سکانس اولدیر وقت بود ، بدجور خسته بودم. وسط هال یه پتو کشیدم رو سرم و گفتم خسته ام همینجا می خوابم،کسی بیدارم نکنه.
نمی دونم کی خوابم برد که یهو رادیو گفت وضیعت قرمزه و احتمال حمله هوایی هست.
با بقیه پریدم تو زیرزمین و برقها رو خاموش کردیم.رادیو رو هم با خودم آوردم پایین که لااقل یه خبری از بیرون داشته باشیم.
صدای ضدهوایی ها بدجور می رفت رو مخم،برا همین رادیو رو چسبونده بودم به گوشم که مجری اخبار رادیو گفت فرمانده لشکر پنج نصر سپاه پاسداران،محمد باقر قالیباف در عملیات اخیر به شهادت رسید.
حالم گرفت،دورادور می شناختمش،یعنی همیشه سعی می کردم یه چیزایی از همه فرماندهان جنگ جمع کنم و تو دفتر خاطراتم بنویسم چون منم مثل اکثر مردم مدافعان دین و میهنم را دوست داشتم.وضیعت قرمز که تمام شد یه راست رفتم سر کتابهام و دفتر خاطراتم رو از بینشون کشیدم بیرون.
رو زمین دراز کشیدم و شروع کردم به ورق زدن...
درست بعد از برگه ای که شنیده هام راجع به شهید حاج حسین خرازی رو نوشته بودم برگه مربوط به شهید قالیباف بود که به صورت تیتر وار این چند خط را توش نوشته بودم:
-اهل طرقبه مشهد و از خانواده ای کشاورز
-در 19 سالگی فرمانده لشگر شد
-برادرش در لشگر خودش غواص بود که حین عملیات به شهادت رسید
-در طراحی و انجام عملیات خیلی باهوش و قوی است
این چند تیتر رو که خوندم بیشتر حالم گرفت که چرا اطلاعات بیشتری ازش ندارم و خوب نشناختمش.
سکانس دومزمستان 79 بود.ظهر پنجشنبه داشتیم سفره نهار رو جمع می کردیم که اخبار تلویزیون گفت پیکر پاک سردار سرلشگر شهید محمدباقر قالیباف بعد از سالها دوری به وطن بازگشت.
بعد هم صدا و سیما سنگ تمام گذاشت و تصاویری پخش نشده از شهید قالیباف پخش کرد که همه خانواده مخصوصا مادرم گریه کردن.
آخر سر هم مجری گفت : پیکر پاک شهید،فردا بعد از مراسم نماز جمعه از مقابل درب اصلی دانشگاه تهران بر فراز دستان نمازگزاران و مردم قدردان تهران تشییع و سپس برای خاکسپاری به زادگاهش منتقل خواهد شد.
فردا نزدیکی های ظهر خودم رو به هر زحمتی بود رسوندم به دانشگاه تهران،مراسم تشییع داشت شروع می شد.
خیلی از مسوولین لشگری و کشوری حضور داشتند.از فرماندهان سپاه سردار قاسم سلیمانی و سردار احمد کاظمی و یک نفر دیگه که نمی شناختمش خیلی گریه می کردن و ناراحت بودن مخصوصا اون نفر سوم که مدام دستش رو تابوت بود و پی در پی می گفت حاج باقر خوش به سعادتت...
خلاصه اینکه این بنده خدا اینقدر بی تابی می کرد و بلند بلند گریه می کرد که همه حاضرین رو تحت تاثیر قرار داده بود.
واقعا مراسم،باشکوه و در خور شان و منزلت این سردار مظلوم جنگ برگزار شد.
اواخر مراسم هم همون آقایی که بیش از همه بی تابی می کرد یه سخنرانی قرایی کرد و گفت ما همه مدیون خون امثال شهید قالیبافیم و باید تا زنده ایم پاسدار خون این افراد باشیم.همونجا از پچ پچ افراد حاضر فهمیدم که این آقا خودش از سرداران جنگ و اسمش الله کرمه.
چند روز بعد هم در طرقبه،بر سر مزار شهید قالیباف مراسمی برگزار گردید که قسمتهایی از آن را تلویزیون پخش کرد از جمله سخنرانی سردار الله کرم که شور و حرارت خاصی به جمعیت داد.
سکانس سومسال هشتاد و چهار است. از بخش ویژه خبری کانال 2 دارم مناظره نماینده های دو تن از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم را می بینم.بحث،فرهنگی است ولی از بس داغ شده انگار دعواست،نماینده یکی از کاندیداها به شدت از فرهنگ و ادامه راه شهدا دفاع می کنه،چند بار هم اسم شهید قالیباف رو میاره،مادرم میگه من حتما به کاندیدای این آقا رای میدم.
با مادرم آمدیم پای صندوق رای،کلی تو صف موندیم تا نوبت به ما رسیده،کل خانواده به همون کاندیدا رای میدیم و همونم انتخاب میشه،مادرم میگه خدارو شکر...
چند ماه از کار منتخب مردم در دولت نگذشته که تو روزنامه ها می بینم اون آقایی که مدافع فرهنگی دولت در مناظره ها بود تمام قد شده منتقد دولت!
یادواره سرداران و 23 هزار شهید خراسان خیلی باشکوه برگزار شد،سخنرانان از فداکاریهای شهدا مخصوصا شهید قالیباف بسیار تمجید کرده و بر ادامه راه آنان تاکید کردند.
سکانس چهارمسال هشتاد و نه است. بدجوری کلافه ام،ترافیک وحشتناکه،چند بار به سرم زد از تاکسی پیاده شم با یه موتور برم ولی باز خستگی اجازه نداد.
به راننده گفتم میشه رادیو رو روشن کنی؟
چیزی نگفت ولی روشن کرد.
رادیو پیام بود،داشت وضع ترافیک شهر رو می گفت...از رانندگانی که قصد عبور از مسیر شمال به جنوب بزرگراه شهید قالیباف را دارند تقاضا می شود از مسیر دیگری تردد کنند...!
بالاخره رسیدم خونه،جلو تلویزیون دراز کشیدم. زدم کانال سه ، اخبار شبانگاهی شروع شد. قوه قضاییه بدجوری شروع کرده به قلع و قمع کوچک و بزرگ باندهای فساد اقتصادی.
روزنامه های امروز رو از تو کیفم در آوردم،مطلب خاصی ندارن،یکی ازشون نوشته رئیس شورای فرهنگی دولت بر پیاده کردن فرهنگ شهدا در جامعه تاکید کرده و از تاثیرگذاری شهدای بزرگی از جمله شهید قالیباف در حوزه فرهنگ دفاع مقدس نام برده و اعلام کرده تا همیشه خود را مدیون این شهدا می داند.
چندتا مطلب هم در انتقاد از شهرداری بابت تاخیر در افتتاح تونل رسالت به چشم می خوره که دیگه تکراریه!
یه روزنامه هم نوشته چند تا از خواننده های اونور آب آمدن اینور آب!
بحث حجاب هم که دیگه سریال شده... .
سکانس آخریه چیزی محکم خورد تو سرم،صدای مبهمی هم مدام گوشم رو اذیت می کرد.کم کم صدا واضح شد،مادرم بود،با یه متکا زده بود تو سرم داشت می گفت لنگ ظهر شد پاشو!
یه روزنامه انداخت طرفم گفت مال امروزه،بخون چشمات باز شه.
همزمان که با یه دستم چشمام رو میمالیدم روزنامه رو با دست دیگه باز کردم،نوشته بود:
شکایت دولت از قالیباف!
یه بابایی هم گفته قالیباف رو به فرانسه تبعید می کنه!
الله کرم هم کلی بد و بیراه بهش گفته!
کلی هم از نماینده های مجلس از قالیباف تعریف کردن و از دولت خواستن دو میلیارد دلار سهم مترو رو که مدتهاست تصویب شده به شهرداری پرداخت کنه.
من هنوز گیجم،نمی دونم کدومش خوابه کدوم واقعیت!
دوباره خوابم برد.
با خودم میگم این قالیباف هم شانس آورد شهید شد وگرنه الان یا تو دادگاه بود یا زندان یاتبعیدگاهش تو پاریس!