۱۳ خرداد ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۳۶
فیلم بیشتر »»
کد ۱۳۲۷۹۶

ناصر حجازی در یک مصاحبه استثنایی

جام جهاني 2010آفريقا خيلي باعث مشغوليت من شد. در اين يك ماه بيشتر حواسم به بازي‌ها و تحليل آن بود و همين مسأله باعث شده بود كه كمتر به بيماري‌ام فكر كنم. ورزش و شنا را هم گهگاهي دنبال مي‌كنم.
 ناصر حجازي هنوز يكي از جذاب‌ترين چهره‌ها براي گفت‌وگوست. او در مصاحبه‌اي با مجله زندگي ايراني شركت كرده و از تجارب و برخوردش با بيماري سرطان گفته است.

اي گفت‌وگوي خواندي ممكن است براي شما تكان‌دهنده باشد و حتي اشك‌تان را دربياورد كه، حجازي خيلي ساده و راحت از مرگ و خداحافظي از دنيا مي‌گويد. راحت‌تر از آنچه كه فكرش را بكنيد.

 با وجود بيماري و برنامه درماني فشرده ناصر حجازي او همچنان خوش قول‌ترين آدم براي قرار مصاحبه بود. بلافاصله كه ما را ديد گفت:«در دفتر يادداشتم با وجود آنكه يك روز شلوغ داشتم تأكيد ويژه‌اي روي قرار مصاحبه داشتم.» او مثل هميشه ظاهري آراسته داشت و با وجود دردي كه حس مي‌كرد مثل هميشه با جذبه بود.

به اندازه كافي از زندگي‌ام لذت بردم

 شايد براي همه من تنها آدمي بودم كه در هنگام مواجه با بيماري سرطان برخورد متفاوت داشتم، اهل اينكه بخواهم براي زنده ماندن مبارزه كنم نبودم. چون مي‌دانستم كه انسان همانطور كه يك روز مي‌آيد، يك روز هم بايد برود. اين خواست خداست و من هم خدايي ناكرده نمي‌خواستم كه با خدا بجنگم. به اندازه كافي از زندگي‌ام لذت برده‌ام خدا را شكر هر وقت كه پروردگار صلاح بداند آماده رفتنم. باور كنيد دوست داشتم بميرم. در اين سال‌ها آنقدر دورنگي و دروغ ديدم كه از زندگي متنفر شده‌ام. آدمي‌ هم نيستم كه دو دستي به دنيا بچسبم. شايد برايم آن دنيا قشنگ‌تر باشد كه صداقت بيشتري دارد.

سرطان بيماري غم است!

 قبول دارم كه سرطان بيماري غم است. واقعا همين‌طور است! فكر كنم همه بدانند كه من چطور آدمي هستم نمي‌توانم به اتفاقاتي كه در جامعه‌ام مي‌افتد بي‌تفاوت باشم. به خاطر تمام دروغ‌گو و سر هم كلاه گذاشتن‌ها، عصباني مي‌شوم و حرص مي‌خورم. حتي الان كه بيماري‌ام را مي‌دانم هم نمي‌توانم بي‌تفاوت باشم. مدام اطرافيانم به من گوشزد مي‌كنند كه حرص خوردن برايم بد است، اما من نمي‌توانم بي‌خيال باشم. مخصوصا وقتي كه به خارج از كشور سفر مي‌كنم، بيشتر براي مردم و مملكتم، دلسوزي مي‌كنم.


يك قران براي درمان پرداخت نكردم

 خيلي‌ها از من مي‌پرسند كه چرا براي درمان به خارج از كشور نمي‌روم، اما من از پزشكانم راضي هستم آنها خيلي تأثير مثبتي در روند بهبودي‌ام داشته‌اند كه حالا من مي‌توانم راه بروم، سوار ماشين شوم. مخصوصا پزشكان بيمارستان كسري كه به خاطر لطفي كه به من داشتند حتي يك ريال به خاطر درمانم از من نگرفتند و همچنين دكتر عطاريان كه با وجود مشكلاتي كه دارد توجه ويژه‌اي به من داشته است.

ولي متأسفانه تربيت بدني پول خودم را كه از 30 سال پيش طلب دارم به من پرداخت نمي‌كند. در جام جهاني 1978 آرژانتين قرار بود سازمان تربيت بدني به همه بازيكنان مبلغ 100هزار تومان بدهد. اما اين مبلغ هيچ وقت به من پرداخت نشد كه اگر با تورم امروز بخواهيم حساب كنيم من 100 ميليون از اين سازمان طلب دارم!

نمي‌خواستم از طریق بیماری پولدار شوم!

 در هنگام بيماري‌ام خيلي از كساني را كه سال‌ها نديده بودم، به ملاقاتم آمدند و با خيلي از افراد هم به تازگي آشنا شده‌ام. از جمله آنها مديرعامل فولادگسترش تبريز كه لطف كرده ماهيانه 4 ميليون از هزينه درمان من را بپردازد، البته آقاي هدايتي هم وقتي كه به ملاقات من آمد، مبلغي گذاشت و رفت. خيلي از مردم هم لطف داشتند خواستند كمك كنند اما من با كمك همين يكي، دو نفر از پس هزينه‌ها برآمدم. اگر قرار باشد كه از همه پول بگيرم، من كه نمي‌خواهم از اين طريق، پولدار شوم!(مي‌خندد...)


تا سه ماه پيش نمي‌دانستم سرطان دارم!

 بيماري من ناگهان به سراغم آمد، من براي كار به اتريش رفته بودم كه متوجه شدم كمر و پاهايم به شدت درد گرفته است. آمدم ايران ريه‌ام هم كمي ناراحت شد، فكر كردم از سيگار است، انداختمش كنار و تركش كردم. اما دكتر جاويدي از من خواست كه از ريه‌ام عكس بگيرم و پس از آن فهميدم مشكلي هست اما هيچكس به من نگفت كه سرطان دارم.

از چند روز بعدش به بوي ادوكلن و غذا هم حساس شدم. پزشكان به من گفتند كه نصف ريه‌ات چرك كرده است و با ساكشن نمي‌تواني مشكلت را حل كني، آنقدر چرك‌ها به هم چسبيده و رشد كرده كه به اندازه يك توپ فوتبال پلاستيكي است.

 من هم بي‌خبر از همه جا به بيمارستان رفتم 10 روز بستري بودم و جراحي كردم اما نمي‌دانستم كه سرطان دارم تا دو، سه ماه پيش كه يكي از دوستان نزديكم به ديدنم آمده بود به من گفت كه دكترها قطع اميد كرده بودند و گفته بودند رفتني هستم اما خدا من را نگه داشت.

فكر كنم بعد از دعاهاي خير مردم از ليست رفتن خط خوردم! (با خنده...). خدا تصميم گرفت كه زمانش را كمي تغيير دهد. بدون ترديد خيلي از كساني كه من را واقعا عاشقانه دوست داشتند با دعاي خيرشان در روند بهبودي‌ام تأثير بسزايي داشتند.

بالاخره متوجه شدم كه سرطان دارم

البته شك كرده بودم چون از همان روزهاي اول ديدم همه با هم درگوشي حرف مي‌زنند. اما هر وقت سوال مي‌كردم همه مي‌گفتند، مشكلي نداري؟! مردم هم چيزي به من نمي‌گفتند. بعد مراحل شيمي‌درماني را هم در بي‌خبري سر كردم.

سه ماه پيش آمپول‌‌هايم قطع شد و حالا فقط قرص مي‌خورم، بهتر شده‌ام. البته كمي در ناحيه كمر و پا احساس درد داشتم كه با راديوتراپي بهتر شد و حالا دستم هم همين مشكل را پيدا كرده كه فعلا مشغول درمان هستم با راديوتراپي هستم و تا چند هفته ديگر مشخص مي‌شود كه آيا تأثير مثبت داشته يا نه؟

 ريختن موهايم خيلي سخت بود

 خيلي‌ها راجع به تغييرات ظاهري‌ام از من سوال مي‌كنند، بعد از آنكه مراحل شيمي‌درماني‌ام شروع شد. من بي‌خبر از همه جا هر روز كه براي شانه‌كردن به جلوي آينه مي‌رفتم يك مشت مو در دست مي‌آمد.

 از اينكه ديدم موهايم مي‌ريزد خدا وكيلي ناراحت شدم. ديدم وضع خراب است رفتم و موهايم را از ته زدم، بعد هم رفتم براي هر كدام از شلوار و پيراهنم يك كلاه شيك خريدم. در آن زمان خيلي از مردم مرا مي‌ديدند و به خاطر ظاهرم قادر به تشخيص نبودند و زماني كه من را مي‌شناختند عذرخواهي مي‌كردند از اينكه زودتر نشناخته بودند.

همه در بيمارستان و كوچه و خيابان به من اظهار لطف داشتند و مي‌گفتند برايت دعا كرديم و خدا را شكر كه بهتر هستيد. دو ماه پس از آن موهايم درآمد اما دوباره وضعيت مناسبي نداشت، باز هم كوتاه‌اش كردم. حالا الحمدالله بهتر شده‌ام. آزمايش سختي بود!


 با مردم مهربان‌تر از قبل هستم

هر مشكل و مرحله دشواري در زندگي تأثير خاصي در انسان دارد. اگر قرار باشد راجع به بيماري‌ام صحبت كنم بايد بگويم كه خودم فكر مي‌كنم باعث شد كه من مهربان‌تر شوم!‌ حالا هرچه كسي با من بدي كند ناديده مي‌گيرم و معتقدم بايد با مردم مهربان‌تر و صبورتر از گذشته باشيم.


جام جهاني و دوستانم باعث شدند كمتر به بيماري‌ام فكر كنم

جام جهاني 2010آفريقا خيلي باعث مشغوليت من شد. در اين يك ماه بيشتر حواسم به بازي‌ها و تحليل آن بود و همين مسأله باعث شده بود كه كمتر به بيماري‌ام فكر كنم. ورزش و شنا را هم گهگاهي دنبال مي‌كنم.

البته حضور اطرافيان و دوستانم كه در اين مدت هيچ وقت من را تنها نگذاشتند هم بسيار موثر است. خيلي از مردم هم از شهرستان و راه‌هاي دور براي ديدنم آمدند، البته روزهاي اول به خاطر نفس تنگي به بوي ادوكلن و گل كمتر موفق به ديدن آنها شدم اما حالا خدا را شكر خيلي بهترم و از همه كساني كه براي بهبود من قدم برداشتند و دعا كردند سپاسگزارم.

منبع:ماهنامه زندگی ایرانی
ارسال به دوستان
وبگردی