مسعود بهنود در مطلبی با عنوان "داستان ما از زبان رافائل" با اشاره به عکس های منتشر شده از کشتی غرق شده رافائل در نزدیکی بوشهر، به جزئیاتی از این کشتی بزرگ تفریحی نیز اشاره کرد که بخش هایی از آن را می خوانید.
* به طور خلاصه این رافائل چنان نبود که بتوان از کنارش بی تفاوت گذشت. به خصوص در آن زمان که هنوز آبراهامویچ و دیگران کشتی های بزرگ تفریحی نداشتند و طراحان به نام برای ثروتمندان این هتل های گرانبها با سوخت هسته ای و هلی کوپتر در عرشه نساخته بودند، که اینک ساخته اند، و در سواحل جنوب فرانسه و ایتالیا صف کشیده اند و تابستان ها پاپاراتزی ها اطرافشان کمین کرده اند تا زیبارویان و نامداران را صید کنند هنگام میهمانی و سفر با این کشتی ها، که رویا ها را روی اب حرکت می دهند.
* رافائل یک فرستنده رادیو آماتور با دویست خروجی داشت چرا که در آن زمان ماهواره و موبایل و ارتباطات دیجیتال نبود و رادیوآماتور ها این همه کار را انجام می داد، شش استخر شنا داشت که همه امکان گرم کردن آب داشتند اگر لازم می آمد سه تایش برای کودکان.، 750 كابين با تمامی امکانات یک سوئیت بزرگ یا کوچک که حمام های همه با مرمر ایتالیا ساخته شده بود، 18 آسانسور میهمانان را از پیمودن پله ها بی نیاز می کرد، 30 سالن اجتماعات، تالار نمايشي با 500 صندلي و باشگاه هاي ژيمناستيك و پرورش اندام.
* چنین موجودیتی فقط برای آن از سواحل جنوآ به خلیج فارس آمد که ایرانیان قصد داشتند همان کارها را بکنند که بعدها با پول آن ها شیخ نشین دوبی کرد. قرار بود دیگران به کیش و جزیره های ایرانی بیایند و انگشت به دهان شوند، قرار بود پول های نفتی منطقه در سواحل شمالی خلیج فارس جمع شود. اطلاعات بعدی نشان داد این کشتی که به اواخر دهه شصت ساخته شد و حدود نود میلیون دلار قیمت داشت، ایرانی های زیرک به دومیلیون دلار خریده بودند چون می دانستند اوضاع اروپائی ها خراب است و مخارج نگهداری کشتی زیاد.
* از همان زمان که نویسنده از بالا دید این هتل سپید رنگ را که روی آب های نیلگون خلیخ فارس می درخشید شنیده می شد که یکی از دلایل خرید این کشتی بزرگ و تفریحی، سفر برنامه ریزی شده ملکه بریتانیا به ایران است که قرار بود زمستان 57 صورت گرفت. می گفتند دربار ایران می خواهد پزی بدهد که روی این انگلیسی ها کم شود. کشتی نفریحی سلطنتی بریتانیا که قرار بود ملکه با آن به آب های ایران وارد شود کوچک تر از رافائل بود. اما آن سفر هرگز صورت نگرفت. ملکه الیرابت به خلیج فارس سفر کرد اما به ایران درگیر انقلاب وارد نشد. رافائل که کارکنانش ایتالیائی اش با وساطت سفارت ایتالیا و کمک انقلابیون خلاص شدند و رفتند تا در دادگاه ها پول بگیرند تا یک روز قبل از 22 بهمن هم امکان جدا شدن از اسکله را داشت اما ماند. ماند تا...
* یک بار یکی از بچه های بوشهر خود را به تهران رساند و به محمد منتظری پیشنهاد کرد بیاید رافائل را بردارد و با بچه های بوشهر بروند آزادی خواهان جهان را از ایرلند تا سوماترا نجات بدهند آن زمان نامش هم در خفا تعیین شده بود ناجی یک. تا سرانجام روز پنجشنبه 26 آبان سال 62 دو هواپیمای عراقی در ضمن بمباران خارگ و بوشهر چند موشک هم به رافائل بی آزار و محترم زدند که تا نیمه اش در آب فروبرد. و وجودش مزاحم تردد کشتی ها شد. در این زمان یک یدک کش اجاره ای هموطنش رافائل را که دیگر کسی داوطلب خریدش نبود برد هزار متر دورتر و درست یک ماه بعد زمانی که کشتی بدون برق خاموش می ماند شب ها کشتی باری ایران سیام به آن خورد و کاری را که هواپیماهای عراق آغاز کرده بودند به پایان برد. رافائل شش سال بعد از آن که به سواحل ایران آمد و پنج سال بعد از آن که برای بودجه کشور چند برابر قیمش خرج برداشته بود، آرام ارام به زیر اب رفت.
* اما همچنان که کشتی غرق شده تایتانیک که در عمق صدها متری زیر اب هدف مدام غواصانی بود که به سودای کشف گاو صندوق ها و طلا و جواهراتش می رفتند، در سال های جنگ هم وسیله ای بود تا غواصان کارد چنگال ها را به عنوان طلا بیرون بکشند. رافائل تکه تکه می شد. ولی همچنان مانند عروسی جان باخته و زنگ زده نزدیک بوشهر زیر اب خفته است.
* علی یکی از پابرهنگان سال 56 بوشهر که چند عکس یادگاری از روی اسکله با رافائل داشت، اول رفت و جنگ برای دفاع کشور و بعد وسطای جنگ به سرش زد و رفت بپیش عمویش به کویت و بعد به آمریکا. حالا او ثروتمند شده است نزدیک به یک میلیارد. حالا تعجب خواهید کرد اگر بشنوید که علی پیشنهاد کرده که آوار رافائل را به او بفروشند تا با خرج لازم منتقلش کند به آب های جنوب خلیج فارس. آن جا می خواهد یک مجموعه زیر آبی بسازد. و رافائل را به یاد دوران شیطنت و پابرهنگی اش آن جا بگذارد. عجیب است آیا به نظرتان. یا اگر این فیلم ساخته شود تصویری از روزگار ما در آن خواهد افتاد. در رنگ رنگ آبی رافائل خوابزده.