌دهد كه اكثريت فلسطيني‌ها در آوارگي به‌سرمي‌برند و حل نكردن مشكلات آنها نمي‌تواند به معناي حل مشكلات فلسطيني‌ها باشد. اكنون مسئله حل و فصل و سازش خارج از محدوده آوارگان است. از سوي ديگر اسرائيل همچنان به سياست‌هاي تجاوزگرانه، اشغال و شهرك‌سازي اصرار دارد.

لذا سازش امكانپذير نيست. زماني سازش به وقوع مي‌پيوندد كه هر دوطرف آمادگي داشته باشند و يك قرارداد و توافق في‌مابين حاصل شود. تا زماني كه اسرائيل بر سياست‌هاي تجاوزگرانه خود اصرار داشته باشد، سازش امكانپذير نيست. از سوي ديگر كميته چهارجانبه صلح يعني امريكا، روسيه، سازمان ملل و اتحاديه اروپا از دهه 90 براي حل بحران بين اسرائيلي‌ها و فلسطيني‌ها در حال تلاش هستند. نقشه راه نتيجه تلاش‌هاي همين گروه است. گفت‌وگو‌هاي عباس و المرت با وساطت اين كميته شكل گرفت.

اما هيچ‌گاه تلاش‌هاي آنها به نتيجه نرسيده است. به همين دليل نيز فلسطيني‌ها به سازمان ملل رفته‌اند. مذاكرات 18 ساله فلسطيني‌ها هيچ‌گاه به نتيجه نرسيده است و به همين دليل ادامه مذاكرات را كاري عبث و پوچ مي‌دانند. كميته چهارجانبه با وجود آن‌كه از تقصير اسرائيل آگاه است، هيچ‌گاه به عنوان يك‌طرف ميانجي و بي‌طرف ظاهر نشده است.

اين گروه همواره از سياست‌هاي تجاوزگرانه اسرائيل حمايت كرده و اين سياست‌ها را ناديده گرفته است. اما اكنون كه فلسطيني‌ها به سازمان ملل مراجعه كرده‌اند و اين امكان وجود دارد كه اسرائيل در نتيجه اين اقدام دچار چالش شود،

اين كميته وارد ميدان شده و پيشنهاد گفت‌وگو مي‌كند و از طرف فلسطيني مي‌خواهد كه يك‌سويه و يك‌طرفه به سازمان ملل نرود بلكه راه‌حل بايد در نتيجه يك گفت‌وگوي دوجانبه باشد. اقدام آنها براي نجات اسرائيل و تحت فشار قرار دادن فلسطيني‌ها است.
   
دنياي اقتصاد:عبور از اختلاس‌هاي نجومي؛ چگونه؟

«عبور از اختلاس‌هاي نجومي؛ چگونه؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم دکتر علی دادپی است كه در آن مي‌خوانيد؛بحث رابطه و ضابطه در اقتصاد ما نه تازه است و نه غیر معمول. یکی از کلیشه‌های ذهنی ما همیشه این بوده است که فقدان ضابطه و وجود رابطه عامل اصلی بسیاری از کمبودها و کاستی‌ها است.

فرض ما همیشه بر این بوده است که اگر ضابطه حاکم باشد، رابطه نمی‌تواند کاری کند. نکته اینجا است که ضابطه به خودی خود نمی‌تواند حاکم باشد و اجرای آن وابسته به انسان‌ها است. جالب است که ما توقع داریم انسان‌هایی که مامور اجرای ضوابط هستند از روابط فارغ باشند. مانند این است که بخواهیم آب را به وسیله آدم‌هایی به تشنگان برسانیم که هرگز تشنه نمي‌شوند، اما آدمی که هرگز تشنه نشود، دیگر از ما آدمیان نیست.

این روزها بحث درباره اختلاس اخیر سه هزار میلیاردی باب است و بسیاری در حال محکوم کردن سیستم بانکی، قانونگذار، مجری قانون، مسوول و خلق و خوی فرهنگی و هزار و یک چیز دیگر هستند. با این حال کسی درباره مکانیسم اعطای اعتبارات بانکی و لزوم اصلاح آن صحبت نمي‌کند. آیا واقع‌بینانه نیست که بپذیریم در شرایط فعلی نه بانکدار و نه وام گیرنده برای پایبندی به ضوابط و خوش حسابی انگیزه زیادی ندارند؟

وام‌های بانکی به ندرت بر اساس قدرت بازپرداخت وام‌گیرنده و برای کسب درآمد اعطا مي‌شوند. وام‌های بانکی در واقع تسهیلات بانکی هستند که به عنوان امتیاز به گروه‌های مختلف مردم و فعالان اقتصادی در راستای سیاست‌های کلان اقتصادی و اهداف توسعه اعطا مي‌شوند. در این سیستم رفتار مسوولانه مشتری و سابقه اعتباری او محلی از اعراب ندارد. تصمیم به اعطای وام بر اساس ویژگی‌های شخص وام گیرنده گرفته نمي‌شود، بلکه تصمیمی است در امتداد سیاست‌های رسمی و از پیش تعیین شده.

در نتیجه بانک‌ها گنجینه‌اي از مطالبات معوق دارند که لرزه به اندام هر کسی مي‌اندازد که روزی هوس سرمایه‌گذاری در بانکداری را داشته باشد. نگرش حاکم بر سیستم بانکی کشور در سه دهه گذشته کسب درآمد نبوده و نیست. هم جامعه، هم دولتمردان و هم بسیاری از کارآفرینان و فعالان اقتصادی، سیستم بانکی کشور را سیستم توزیع اعتبارات مي‌دانند نه بنگاه‌هایی که هدفشان کسب درآمد و سودآفرینی است، همانطور که در دهه شصت دولت بزرگ‌ترین بقالی کشور و مسوول توزیع کالا بود.

 در این نگرش جایی برای بازار سرمایه، عرضه و تقاضای وام‌های بانکی، کاهش ریسک و تشویق خوش‌حسابی نیست. طبیعی است در این سیستم کسی موفق است که با زبان بخشنامه‌ها حرف بزند و پروژه‌اي مطابق آنچه که باب روز و مورد پسند است تعریف کند. سابقه این فرد، درآمدزایی پروژه و امکان کسب سود از محل اعطای این وام در بسیاری از موارد مهم نبوده و نیست. فراموش نکنیم که جالب‌ترین نکته در این اختلاس حجم آن نیست، بلکه بهانه‌های دریافت وام و اعتبارات بانکی در آن است. تقریبا همه این وام‌ها به بهانه پروژه‌های موجه اقتصادی دریافت شده‌اند.

با این حال سیستم بانکی ناگزیر به حفظ ظاهربوده و هست، ولی در جایی که مکانیسم بازار مطرح نیست دوباره بخشنامه‌ها و ظاهرسازی‌های اداری جایگزین شده‌اند. گرفتن وثیقه ملکی و صدور اعتبارنامه بانکی از جمله این سیاست‌ها است. روزی خدمت بزرگواری بودم که سرپرست یکی از شعب اصلی اعطای وام بود و در بانکداری فردی مطلع. مي‌گفت «چقدر وثیقه ملکی مي‌خواهید نشانتان بدهم که به هیچ دردی نمي‌خورند؟ واقعیت اینجا است که وثیقه ملکی هیچ‌وقت جای پول را نمي‌گیرد.» مدت‌ها است که دریافت وثیقه ملکی برای اطمینان از بازپرداخت وام کارآیي خود را در اقتصاد پرتلاطم ما از دست داده است. با این حال نه کسی حرفی مي‌زند و نه پیشنهادی برای اصلاح آن دارد.

در سیستم بانكي فعلي کسی به فکر تحلیل داده‌ها و پیش‌بینی الگوهای رفتاری نیست. دولتی وامی از محل درآمدهایش اعطا مي‌کند و خوشبخت کسی که چنین تسهیلاتی را دریافت مي‌کند. وقتی فرهنگ اداری تمرکزگرایمان را در نظر مي‌گیریم طبیعی است که عامل انسانی در روند تصمیم‌گیری درباره اعطای وام‌های بانکی بار اصلی مسوولیت را به دوش مي‌گیرد و ضریب خطا افزایش نجومی پیدا مي‌کند. راه حل کاهش این ضریب خطا همیشه افزایش عوامل انسانی درگیر بوده است؛ کمیته‌اي برای تایید طرح توجیه، گروهی برای ارزشیابی، کمیسیونی برای تصمیم‌گیری درباره اعطای وام و غيره.

حاصل این کارها تنها پیچیده کردن فرآیند کار و ایجاد یک سیستم بوروکراتیک ناکارآمد بوده است که در آن فرصت برای سودجویی شخصی بسیار است.بحث نبود ضابطه و اولویت رابطه نیست، بلکه بحث درباره ضوابطی است که پیش‌فرض‌هایشان واقع‌بینانه نیست. جابه‌جا کردن عوامل انسانی دراین سیستم به معنای کاهش ضریب خطا و ریسک نیست، بلکه تنها به معنای پیچیده کردن فرآیند کاغذبازی در این مجموعه است. کاش این اختلاس بهانه‌اي باشد برای اصلاح ساختار بانکی و تغییر پیش‌فرض این نهاد از توزیع به يك فعاليت اقتصادي.

لازمه این کار پذیرفتن لزوم وجود سازمانی برای سنجش اعتبار بانکی مصرف‌کنندگان و فعالان اقتصادی است، چیزی شبیه سازمان سنجش کشور که کنکور سراسری را برگزار مي‌کند. بعد از معرفی کد ملی و با توجه به استفاده گسترده از کارت‌های بانکی در حال حاضر امکان ایجاد بانک‌های اطلاعاتی درباره سابقه مصرف‌کنندگان و پیشینه کارآفرینان وجود دارد و زیرساخت بانکی کشور توانایی ایجاد دفاتر سنجش و رتبه‌بندی اعتباری افراد را دارد. داشتن این رتبه‌های اعتباری از یک طرف مسوولیت تصمیم‌گیرندگان را کاهش مي‌دهد و از طرف دیگر مشوق خوش حسابی افراد و بنگاه‌ها خواهد بود. علاوه بر اینها رتبه اعتباری برای مشتریان معیاری برای سنجش عملکردشان است. اینجا است که مي‌توان ضوابطی پایدار و با پیش‌فرضی واقع‌بینانه تعریف کرد که هم بانکدار و هم متقاضی وام بخواهند به آن پایبند باشند.


ارسال به دوستان
زیدآبادی: اصولگرایان خودشان را سرزنش کنند رئیس بانک‌ مرکزی: از هفتۀ اول شهریور با کارت های بانکی ایرانی از خودپردازهای روسی پول برداشت کنید تشکیل دولت ائتلافی و با اختیار ، پیش نیاز موفقیت دولت پزشکیان / پورمحمدی و قالیباف را جذب کنید متفاوت ترین روش آموزش رانندگی در یک عکس تاریخی حمله جدید ائتلاف آمریکایی- انگلیسی به یمن متفاوت ترین عکس فیدل کاسترو علت لغو نشست خبری پزشکیان مشخص شد توییت فارسی حاکم دوبی: پیروزی دکتر مسعود پزشکیان را تبریک می‌گویم دوراهی سرنوشت‌ساز برای حاکمیت ریزش ۱.۱ میلیون تومانی قیمت سکه در بازار موری جی پی؛ بلندترین آسمان خراش حال حاضر ژاپن و مقاومت عجیب در برابر زلزله(+تصاویر) بیانیه مهم کمیته رفاه و تامین اجتماعی در خصوص پیروزی دکتر پزشکیان توصیه‌های معنادار محمد فاضلی به پزشکیان: مواظب مجاهدین شنبه باشید رئیس مرکز ملی فضای مجازی: در ۶ ماهه دوم سال گذشته با حجم حملات سایبری برابر با سه سال گذشته روبرو بودیم اعلام آمادگی صداوسیما برای همکاری با پزشکیان