«وقت تاختن است نه توقف»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛«عليرغم عدم قطعيت درباره ميزان و عمق تحولات در منطقه عربي، يك چيز روشن به نظر مي رسد، پايه هاي استراتژي دولت اوباما در قبال ايران در حال فرو ريختن است». اين بخشي از گزارش «مركز امنيت آمريكاي جديد (CNAS) است كه توسط محقق سرشناس اين مركز- مارك لينچ- تنظيم گرديده است.
سياست آمريكا در مورد ايران- از جمله در دوره اوباما- واضح تر از آن است كه نياز به شرح و توضيح داشته باشد. اذعان به شكست اين سياست ها كه طي ماههاي اخير به دفعات توسط شخصيت ها و محافل رسمي آمريكا مطرح گرديده از وقوع يك بحران جدي در دستگاه سياستگذاري آمريكا و غرب حكايت مي كند. وقوع انقلاب هاي مردمي در كشورهاي وابسته به آمريكا تير خلاصي به سياست هاي آمريكا در منطقه به حساب مي آيد. در واقع فروپاشي رژيم مبارك در مصر و فروپاشي دولت هاي وابسته به آمريكا در تونس، لبنان و اردن در ظرف زماني يك ماهه شوك بسيار بزرگي براي آمريكا بود و اين نشان داد كه آمريكا كنترلي بر مسايل منطقه اي ندارد. آمريكا سالها طرحي را با محوريت كشورهاي عرب جنوب خليج فارس عليه ايران دنبال كرد اما امروز مهمترين ضلع منطقه اي اين طرح يعني عربستان سعودي درگير بحران بقاست، عضو ديگر اين طرح دولت بحرين بوده كه عملا فروپاشيده و هر لحظه اين احتمال وجود دارد كه طوفان تحولات بقيه كشورهاي عربي طرح آمريكا عليه ايران را نيز دربر بگيرد. با اين وصف ترديدي در اينكه همه اضلاع اقتدار منطقه اي آمريكا فروپاشيده، باقي نمانده است.
دو روز پس از نطق اوباما- يكشنبه شب هفته قبل- در ايپك، موسسه نظرسنجي آمريكايي «پيو» در گزارشي نوشت: «بدبيني مردم مصر نسبت به اوباما بيش از بدبيني آنان به بن لادن و القاعده است و اين در حالي است كه حداقل 70درصد مصري ها اذعان دارند كه القاعده يك گروه جنايتكار است». پيو مي نويسد فقط 22درصد مصري ها اعتقاد دارند كه دولت آمريكا در مسير پيروزي شان سنگ اندازي و مانع تراشي نكرده است. در اين ميان «عماد گاد» عضو مركز مطالعات راهبردي الاهرام پس از آنكه اوباما در نطق خود گفت اين مردم مصر هستند كه بايد راه و دولت ايده آل خود را انتخاب نمايند، نوشت: اوباما تا آخرين لحظه از حسني مبارك حمايت كرد و حالا رياكارانه مي گويد نتيجه كار را پذيرفته است. در همين حال رئيس بخش تحقيقات موسسه آمريكايي بروكينگز با اشاره به نطق رئيس جمهور آمريكا، طي يادداشتي نوشت: اوباما قادر نبود با شفافيت درباره نقش مورد اعتراض آمريكا در منطقه سخن بگويد.
واقعيت اين است كه اوباما طي سه سال اخير ضربات سنگيني دريافت كرده و مي توان گفت طي 6 دهه گذشته او ركورددار دريافت اين ضربات بوده است. آمريكا در سال 1370 گمان مي كرد با فروپاشي بلوك شرق مي تواند به راحتي بر دنيا سيطره پيدا كند و از اين رو بوش اول با جسارت زيادي اعلام كرد: «ما يك قرن آمريكايي را در پيش رو داريم» و پس از آن بود كه آمريكايي ها با طرح مهار دوگانه به سمت مهمترين نقطه تعارض يعني انقلاب اسلامي آمدند. همزمان دستگاههاي مختلف سياسي، اطلاعاتي، رسانه اي و نظريه پردازي آمريكا به راه افتادند تا «پايان تاريخ» را از طريق تهديد به «نبرد تمدن ها» با محو اسلام بنام تمدن آمريكا به ثبت برسانند.
بر مبناي اين نظريه نئوكان ها كار را در سال 2000 بدست گرفتند و با استفاده از ظرفيت ماجراي 11سپتامبر تلاش كردند تا تحقق پايان تاريخ را بسيار نزديك گردانند. اما بوش در ميانه راه فهميد كه كار تا چه اندازه دشوار است از اين رو او كه در سال 2004 از ايران به عنوان يكي از محورهاي شرارت نام برده بود، دو سال بعد از ايران خواست كه مذاكره را براي حل مشكلات منطقه بپذيرد اين در واقع اعتراف به ناتواني بود. براساس اين سياست، آمريكا فرماندهان و سفراي خود را در منطقه جابجا كرد به تعبير خودشان جنگ سالاران رفتند و مرداني كه اهميت ديپلماسي عمومي را درك مي كردند جايگزين آنان شدند. آمريكا اين همه را در فضايي پرابهام دنبال كرد يعني از يك سو از افزايش نيرو در افغانستان حرف مي زد و از سوي ديگر كاهش نيرو در عراق را دنبال مي كرد.
از يك سو بر ميزان و شدت تحريم ها عليه ايران مي افزود و همزمان اصرار داشت مذاكره با ايران را فعال نگه دارد. اين فضاي متناقض بخوبي نشان مي داد كه آمريكا سياست مدون و كاملي درباره ايران ندارد و اساساً نمي داند كدام روش درباره ايران به نتيجه مي رسد. به همين خاطر ما در ارديبهشت سال 88 شاهد ارسال دو نامه از سوي اوباما به مقامات ارشد ايران مبتني بر درخواست مذاكره و همكاري و نيز اعزام دو نماينده غير رسمي بوديم و ظاهراً همه چيز نشان گر آن بود كه اوباما مي خواهد سياست آمريكا درباره ايران را بازنويسي كند ولي با شروع اغتشاشات خرداد و تيرماه 88 اوباما بار ديگر به ادبيات بوش بازگشت. در واقع آمريكا تاكنون نتوانسته پاسخ مهمترين سؤالات خود را درباره ايران دريافت كند.
«مارك ينسچ» عضو مركز امنيت آمريكاي جديد در گزارش خود نوشته است: «موجي از شورش كه جهان عرب را به لرزه درآورده تأثيرات شديدي بر استراتژي آمريكا در قبال ايران داشته، بحث بر سر اين است كه آيا تحولات موجب تحكيم ايران شده، يا تضعيف آن نقش تهران در دامن زدن به آشوب ها- انقلاب ها و يا بهره برداري از آن چيست. تعامل كشورهاي عربي جديد با جمهوري اسلامي چگونه خواهد بود. او در ادامه براي آنكه به قول خودش جلوي ضرر بيشتر را بگيرد به دولت اوباما توصيه كرده است كه: «1- دولت آمريكا همسويي خود را با عموم مردم در جهان عرب تبيين نموده و تعهد عملي به آن را نشان دهد 2- يك مبارزه استراتژيك طراحي شده عدم ارتباط ايران با شورش - انقلاب هاي- اخير و كاهش قدرت نرم ايران را برجسته نمايد و از مباحثي كه تهران را به مركز تحولات منطقه اعلام مي كند، اجتناب نمايد. 3- دولت در مواجهه با ايران به هيچ وجه نبايد از جنگ حرف بزند چرا كه محاسبات جنگ نوعاً نادرست و شتاب زده اند.»
در شرايطي كه آمريكا يا ارزيابي درستي از ايران ندارد و يا ارزيابي آن يك سره از بد بودن شرايط آمريكا حكايت مي كند، اوباما چاره اي جز وقت گذراني ندارد. اين شفاف ترين تصوير امروز آمريكاست و برهمين اساس دستگاه سياست خارجي ما و مجموعه تصميم گيراني كه در حوزه هاي تخصصي به كار مشغول هستند، بايد انگاره سازي هايي كه به غلط از اقتدار آمريكا حكايت مي كند، فاصله بگيرند. شرايط دشمن، امروز شرايط دشمني است با جبهه اي در هم ريخته. از اين رو امروز را بايد روز «پيش روي» در جغرافيايي به وسعت جهان نام نهاد البته پرواضح است كه اين پيشروي ماهيتي فيزيكي ندارد.
اين جبهه اي است نرم كه ما مي توانيم با توكل و توسل به خداي متعال و با تكيه به صدها مشتركات فرهنگي و نقاط مطلوب وارد ميدان شويم امروز براي حوزه هاي علميه و دانشگاههاي ما و براي هر كس كه امكاني براي ارتباط با مسلمانان جهان دارد، بهترين فرصت است. نبايد با تحليل هايي كه ريشه در ناباوري دارد و جمع بندي هايي كه معلوم نيست در كجا پخت و پز شده اند، فرصت پيش رو را كه خداي متعال در اختيار ما گذاشته و محصول زحمات امام و رهبري و خون هزاران شهيد و جانباز است، ارزان از دست بدهيم و مبادا خداي ناكرده، دشمن رو به هزيمت، تجديد روحيه و سازمان نمايد.
جمهوري اسلامي:نگاه راهبردي به حقوق آوارگان فلسطيني
«نگاه راهبردي به حقوق آوارگان فلسطيني»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛به موازات وقوع تحولات بنيادي در منطقه كه "موازنه استراتژيك" را به نفع فلسطينيها تغيير داده، دادههاي آماري هم نشانگر بهبود وضعيت جمعيتي فلسطينيها در مقايسه با اشغالگران است.
سازمان مركزي آمار فلسطين طي گزارشي اعلام كرد جمعيت فلسطينيها در سراسر جهان 11 ميليون نفر است. اين درحالي است كه 63 سال پيش در روز تشكيل رژيم اشغالگر صهيونيستي، جمعيت فلسطينيها 4/1 ميليون نفر بوده است. همين گزارش تعداد فلسطينيهاي ساكن نوار غزه و كرانه باختري را به تفكيك 5/1 و 4 ميليون نفر و جمعاً 5/5 ميليون نفر ذكر نموده و جمعيت يهوديان را 7/5 ميليون نفر تخمين زده است. اين درحالي است كه صهيونيستها اثرات وخيم جنگهاي 33 روزه عليه لبنان و جنگ 22 روزه عليه غزه در مهاجرت منفي صهيونيستها و فرار آنها از فلسطين اشغالي را در كاستن از جمعيت واقعي يهوديان منظور نكردهاند.
برخي گزارشها نشان ميدهد كه طي سالهاي اخير، روند مهاجرت و "كوچ اجباري" به فلسطين اشغالي، بسيار كمتر از روند فرار صهيونيستها بخاطر ترس از جنگ و نوميدي از آينده رژيم صهيونيستي بوده است.
موسسه آمار فلسطين همچنين پيشبيني كرده است كه طي 10 سال آينده، حتي در همين آمار ظاهري هم جمعيت ساكن فلسطين حداقل 4 درصد بيشتر از جمعيت يهودي خواهد بود، مشروط بر آنكه روند خروج صهيونيستها از فلسطين اشغالي و انصراف آنها از ماندن در اسرائيل، "صفر" در نظر گرفته شود، در غير اينصورت باز هم رقم فلسطينيها به مراتب افزونتر خواهد شد.
اكنون بهتر ميتوان درك نمود كه چرا مقامات صهيونيستي تا اين اندازه با طرح بازگشت فلسطينيها به خانه و كاشانه خود در فلسطين مخالفند. آنها ميدانند كه با تحقق بازگشت آنها، "اكثريت عددي" به طرز انكارناپذيري به نسبت 2 بر يك به نفع فلسطينيها خواهد شد و در عين حال طرحهاي "آژانس يهود" براي كوچ اجباري صهيونيستها و تشويق يهوديان براي مهاجرت به فلسطين اشغالي، نقش بر آب ميشود. در همين حال، حدود 5/5 ميليون فلسطيني در ساير كشورهاي جهان زندگي ميكنند و نسلهاي جديد حتي در خارج از فلسطين متولد شدهاند و از ديدن سرزمين مادري خود محرومند.
آنچه در اين ميان اهميت دارد اينست كه پس از تحقق طرح آشتي ملي، محمود عباس و تشكيلات خودگردان از اين فرصت براي تجديدنظر در "تعهدات يكطرفه" به صهيونيستها بهره گيري كنند و طرحهاي تحميلي اشغالگران را خنثي و عقيم سازند. نبايد از نظر دور داشت كه در مذاكرات حاشيه اجلاس "آناپوليس"، بنيامين نتانياهو سعي كرد سياست رژيم صهيونيستي مبني بر نفي "حق بازگشت فلسطينيها به شهرها و روستاهاي خود را تحميل نمايد و مانع بازگشت 5/5 ميليون فلسطيني به سرزمين مادري شود.
جنبش "حماس" در بيانيهاي به مناسبت شصت و سومين سالگرد تشكيل رژيم صهيونيستي ضمن اعلام وفاداري به آرمان فلسطين تصريح نمود: حق بازگشت مهاجرين فلسطيني به سرزمين خود كه به اجبار از آن بيرون رانده شده اند، حق فردي و اجتماعي غيرقابل تصرف و انكار است و با مرور زمان ساقط نميشود و هيچ مرجعي نيز نميتواند آنرا لغو يا معاوضه كند. اين نكته اشاره به طرحي دارد كه سعي ميكند حق بازگشت فلسطينيها را با پرداخت مبلغ ناچيزي به عنوان "غرامت"، خريداري و با پول معاوضه كند.
موضوع مهم ديگر به ناكامي صهيونيستها در اجراي طرحهاي مهاجرت و اسكان يهوديان در سرزمينهاي اشغالي مربوط است كه تحت نظر "آژانس يهود" براي بيش از 95 سال به اجرا درآمده و عملاً بخاطر تفاوت نرخ زايش فلسطينيها و يهوديان، به طرحي ناكارآمد و بيهوده تبديل گرديده است. علاوه بر اين، آژانس يهود و رژيم صهيونيستي با تشويق يهوديان به زادوولد بيشتر و اعطاي جوايزي براي ازدواج و توالد و تناسل بيشتر، سعي داشته "برتري جمعيتي" براي يهوديان تدارك نمايد كه آن طرح نيز شكست خورده است.
موضوع ديگر به تلاش صهيونيستها براي "تغيير بافت جمعيت" در سرزمينهاي اشغالي مربوط ميشود كه با ايجاد حلقههاي بسته، سعي بر اين بوده است كه يهوديان در فضاهاي جداگانهاي در شهركهاي صهيونيستي مستقر شوند تا اولاً از اختلاط آنها جلوگيري شود و تدابير امنيتي، از يهوديان اشغالگر محافظت بيشتري شود و ثانياً يهوديان با مشاهده جمعيت افزونتر فلسطيني احساس ترس و دلهره بخاطر كمبود جمعيت، نداشته باشند و به همين دليل به مهاجرت منفي و بازگشت به زادگاه خود در غرب، روسيه و... دست نزنند.
اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه تقريباً تمامي نسل اول يهوديان مهاجر بخاطر عدم تطابق وضعيت عيني با شرايط ادعائي آژانس يهود، احساس كردهاند فريب خورده و اكثراً به زادگاه اوليه بازگشتهاند براي مهار همين "بحران جمعيتي"، آژانس يهود تصميم به ايجاد شهركهاي صهيونيستي گرفت كه اكثريت عددي يهوديان را درون يك حلقه بسته و داخل شهركهاي صهيونيستي ثابت كند!
انتشار آمار جمعيت فلسطينيها و برتري مطلق آنها از نظر جمعيتي در مقايسه با يهوديان به خوبي نشان ميدهد سياستهاي صهيونيستي در مقياس جهاني، حتي از ديدگاه "جمعيت شناسي" نيز ناكام و عقيم بوده است. امروز بهتر ميتوان دريافت كه اصرار بر حق بازگشت مهاجرين فلسطيني، چه معني و مفهوم عظيم و عميقي را بهمراه دارد و توطئههاي صهيونيستي براي ناديده گرفتن اين حق طبيعي و طرح معاوضه حقوق فلسطينيها با يك غرامت ناچيز، چه اهداف پليدي را دنبال ميكند و پذيرش آن چه خيانت بزرگي محسوب ميشود.
موضوع
حياتي در مقطع كنوني، شتاب گرفتن فرار صهيونيستها از سرزمينهاي اشغالي در
پرتو تحولات اخير منطقه است كه ابرهاي نااميدي و بياعتمادي به سران
جنايتكار رژيم صهيونيستي را در سراسر فلسطين اشغالي در نزد يهوديان مهاجر
پراكنده ساخته است. يهوديان مهاجر به اميد واهي فريب خوردند و به
سرزمينهاي اشغالي كشانده شدند و امروز با احساس ناكامي و شكست، همچنان
ترجيح ميدهند به جائي بروند كه اميدي براي زنده ماندن آنها وجود داشته
باشد. اين پديده، عامل ديگري براي كاهش جمعيت صهيونيستها در سرزمينهاي
اشغالي فلسطين است كه اتفاقاً هر روزه تشديد ميگردد.
رسالت:طرح هايي كه از دل يك ديدار در ميآيد
«طرح هايي كه از دل يك ديدار در ميآيد»عنوان سرمقالهِ روزنامهي رسالت به قلم دكتر حشمت الله فلاحت پيشه است كه در آن ميخوانيد؛هنگام ديدار نمايندگان مجلس با رهبر معظم انقلاب، يكي از نمايندگان مجلس خارج از برنامه تنظيم شده از سر جاي خود بلند شد و متني را در مدح رهبري قرائت كرد و ايشان نيز پس از پايان سخنراني خود، با اشاره به گفتههاي آن نماينده محترم فرمودند: ما همه خدمتگزار مردم هستيم، من كار خودم را انجام ميدهم و شما هم كار خودتان را انجام دهيد و اين گونه عبارات هم به ضرر من است و هم به ضرر شما و هر چند ميدانم چنين سخناني از سر خلوص باطن گفته ميشود ولي كمكي به كارها نميكند و... (نقل به مضمون)
آخرين ديدار نمايندگان مجلس هشتم با رهبر انقلاب را از زواياي مختلفي تحليل ميكنند، اما به اعتقاد من در يك قالب كلي تحليلي ميتوان گفت: ايشان به گونهاي كم سابقه، نوعي نظارت دقيق و كاربردي را بر رفتارهاي مجلسيان نشان دادند. طوري كه در نوع نگاه ايشان علاوه بر تقدير از نقاط قوت مجلس نقدهاي ظريف و توصيههاي جدي نيز وجود داشت و تنها موردي كه در برخورد ايشان جايگاهي نداشت، توجه به اظهار ارادتهاي بعضا توام با مداحي و كاربرد الفاظ مختلف در مجلس يعني از جايگاهي بود كه از آن انتظار عمل ميرود تا حرف. لذا به اعتقاد بنده به عنوان يكي از نمايندگان مجلس هشتم، حاشيه و متن ديدار چهارم، پيامهايي جديتر از هميشه داشت.
1. عزت در ديپلماسي پارلماني:
تقدير
از ديپلماسي پارلماني و موضعگيريهاي دقيق سياست خارجي مجلس شوراي اسلامي
بيسابقه بود. واقعيت اين است كه در شرايط پيچيده امروز دنيا كشور ايران در
مقابل انتخابهاي جدي و بزرگ قرار گرفت. اگر در دو سال اول مجلس موضوع
هستهاي، مسئله اصلي سياست خارجي براي مجلسيان بود، در سال سوم تشديد فضاي
جنگ رواني آمريكا و همتايان غربي و سپس موضوع انقلابهاي مردمي در جهان
اسلام، اساسي شد.
نوع واكنشهاي مختلف نمايندگان مجلس در قالب بيانيه، موضعگيري، نطق و حضور موفق در اجلاس بينالمللي، پارلمان ايران را به بزرگترين حامي حركتهاي آزاديبخش در خاورميانه و شمال آفريقا تبديل كرد. طوري كه براي نخستين بار، برخي دولتهاي منطقه از موضع و مرجع دولتي به جنگ مجلس ايران آمدند و همين اقدام نيز در تقويت و تنوير جايگاه مجلس كشورمان بيتاثير نبود. كميسيون امنيت ملي مجلس بايد براي آينده برنامههايي جدي داشته باشد. چون كماكان بازي غالب در خاورميانه، جنگ استكبار و انقلاب است.
2. سه چهره جديد تهديدات در حوزههاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي
«اقتصاد»
تضعيف دين و وحدت شكني، سه چهره جديد تهديدات كشور در ابعاد قديمي
اقتصادي، فرهنگي و سياسي است. بخش عمده توصيههاي مقام رهبري مربوط به نگاه
عقيدتي به حفظ اركان اسلامي جامعه و نگاه مديريتي به حوزههاي اقتصادي و
سياسي بود. نام بردن از تفكر الحادي و تلاش دشمنان نظام جمهوري اسلامي براي
تزريق و توسعه آن، به منزله يك هشدار جدي بود. الحاد در جوامع غربي حاصل
كنار گذاشتن دين است ولي در جوامع اسلامي ميتوان آن را ناشي از انحراف
شديد از حوزه دين دانست. در دو سال اخير كه مجلس و دولت بودجه فرهنگ كشور
را به گونهاي بيسابقه افزايش دادهاند، يكي از دلايل اين تهديد فرهنگي،
كم تدبيريهاي اجرايي دولت و ضعفهاي نظارتي مجلس است. كميسيون فرهنگي مجلس
موظف است در سال آخر، طرح قانوني و سياستهاي نظارتي تازهاي را در اين
باره تعريف و اجرا نمايد.
اقتصاد را در شرايط كنوني به عنوان پاشنه آشيل ايران تعريف كردهاند. يعني جايي كه قرار است اقداماتي بزرگ در آن شكل گيرد، دشمنان كشورمان ميخواهند شرايط دشواري را بر آن تحميل نمايند.
اين حوزه، حوزهاي است كه دولت و مجلس نبايد براي كار در آن «خط قرمز» تعريف كنند. روابط بايد كاملا مديريتي تعريف شود، يعني هر گونه اختلاف سياسي حتي در شرايط پيش انتخاباتي نبايد منجر به معطل ماندن حوزه نيازهاي اقتصادي مردم شود. مردم در تحمل رياضتهاي اجراي قانون هدفمند كردن يارانهها، فداكارانه عمل ميكنند، لذا خيلي زود بايد نخستين جرقههاي اشتغال و توسعه ناشي از كار جديد دولت شكل گيرد. همسويي دولت و مجلس در موارد ذيل ضروري است: تداوم نظارت و مقابله با گراني و تورم، افزايش سرمايه بانكها جهت اعطاي تسهيلات به بخش صنعت، جهت رسيدن به هدف 5/2 ميليون شغل در سال، ايجاد اطمينان رفاهي – بيمه، سلامت و عدالت توزيعي – جهت تامين اهداف قانون برنامه پنجم توسعه، جذب سرمايههاي داخلي و خارجي در حوزههاي بالنده اقتصادي و ايجاد رونق در شهركهاي صنعتي و مناطق ويژه اقتصادي و حداكثر استفاده از فرصتهاي سياسي پيش آمده در مرزها و منطقه، جهت ايجاد روابط سودآور و اشتغال آفرين اقتصادي و سرانجام ايجاد سامان عدالت قابل ارزيابي و ملموس و فارغ از حرفها و شعارهاي تكراري گذشته.
ضمن آنكه هنوز بخشهايي از نيازهاي مردم كه حتي در قانون برنامه بر دفع آنها تاكيد شده مرتفع نگرديده است از جمله اين موارد ميتوان به نيازهاي ذيل اشاره كرد: ضرورت اصلاح ماده 147 و رفع مشكل اسناد املاك مردم بيگناهي كه نميتوانند از تسهيلات نوسازي امروز دولت استفاده نمايند.
قانون خارج كردن پادگانها و اماكن نظامي از شهرها، تامين نرخ رشد 8 درصدي اشتغال و نرخ بيكاري كمتر از 7 درصد و رسيدن به ميانگينهاي عمران، عدالت و رفاه برنامه.
در حوزه سياسي، باز هم تاكيد بر وحدت در متن توصيهها بود. در نظام جمهوري اسلامي اختلاف نظر به شرطي كه اثر تخريبي بر روابط سياسي نداشته و براي سامان مديريتي جامعه تبعات تاخيري ايجاد ننمايد و بويژه آنكه به محلي براي سوء استفاده و اجراي طرحهاي دشمنان كشور تبديل نشود. بر اساس سه حريم فوق ميتوان سياستهاي نظارتي مجلس بر دولت را سامان داد. در مواردي كه نيازي به مصلحت انديشي نيست، مصلحت انديشيهاي تفريطي نمايندگان بر امر نظارت اثر سوء خواهد داشت ضمن آنكه افراط سياسي و عدم انعطاف نيز به سرعت و كارآمدي اجرايي دولت صدمه ميزند.
دغدغههاي امروزين مجلس در قبال هزينه كرد خارج از شمول بخشي از بودجهها و فراتر از آن عزم برخي از مجريان براي فرار از شمول تكاليف نظارتي ديوان محاسبات، طبيعي است. هنوز خواست انقلاب در خصوص شفاف شدن درآمد و هزينه نفت در كشور به طور كامل تامين نشده است.هنوز اساسنامه نفت پس از سه دهه به تصويب نرسيده است.
صدور مجوزهاي مختلف براي شركت ملي نفت ايران، عدم شفاف سازي درآمدهاي داخلي و خارجي فروش، فلهاي بودن درآمد ميعانات گازي و... نيازمند قوانين شفاف ساز، پيش از طرح لوايح بودجه سنواتي در مجلس است. چون متاسفانه ضمن بودجه امكان چنين تغييرات گستردهاي براي مجلس وجود ندارد.
بنابراين از دل توصيههاي جدي مقام معظم رهبري به مجلس طرحها و اولويتهاي عمدهاي بيرون ميآيد. هر كميسيون بايد حداقل سه اولويت اصلي خود را از ميان انبوهه طرحها و لوايح موجود مشخص نموده و آن را در اختيار هيئت رئيسه قرار دهد. سپس در جلسه مشترك هيئت رئيسه و روساي كميسيونها طرحهاي ارائه شده به ترتيب اولويت شماره گذاري شوند تا در ماههاي باقيمانده از عمر مجلس هشتم تكليف قانوني آنها روشن گردد. البته در ابتداي مجلس هشتم تصميم مشابهي گرفته شده ولي باقي ماندن دستور كارهاي مختلف نشانه بازبيني اولويتها است.
در مورد خاص طرح نظارت بر نمايندگان نيز اولويت كار مشخص است. مجلس حتما اين طرح را در قالب عملياتي آن نهايي خواهد ساخت. اما در عين حال انتظار ميرود لاپوشاني كجرفتاريهاي معدودي از نمايندگان منجر به ظلم به ديگران و خاصه ظلم به جايگاه مجلس نشود.
ساز و كارهاي تعريف شده و قانوني براي اين تمييز و تشخيص وجود دارد. همان طوري كه هيچ قانوني نميتواند آزادي نطق و عمل نماينده در حوزه اختيار قانون اساسياش را محدود نمايد، قوانين موجود نيز حريمي براي تخلف و سوء استفاده از قدرت قانونگذاري و نظارتي نمايندگان نميشناسد. با دقت بيشتر در اجرا، بسياري از دغدغهها بر طرف ميشود.
و
سرانجام اينكه نوع رفتار نمايندگان تا انتخابات 12 اسفند آينده نبايد به
دغدغهاي براي اهداف مديريتي كشور تبديل شود. به دليل عدم استقرار نظام
حزبي در كشور، هنوز امكان شفاف سازي رفتارهاي سياسي – انتخاباتي وجود
ندارد. اگر نمايندگان در بازي قدرت و ثروت به مجلس راه يابند، روح استقلال
آن تضعيف خواهد شد.
همگان در درجه اول در ايجاد نشاط لازم براي مشاركت
حداكثري مردم و در درجه دوم براي سالم سازي فضاي رقابت سياسي ميان نخبگان
مكلف هستند.
خراسان:چالش بر سر نرخ بيمه و ديه قواي ۳ گانه مقصرند؛ نه مردم
«چالش بر سر نرخ بيمه و ديه قواي ۳ گانه مقصرند؛ نه مردم»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم آرين رضايي است كه در آن ميخوانيد؛کالبد شکافي چالش روزهاي اخير بر سر رابطه نرخ بيمه و ارزش ديه نشان مي دهد که بيشترين تقصير متوجه قواي ۳ گانه است که متاسفانه بار و فشار هزينه هاي ناشي از حق بيمه شخص ثالث و اداي حق ديه بر دوش مردم گذاشته شده است و گفت وگوي ويژه خبري يکشنبه شب به وضوح نشان داد که هر کس خويش را حق مي داند. البته اين که ديه حق الناس است و ارزش آدمي بيش از ميزان ديه است، ترديد ندارم؛ اما ناديده گرفتن واقعيت هاي تلخ نهفته در بطن حوادث رانندگي و دشواري هاي ناشي از وقوع حوادث ياد شده از يک سو و تلاش قواي مقننه، قضاييه و مجريه براي پيشبرد نظر خويش، تنها و تنها حقوق مردم را مخدوش مي سازد. بيان چند پرسش کليدي نشان مي دهد که قصور قواي ۳ گانه چيست؟
۱ - قوه قضاييه که مدافع افزايش حق ديه به عنوان حق الناس است و گويا به پيامدها و بسترهاي لازم براي اجراي قانون چندان توجه ندارد، پاسخ دهد وقتي پرداخت ديه تصادفات رانندگي نه براساس روز حادثه که بر مبناي روز اداي حق ديه است، چه کسي بايد هزينه اطاله دادرسي در محاکم قضايي را متقبل شود؟ مردم يا قوه قضاييه؟ هر چند به حکم شرع حق ديه، يوم الاداست نه يوم الحادثه، اما وقتي يک پرونده منتهي به پرداخت حق ديه بين يک تا چند سال طول مي کشد، طبيعي است که شرکت هاي بيمه براساس تعهد خود ديه پرداخت خواهند کرد و مابه التفاوت آن را بايد فرد خاطي پرداخت کند، چه بسا اگر قوه قضاييه بتواند پرونده هاي قضايي مربوط را در کمتر از يک ماه به فرجام برساند و قطعي کند، ديگر زنداني شدن افراد به دليل ناتواني در پرداخت حق ديه موضوعيت نداشته باشد. آيا قوه قضاييه مي پذيرد ما به التفاوت حق ديه تصادفات رانندگي ناشي از اطاله دادرسي را خود پرداخت کند نه اين که به نادرستي بر دوش مردمي گذاشته شود که هيچ نقشي در طولاني شدن روند رسيدگي به پرونده هاي قضايي ندارند؟ آيا قوه قضاييه اين قول را به مردم مي دهد که چند سال ديگر از افزايش زندانيان ديه گلايه نکند و دست استمداد به سمت خيرين و دولت دراز نکند؟ و ...
۲ - قوه مجريه به عنوان مدافع حقوق مردم بايد پاسخ دهد چرا مردم هم بايد خودرو توليد داخل را گرانتر از قيمت صادراتي اش بخرند، آن هم خودروهايي که اکثر آن ها فاقد استانداردهاي لازم و در سطح جهاني است، هم در جاده هاي ناامن رفت و آمد کنند، هم ضعف شرکت هاي بيمه را با پرداخت حق بيمه زياد جبران کنند، هم خسارت ناشي از ضعف نظارت پليس در جاده ها و بزرگراه ها را تقبل کنند و هم سوخت را به قيمت بين المللي بخرند و در ماشين هاي داراي مصرف بالا بريزند و سرانجام اگر خداي ناکرده حادثه اي رخ داد، تنها راننده خطاکار باشد و خانواده اش عزادار و گرفتار! آيا وزارت راه و ترابري در هنگام بروز حادثه رانندگي، خسارت ناشي از استاندارد نبودن جاده ها را مي پردازد، آيا وزارت صنايع و معادن و موسسه استاندارد و خودروسازان در صورت فوت يکي از شهروندان جامعه حاضر به پرداخت هزينه هاي ناشي از نقص فني خودرو و استاندارد نبودن آن مي شوند؟ شگفتا که گفته مي شود کسي که ماشين مي خرد به قيمت روز چه اشکالي دارد که حق بيمه بيشتري پرداخت کند! مگر همه دارندگان خودرو از اقشار با درآمد کافي هستند که بتوانند حق بيمه بيشتري به حساب شرکت هاي بيمه گذار بريزند و هزينه هاي ناشي از فرسوده بودن جاده ها، استاندارد نبودن خودروها را متحمل شوند؟ يعني دولتمردان نمي دانند که بسياري از دارندگان خودرو، اقشار متوسط و متوسط رو به پايين هستند که بيشترشان از طريق آن، امرارمعاش مي کنند و افزايش حق بيمه و ديه به طور حتم برخي را به خطا، به بيمه نکردن وسيله نقليه شان سوق مي دهد و به هنگام وقوع حادثه منجر به خسارت جاني و خداي ناکرده خسارت فوتي خود و بدتر و مصيبت بارتر خانواده اش را گرفتار سازد؟ طبيعي است که شرکت هاي بيمه به راحتي به استناد بيمه نامه صادره خود را متعهد مي دانند و مردم گرفتار مي مانند که چه کار کنند.
۳ - سخن آخر با نمايندگان مجلس شوراي اسلامي است که با راي مستقيم مردم بر صندلي هاي مجلس تکيه زده اند که وقتي خطر ناشي از پيامدهاي افزايش ديه و آماده نبودن شرايط را به وضوح مي بينند، چرا دست روي دست گذاشته اند و چاره اي نمي انديشند؟ مگر آن ها نبايد از حق مردم دفاع کنند؟ شکاف حق ديه ناشي از اطاله دادرسي و الزام به پرداخت ديه در روز ادا حقا و انصافا بر دوش کيست؟ چگونه فرد گرفتار در يک حادثه رانندگي بايد ثابت کند که جاده خراب بود و ماشين خريداري شده استاندارد لازم را نداشت؟ آيا بي تدبيري خودروسازان در توليد خودروي بي کيفيت را بايد مردم بپردازند؟ آيا خسارت جاده هاي ناامن را مردم بايد با از دست دادن عزيزان شان و يا گرفتار شدن افراد خانواده شان متحمل شوند؟ آيا قانون تعيين حق ديه نمي تواند به گونه اي نوشته شود که مابه التفاوت ناشي از اطاله دادرسي و پرداخت حق ديه در روز ادا از بودجه قوه قضاييه داده شود؟ آيا نمي توان قانون را به گونه اي نوشت که تصادفات ناشي از غيرعامل انساني را از انسان نگرفت؟ و ...
گمان دارم آن چه تحت عنوان چالش بر سر نرخ بيمه و ديه درگرفته است بيشتر برخاسته از يک رويکرد بخشي گرايانه و خداي ناکرده لجبازي است که دود آن به چشم مردم خواهد رفت. جز التماس و تمنا چه چاره که آقايان چاره اي بينديشيد، که به حادثه اي انساني زنداني مي شود و انسان هاي ديگر گرفتار. بيمه براي اين است که بي جهت به زندان نرويم نه اين که ترس از زندان را بهانه کنيم براي گرفتن حق بيمه بيشتر!
مردم سالاري:مريدان کرملين
«مريدان کرملين»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن ميخوانيد؛مدتي است همهمه اي در جهان و ايران اسلا مي به پا شده است; جنگ ليبي، سرنوشت فرعون و انقلا ب هاي عربي، سرکوب مردم بحرين، جريان انحرافي و تمام حاشيه هاي آن آشفته بازاري از اخبار و تحليل ها ايجاد کرده است.
هفته گذشته ويکي ليکس سندي از مکاتبات داخلي آمريکا منتشر کرد که چندان مورد توجه منابع و محافل ايراني قرار نگرفت. ولا ديميرپوتين، رئيس جمهور سابق روسيه در سال 2006 دستور کارشکني در برنامه هسته اي ايران را صادر کرده است.
براساس سند سايت افشاگر ويکي ليکس در جريان مذاکره گيدئون فرانک، رئيس کميسيون انرژي اتمي رژيم صهيونيستي با ريچارد جونز سفير وقت آمريکا در سرزمين اشغالي اين مقام صهيونيستي درباره نتايج نشست هاي سري اش با مقامات ارشد امنيتي و اطلا عاتي روسيه لب به سخن گشود و اعلا م کرد پوتين شخصا فرمان جلوگيري از راه اندازي نيروگاه بوشهر در موعد مقرر را صادر کرده است.
فرانک بيان کرده بود که کرينکو، رئيس کميسيون انرژي روسيه در ملا قات با وي گفته روند ارسال ميله هاي سوخت نيروگاه بوشهر براي مدت طولا ني به بهانه نقص فني به تاخير خواهد افتاد و دليل اين امر را فرمان پوتين اعلا م کرده بود.
کرينکو خطاب به مقام صهيونيستي در شرح کارشکني وقيحانه کرملين گفته بود تغييراتي در سخت افزارهايي را که قرار بود براي راکتور بوشهر ارسال شود ايجاد کردند تا برنامه هسته اي ايران را بيشتر به تاخير اندازند.
مطلب مضحک اينجاست که ولا ديمير در پايان زمستان سال 2009 و براساس قراردادي که سال 1995 بين تهران و مسکو امضا شده بود، اعلا م کرد در تابستان 2010 نيروگاه بوشهر به بهره برداري خواهد رسيد، اما علي رغم پرداخت هزينه هاي کلا ن به نيروهاي روسي و گذشت نزديک به دو دهه از فعاليت آنها، هنوز برقي در بوشهر توليد نشده است.
سند افشا شده
در حالي مورد توجه قرار نگرفت که برخي جرايد تهران بر روي موضوع خروج
يک جاسوس صهيونيستي از مسکو مانور دادند با اين عنوان که اين فرد اطلا
عات همکاري روسيه با ايران را مطالبه کرده و به همين دليل اخراج شده،
اما جالب اينجاست که رسانه هاي روسي نقيض اين رخداد را بيان مي کنند.
کامر سانت نوشت سرهنگ واديم ليبرمن که از سال 2008 در روسيه مشغول به کار بوده به جرم جاسوسي صنعتي اخراج شده است.
در همين حال برخي منابع شاباک گفتند علت اخراج اين سرهنگ صهيونيستي با اصالت روسي، ناکامي روس ها در استخدام وي بوده است، سپس خبرگزاري ريانووستي در رابطه با جاسوسي صنعتي ليبرمن عنوان کرد کمک بيش از حد فعال وي به تجارت برخي شرکت هاي اسرائيلي در بازار روسيه ارتباط دارد. البته کامرسانت پارافراتر از اين گذاشت و از شرکت تسليحاتي البيت سيستمز نام برد.
گرچه ممکن است وجود اسنادي در رابطه با ايران هم از دلا يل اخراج اين سرهنگ باشد اما اين که برخي در ايران سند قابل اتکاي و يکي ليکس که با يک نگاه گذرا هم تاييد مي شود را عنوان نمي کنند از آنها چهره مريدان کرملين مي سازد که کرملين را همه نيکي و خوبي مي بينندو آن را به اين شکل مثبت ترسيم مي کنند. در اين بين همين گروه سعي در بزرگ نمايي اختلا فات کرملين و کاخ سفيد دارند. اين گروه که چشمان خود را بر معامله تسليحاتي روسيه و رژيم صهيونيستي بسته بودند همانند پرونده معامله بزرگ پوتين- مدودف تفاهم اين دو مقام در حاشيه اجلا س جي هشت را نديدند و هنوز هم بر مخالفت شديداللحن روسيه در مقابل سپرموشکي مانور مي دهند.
صحنه سياست جهان، دنياي واقعيات آشکار و پنهان است که ميل و آرزوي کسي را مد نظر قرار نمي دهد و تابع معادلا ت در هم تنيده منافع، اقتصاد و چندين مولفه ديگر است. گروهي که واقعيات را در نظر نگيرند گرفتار رينگ جنگ منافع مي شوند و اگر ناک اوت نشوند امتيازات زيادي بايد براي چرب کردن سبيل يک طرف از دست بدهند. نبايد از ياد برد که خون استالين در رگ هاي کرملين هنوز جريان دارد; اين کاخ خوش خط و خال همچنان تفکرات ميليتاريستي و جاه طلبانه را دنبال مي کند.
آنها در پيشينه خود پرونده چپاول ثروت ايران اسلا مي را دارند، کرملين که سابقه بنيان گذاري و حمايت از فرقه هاي انحرافي بابيه و بهائيت را دارند از هر نوع تحرک براي پيشرفت به خشم آمده اند و کمرهمت به کارشکني بسته اند. آنها همان هايي هستند که در روزهاي سخت جنگ تحميلي دوش به دوش ايالا ت متحده، صدام را مقابل جوانان ايران اسلا مي تجهيز کردند. روسيه که 4 بار در شوراي امنيت دستان خود را عليه مردم بالا برده است; در سياست رسمي خود علني گفته، ايران اتمي را در جنوب خود تحمل نخواهد کرد و از تحويل پدافند اس 300 به ايران خودداري کرده است و شائبه مکروحيله آنها در درياي خزر وجود دارد. در کشاکش کارشکني منحوس ويروس استاکس نت معلوم نشد چه شخص يا اشخاصي ماموريت رساندن اين ويروس را برعهده گرفتند! نکته جالب اينجاست که برخي کارشناسان از دخالت هکرهاي روسي و صهيونيستي در طراحي افزار جاسوسي استاکس نت سخن به ميان آورده بودند.
اما اين پرونده قطور هنوز هم نتوانسته مديران کرملين را مجاب کند که سياست ايران اسلا مي نه شرقي، نه غربي است و بايد باشد.
ابتكار:به صورت متملقان خاک بپاشيد!
«به صورت متملقان خاک بپاشيد!»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در آن ميخوانيد؛در حاشيه ديدار رهبر معظم با نمايندگان محترم مجلس، اتفاق تلخ و شيريني روي داد که اصل ديدار را تحتالشعاع قرار داد. به عبارت ديگر، درسي که از اين حاشيه ميتوان آموخت، از بسياري سخنان سازندهتر و ارزشمند و ماندگارتر است.
موضوع از اين قرار است که يکي از نمايندگان مجلس در ستايش رهبري، از الفاظ مبالغهآميز استفاده کرد. مقام معظم رهبري بهصراحت به اينگونه سخنان واکنش منفي نشان داد و اينگونه الفاظ را به زيان گوينده و خودشان قلمداد کرد. بهواقع خاک نفي بر صورت همه کساني پاشيد که به تملق و عبارات اغراقآميز روي ميآورند. در احاديث هم آمده که به صورت متملق خاک بپاشيد. اين خاکپاشيدن مفهوم کنايي دارد؛ يعني آنها را از زشتي اعمال و گفتار خودشان آگاه کنيد.
نقل است روزي امامعلي(ع) به شهر انبار وارد شد. قاطبهي مردم اين شهر را ايرانيان تشکيل ميدادند. حضرت خيلي ساده، بدون تشريفات، وارد شهر شد. مردم وقتي متوجه شدند، به استقبال وي رفتند و با شعارها و رفتارهاي هيجانانگيز و اغراقآميز امام را پذيره شدند. حضرت وقتي متوجه شعارهاي مبالغهآميز و رفتارهاي چاپلوسانه شد، مردم را از اين کار منع کرد و فرمود که از اين رفتارها و سخنان بپرهيزيد؛ زيرا حاکم را مغرور و مردم را متملق و حقير بار ميآورند.
معالاسف سيرهي حاکمان و پادشاهان اين مملکت همواره بر چاپلوسپروري و مداهنه و مجيزگويي استوار بوده است؛ به همين سبب، شاعران مداحي مانند عنصري در دربار پادشاهاني نظير محمود غزنوي، ارج و قربي بيشتر از امثال حکيم فردوسي داشتهاند. اطراف سلاطين خودبين و نافرهيخته همواره پر از مرغان ضعيف و بيپروبالي بوده که گرفتار دام و دانه بودهاند و عنقايان بلندپروازي نظير سعدي، حافظ، مولانا و فردوسي، آشيانههاي جاودانهاي داشتهاند که صيدناپذير بودهاند.
برو اين دام بر مرغ دگر نه/ که عنقا را بلند است آشيانه
ناقد
مصلحي همچون سعدي بهجاي آنکه عزت خود را زير پا بگذارد و حاکم را به
بيراهه بکشاند، پدرانه پندهاي حکيمانه ميدهد و خار راه را به وي نشان
ميدهد. نيازي نميبيند که نه کرسي فلک را زير پاي امثال قزل ارسلان بنهد و
به مداحان مداهنهگر طعنه ميزند که
چه حاجت که نه کرسي آسمان/ نهي زير پاي قزل ارسلان
چاپلوسي
براي همگان آفت است. از آن جهت که موجب حقارت گوينده ميشود، آفت شخصيت و
عزت اوست. ازآنروي که حاکم و شنوندهي (ممدوح) کمجنبه را به خودش فريفته
ميسازد، سبب بدنامي و سقوط تدريجي وي ميشود؛ چراکه چاپلوس گلستاني خيالي
را در نظر حاکم تصوير و توصيف ميکند و او را از ديدن خار راه محروم
ميسازد.
به نزد من آنکس نکوخواه توست / که گويد فلان خار در راه توست
متملقان
با سخنان بهظاهر زيبا و فريبنده خويش، در حاکم مغرور ميدمند و اطرافش را
احاطه ميکنند و راه ورود خردمندان و افراد کاردان را به مجموعه حاکميت
مسدود ميسازند و مملکت را از وجود افراد کارآمد و شجاع بيبهره مينمايند.
به همين جهت کار ملک بيسامان و پريشان ميشود.
ميگويند وقتي سلطان سنجر را به اسيري ميبردند، از او پرسيدند: چه شد که کار مملکت به آن عظمت اينگونه پريشان شد و تو هم اسير شدي؟ وي پاسخ آموزندهاي داد و گفت: کارهاي بزرگ را به افراد خرد سپردم، از عهده آنها برنيامدند و کارهاي خرد را به افراد بزرگ واگذار کردم، آنها عار داشتند و در پي نرفتند و اينچنين کار مملکت بيسامان و حاکم هم اسير شده است.
يکي از نتايج منفي رواج چربزباني و تملق، مسلطگشتن همين گروه بر کارهاي مهم کشور است که باعث پريشاني است. لذا رهبر معظم با هوشياري کامل با اين حرکت شيرين و پسنديده، در برابر رفتار تلخ و گزنده آن نماينده، درسهايي را به همگان آموخت، ازجمله اينکه اولاً ملت خود را حقير نشمارند و براي خويش عزت قائل باشند. همچنين در انتخاب نمايندگان و مسئولان خويش دقت کنند تا افراد آگاه و شجاع و عزتمند سررشته امور را بهدست بگيرند. ديگر اينکه نهادهاي نظارتي نظير شوراي نگهبان، در تأييد صلاحيتها، فريب افراد ظاهرالصلاح و گربههاي عابد را نخورند. همچنين مسئولان مملکتي از رؤساي قواي سهگانه گرفته تا مديران مياني و پاييني، همه احساس مسئوليت کنند و به صورت متملقان ناآگاه و طماع خاک بپاشند و چنين افرادي را عزيز نشمارند، بلکه افراد خشکزبانِ عزتمندِ آگاه را بر چنين اشخاصي ترجيح دهند.
آفرينش:از مسکو تا ديوار چين
«از مسکو تا ديوار چين»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در ان ميخوانيد؛سفر وزير خارجه کشورمان به چين و ديدار با مقامات چيني نشان از افزايش سطح روابط دوکشور در زمينه هاي مختلف سياسي و اقتصادي مي باشد. علي اکبر صالحي وزير خارجه در سفري که به چين داشت ضمن مثبت ارزيابي کردن اين ديدارها و گفتگو در مورد مسائل مختلف سياسي و اقتصادي ابراز خرسندي کرد و اعلام کرد که درحال حاضرسطح مبادلات دوکشور بيش از 30 ميليارد دلار است که در آينده اي نزديک بايد به 50 ميليارد برسد.
همچنين در مورد مسئله هسته اي کشورمان هم بحث و گفتگوهايي صورت گرفت و ايران پيشنهاد داد که مقامات هسته اي چين از تاسيسات هسته اي کشورمان بازديد کنند تا صلح آميز بودن فعاليت هاي هسته اي کشورمان را از نزديک مشاهده کنند.در مورد افزايش سطح روابط کشورمان با چين بايد توجه داشته باشيم که سه اصل «عزت ، حکمت ، مصلحت » که شاه بيت اصول کشور در مراودات خارجي است به طور کامل رعايت شود. چين کشوربزرگي است که در جهان به عنوان ابرقدرتي اقتصادي تبديل شده ودر مناسبات بين المللي نقش تعيين کننده اي دارد.
به خصوص که در مسئله هسته اي ما به عنوان يکي از طرف هاي مذاکره از قدرت و نفوذ بالايي برخوردار است. اما ما هنوز تجربه تلخ روابط با روسيه را در خاطر داريم که چگونه با تغيير چهره درراستاي اهداف و منافع خويش حامي تحريم هاي آمريکا و غرب عليه کشورمان شد.
اين که از مقامات چيني دعوت شده است که بيايند و از سالم بودن و صلح آميز بودن فعاليت هاي هسته اي کشورمان بازديد کنند امري است که به نظرمي رسد درراستاي "عزت و مصلحت" کشور باشد.درحال حاضربازرسان آژانس هرروز بدون هيچ محدوديتي از تاسيسات هسته اي کشورمان بازديد مي کنند لذا دعوت از مقامات هسته اي چين براي بازديد از فعاليت هاي هسته اي کشورمان چه سودي دارد؟.
ازطرفي ديگر مگر روسيه خود شخصا متولي ساخت و راه اندازي نيروگاه بوشهر به عنوان اصلي ترين مرکز هسته اي کشور نبود و از ريز فعاليت ها در تاسيسات هسته اي کشور و صلح آميز بودن آنها اطلاع نداشت؟!. پس چگونه است که همسو با ديگر اعضاي شوراي امنيت قطعنامه ها و تحريم ها را عليه ايران مشايعت مي کند. تجربه نشان داده است که کشورهاي بزرگ در مناسبات جهاني فقط به دنبال منافع خويش هستند و حاضرند در رسيدن به کسب منفعت بيشترتمام تعهدات خويش را زير پا بگذارند. براساس اصل "حکمت" در روابط خارجي به نظر مي رسد تا کشورمان با توجه به سابقه و تجربيات گذشته در مورد گرم گرفتن روابط با کشورهاي بزرگ نهايت عقلانيت و حکمت انديشي را به کار بگيرد.
در مورد رابطه با روسيه ما تجربه هاي بسيار تلخي را کسب کرديم و تاوان اعتماد بيش از حد به کشورهاي بزرگ را در نمونه هايي همچون راه اندازي نيروگاه بوشهر، تحويل سامانه موشکي اس 300 عدم مخالفت روسيه با تحريم ها عليه ايران و امثالهم پرداخت کرده ايم. به نظر نمي رسد تکرار چنين تجربه هاي تلخي با دادن امتيازات يک طرفه درراستاي «عزت ، حکمت ، مصلحت » کشور باشد.
جهان صنعت:یکبار هم بشنوید
«یکبار هم بشنوید»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم حمید رضا طهماسبی پور است كه در آن ميخوانيد؛ حدود یکسال پیش در ایامی که بانک مرکزی به ریاست محمود بهمنی بر طبل افتخارات خود میکوبید و تبدیل ذخایر ارزی بانک مرکزی به طلا و کنترل تورم (پیش از هدفمندی) را هوشمندی خود میخواند، بارها نقد و نوشتههایمان بر این استوار شد که در سایهای کوتاه به خواب خوش فرو نرویم و باور کنیم که رویکرد کنترل نقدینگی هوشمندانه نیست و رشد نقدینگی خطرناک است.
در این خصوص تنها واکنش رییس کل بانک مرکزی رد انتقادها بود تا بگوید افزایش نقدینگی هوشمندانه و به سمت تولید است.
وی که کنترل همزمان تورم را مصداق توفیقهایش میدانست مدعی بود اگر هدفمندی یارانهها اجرا نمیشد، تورم تکرقمی و کاهش بیشتری را تجربه میکرد. به هر حال آن روزها سکاندار بانک مرکزی در قبال دلسوزی رسانهها با همان بیتفاوتی همیشگی دولت هشدارها را رد کرد تا این روزها خود متوجه شود که نقدها درستتر بوده و نقدینگی افسار گسیخته سال قبل جایی زیانش را به اقتصاد کشور نشان داده است. انگار که بار دیگر آزمون و خطای ایشان بر اقتصاد سردرگم کشور به شکست رسیده تا دل ما دردناک از آنی شود که چرا هشدارهای کارشناسی جدی گرفته نمیشود!
مگر نه آن است که سال قبل جملگی کارشناسان رشد نقدینگی را خطر میدانستند و ایشان آن را هدفمند و در سمت تولید میدانست؟ پس چه شده که ایشان پس از بر هم ریختن بازار ارز، سکه و رشد تورم و آشفتگی بازارهای مختلف اقتصادی با تردید خاصی اعلام داشت فکر میکنم با تصویب افزایش نرخ سود سپردههای بانکی در شورای پول و اعتبار بخش عمده نقدینگی 300 هزار میلیارد تومانی به سمت بانکها، بخشهای مختلف اقتصادی، صنایع و کشاورزی هدایت خواهد شد.
آیا این سخنان نشان از شکست سیاست آزمون و خطایی ایشان و نگاه فردمحورانه دولتمردان نیست به واقع اگر کار کارشناسی وجود میداشت چرا باید اکنون شاهد بازگشت به عقب باشیم و بسته پولی و مالی 90 که صغیر و کبیر آن را دلیل آشفتگیها خواندنش را در ماه سوم سال به تیغ اصلاح بسپاریم. چراکه اذعان بانک مرکزی به عدم تسلط بر بازار سکه به خوبی نشان داد نقدینگی در راه غیرتولیدی و با اهداف سوداگرانه در بازار طلا و ارز نتیجهای از یک سردرگمی سیاستی و شکستی مسبوق به اشتباه بوده و بانک مرکزی ناگزیر به بازگشت از این آزمون و خطاست.
به هر حال همین پذیرش اشتباه هم گام خوبی است تا راهی اشتباه اصلاح شود و یاد بگیریم که هر نقدی تخریب نیست و حتما نباید هشدارها محقق شود که باور کنیم اشتباه رفتهایم. باشد که درس گیرند و هر نقدی را اشتباه و بیراه نخوانند و به قول حکما نبینند که میگوید و بشنوند چه میگویند.
دنياي اقتصاد:کنترل نرخ ارز
«کنترل نرخ ارز»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم عباس عاملی است كه در ان ميخوانيد؛اختلاف نظر اقتصاددانان در مورد فواید و مضرات کنترل دولتی نرخ ارز مبحثی است قدیمی که از زمان سقوط نظام برتون وودز (Bretton Woods) در اوایل دهه هفتاد و به دنبال آن پایان کنترل نرخ ارز توسط اغلب اقتصادهاي توسعهیافته تا به امروز ادامه دارد.
اگرچه
سقوط برتون وودز به عنوان پایان دوره کنترل مطلق نرخ ارز شناخته ميشود و
پس از آن اغلب کشورهای توسعهیافته به سمت ارز شناور پیش رفتند، اما تقریبا
هیچ کشور توسعهیافتهاي نیست که در دورههاي حساس در بازارهای ارز دخالت
نکرده باشد. دخالت رسمی در بازار ارز (official foreign exchange
intervention) اقدامی جا افتاده است که اگرچه برای مدتهای زیادی توسط
بانکهاي مرکزی به طور پنهانی و بدون انتشار آمار علنی انجام ميشد،
رفتهرفته به طور شفافتر و با انتشار آمار دقیق انجام ميشود.
برای
مثال، بانک مرکزی آمریکا در همکاری با دیگر کشورهای عضو گروه هفت در ماه
مارس و پس از وقوع زلزله ژاپن با خرید یک میلیارد دلار ین ژاپن اقدام به
جلوگیری از سقوط آزاد ین کرد. این بزرگترین دخالت آمریکا در بازار ارز از
سپتامبر 2000 تاکنون بود. کشورهای در حال توسعه نیز حتی اگر سیاست رسمی
کنترل نرخ ارز نداشته باشند، به طور مرتب به انجام معاملات در بازار ارز
ميپردازند. در ماه آوریل سال جاری، اقتصادهاي نوظهور در مجموع به مقدار
100 میلیارد دلار در بازار ارز مداخله کردند. کشورهای مختلف اهداف متفاوتی
را از مداخله در بازار ارز دنبال ميکنند.
به طور کلی اگر بخواهیم این اهداف را ساده کنیم ميتوانیم کشورها را در دو دسته قرار دهیم. گروه اول کشورهایی هستند که دارای بدهی خارجی قابل توجهی هستند. از آنجا که بدهی این کشورها باید با ارز خارجی بازپرداخت شود، این دسته برای جلوگیری از افزایش ارزش واقعی بدهی خود اقدام به حمایت و تقویت پول ملی ميکنند. بسیاری از کشورهای در حال توسعه شرق آسیا، به ویژه پیش از وقوع بحرانهاي مالی اواخر دهه نود در این دسته قرار ميگیرند. گروه دوم کشورهایی هستند که از طریق تاثیرگذاری بر نرخ ارز به دنبال هدایت صادرات و واردات اقتصادشان ميباشند. کشورهای دسته دوم در صورت عدم تناسب حساب تجاری در جهت افزایش صادرات براي تضعیف پول ملی تلاش ميکنند. برای مثال، بزرگترین چالش حال حاضر روابط آمریکا و چین بر سر اقدامات چین در جهت ثابتسازی ارزش یوآن در برابر دلار است. آسانترین راهحل آمریکا برای کاهش کسری تجاری خود با چین تضعیف دلار در برابر یوآن است که با توجه به سیاستهاي کنترل ارز چین امکانپذیر نيست.
البته لازم به ذکر است که معمولا تضعیف پول ملی نیاز به سیاستهاي انبساطی دارد که با خود تورم را به همراه ميآورد. به علاوه تضعیف پول ملی باعث افزایش قیمت کالاهای وارداتی ميشود و از این طریق ميتواند به صورت مستقیم تورم وارد کشور کند. به همین دلیل تضعیف پول ملی در جهت افزایش صادرات نیازمند حفظ تعادل است. طبیعتا دستهبندی فوق سادهسازی اهداف کشورها است؛ اما با این حال تصویری بسیار کلی از علت سیاستگذاری در بازار ارز را فراهم ميکند.
در این میان، جمهوری اسلامی ایران نیز تا حدود زیادی به حمایت از پول ملي خود، به ویژه در برابر دلار ميپردازد. نمودار نشان ميدهد که ارزش رسمی پول ملي ایران در چهار سال گذشته در بین 875 تومان و 1075 تومان در حال نوسان بوده است. به اذعان مسوولان اجرایی و اقتصادی کشور، این نرخ به طور مطلق توسط بازار تعیین نشده و پول ملی از حمایت بانک مرکزی برخوردار بوده است.
در روزهای گذشته نیز بانک مرکزی تمایل خود برای تقویت پول ملی از طریق افزایش عرضه دلار در کشور را اعلام کرده است. با توجه به اینکه ایران بدهی خارجی ندارد، اهداف کنترل پول ملي ایران در گروه اول جای نمیگیرد. در رابطه با گروه دوم نیز، اگر قرار بود هدف از كنترل ارز افزایش صادرات غیر نفتی باشد طبیعتا بانک مرکزی نباید به تضعیف پول ملی واکنش شدید نشان بدهد؛ مگر اینکه نگران عواقب تورمی آن باشد. اما آنچه در این میان به نظر نویسنده محتملتر به نظر ميرسد، حمایت از پول ملی به نفع صادرات نفتی است. بر خلاف صادرات اکثر کالاهای غیرنفتی، حجم صادرات نفتی وابستگی چندانی به ضعف یا قوت پول ملی ندارد.
به همین دلیل تقویت پول ملی در برابر دلار بدون کاهش حجم صادرات نفتی به افزایش ارزش صادرات نفتی ميانجامد. از این رو جای تعجب نیست که اغلب کشورهای عضو اوپک سیاست کنترل پول ملی در برابر دلار را اتخاذ کردهاند و ایران از لحاظ اتخاذ چنین سیاستی در میان کشورهای صادرکننده نفت تنها نیست.
اما با این حال باید به دو نکته توجه داشت؛ نخست اینکه اگرچه سیاست کنترل پول ملی در برابر دلار در مجموع به نفع صادرات نفتی کشورمان است، اما ميتواند از افزایش حجم صادرات غیر نفتی جلوگیری کند. اگر مسوولان مدعی هستند که توجه به صادرات غیرنفتی از اولویت برخوردار است، سیاست کنترل پول ملی نیز باید در این راستا بازتعریف شود. نکته دوم در مورد پایداری سیاست کنترل دولت بر بازار ارز است.
چهار دهه گذشته شاهد نمونههاي فراوانی از کشورهایی بوده است که در جهت کنترل دولتی بازار ارز هزینههاي فراوانی را پرداخت کردهاند و عاقبت مجبور به ترک این سیاست شدهاند. حتی بانک مرکزی انگلستان نیز در سال 1992 مغلوب سرمایهگذاران خصوصی شد و با پذیرش هزینهاي بالغ بر 3/3 میلیارد پوند مجبور به ترک سیاست کنترل پوند در برابر مارک آلمان شد. حتی اگر بانک مرکزی از داشتن ذخایر ارز خارجی به مقدار کافی اطمینان خاطر داشته باشد، تقابل با بخش خصوصی در تعیین نرخ ارز ميتواند بازی پرهزینهاي باشد. در این راستا به حداقل رساندن دخالت بانک مرکزی در بازار ارز و شفافیت بخشیدن به سیاستها و اهداف بانک مرکزی در قبال ارز ميتواند راهگشا باشد.