عصر ایران ؛ حسن ظهوری ــ ۲۰ سال از نخستین سالی که برای میراث فرهنگی ایران تابوتی ساختند میگذرد. در تمام این مدت روسای جمهور ایران تصمیماتی گرفتند و مدیرانی را انتخاب کردند که هرکدامشان فقط یک کار انجام دادند. یک میخ بر در این تابوت کوبیدند تا امروز که فقط یک میخ دیگر مانده تا در تابوت برای همیشه بسته شود.
مزاحم، پر دردسر، دست و پا گیر، ضد توسعه یا همان مانع توسعه و 10ها لقب دیگر، عناوینی است که در تمام این سالها، وزیران وزارتخانهها نثار میراث فرهنگی ایران کردند. از نگاه آنها میراث فرهنگی مزاحم پردردسری است که دست و پایشان را برای توسعه کشور بسته است. و عجیب آنکه مدیران میراث فرهنگی هم چون از جنس میراث نبودند، خیلی وقتها همصدا با آنها، تصمیمات غلطی گرفتند. نمونهاش همان دستوراتی بود که درباره کم کردن حریم مقبره کوروش و پاسارگاد یا باز کردن چاههای عمیق کشاورزی در نزدیک تخت جمشید داده شد که مثلا مردم هم زندگیشان را بکنند. هرچند خوب شد این دستورات اجرایی نشدند.
مدیریت میراث فرهنگی در ایران بیش از یک قرن است که هزار چرخ میخورد و در آخر هم نه بهتر که مدام بدتر میشود. از وقتی که 114 سال قبل وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه در زمان مظفرالدین شاه قاجار تاسیس شد، نگرانیها از آن جهت بود که میراث فرهنگی ایران مخصوصا آثار و اشیاء تاریخی بیش از این به یغما نروند و جلوی چپاول آن گرفته شود.
شاید به جرات بتوان گفت که تاسیس انجمن آثار ملی و اقداماتی که در آن زمان شد، یکی از درخشانترین دوران توجه و حراست از میراث فرهنگی ایران بود. شاید تلاشهای اعضای این انجمن بود که بالاخره قانون عتیقات در سال ۱۳۰۹ در مجلس شورای ملی به ثبت رسید که هنوز هم تنها ابزار دفاع از میراث ملی و فرهنگی ایران است.
ماموریتهای مربوط به میراث فرهنگی چه پس از آن که بر عهده وزارت فرهنگ و هنر قرار گرفت و چه پس از انقلاب که ابتدا برعهده وزارت فرهنگ و آموزش عالی بود و پس از آن هم به عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرار گرفت، هرگز تغییر نکرد. ماموریت مدیریت بر میراث فرهنگی ایران مشخص و واضح بود؛ پژوهش و حفاظت؛ و اصلا قرار نبود هیچوقت تا این حد جایگاهی سیاسی و غیر علمی پیدا کند.
اواخر دولت سید محمد خاتمی بود که تصمیمی نه چندان سودمند برای میراث فرهنگی گرفته شد. اهمیت موضوع گردشگری ریاست دولت وقت را بر آن داشت تا دو سازمان میراث فرهنگی و گردشگری را با هم ادغام کند و در نهایت مسئولیت آن را بر عهده معاون رئیس جمهور قرار دهد تا شاید با یکپارچگی مدیریت در هر دو موضوع، سودی برای ایران حاصل شود. این آغاز آوردن تابوتی شد تا میراث فرهنگی در آن گذاشته شود. اولین میخ را هم اولین معاون رئیس جمهور زد اما میخهای زیادی در دوران احمدینژاد بر این تابوت زده شد و تمام بنیانها و ساختارهایی که باعث شده بود سازمان میراث فرهنگی را تا حدی در برابر بحرانهای خسارتبار و تخریبگر محافظت کند از بین رفت.
رئیس سازمان میراث فرهنگی که بود؟ کسی که نسبت به موضوع میراث فرهنگی اشراف کامل داشت و حداقل در یکی از مقاطع تحصیلی معماری، حفاظت و یا باستانشناسی سررشته داشت. تقریبا از زمان تاسیس سازمان میراث فرهنگی در سال ۱۳۶۴ تا سال ۱۳۸۳ که ادغام انجام گرفت، همه مدیران سازمان میراث فرهنگی، معمارانی بودند که در زمینه میراث فرهنگی صاحبنظر بودند. اما درست پس از ادغام دیگر موضوع تخصص اهمیت نداشت و مسئولان سازمان میراث فرهنگی کسانی بودند که به لحاظ سیاسی به دیدگاههای رئیس جمهور وقت نزدیکتر بودند. سازمان میراث فرهنگی خیلی زود تبدیل به حیاط خلوتی شد که مدیران یک به یک برای گرفتن مسئولیتهای بهتر در آن وقت میگذراندند. نتیجهاش هم بیثباتی در مدیریت مهمترین بازوی فرهنگی کشور و در نهایت خسارتهای جبرانناپذیر شد.
از سال ۱۳۸۳ تخریبهای چندبرابر شد. حفاری غیر مجاز بلای جان محوطههای باستانی شد. چون گردشگری پولساز بود، رئیس سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، کمتر به میراث فرهنگی که هر کاری در آن خرج دستاش میگذاشت، توجه میکرد. کمکم پژوهشها به نصف قبل از ادغام رسید و حتی تا مدتی به طور کامل متوقف شد.
در زمان ریاست حمید بقایی که حتی شرایط وحشتناکتر هم شد. دو بخش سازمان یعنی پژوهشگاه و معاونت میراث فرهنگی از تهران کوچ کردند و به شیراز و اصفهان رفتند. اسناد زیادی در این نقل و انتقالها نابود شد و کل ساختار میراث فرهنگی از هم پاشید. در دولت روحانی بود که دوباره تصمیم گرفته شد بدنه اصلی سازمان به حالت قبل برگردد اما خیلی چیزها از بین رفته بود. ساختمانها به بخش خصوصی واگذار شده بودند و هیچ چیز سرجای خودش نبود.
به جرات میتوان گفت که هیچ دولتی پس از ادغام، مدیری لایق و شایسته برای سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری انتخاب نکرد و همه مدیران بدون تحصیلات و تخصص مرتبط، فقط از این منظر که حزبی یا جناحی بودند انتخاب شدند. هیچکدام شایستگی بودن در مقام مدیریت سازمان را نداشتند.
حالا اما درباره یک وزارتخانه حرف میزنیم. وزارت میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری. حالا از قبل هم سیاسیتر شد و اگر آن زمان رئیس جمهور بی دغذغه میتوانست مدیر سازمان را انتخاب کند، حالا مجلسیها هم باید رای اعتماد بدهند.
از زمان وزارتخانه تا کنون، یعنی از سال ۱۳۹۷ به بعد دو وزیر در میراث فرهنگی، وزارت کردند. هیچکدام نه تخصص کافی و نه دانش، حتی به مقدار کافی داشتند. هر دو از بدنه ساختار سیاسی آمده بودند و نتیجهاش از دست رفتن بدنه کارشناسی قوی سازمان بود که یا کوچانده شدند، یا بیکار و یا فوت کردند؛ بدون آنکه حتی ثمرهای از خود داشته باشند. میراث فرهنگی به شدت آسیب دیده و نجات آن کار دشواریست.
اما هنوز راهحلهایی وجود دارد. یکی از مهمترین و موثرترین آنها بازگشت میراث فرهنگی به شکل و ساختار سازمان میراث فرهنگی است. یعنی یک سازمان که زیر نظر وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری عمل میکند اما مدیریتی مستقل دارد. درست شبیه زمانی که معاونتی در وازرت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود و ساختاری مستقل داشت. رئیس سازمان میراث فرهنگی نمیتواند فرد غیر متخصص یا سیاسی باشد و این سازمان به مرور زمان به همان ماموریت اصلی یعنی حفاظت و پژوهش برمیگردد.
اما فرض میگیریم که چنین کاری امکانپذیر نباشد که هست. اما یک اقدام قطعا امکانپذیر است و آن اینکه وزیر میراث فرهنگی حداقل باید در زمینه میراث فرهنگی، یا گردشگری و یا حتی صنایع دستی، شناخت و آگاهی داشته باشد. مگر میشود وزیر بهداشت، پزشک نباشد؟ پس چرا خیلی راحت وزیر میراث فرهنگی متخصص نیست. انتخاب وزیر متخصص حداقل کاریست که باید برای میراث فرهنگی ایران انجام شود. اما بهتر از آن و حتی شاید آسانتر، بازگشت میراث فرهنگی به ساختار سازمانی خود است تا بتواند از تابوتی که در آن گذاشته شده خارج شود. آقای پزشکیان مراقب باشید که شما میخ آخر را بر در این تابوت نکوبید.